حمید کتابی را برداشت و از فروشنده پرسید: شما این کتاب را خوانده اید؟ می دانید موضوعش چیست؟
فروشنده گفت: از ظاهرش بر می آید که درباره اثبات قیامت باشد. مقدمه اش را که بخوانید معلوم میشود.
حمید جواب داد: من کتاب را زمانی می توانم بخوانم که هزینه آن را داده باشم شاید ناشر یا نویسنده راضی نباشند. ولی الان نمی توانم مقدمه اش را بخوانم.
#شهید_حمید_مرادی_سیاهکالی
بوی عطر عجیبی داشت
نام عطر رو که می پرسیدیم جواب سر بالا می داد
شهید که شد توی وصیت نامه اش نوشته بود:
به خدا قسم هیچ وقت به خودم عطر نزدم
هر وقت خواستم معطر بشم از ته دل می گفتم:
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام
شماهم خودتونو معطر کنید
شهید #حسینعلی_اکبری🕊🌹
9.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
« هر کس را بخواهی عزت میدهی
، و هرکه را بخواهی خوار میکنی »
- سوره آل عمران آیه ۲۶
شهادت خبرت بود و نگفتی هرگز
پیش چشم همگان دست تو آخر رو شد...
#حاج_قاسم
#لبیک_یا_خامنه_ای
﷽
♨️وقتی رهبر انقلاب اسلامی میفرمود اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید ، برخی ها میگفتند این حرفها فقط در حد یک خیال بافی است!
اما این شما و سخنان افسر ارشد نیروی هوایی رژیم صهیونسیتی....👇
┄┅┅┅┅♦️خواص♦️┅┅┅┅┄
https://eitaa.com/joinchat/1443627436C1fa42e86ee
شهدای گمنام(سِدْرَةُالْمُنْتَهی)
﷽ ♨️وقتی رهبر انقلاب اسلامی میفرمود اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید ، برخی ها میگفتند این حرفها
﷽
کانال #خواص بصورت تحلیلی تخصصی به حوادث و رویدادها میپردازه
پیشنهاد میکنم حتماً دنبال کنید
از برداشت های سطحی فاصله بگیریم😊👇
https://eitaa.com/joinchat/1443627436C1fa42e86ee
با قایق گشت می زدیم. چند روزی بود عراقی ها راه به راه کمین می زدند. بهمان. سر یک آب راه، قایق حسین پیچید رو به رویمان. ایستادیم و حال و احوال. پرسید « چه خبر؟ »
- آره حسین آقا. چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود. حالا که درست شده، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم. مراقب بچه ها باشیم. عصر که می شه ، می پریم پایین ، صبحونه و ناهار و شام رو یک جا می خوریم. » پرسید « پس کی نماز می خونی؟ » گفتم « همون عصری.» گفت « بیخود.» بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم. همان جا لب آب ایستادیم، نماز خواندیم.
شهید #حسین_خرازی
🌷 مرتضی را پا برهنه دیدم. نمیدانم چطور روی آن خاک تفدیده با پای برهنه راه می رفت. گفتم: کو کفشت؟
با لبخندی نجیبانه گفت: گم کردم!
گفتم: مگه گم کردنیه!
گفت: سر نماز بردن!
آقای ولی پور مسئول تدارکات بود و به من محبت داشت. رفتم گفتم یکی بچه های گل شازده قاسم هست که خیلی نور بالا میزنه، یه پوتین تاف 6 بده که ای جوآن اصل شهیده
و باز هم مرتضی را با پای برهنه دیدم و باز هم کفش گرفتم. شد دفعه چهارم. گفتم : من پدر شو در میارم که تو پا پتی اینو اون ور بری!
دستم رو گرفت و قسم داد علی آبرو ریزی نکن، خودم دیدم کی برداشت، نمی خواهم آبرو ش بره، حتما لازم داره ...
گفتم اتفاقا منم توش علامت زدم تا پیداش نکنم ولش نمی کنم. قرمز شد. طرف رو پیدا کردم و گفتم پوتین رو در آر و کشوندمش که .... یه دفعه مرتضی مچ دستم رو گرفت گفت: علی!
نگاهم کرد از نگاهش این دفعه من خجالت کشیدم و اون فرد رو رها کردم
رفتم پیش آقای ولی پور، گفت باز شفیع کفش اون دوست شهیدت شدی...
یه کفش کتونی گرفتم و روی زبونه ها درشت اسم شو نوشتم و دادم بهش!
🌷 خط زبیدات بودیم. تو سنگر نشسته بودیم. مرتضی گفت: دلم هوای امام رضا کرده، من می خواهم برم مشهد!
ازخطی که بودیم، رفت مقرتاکتیکی. از فرمانده اطلاعات 10روز مرخصی گرفت و رفت.
روز بعد دیدم مرتضی برگشت. گفتم: تو مگه دیروز نمی خواستی بری مشهد؟
گفت چرا، دیروز دیروز بود امروز هم امروز! رفتم تاکتیکی مرخصی هم گرفتم تا دزفول و اندیمشک هم رفتم، اما انگار دلم گفت برگردم!
همان شب مرتضی شهید شد!
هدیه به شهید مرتضی اقلیدی نژاد صلوات- شهدای فارس
شهید #مرتضی_اقلیدی_نژاد🕊🌹
❣یک بندهی خدایی تازه تو محلهی ما آمده بود. نمیدانم اهل کجا بود. یک روز من و داوود داشتیم از کنار منزلش میگذشتیم. از خانهاش آمد بیرون و صدایمان کرد.
بعد از سلام و علیک و چاق سلامتی گفت: فردا شب عروسی پسرمه. خواستم شما رو برا صرف شام دعوت کنم. انشاءالله تشریف بیارید.
گفتم: مبارک باشه. چشم. انشاءالله خدمت میرسیم. خداحافظی کردیم و آمدیم.
به داوود نگاه کردم. کمی پکر شد و دمغ. انگار تایرش پنچر شد! راحت نبود که بخواهد فردا شب توی آن مجلس بیاید. بهم گفت: من نمییام. ممکنه نوار و آهنگ مبتذل بذارن و مجلسشون مجلس گناه باشه.
غذایمان را که تمام کردیم، بلند شدیم تا برویم. اما یکدفعه صدای موسیقی مبتذل و تندی بلند شد. به داوود نگاه کردم. یکدفعه رنگش پرید. حس کرد شیطان دارد پردههای گوشش را میدرد. دیگر یک لحظه نماند. ندانست چطور کفشش را پوشید و از خانه بیرون زد.
برشی از کتاب همسایه پیامبر، خاطرات و زندگی سردار شهید داوود دانایی
شهید #داوود_دانایی
خدایا از تو ممنونم بیاندازه که در دل ما محبت سید علیخامنهای را انداختی تا بیاموزد درس ایستادگی را درس اینکه یزیدهای دوران را بشناسیم و جلوی آنها سر خم نکنیم.
#شهید_مصطفی_صدر_زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 #شهید_همت ″دعا و سلام همهی بسیجیها به امام،″ را چگونه و از کجا به ″امام خمینی″ میرساند؟!
#شهید_محمدابراهیم_همت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از شُهدا غافِل نَشید..»
شُهدا حَقیقتا در جَمع ما هستَند»
#شهید_حاجاحمدکاظمی