eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
564 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
🗓 امروز پنجشنبه↯ ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۷ ۰۱ رمضان ۱۴۳۹ ۱۷ مه ۲۰۱۸ ذکر روز : لا اله الا الله الملک الحق المبین 🌺🍃هرکس رمضان یک آیه از کتاب خدا ..
❣سلام امام زمانم❣ اگر به دیده ی ظاهر تو را نمی بینم ولی تو را ز جان و دل جدا نمی بینم چنان که شیفته ی آن جمال زیبایم به هر چه می نگرم جز تو را نمیبینم
دعای سلامتی امام زمان عج فراموش نشود🌹 @shohda_shadat🌹
💠 🌙 «رمضان» در لغت از «رمضاء» به معنای شدت حرارت گرفته شده و به معنای سوزانیدن می باشد. چون در این ماه گناهان انسان بخشیده می شود، به این ماه مبارک رمضان گفته اند. 🌷پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «انما سمی الرمضان لانه یرمض الذنوب؛ |ماه رمضان به این نام خوانده شده است، زیرا گناهان را می سوزاند... •| 📚مفردات الفاظ ص 209 •| 📚بحارالانوار، ج 55، ص 341
🌺دعای روز اول ماه مبارک رمضان #التماس_دعا @shohda_shadat🌹
شهید محمد کامران متولد :۹\۲\۱۳۶۷_اصفهان شهادت :۲۳\۱۰\۱۳۹۴_حلب سوریه @shohda_shadat🌹
🔴وصیت نامه شهید مدافع حرم محمد کامران؛ با سلام و صلوات به ساحت مطهر حضرت ولی‌عصر(عج) و نایب برحقش امام خامنه‌ای و امام خمینی(ره) و شهدای گرانقدری که با خون‌های ریخته شده خود در راه اسلام و حقانیت، راه روشن و هموار را به ما نشان داده‌اند. همیشه از خداوند خواسته‌ام که مرا در پیدا کردن راه درست، (همان راهی که شیطان قسم خورده که بندگانت را از این راه گمراه می‌کنم) کمک و راهنمایی کند و در این راه ثابت قدم قرار دهد؛ خدا را شاکر هستم که مصداق آیه‌ای که می‌فرماید: وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ (سوره بقره آیه ۲۱۶) شده‌ام. خیلی وقت‌ها شده است که چیزی را دوست داشته‌ام و از شر آن آگاه نبوده‌ام و خداوند آن را از بنده دور کرده است و خیلی وقت‌ها هم شده است که چیزی را دوست نداشته‌ام و از خیر آن آگاه نبوده‌ام و خداوند رحمان آن را به حقیر رسانده است؛ خداوند رحمان را شکر گذارم که همیشه صلاح مرا خواسته است. خدایا دوست دارم به شکلی پیش شما بیایم که شما دوست دارید، خدایا از من بگذر و مرا نزد امامانت در بهشت ساکت کن. خدا را شاکرم که مرا شیعه دوازده امامی خلق کرد و شاکرم که سایه پدر و مادر را بر سرم قرار داد. خدا را شاکرم که رهبرم سید علی حفظه الله است. خدا را شکر می‌کنم که خداوند قرآن را به ما هدیه کرد و مرا با این کتاب راهنمایی کرد. خدایا مرا در روز قیامت سرافراز کن. خدایا مرا به فیض شهادت برسان که از رفیقانم جانمانم. اما پدر و مادر عزیز؛ از