خم شدند دست شاگرد خود را درجمع بوسیدند!
مرحوم آیت الله مصباح یزدی برای خود هیچ شأن و جایگاهی قائل نبودند. روزی شاهد بودم با آیت اللّه تحریری- که شاگرد ایشان به شمار میآیند- مواجه شدند. در مقابل طلاب خم شدند و دست ایشان را بوسیدند. این همه تواضع و بزرگواری از کسی که خود قله علم و اندیشه بود، کم نظیر است.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
تعلیقات،
https://eitaa.com/sirefarzanegan
عاشقانههای مجتهد شهید آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی با حضرت ابی عبدالله (۱)
حجتالاسلام والمسلمین سجادی:
🔹در تفسیر حاج آقا مصطفی هست که میگوید: «خدایا اگر این تفسیر من ثوابی دارد، من هدیه میکنم به اباعبدالله(ع)». تعبیر ایشان در این مورد، به قرار ذیل است:
🔸«روحی و ارواح العالمین لک الفداء یا اباعبدالله و یا سیدالشهدا فیا رب ان کان فیما اسطره و اضبطه حول الکتاب الالهی شیء لی یسمی بالجزاء و الثواب، فنهدیه الیه و نرجوا من حضرته التفضل علی بقبول و المنة علی المفتاق المفتقر الی شفاعته بعدم رده».
🔹ترجمه: ای اباعبدالله و ای سرور شهیدان! روح من و همه عالمیان فدای تو باد. پروردگارا اگر آنچه که در پیرامون کتاب الهی (قرآن کریم) مینگارم و ضبط میکنم، چیزی از ثواب و جزای خیر برای من دارد، آن را هدیه میکنم به سیدالشهدا(ع) و امیدوارم که حضرتش آن را از روی تفضل قبول فرماید و بر من محتاج به شفاعت منت نهاده، رد نفرمایند.
🔸ایشان یک علاقه خاصی به کربلا و به سیدالشهدا(ع) داشتند؛ سالی چند مرتبه ایشان در پیادهروی به کربلا شرکت میکردند، با ۵۰-۴۰ نفر از طلاب. ما هم در خدمتشان بودیم. گاهی هم بندهخدا پابرهنه میآمد و پایش زخم میشد.
🔹یک مدتی پابرهنه میآمدند، پایشان هم خیلی زخم میشد اما به این راه خیلی علاقه داشتند. مثلاً ایشان یکی از چیزهایی که خیلی علاقه داشت، شرکت در روضه بود؛ مثلاً [میفرمود] من همه هفته را پیدا کرده بودم کجا روضه برقرار است، مثلاً شنبه را خواستم پیدا کنم، یکجا که شنبه روضه باشد. آن را هم پیدا کرده بود! بعد از نماز امام در مسجد شیخ اعظم، یک شیخ افغانی بود دو کلمه، یک، دو، سه دقیقه روضه میخواند، خیلی مخالف داشت و بعضی از علما میگفتند نخواند و فلان. حاج آقا مصطفی یواشکی به او پول میداد میگفت بخوان! تنهایی من مینشینم گوش میدهم! خیلی سر این قصه [پیگیر] بود گاهی وقتها آخر [آن شیخ افغانی] یک چیزهایی میگفت [که به مذاق برخی خوش نمیآمد] یک شیخ پیرمردی بود، باحال بود. یک چیزهایی میگفت به یک عدهای برمیخورد.
