این تصویری است که دوست نداشتند رسانه ای شود
بله بعد از ۷۵ سال
بالاخره صهیونیست ها آواره شدند...
آنچه می بینید اردوگاه آواره های صهیونیست است.
در جنگ رسانهای کوتاهی نکنیم.
#نشرحداکثری
🏴 شعر شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
گر پـدر رفت، پســر هست هنـوز …
السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه
عرض تسلیت آقا جان …
شهادت عشق است…
فرزند غایبش را سر سلامت بگویید…
وباران اشکتان را در بی شکیبی انتظار بهانه سازید….
مولا یابن الحسن سرت سلامت
پـر پـر شــده گـل بــاغ امامــت
کن گریــه مولا از داغِ بـــابـــا
واویلا واویلا آه و واویلا
#شهادت_امام_حسن_عسکری علیهالسلام
#امام_زمان عجلاللهفرجه
💠 هدیه بیمنت
❇️ محتاج نان شبش بود، هر روز به دربار خلیفه عباسی میرفت. با گردنی خم و سری افتاده، امید داشت شاید به او رحمی کند ، خلیفه غرق درخوشگذرانی بود و صدای ضعیف فقر در گوشهای پر از غرورش جایی نداشت. ناامید برگشت. در دلش احساس خشم و حسرت میکرد، اما چه میتوانست بکند؟ دستش به هیچ جا بند نبود.
🔹یک شب، چیزی در دلش او را به سمت خانهای متفاوت کشاند. خانهای ساده و بیتکلف. نزدیک خانه امام رسیده بود. با دستهای لرزان درزد، شاید از روی ناامیدی، شاید از روی دلشکستگی.
🔸در باز شد. پیش از آنکه حرفی بزند، امام عسکری به او نگاهی کرد. انگار همه مشکلاتش را در همان نگاه فهمید. بدون اینکه حرفی بزند، کیسهای پر از پول به او داد.
🔹مرد قلبش از این مهربانی بیمنت لرزید. نگاهی به کیسه و نگاهی به امام انداخت. فهمید که خلافت و حکومت واقعی حق چه کسی است.
📌 کتاب آفتابِ نيمه شب از مجموعه کتب 14 خورشید و یک آفتاب
📎 #داستان_دانش_آموزی
📎 #کودکانه
📎 #امام_عسکری
📎 #بچه_شیعه
🔸رهبر کل جهان
🌸سلام سلام بچه ها
🌱سلام سلام غنچه ها
🌸روی زمین زیبا
🌱یه گوشه ای همین جا
🌸امام آخر ما
🌱آقا و سرور ما
🌸مهدی صاحب زمان
🌱رهبر کل جهان
🌸ما رو نگاه می کنه
🌱همش دعا می کنه
🌸بچه ها بیدار بشیم
🌱باهم دیگه یار بشیم
🌸با هم بگیم حرف خوب
🌱انجام بدیم کار خوب
🌸با هم بخونیم دعا
🌱همه بخواهیم از خدا
🌸بیار امام ما را
🌱بیار امام ما را
بچههای قشنگم سلام
🎉🎊🎉🎊🎉
🎁🌹🎁🌹🎁
🎈🎀🎈🎀🎈
عیدتون مبارک
می خوام براتون یه داستان بگم در مورد امام زمان مهربانمون و پدر بزرگوارشون امام حسن عسگری علیه السلام
زحمت خوندن داستان با مامانهای عزیز و مهربون
#شهادت_امام_حسن_عسکری
#کاربرگ
#امام_زمان
🤾شکوفه های بهشتی🤸♀️
#شهادت_امام_حسن_عسکری #کاربرگ
بچهها جون
جریان این عکس رو میدونید
؟
اگر دوست دارید براتون بگم؟
بله؟
باشه
جریان از این قرار بود که..
داستانهای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه ):
🌴 آغاز امامت او!
ابو الادیان بصری میگوید:
من خادم امام حسن عسکری علیه السلام بودم. و نامههای حضرت علیه السلام را به شهرهای مختلف میرساندم. روزی به خدمت ایشان مشرّف شدم. حضرت علیه السلام در بستر بیماری بود. وقتی مرا دید، نامههایی را بیرون آورده و فرمود: اینها را به مدائن ببر! پانزده روز در راه خواهی بود. وقتی بازگشتی، صدای ناله و ضجّه از خانه من میشنوی و میبینی که مرا غسل میدهند.
عرض کردم: آقا جان! وقتی چنین شد جانشین شما که خواهد بود؟
– آنکه جواب نامهها را از تو بخواهد.
– علامت دیگر؟
– آنکه بر من نماز گزارد.
– نشان بعدی؟
– آنکه از محتوای کیسه خبر دهد؟
آنگاه هیبت امام علیه السلام مانع از آن شد که بپرسم کدام کیسه؟ و در کیسه چیست؟
با نامهها از نزد امام علیه السلام خارج شدم و به مدائن رفته و جواب نامهها را گرفتم. درست پانزده روز بعد به سامرا بازگشتم، و همانطور که امام علیه السلام فرموده بود، صدای ضجّه و ناله از خانه امام علیه السلام به گوش میرسید.
