eitaa logo
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
132 دنبال‌کننده
345 عکس
71 ویدیو
3 فایل
🌷همگام سازی زندگی به سبک شهدا🌷 ادمین: @Hagh1480
مشاهده در ایتا
دانلود
🌀 یکی از بستگان حاج حبیب تعریف می کرد: 🔸عید بود، حاج حبیب برای دیدن ما به منزل آمده بود. مادرم به حاج حبیب (که مدیرعامل شرکت جهاد نصر بود.) گفت: حاج آقا ، علی (پسرم) لیسانس گرفته بیکاره، شما کاری براش سراغ نداری؟ 🔹حاج حبیب: کار که هست چرا نباشه؛ همین فردا. علی آقا ساک داری؟ از این ساکهای کوچک؟! _ بله حاج آقا _: خب ؛ همین الآن یک دست لباس مندرس بذار توساک؛ فردا ساعت ۶:۳۰ می‌ری سر فلکه (میدان امام) هرکی صدا زد کارگر می‌خوام سریع می‌پری سوار ماشین می‌شی و...... 🔸مادرم که انتظار چنین پاسخی از حاج حبیب نداشت گفت: حاجی پسرم رفته لیسانس گرفته که بره کارگری؟! 🔹سردار مجد گفت: زن عمو؛ وقتی جنگ تمام شد من رفتم دانشگاه؛ دیدم نمی‌تونم مخارج  دانشجویی و.... رو در تهران تأمین کنم رفتم یک وزارتخانه؛ گفتم همکار نمی‌خواین؟ گفتند چرا یه آبدارچی نیاز داریم. بی درنگ گفتم از الآن آماده ام شروع به‌کار کنم. بعنوان آبدارچی به‌صورت پاره وقت کار می‌کردم. 🔸یک روز که مدیر سازمان (وزیر) با سایر ارگانها جلسه داشت، طبق وظیفه چایی ریختم و رفتم داخل تا از همکاران و مهمانان پذیرایی کنم. وارد که شدم مدیر (وزیر) میهمان تا چشمش به من افتاد صدا زد: به به حاج حبیب.....و آغوش باز کرد و.... 🔹مدیر ما خطاب به اون مدیر (یا وزیر) گفت: آقای مجد رو میشناسید؟! _ بله ایشون از فرماندهان ما در جنگ بودند. سپس به من گفت شما و اینجا؟! چه مسئولیتی در وزارتخانه دارید....؟ گفتم: خادم شما و مردم، آبدارچی سازمان هستم.... 🔸سکوتی عجیب بر جلسه حاکم شد و مدیر ما با اظهار شرمندگی و.... عذرخواهی می کرد. 💥ولی حقیقت این بود که ما بعد جنگ: ▫️ از کسی طلب نداشتیم. از انقلاب طلب و توقعی نداشتیم. ▪️ بدهکار انقلاب بودیم. 🌷سالگرد عروج شهادت گونه سردار حاج (جانشین عملیاتی قرارگاه مهندسی)🌷 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔰 "سیره شهدا" 👇 https://eitaa.com/sireh_shohada
❇️ شهیدی بی نشان بعد از کربلای۵ عراق شروع به بمباران شهرها کرد. محله مسجد سید اصفهان در سال ۱۳۶۵ بمباران شد، یادمه شهیدی را به گلستان آوردند که «آناتولی میرزایی» نام داشت. کسانی که جسد این شهید را آوردند، اظهار داشتند: این شهید غریب است و قوم و خویشی در اصفهان ندارد، بعدا متوجه شدیم این شهید مسیحی است و ساکن تهران بوده و راننده کامیون بوده و در اثر انفجار شهید شده. چند روز پس از دفن این شهید، چند نفر مسیحی از تهران به ما مراجعه کرده و گفتند، چون این شهید از ماست، می خواهیم قبر این شهید را نبش کرده و جسد او را برای دفن در گورستان ارامنه به تهران ببریم. گفتم: اشکالی ندارد، اگر حکم دادستانی را آوردید، در خدمت شما هستیم. آنها دو روز بعد حکم را گرفتند و به گلستان شهدا مراجعه کردند. به دستور بنیاد شهید اصفهان قرار شد، صبح روز بعد نبش قبر کنیم و جسد آن شهید را برای انتقال به تهران تحویل دهیم. به شهید میرزایی گفتم جات خیلی خوبه، نزدیک حسین خرازی و ردانی و... حیفه از اینجا بروی. همان شب، شهید به خوابم آمد و ضمن اظهار لطف گفت: حاجی، من چند سال است مسلمان شده ام و نماز می خواندم و... دیگر مسیحی نیستم، شما نگذارید مرا از شهدا جدا کنند! صبح که از خواب برخاستم، از خدا کمک خواستم که دلیلی برای این خواب و گفته آن شهید به من نشان دهد، چند روزی آن افراد را معطل کردم و گفتم، به دلیل رعایت مسائل بهداشتی باید چند روز صبر کرد و با بهانه های مختلف از انجام این کار امتناع کردم. تا اینکه.... (ادامه دارد....) ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔰 "سیره شهدا" 👇 https://eitaa.com/sireh_shohada
