هدایت شده از نوبرانه... معصومه مرادی
پاییز رفت و شعرش
در قاب فصلها ماند
با رنگ زرد و سرخش
صد قصه بی صدا خواند
پر زد شبیه زاغی
بر بام و باغ و کوچه
پر کرد خانهها را
طعم خوش کلوچه
برداشت بقچهاش را
دیشب برای یکسال
یلدا رسید و آورد
هم شعر و قصه هم فال
امروز توی تقویم
آغاز فصل سرماست
این فصل تازه حتما
چون فصل قبل زیباست
معصومه مرادی