🔸میگفت که اگر شما یک خروستان گم بشود چقدر دنبالش میگردید؟ به اندازه یک خروس دنبال امام زمان(عج) [نمیگردید]! خیلی شیرین بود. یک، دو دقیقه روضه میخواند، مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی خیلی حمایت میکرد، به او پول میداد و میگفت بخوان. بعد یکی دو کلمه روضه میخواند. یکی دیگر هم بود که برای ایشان روضه میخواند. اسمش را یادم رفته، آقای دُریاب، مرحوم دریاب یک شیخ پیرمردی بود. [آقا مصطفی] به او گفته بود بیاید خانهشان مثلاً روضه بخواند و هر وقت هم [اگر در خانه] نیست به او گفته بود بنشین، تکیه بده به درِ خانه، روضه را بخوان و برو! بعد من پولش را به تو میدهم هر وقت دیدی ما نبودیم اینها، [این کار را بکن] آن فرد هم مینشست تکیه میداد به درِ خانه ایشان، روضه را میخواند [و میرفت]. میگویم یک علاقه باطنی عاشقانهای به سیدالشهدا(س) و به روضه به روضهخوانها داشت. اینها خیلی جالب بودند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
فصلنامه تخصصی پانزده خرداد، شماره ۵۳، پاییز ۱۳۹۶، گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین سجادی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
عاشقانههای مجتهد شهید آیت الله سید مصطفی خمینی با حضرت با ابی عبدالله(۲)
حجت الاسلام والمسلمین سیدعلیرضا حیدری یزدی:
🔹ما با حاج آقا مصطفی چندین بار با هم پیاده کربلا رفتیم. چون مراجع نجف هر کدام پیادهروی داشتند. مثلاً آقای خویی داشتند، آقای حکیم داشتند، آقای شاهرودی داشتند، امام هم داشتند. آن وقت ما در کاروان امام بودیم و من هم جزء آشپز کاروان بودم. زودتر میرفتیم فرشها را پهن میکردیم. حاج آقا مصطفی و کاروان هم میآمدند مینشستند و ما از آنها پذیرایی میکردیم.
🔸در آن وقت امام فرموده بودند که به حائرین حرم امام حسین علیهالسلام و هم زوارش، ناهار و شام و یا غذای سرپایی بدهند. آن وقت یک جا با حاج آقا مصطفی که بودیم، آن فرد [میزبان عرب] آمد گفت که ما هنوز ناهار نخوردیم. ما رسم داریم که اول زوار غذا بخورند بعد ما بخوریم. گفتیم: ما ناهار خوردیم.حاج آقا مصطفی گفتند: نه، بنشینید، بنشینید اینجا، ناهار بخوریم، کم بخوریم، که اینها بتوانند ناهارشان را بخورند. آن وقت یکی از این طلبهها این قاشق برنج تو راه تنفسیاش گیر کرد، و برنجها از دهانش درآمد و ریخت توی سینی. آنجا توی سینی غذا میدادند. برای ایرانیها قاشق هم میدادند. آن وقت حاج آقا مصطفی اینها را فوری همش زد خودش، و گفت: بهبه، شفا شد، شفا شد. همه را حاج آقا مصطفی هم زد. ما هاج واج مانده بودیم.
🔹یک جا دیگر هم نزدیک کربلا که رسیدیم، به همه زوارها چای میدادند، شب اربعین بود. بعد از نوزدهم، آن وقت من و آقای محدث (باجناق آقای خاتم [یزدی]) زوارهایی که از مسیر آب [=از راه شط] میآمدند را شمارش کردیم، هر پنج دقیقه ۴۵۰ نفر وارد میشدند. از جاهای دیگر هم میآمدند. اینها میخواهند این همه زوار را چای بدهند. آب را توی این دیگهای آش میجوشاندند و آب گرم را توی کتری میریختند و سینی سینی چای میبردند برای زوار.
🔸استکان را هم نمیتوانستند بشورند چون هردقیقه باید ۷۰۰-۶۰۰ تا چای بدهند. آن وقت ما پسندمان نبود؛ همه تویش چای خوردهاند، مریض و غیر مریض و... حاج آقا مصطفی گفت: بچهها بنشینید. آن استکانها را از ظهر تا حالا نشسته بودند. گفت این [استکان] چای به دهن ۳۰ تا ۴۰ تا زوار رسیده است؛ شفای شفا است. حاج آقا مصطفی خودش هم یکی برداشت خورد، بعدش هم ما همه خوردیم. وقتی من دیدم ایشان خورد دیگر بعدش ما هم خوردیم. خودش هم پیاده از نجف میآمد کربلا.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
فصلنامه تخصصی پانزده خرداد، شماره۵۳، پاییز۱۳۹۶، گفتگو با سید علیرضا حیدری یزدی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا عاشق، معشوق را عاریه میدهد؟ کتاب عشق من است!
