بریده هایی از احوال صدیقه کبری سلام الله علیها پس از شهادت پیامبر صلی الله علیه و اله
✔️علامه مجلسی رحمه الله از فضهء خادمه روایتی طویل نقل میکند، که گواه روشنی است بر هجوم به بیت وحی.
اینک مختصری از آن روایت:
در آغاز آن روایت چنین آمده است:
« هفت روز در خانه فاطمه کنار او بودم. در این مدت آه و نالهاش قطع نشد؛
هر روز از روز قبل بیشتر میگریست.
روز هشتم که شد؛
توان صبر نداشت و از خانه خارج شد و به سمت قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت و فریاد زد، چنان است که گویی با دهان مبارک پیغمبرصلی الله علیه و آله سخن می گوید.
در همین موقع زنان مدینه به سویش دویدند کودکان از خانهها خارج شدند.
صدای مردم به گریه و ضجه بلند شد مردم از هرطرف آمدند ، چراغها را خاموش کردند تا صورت زنان پیدا نباشد.
زنان گمان کردند که پیغمبر صلی الله علیه و آله سر از قبر بیرون آورده است.
مردم به دلیل هول آن منظرهء دلخراش (؟) ،
دچار وحشت و حیرت شده بودند...
[باری] در حالی که پایش در دامن میلغزید و لباسش بر زمین کشیده میشد، و از شدت گریههای زیاد ، چشمانش نمیدید ، به سمت قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله روانه شد.
وقتی نگاهش به حجره آن حضرت افتاد؛ گامهایش را کوتاهتر برداشت و ناله و هقهق گریهشان بیشتر شد و افتاد و از هوش رفت.
... آبی آوردند و بر پیشانیاش پاشیدند تا به هوش آمد.»
➖این ابتدای روایت بود.
بعد از آن ، حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها، شروع به گلایهٔ طولانی و شکوهٔ بسیارمینماید.
ما تنها به ذکر فرازهایی که دال بر مدعای ماست بسنده میکنیم، و تفصیل مطلب را به کتاب شریف بحارالانوار ارجاع میدهیم.
حضرت رو به قبر پدربزرگوار نمود و فرمود:
«✔️رفعت قوّتی؛
تاب و توانم رفته است.
✔️شمّت بی عدوّی؛
دشمن شماتت وتحقیرم میکند.
✔️یا أبتاه بقیت والهة وحیدة حیرانة فریدة؛
باباجان!سرگشته و تنها و حیران وبیکس ماندهام.
✔️انخمد صوتی؛
صدایم خاموش شده است.
✔️انقطع ظهری؛
کمرم شکسته است.
✔️فما أجد یا أبتاه بعدک انیسا لوحشتی؛
باباجان، بعد از تو مونسی برای تنهایی و حیرتم نمییابم.
✔️و لا معین لضعفی؛
و نه برای ضعفم هیچ یار و معینی.
✔️تغلقت دونی الابواب؛
درها به رویم بسته شده است.
(اشاره به یاریطلبی اهلبیت از مهاجران و انصار، و اینکه برخی آنها حتی درِ خانه را به روی ایشان باز نمیکردند.)
✔️ان حزنی علیک حزن جدید؛
اندوه وغم من بر شما هماره نوو تازه است.
✔️یا أبتاه أمسینا بعدک من المستضعفین؛
باباجان، بعد از شما ضعیف و ناتوان به شمار آمدیم.
✔️یا أبتاه أصبحت الناس عنا معرضین
باباجان، مردم از ما رویگردان شدهاند.
✔️یا الهی عجل وفاتی سریعا؛ فلقد تنغصت الحیاة یا مولایی؛
خدایا ، سریعتر مرگم را برسان. زیرا زندگی من تیره و تار شده است.»
فرازِ رفع قوت ، حزن جدید ، شماتت اعداء و متحیر ماندن، و خصوصا لفظ: «مستضعفین»، بیش از همه دال بر فجایعی است که در زمان هجوم رخ داد؛
زیرا این همان لفظی است که آن هنگام که به خانه هجوم بردند و حضرت امیر علیه السلام را با طناب در گردن برای بیعت میکشاندند، به کار برد 👈فرمود: ان القوم استضعفونی
این قوم مرا ضعیف و خوار شمردند.
همچنین دربارهء این فراز: "صارت الناس فی دهشة و حیرة" :مردم هنگام بیرون آمدن حضرت فاطمه (سلام الله علیها)و دیدن این منظره، درحیرت و ترس شدیدی افتادند.
باید گفت که علت ترس چه بود؟
اینان همانانند ، که وقتی اهلبیت به درب خانههایشان میروند، نمیترسند و درب خانه باز نمیکنند یا بازمیکنند جواب رد میدهند...
چطور شده که از این حالت حضرت متحیر و دهشتزده و ترسیده شدهاند؟!
این نیست مگر آنکه حضرت با بدنی سراسر جراحت به سمت قبر پدر رفته باشد...
همچنین تقاضای مرگ نمودن و تیره و تار شدن زندگی... دلیل دیگری است
بعد از آن همه گلایه، روایت میفرماید:
«حضرت به خانه برگشت و باز همچنان شب و روز میگریست. بزرگان مدینه آمدند و گفتند:
...به فاطمه بگو یا شب گریه کند و یا روز؛ ... حضرت زهرا در جواب فرمود:
بهخدا سوگند من از گریه آرام نخواهم نشست تا به پدرم ملحق شوم.
امیرالمومنین علیه السلام بعد از آن، سایبانی خارج از شهر مدینه ساخت که آن را #بیت_الاحزان میگفتند.
به هنگام صبح فاطمه، امام حسن و امام حسین را به بقیع میبرد و تا شب هنگام مشغول گریه بود و چون شب فرا می رسید حضرت امیر میآمد و فاطمه سلام الله علیهما را به منزل بازمیگردانید.
بیش از بیست و هفت روز نتوانست ادامه دهد و بعد ضعف و بیماری نگذاشت که به بیتالاحزان رود تا لحظه ای که به #شهادت رسید...
📕بحارالانوار: ج۴۳، ص۱۷۴