شما ممنونم که راه حسین(ع) را به من نشان دادید و مرا در مجالس حسین(ع) برده‌اید و مادرم مرا با اشک بر حسین(ع) شیرداده و سیراب کرده است. پدر و مادرم؛ همسر عزیزم؛ برادران و خواهرم؛ هرچه از خداوند می‌خواهید فقط از باب نماز اول وقت وارد شوید. همیشه برای همدیگر طلب دعای خیر کنید، زیرا دعا در حق برادر و خواهر دینی زودتر به اجابت می‌رسد. در پایان هم از تمامی همکاران و برادران و خواهران دینی خود درخواست دارم که نکند مانند مردم کوفه پشت رهبری را خالی بگذارید و او را تنها بگذارید که گرگ‌های درنده آماده این چنین موقعیت‌هایی هستند. از تمامی کسانی که بنده را می‌شناسند درخواست حلالیت عاجزانه دارم و امیدوارم برایم دعا کنند. از خواهرانم می‌خواهم که با حیای خود سرخی خونم را هدر ندهند و از برادرانم نیز خواهانم که غیرت علوی خود را حفظ کنند و به دنیا نفروشند. بنده خونم و شاهرگم را می‌دهم که تا مردم ایران و تمامی شیعیان و مسلمانان جهان در آرامش و آسایش زندگی کنند و جانم را فدای امر و دستور امام خامنه‌ای و سردار و سرلشگرم حاج قاسم سلیمانی می‌کنم، ان‌شاء‌الله خداوند حافظ مملکتم باشد. والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته حقیر محمد کامران ۱۵\۹\۱۳۹۴ @shohda_shadat🌹
سلام دوستان .شبتون بخیر .بابت تاخیر در ارسال پارت ها عذر میخوام . دوستان لطفا برای من دعا کنید ...
❤️💞❣💛❤️💞❣💛 _وارد حرم شدیم... حس عجیبے داشتم سرگردو تو بیـ الحرمیـݧ وایساده بودیم نمیدونستیم اول بریم حرم امام حسیـݧ یا حرم حضرت عباس بہ اصرار اردلا اول رفتیم حرم اما حسیـݧ دست در دست علے وارد شدیم چشمم کہ بہ گبند افتاد بے اختیار اشک از چشمام جارے شد و روزمیـݧ نشستم _علے هم کنار مـ نشست و تو او شلوغے شروع کرد بہ روضہ خوندݧ چادرمو کشیدم رو صورتمو و با تموم وجودم اشک میریختم نمیدونم چرا تمام صحنہ هاے اوݧ ۴ سال ، مث چادرے شدنم ، اوݧ خوابے کہ دیدم پیرزنے کہ منتظر پسرش بود ، نامہ اے کہ پسرش نوشتہ بود ،خواستگارے علے ، شهادت مصطفے ، خانومش و ...حتے رفتـݧ علے بہ سوریہ میومد جلوے چشمم و باعث شدت گریہ ام شده بود _وای اما از روضہ اے کہ علے داشت میخوند روضہ ے بے تابے حضرت زینب بعد از شهادت امام حسیـݧ قلبم داشت از سینم میزد بیروݧ گریہ آرومم نمیکرد داشتم گریہ میکردم اما بازهم بغض داشت خفم میکرد نفسم تنگ شده بودو داشتم از حال میرفتم تو همو حالت چند تا نفس عمیق کشیدم و زیر لب از خدا کمک میخواستم _چادرمو زدم کنار تا راحت تر نفس بکشم مردم دور تا دور ما جمع شده بود با روضہ ے علے اشک میریختـݧ اشکام و پاک کردم کہ واضح تر اطرافمو ببینم بہ علے نگاه کردم توجهے بہ اطرافش نداشت روضہ میخوندو با روضہ ے خودش اشک