داستان عشق ورزی مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی به کتاب به روایت خودشان.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
از محمد سوال کنید!
✍ سید حسین کشفی:
چند ماه قبل از وفات مرحوم آیت الله حاج آقا محمد شاه آبادی (رضوان الله تعالی علیه) خدمتشان رسیدم، از جمله مطالبی که در آن دیدار بیان کردند خاطره ای از خواب مرحوم فلاطوری پس از رحلت والدشان بود که بسیار جالب و شنیدنی است. فرمودند:
🔹مرحوم عبد الجواد فلاطوری شاگرد مرحوم والد و از علاقمندان به ایشان بود، برای من نقل می کرد که همان شبی که استادم مرحوم آیت الله العظمی میرزا محمد علی شاه آبادی وفات کردند ، خیلی گریه کردم و همان شب ایشان را در عالم رویا زیارت کردم و متوجه شدم که از دنیا رفته اند.
🔸سه مساله از ایشان سوال کردم :
سوال اولم این بود که انتقال شما از عالم طبیعت به عالم برزخ چگونه بود؟
جواب دادند: به همین مقدار که پایم حرکتی بکند.
سوال دوم: شما در بیاناتتان می فرمودید که اولین منزل برای روح آن است که آن را نزد حق تعالی می برند و خداوند یا تجلی به رحمت می کند و یا تجلی به غضب ...، برای شما چطور بود؟
جواب دادند: تجلّی علیَّ بالرحمة و الغفران
سوال سوم : آن مطالبی که شما به ما یاد دادید اگر فراموش کردیم از چه شخصی سوال کنیم؟
فرمودند: از محمد سوال کنید!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال ایتا سید حسین کشفی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
💬 #تحلیل_و_تبیین | چهار روایت از شهید رجائی
🎤 گفتگوی رسانه Khamenei.ir با علی رجبی، از همکاران شهید رجائی در زمان نخست وزیری و ریاست جمهوری
🔹 ما با آقای رجائی در یک ساختمان بودیم. من همان ساعت یک ربع، بیست دقیقه به سه از این طرف آمدم پایین. ایشان از سمت راست آمد پایین و به همدیگر برخوردیم و من به ایشان سلام دادم. معمولاً وقتی به ایشان سلام میکردیم، حال و احوال میکرد، و مثلاً می پرسید کارها چه جوری است؟ فلان قضیه حل شد؟ فلان نامه رسید؟ ولی آن روز حتی جواب سلام من را با یک حالت نصفه نیمه جواب داد، من بعدها احساس کردم که اصلاً در دنیا نبود و یک حالت دیگری داشت. بعد ایشان رفتند بالا در جلسهی شورای امنیت ملی. ما رفتیم پایین با عجله غذا خوردیم و موقع برگشت همین طور که به موازات پاستور میآمدیم، پنجرهی سمت چپ ما به ارتفاع دو سه متری در طبقهی اول بود. من اول دیدم پنجره به حالت نور افشانی منفجر شد و بعد صدا را شنیدم.
🔹 ما دویدیم از پلهها بالا رفتیم. ولی دیگر هیچ کاری نمیشد کنیم. دود چنان ساختمان را گرفته بود که چشم، چشم را نمیدید. دیدم کاری نمیتوانیم بکنیم. آمدیم پایین ببینیم چه خبر است و چه کار میشود کرد. مرحوم شهید وحید دستجردی، رئیس پلیس آن موقع، از همان پنجره خودش را انداخته بود پایین. صورتش خاکستری شده و تاول زده بود و داشت با صدای نالهای میگفت یاحسین(ع) یا حسین(ع). در این فاصله ما دست و پایش را گرفتیم گذاشتیمش در آمبولانس. آمدیم در قسمت شمالی ساختمان که پنجرهاش به خیابان پاستور هم باز میشد. از آن پنجره شهید کلاهدوز که بعدها شهید شد، پریده بود پایین. البته او سرپا بود و مشکلی نداشت.