جعفر [کذّاب برادر امام علیه السلام را دیدم که جلوی در خانه ایستاده و شیعیان اطراف او را گرفته و به او تسلیت و تهنیت میگفتند.
..
با خود گفتم: اگر او امام باشد، امامت از بین خواهد رفت. زیرا او را میشناختم که شراب میخورد و در قصر قمار بازی میکرد و طنبور مینواخت!
با این حال من نیز نزدیک شده و تسلیت و تهنیت گفتم. اما او چیزی درباره نامهها از من نپرسید.
آنگاه عقید، خادم امام حسن عسکری علیه السلام خارج شد و گفت: آقا جان! برادرتان را کفن کردهاند، برخیزید و بر او نماز بگزارید.
جعفر با گروه شیعیان که پیشاپیش آنها عثمان بن سعید و حسن بن علی – که به دست معتصم کشته شد و معروف به سلمه بود – وارد شدند.
وقتی وارد اتاق شدیم، دیدیم امام حسن عسکری علیه السلام در کفن پیچیده شده است. برادرش جعفر [کذاب برخاست تا بر او نماز بخواند. اما همین که میخواست تکبیر بگوید، پسر بچه گندم گونی که موهای پیچیده داشت و میان دندانهایش باز بود، آمد و ردای جعفر را کشید و گفت: کنار برو! ای عمو! من از تو به گزاردن نماز بر پدرم سزاوارترم.
جعفر در حالیکه رنگش پریده بود، کنار رفت، و آن طفل پیش آمد و بر امام حسن عسکری علیه السلام نماز خواند، پس از نماز، امام علیه السلام را کنار قبر پدرش امام هادی علیه السلام دفن نمود.
آنگاه آن آقا زاده نازنین رو به من نمود و گفت: ای بصری! جواب نامههایی را که به همراه داری، بده!
من همه را تحویل دادم و با خود گفتم: این دو علامت، فقط سوّمین علامت که خبر از محتوای کیسه است مانده.
وقتی نزد جعفر رفتم دیدم که بر مرگ برادرش گریه میکند. در این حال «حاجز وشّاء» آمد و گفت: آن طفل که بود؟ باید از او حجّتی میخواستی.
جعفر گفت: به خدا قسم! او را اصلاً ندیده و نمیشناختم.
ما همانجا نشسته بودیم که گروهی از اهالی قم وارد شدند و گفتند: میخواهیم امام حسن عسکری علیه السلام را ملاقات کنیم.
ما شهادت حضرت علیه السلام را به اطلاع آنها رساندیم. گفتند: جانشین او کیست؟ مردم جعفر را نشان دادند.
آنها بر او سلام کرده و تسلیت و تهنیت گفتند، سپس پرسیدند: ما به همراه خود نامهها و اموالی داریم؛ بگو نامهها از چه کسانی است؟ و مقدار وجوهات چقدر میباشد؟
با شنیدن این سخن، جعفر با عصبانیت برخاست و در حالی که عبایش را میتکاند، گفت: از ما میخواهند که علم غیب بدانیم.
در این لحظه، خادم امام حسن عسکری علیه السلام آمد و گفت: نامههای شما از فلان و فلانی است، و در کیسه هزار دینار وجود دارد که نقش ده دینار آن ساییده شده است.
..
آنها نامهها و اموال را به او دادند و گفتند: کسی که تو را برای دریافت نامهها و اموال فرستاده است امام است.
بعد از این رویداد، جعفر نزد خلیفه رفت و قضیه را گزارش داد. خلیفه دستور دستگیری همسر امام حسن عسکری علیه السلام را صادر کرد تا محلّ اختفای فرزندش را افشا کند. امّا نرجس خاتونعلیها السلام وجود او را کلّاً انکار نموده و ادّعا نمود که هنوز باردار است.
خلیفه نیز او را به «ابن ابی الشوارب» قاضی سپرد تا موضوع را تحقیق کند.
ولی در همان زمان «عبیداللَّه بن یحیی بن خاقان» به طور ناگهانی مُرد، گروهی در بصره شورش نموده و بر مأمورین خلیفه تاختند – که بعدها رهبر آنها به صاحب الزنج معروف شد -. خلیفه و اطرافیان او سرگرم دفع خطر آنها شدند، و از مسأله امام زمان علیه السلام و تحقیق درباره نرجس خاتونعلیها السلام غافل ماندند.
#امام_زمان
اگر قصه رو خوندین
الان حتماً متوجه میشید که اشخاصی که توی این #نقاشی هستند کیا هستند؟
آفرین به شما
#کاربرگ_معرفی_پدر_حضرت_مهدی (عج)
بچه ها اسم پدر امام مهدی جون چی بودند؟ امام حسن عسکری (ع) ؛
امام یازدهم ما شیعیان