میریخت یاد غریبے حضرت زینب و روضہ اے کہ خودش براے خودش میخوندو اشک میریخت افتادم _بغضم بیشتر شد و نفسم تنگ تر بہ زهرا کہ کنارم نشستہ بود با اشاره گفتم کہ حالم بده زهرا نگرا بطرے آب و از کیفش درآورد و داد بہ مـ و بعد شونہ هامو ماساژ داد روضہ ے علے تموم شد اطرافمو تقریبا خلوت شده بود علے کہ تازه متوجہ حال مـ شده بود با سرعت اومد سمتم و با نگرانے دستم و گرفت:چیشده اسماء حالت خوبہ❓ _هنوز اشکاش رو صورتش بود دلم میخواست کسے اونجا نبود تا اشکاشو پاک میکردم و براے بودنش ازش تشکر میکردم لبخندے زدم و گفتم:چیزے نیست علے جاݧ یکم فشارم افتاده بود دستات یخہ اسماء مطمعنے خوبے❓ سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم بهش نزدیک شدم و در گوشش گفتم:علے چہ صدایے دارے تو ، ببیـ منو بہ چہ روزے انداخت _با تعجب بهم نگاه کردو از خجالت سرشو انداخت پاییـݧ چند روزے گذشت ، سخت هم گذشت از طرفے حرم آقا و روضہ هاش از طرف دیگہ اشکهاے علے کہ دلیلش و میدونستم میدونستم کہ بعد از شهادت مصطفے یکے از دوستاش براے ردیف کرد کارهاے علے اومده بود پیشش میدونستم کہ بخاطر مـݧ تا حالا نرفتہ الا هم اومده بود از آقا بخواد کہ دل منو راضے کنہ _با خودم نمیتونستم کنار بیام ، مـ علے و عاشقانہ دوست داشتم ، دورے و نداشتـنشو مرگ خودم میدونستم ، علے تمام امید و انگیزه ے مـݧ بود _اما نباید انقدر خودخواه باشم من وقتے علے و میخوام باید بہ خواستہ هاشم احترام بزارم تصمیم گیرےخیلے سخت بود تو همو حرم بہ خدا توکل کردم و از آقا خواستم بهم صبر بده تا بتونم تصمیم درست بگیرمـ نمیدونم چرا احساس میکردم آخریـݧ کربلایی کہ با علے اومدم همہ جا دستشو محکم میگرفتم و ، ول نمیکردم _دل کند از آقا سخت بود ما برگشتیم اما دلمو هنوز تو بیـݧ الحرمیـݧ مونده بود اشک چشمامو خشک نشده بود و دلموݧ غم داشت رسیدیم خونہ بہ همیـ زودے دلتنگ حرم شدیم حال غریب و بدے بود انگار مارو از مادرمو بہ زور جدا کرده بود _علے بے حوصلہ و ناراحت یہ گوشہ ے اتاق نشستہ بود و با تسبیح بازے میکرد رفتم کنارش نشستم نگاهش نمیکردم تسبیح و ازش گرفتم و گفتم:چرا ناراحتے❓ آهے کشیدو گفت:اسماء خدا کنہ زیارتمو قبول شده باشہ و حاجتامونو بگیریم میدونستم منظورش از حاجت چی❗️ با بغض تو چشماش نگاه کردم و گفتم:علے❓ جانم اسماء❓ چشمام پراز اشک شدو گفتم:حاجت تو چیہ❓ با تعجب بهم نگاه کرد _بهم نزدیک شد و اشکامو پاک کرد:اسماء مگہ نگفتم دوست ندارم چشماتو خیس ببینم❓ چشمامو بستم و دوباره سوالمو تکرار کردم ازم فاصلہ گرفت و گفت:خوب مـ خیلے حاجت دارم قابل گفتـݧ نیست چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم:آها قابل گفتـݧ نیست دیگہ باشہ بلند شدم برم