🔹 در تقاطع فلسطین و پاستور هم هلی کوپتری آوردند و به زحمت نشست. واقعاً فکر میکردیم پرههای آن ممکن است به جایی برخورد کند ولی از هلی کوپتر استفادهای نشد. چون شهید رجایی شهید شده بودند. ظاهراً بمب آتشزا هم بوده که باعث شده بود ساختمان آتش بگیرد و دیدم که داشت ذوب میشد.
🔍 ادامه را بخوانید👇
khl.ink/f/46367
https://eitaa.com/sirefarzanegan
کربلا قبله میشود!
خدا مرحوم آیت الله سید کاظم قزوینی را رحمت کند، از منبریهای خوب و محقق و فاضل بودند. یک وقتی با هم نشسته بودیم، فرمودند:
من از شیخ اسد حیدر -صاحب کتاب الامام الصادق و المذاهب الاربعه- شنیدم که میگفتند: من روایتش را دیدهام که در آخر الزمان کربلا، قبله میشود. من نمیدانستم این روایت یعنی چه؟
امروز در فکرش بودم. مرحوم سید کاظم قزوینی بلند شود و ببیند که چگونه واقعا کربلا، قبله شده است. کجای عالم این جمعیت، این قلوب و این نفوس، متوجه یک مکان، یک فضا و یک منظومه فکری میشود؟ فصل اربعین است. خدا نصیب کند- ان شاء الله- همهمان بتوانیم به زیارت آقایمان مشرف شویم.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال رسمی حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
نقدهای این طلبه کوچک را با روی باز پذیرفتند!
حدود پانزده سال پیش بود به دلیل رفت و آمد و ارتباطی که با مؤسسه امام خمینی و شاگردان آیت الله مصباح داشتم، مواردی از برخی کاستیها در مؤسسه را از نزدیک شاهد بودم. همین موجب شد از باب علاقه به رشد و اصلاح موسسه، دست به قلم شوم.
نزدیک به ۱۰ صفحه در نقد و بررسی حوزههای آموزشی، پژوهشی و تربیتی مؤسسه نوشتم و از طریق فرزندشان حجت الاسلام علی آقا مصباح به دست مبارک ایشان رساندم.
چند روز بعد اتفاقی آیتالله مصباح را در راهرو مؤسسه زیارت کردم. پرسیدم یادداشت حقیر را ملاحظه فرمودید؟
با لبخند ملیح و رویی گشاده فرمودند: بله. بعد کلی تفقد و تشکر کردند سپس ادامه دادند: من واقعاً از شما متشکرم و با بیش از ۹۰ درصد از نکات شما هم موافقم. سن ما بالا رفته و نوبت شما جوانهاست. سپردهام علی آقا باشما جلسه بگذارند و برای رفع مشکلات کمک کنید.
من طلبه جوانی بودم که در مقابلم یکی از بزرگان و اعلام و استوانههای حوزه اینطور با تواضع، روی باز و سعه صدر ایستاده بود. نقدهای یک طلبه جوان را بدون ذرهای ناراحتی پذیرفته بود و بالاتر از آن، زمینه حل مشکلات را فراهم کرده است.
وجوهی از شخصیت آیت الله مصباح روایت نشده است. این حد از تواضع و روحیه حقطلبی کمیاب است. اما کجا این بُعد ایشان روایت شده؟ همین امروز اگر از برخی مسئولین حوزوی یا غیر حوزوی انتقاد کنید، یا عصبانی میشوند یا ساعتها دلیل و توجیه میآورند.
اما آیتالله مصباح با روی گشاده نقد را پذیرفتند، با اینکه از یک طلبه کوچک صادر شده بود که سن نوه ایشان را داشت آن هم نه با تظاهر و تصنع، بلکه بهعنوان ضمانت اجرا، زمینه رفع نقایص را بهدست فرد منتقد فراهم کرد.
اما این روزها برخی نخبگان را نمیتوانی راحت، نقد مشفقانه کنی! زود برآشفته میشوند و گویی نباید جز تمجید چیزی بر زبان آورد.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
تعلیقات
https://eitaa.com/sirefarzanegan
از این جنس رفتارها چند نمونه سراغ دارید؟!