❇️ ....ادامه شهید بی نشان چند روزی منتظر بودم که صحت آن خواب بر من نمایان شود. از خود شهید خواستم که مشکل را حل کند. به یک خواب نمی توان استناد کرد. همان روز یک نفر از اهالی «خمینی شهر» اصفهان به گلستان شهدا آمد. یک‌دفعه سر حرف شد و اسم شهید میرزایی آمد. گفت آناتولی رو می‌گی؟ تعجب کردم. گفتم مگه می شناسیش؟ وقتی قضیه را از من شنید، گفت: اتفاقا این شهید ۲۰ سال راننده کامیون من بود، برای من کار می کرد. چند سال پیش مسلمان شد و نماز می خواند و حتی پیش فلان عالم شهادتین گفت و... آن شخص را با افراد آن خانواده مسیحی روبرو کردم. آنها هم قبول کردند و رفتند. بدین ترتیب جسد شهید آناتولی میرزایی در قطعه شهدای کربلای چهار شماره ۱۱ ردیف ۳ یعنی چند ردیف پایین تر از مزار حاج حسین خرازی در گلستان شهدای اصفهان باقی ماند. ✅ دوستان اصفهانی که شبهای جمعه گلستان می روید، زیارت مزار آناتولی را فراموش نکنید. او فرزند و پدر و مادر ندارد و غریب است. او در اصفهان مهمان شماست. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔰 "سیره شهدا" 👇 https://eitaa.com/sireh_shohada
✍مهندس ڪه باشی آن هم با گذراندن تحصیلات در دانشگاه ڪانادا مردم جور دیگری به تو نگاه می ڪنند. ندارند توی یڪ اتاق اجاره ای با ڪمد شکسته زندگی‌ات را سر ڪنی!! اما حسن با داشتن این شرایط، گوشش به شنیدن اینجور حرف‌ها بدهڪار نبود. می‌گفت: من باید طوری زندگی ڪنم ڪه با افراد و سطح پایین جامعه برابر باشم. ‎‎┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔰 "سیره شهدا" 👇 https://eitaa.com/sireh_shohada
اگر کسی دنبال کاری می رفت که درست نمی شد یا به خوبی انجام نمی شد، می گفت « یا بی وضو رفته ای یا برای امام زمان صدقه نداده ای» به لقمه حلال بسیار معتقد بود و می گفت «پدر من یک ارتشی منظم و بسیار دقیق و به لقمه حلال بسیار حساس بود، اگر من را این طور می بینی، به خاطر لقمه حلال پدرم است.» ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔰 "سیره شهدا" 👇 https://eitaa.com/sireh_shohada
°•|🌿🌸 √ گنا‌هان ڪوچڪ +یڪ روز مریم آمد و گفت: "به من یڪ روز مرخصے بده". رفت و شب برگشت، دیدم سخت راه مے رود! ‌_پرسیدم: "تصادف ڪردے؟" جوابے نداد... +پاپیچش شدم تا بالاخره گفت ڪه روے لوله‌هاےِنفت -ڪه خدا مے‌داند توے داغ خوزستان چقدر داغ میےشدند- پا برهنه راه رفته! _پرسیدم "چرا این ڪار رو ڪردی؟" گفت:" شده بودم این ڪار رو باید مے ڪردم تا یادم بیاید چه آتشے در منتظر من است". +گفتم: "تو ڪه جز ڪارے نمے ڪنے". گفت: "فڪر مے‌ڪنے! بعضے اشاره‌ها، بعضی سڪوت هاے نا به جا؛ همه‌ے اینها گناهاے ڪوچیڪیه ڪه تڪرار مے ڪنیم و برامون مے‌شن". ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔰 "سیره شهدا" 👇 ╭┅────────┅╮ @sireh_shohada ╰┅────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همه منتظر بودند ببینند حال مادر شهید چطور می‌شود، بی تاب می‌شود؟ گله‌ای؟ حرفی؟ اما مادر مصطفی چیزی نگفت و محکم ایستاده بود. پرسیدند: حالا شما چه می‌کنید؟ به علیرضا نوه‌اش اشاره کرد و گفت: مصطفایی دیگر تربیت خواهم کرد... 🕊🌹 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔰 "سیره شهدا" 👇 https://eitaa.com/sireh_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔰 "سیره شهدا" 👇 ╭┅────────┅╮ @sireh_shohada ╰┅────────┅╯
🌷🌷🌷🌷🌷 (ره): یادتان نرود که ما یک ۱۷ شهریور داشتیم. ۱۷شهریور از «ایّام الله» است و باید یادمان نرود این را. آن قدر شهید دادیم و آن قدر خون دادیم ما آن روز و در مقابل اجانب و در مقابل وابستگان به اجانب، قیام کردند ملت ما و خونشان ریخته شد، لکن پیروز شدیم... شادی روح مطهر و منور شهدای مظلوم انقلاب چهارده شاخه گل صلوات 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔰 "سیره شهدا" 👇 ╭┅────────┅╮ @sireh_shohada ╰┅────────┅╯
❇️ 🔵شهید مدافع‌حرم سجاد باوی ♻️ایثــــارگــــری 💙همسر شهید نقل می‌کند: هميشه دوست داشت به هر نحوی شده به فقرا كمک كند. هميشه لبخند به چهره داشت و هركس او را می‌ديد، فكر می‌كرد سجاد خودش اصلاً مشكلی ندارد و هميشه مشكلات ديگران را بر كار خودش ترجيح می‌داد. آقاسجاد روحيه‌ی ايثارگری خوب و عجيبی داشت كه او را به سعادت شهادت رساند. 💚همرزمانش می‌گفتند سجاد، باقیمانده‌ی غذای رزمنده‌ها را می‌بُرد و به كودكان سوری می‌رساند. از آنها دلجويی می‌كرد و با آنها مشغول صحبت می‌شد. حتی سجاد توانسته بود با تعدادی از نظاميان روسی كه در سوريه مستقر بودند، ارتباط خوبی برقرار كند؛ طوری كه آنها بعد از روبه‌روشدن با خبر شهادت سجاد بسيار متأثّر شده بودند. 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🦋اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد🦋 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔰 "سیره شهدا" 👇 https://eitaa.com/sireh_shohada