کہ دستم و گرفت و کشید سمت خودش و کنارش نشوند بینموݧ سکوت بود _سرمو گذاشتم رو سینش و بہ صداے قلب مهربونش گوش دادم نتونستم طاقت بیارم اشکام سرازیر شد چطورے میتونستم بزارم علے بره ، چطورے در نبودش زندگے میکرم اگہ میرفت کے اشکام و پاک میکردو عاشقانہ تو چشمام زل میزد کے منو درآغوش میگرفت تا تمام غصه هامو فراموش کنم❓ _پنج شنبہ ها باید باکے میرفتم بهشت زهرا❓ دیگہ کے برام گل یاس میخرید سرمو گرفتم و پیشونیمو بوسید تو چشمام زل زدو گفت:اسماء چیشده❓چرا چند وقتہ اینطورے❓ بہ علے نمیخواے بگے❓ میخواے با اشکات قلبمو آتیش بزنے❓ اشکامو پاک کردم و باصداے آرومے گفتم:کے میخواے برے❓ کجا❓ سوریہ... ادامه دارد... @shohda_shadat🌹
❤️💞❣ سوریه... باتعجب نگاهم و کردو گفت:سوریہ❓ نگاهش کردم و گفتم:آره ،مـ میدونم کہ میخواے برے مـݧ میدونم کہ میخواے برے فقط بگو کے❓ چیزے نگفت زدم بہ شونش و گفتم:علے با توام _اشک تو چشماش حلقہ زده و گفت:وقتےکہ دل تو راضے باشہ برگشتم ، پشتمو بهش کردم و گفتم: إجدے❓پس هیچوقت نمیخواے برے دستشو گذاشت رو شونم ومنو چرخوند سمت خودش اومد چیزے بگہ کہ انگشتمو گذاشتم رولباشو گفتم:هیس ، هیچے نگو علے تو کہ میخواستے برے چرا اصلا زن گرفتے❓ چرا موقع خواستگارے بهم نگفتے❓ اصلا چرا مـ❓ علے چرا❓ _دستمو گرفت تو دستشو گفت:اجازه هست حرف بزنم❓ اولا کہ هر مردے باید یروزے ز بگیره دوما کہ اسماء تو کہ خودت میدونے مـݧ عاشقت شدم و هستم باز میپرسے چرا مـ❓ اوݧ موقع خبرے از رفتـݧ نبود کہ بخوام بهت بگم الانش هم اگہ تو راضے نباشے مـݧ جایے نمیرم _آره مـݧ راضے نباشم نمیرے اما همش باید ببینم ناراحتے❓ بادید عکس یہ شهید بغضت میگیره❓ ینے مـݧ مانع رسیدݧ بہ آرزوت بشم❓ مـ خودخواهم علی❓ _اسماء چرا اینطورے میکنے❓ نمیدونم علے ، نمیدونم بس کـݧ اسماء دستم گذاشتم رو سرمو بہ دیوار تکیہ دادم علے از جاش بلند شد رفت سمت در ، یکدفعہ وایساد و برگشت سمت مـݧ بہ حرکاتش نگاه میکردم اومد پیشم نشست و با ناراحتے گفت:!اسماء ینے اگہ موقع خواستگارے بهت میگفتم کہ احتمال داره برم سوریہ قبول نمیکردے❓ _نگاهم و ازش دزدیدم و بہ دستام دوختم قلبم بہ تپش افتاده بود ، نمیدونستم چہ جوابے باید بدم چونم گرفت و سرمو آورد بالا اشک تو چشماش حلقہ زده بود سوالشو دوباره تکرار کرد ایندفعہ یہ بغضے تو صداش بود طاقت نیوردم دستشو گرفتم و گفتم:قبول میکردم علے مثل الاݧ کہ... کہ چے❓ بغضم ترکید ، توهموݧ حالت گفتم ، مثل الاݧ کہ راضے شدم برے _باورم نمیشد ایـݧ حرفو مـݧ زدم❓ کاش میشد حرفمو پس بگیرم کاش زما فقط یکدیقہ بہ عقب برمیگشت علے اشکامو پاک کردو سرمو چسبوند بہ سینش دوباره صداے قلبش میشنیدم پشیمو شدم از حرفے کہ زدم تو دلم گفتم:الا