سال ۷۹ که آیت الله مصباح همدان بودند، خیلی دنبال دیدار خصوصی با ایشان بودیم تا راحتتر سؤالات مان را مطرح کنیم.
یک روز وقت گرفتیم و به محل اقامت ایشان رفتیم. سه نوجوان دبیرستانی با ذهنی مملو از سؤال. در اتاق سادهای وارد شدیم و آیتالله مصباح تشریف آوردند و روی زمین مقابل ما نشستند. یکی از محافظها، یک پشتی برداشت و خواست ایشان بهجای تکیه به دیوار، به آن پشتی تکیه دهند. همینکه پشتی را آورد، آیت الله مصباح فرمودند:
دیگه تشریفاتی شد ...
میخواستند احساس صمیمت بین چند جوان و ایشان حفظ شود و هیچ تفاوتی حتی در نوع نشستن نباشد. بعد شروع کردیم سوال پرسیدن. یکی از بچهها که متأثر از اصلاحات بود، با لحن بسیار تندی سوالی پرسید و ایشان را نقد کرد.
اما آیتالله مصباح با کمال آرامش و بدون کوچکترین تکدر خاطری، با لبخندی که همیشه بر لب داشتند، آرام و مهربانانه پاسخش را دادند. کاملا پدرانه...
برای من این نکته مهم بود، یک عالم برجسته حوزه و یک اندیشمند در سنین پیری، چقدر با حوصله و صمیمی چند نوجوان که اطلاعات خاصی دارند و نه جایگاهی، خلوت کرده، برای آنها وقت گذاشته و با آنها گپ و گفت میکنند تا گرهای از ذهن آنها باز شود.
آن روز آن قدر با حوصله ما را پذیرفتند که اصلاً دچار احساس بدی نشدیم. اینکه حس کنیم با اکراه در جلسه نشستهاند، یا عجله دارند، یا حوصله چندجوان بی تجربه را ندارند... اصلاً و ابداً. با فراغ بال و صمیمیتی که کاملاً قابل ادراک و احساس بود، از ما استقبال کردند.
از این جنس رفتارها و تعاملات چند نمونه سراغ داریم؟!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
تعلیقات
https://eitaa.com/sirefarzanegan
این قدر مطمئن مطالب را نسبت نده!
علما نیز باید نسبت به اهل منبر حساس باشند و کژیها و ناراستیهای احتمالی آنها را تذکر دهند. مرحوم والد ما نقل میکرد که مرحوم محدث قمی در مسجد بزرگ نجف، مسجد هندی، بعد از نماز مرحوم آیتالله شاهروی منبر میرفت. شبی که مرحوم محدث قمی از منبر پایین آمد، آیتالله شاهروی به ایشان رو کرد و گفت: «آقای شیخ عباس! از خدا بترس! قبل از نقل این مطالب یک قیل و قالی راه بینداز»، یعنی بگو «قیل» یا «قال فلان» و اینقدر مطمئن مطالب را نسبت نده. خب مرحوم محدث قمی خودش کارشناس حدیث و شاگرد مرحوم محدث نوری بود ولی میبینیم از سوی آیتالله شاهروی مورد این خطاب قرار گرفت. یعنی علما به مطالب منقول در منبرها حساس بودهاند و حتی به سخنان منبریِ با شأن و عظمتی مثل مرحوم محدث قمی هم با توجه گوش میکردند و در موارد لزوم تذکر میدادند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال مرکز پژوهشهای تاریخ اسلام، استاد یوسفی غروی
https://eitaa.com/sirefarzanegan
اگر ما مشرک هستیم، شما هم با این اعمال مشرک هستید!
در یکى از سفرهایى که به مدینه داشتیم، مصادف شده بود با تأسیس «جامعة الاسلامیه». بزرگ سادات مدینه بدون اطلاع من به جامعة الاسلامیه رفت و براى دیدار از آنجا وقت گرفت و به آنها گفت: بزرگ علمای بغداد به دیدن این مکان میآید. آنها هم به گمان اینکه من از علماى اهل سنت هستم (به خاطر شهر بغداد) اجازه دادند.