وقت درآغوش گرفتنم نبود علے ، دارے پشیمونم میکنے،چطورے ازت دل بکنم چطورے❓ باصداش بہ خودم اومدم _اسماء اینطورے راضے شدے با گریہ و اشک❓با چشماے غمگیـ❓ فایده اے نداشت مـ حرفمو زده بودم نمیتونستم پسش بگیرم ازش جدا شدم سرمو انداختم پاییـݧ و گفتم:مـݧ تصمیممو گرفتم فقط بگو کے میخواے برے❓ بگو بہ جوݧ علے راضیم برے❓ إ علے گفتم راضیم دیگہ ایـݧ حرفا ینے چے❓ بگو بہ جوݧ علے علے دارے پشیمونم میکنیا دیگہ چیزے نگفت _علے نمیخواے بگے کے میخواے برے❓ آهے کشید و آروم گفت:جمعہ شب پس واقعیت داشت رفتنش تو ایـݧ یکے دوماه دنبال کاراش بود بہ من چیزی نگفته بود چرا❓ احساس کردم سرم داره گیج میره نشستم رو صندلے و چشمامو بستم زما از دستم خارج شده بود نمیدونستم چند روز تا رفتنش مونده باصداے آروم کہ کمے هم لرزش قاطیش بود پرسیدم:علے امروز چند شنبست چهارشنبہ _فقط سہ روز تا رفتنش زماݧ داشتم.باید چیکار میکردم❓ما هنوز عروسے هم نکرده بودیم قرار بود تولد امام رضا عروسیمونو بگیریم و ماه عسل بریم پابوس آقا _جلوے چشمام سیاه شد از رو صندلے افتادم دیگہ چیزے نفهمیدم چشمامو باز کردم همہ جا سفید بود یادم نمیومد چہ اتفاقے افتاده و کجام از جام بلند شدم اطرافمو نگاه کردم هیچ کسے نبود تازه متوجہ شدم کہ بیمارستانم... با سرعت از تخت اومدم پاییـ و سمت در اتاق حرکت کردم ، متوجہ سرم تو دستم نشده بودم ، سرم کشیده شد ، سوزنش دستم و پاره کردو از دستم خارج شد سوزش شدیدے و تو تمام تنم احساس کردم آخ بلندے گفتم،سرم گیج رفت و افتادم زمیـݧ پرستار با سرعت اومد داخل اتاق رو زمیـݧ افتاده بودم _لباسم و کف اتاق خونے شده بود ترسید و باصداے بلند بقیہ پرستارها ، رو و صدا کرد از زمیـݧ بلندم کرد و لباسامو عوض کردݧ و یہ سرم دیگہ وصل کردݧ از پرستار سراغ علے و گرفتم گفت رفتـݧ دارو هاتونو بگیر الا میاݧ مگہ چم شده❓ افت فشار شدیدو لرزش بد _اگہ یکم دیرتر میاوردنتو میرفتیـ تو کما خدا رحم کرده لبم و گاز گرفتم و یہ قطره اشک از گوشہ ے چشمم روے بالش بیمارستاݧ چکید علے با شتاب وارد اتاق شد چشماش قرمز شده بود و پف کرده بود معلوم بود هم گریہ کرده هم نخوابیده بغضم گرفت خستہ شده بودم از بغض و اشک کہ ایـݧ روزا دست از سرم بر نمیداشت خودمو کنترل کردم کہ اشک نریزم اومد سمتم رو بہ پرستار پرسید:چیشده خانم❓ _چیزے نشده پس همکاراتو پرستار حرفشو قطع کرد وخیلے جدے گفت از خودشوݧ بپرسید آمپول آرام بخشے روداخل سرم زد و از اتاق رفت بیرو علے صندلے آورد و کنارم نشست لبخندے بهم زدو گفت:خوبے اسماء❓میدونے چقد منو ترسوندے❓ حالا بگو ببینم چیشده بود مـݧ نبودم❓ لبخند تلخے زدم و گفتم:‌مـݧ چرا اینجام علے❓ازکے❓الا ساعت چنده... ادامه دارد.. @shohda_shadat🌹