من با آیتاللّه شهید سیدمهدى حکیم و یکى از دوستان به جامعة الاسلامیة رفتیم؛ پس از ورود ما (با عمامۀ سیاه من و سیدمهدى حکیم) آنها متوجه شدند که شیعه هستیم، لذا به بنباز (مفتى بزرگشان که نابینا بود) اطلاع دادند ما شیعه هستیم.
در آنجا من شروع کردم به صحبت کردن و گفتم: متأسفانه دشمنان ما، با هم متحد هستند و اگر براى هر کدامشان اتفاقى بیفتد به کمک همدیگر میروند، اما ما مسلمانها اینطور نیستیم، مسلمانهاى فلسطین و الجزائر گرفتارند و نیز شاید خبر نداشته باشید در ایران دانشگاهى داریم به نام «فیضیه» که در آنجا دانشجویان علوم دینى را کشتند و حادثه خونین کشتار مدرسه فیضیّه را شرح دادم (چون سفرم به حج بعد از حادثه کشتار مدرسۀ فیضیه بود).
وقتى که صحبتم تمام شد، بنباز کمى به جلو آمد و گفت: شما مشرک هستید، اوّل مسلمان شوید بعد از مسلمانان بخواهید با شما وحدت داشته باشند.
من هم گفتم: ما گواهى میدهیم به اینکه هیچ خدایى جز الله نیست، او بیهمتاست و شریکى ندارد و گواهى میدهیم که محمد(ص) بندۀ خدا و رسول اوست و کعبه قبلۀ ماست و قرآن کتاب ماست، اما شما به عموم مسلمانان تهمت مشرک بودن می زنید؟!
گفت: چطور؟
گفتم: آیا طواف کردن دور قبر (بنا به عقیدۀ شما) شرک است؟
گفت: شرک است.
گفتم: [با این حرف شما] پس رسولخدا(ص) و صحابۀ او و تمامى مسلمانان و شما و ما مشرک هستیم!
گفت: چگونه مشرکیم؟
گفتم: درون حجر اسماعیل قبر اسماعیل و هاجر است، و ما در انجام طواف، دور حجر اسماعیل طواف میکنیم، پس در واقع دور قبر طواف میکنیم!
بنباز سکوت کرد و جوابى نداشت که بدهد.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
مرزدار مکتب اهل بیت، ادیبی لاریجانی، نشر دانشکده اصول الدین.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
با سلام و احترام
با توجه به درخواست مکرر اعضای گرامی کانال مبنی بر فراهم نمودن امکان انتشار نسخه الکترونیکی یا فایل pdf از کتاب #نسیم_های_گره_گشا، این امکان فراهم شده است.
تعداد ختومات و دستورالعمل های کتاب بیش از ۴۰۰ عنوان است. موضوعات کتاب:
نسیم بندگی (حفظ گناه، نورانیت قلب، عدم وسوسه هنگام گفتن ذکر و ...)، تقویت اراده و موفقیت در کارها، گشایش امور و سختیها، وسعت رزق، ادای قرض و بدهی، شفا و عافیت، آرامش و امنیت، محبّت و ازدواج، طلب فرزند و فرزند صالح و حفظ فرزندان، توسلات گوناگون، مزار صالحان و بزرگان و ... .
غالب مطالب از کتب شرح حال بزرگان و اهل معنا نقل شده است.
نمونه مطالب کتاب در کانال موجود است و با جستجوی هشتک #نسیم_های_گره_گشا میتوانید مطالب نقل شده از کتاب نسیم های گرهگُشا را مطالعه و ملاحظه بفرمائید.
در صورت تمايل برای سفارش و دریافت فایل کتاب به آیدی زیر پیام دهید:
👇👇👇👇👇👇👇👇
@sefareshketab18
‼️نکته:
مهلت ثبت سفارش این مرحله حداکثر تا شامگاه روز چهارشنبه ۱۵ شهریور ماه است و انشاءالله از انتهای ماه جاری مجددا ثبت سفارش خواهد شد.
برای ثبت سفارش نسخه چاپی و کاغذی در وقت مقتضی انشاءالله در کانال اطلاع رسانی خواهد.
@ketab_salavatnameh
@salavatnameh