....من سجاده را برداشتم
🔶آیةالله العظمی آقا محمد باقر وحید بهبهانی(علامه وحید بهبهانی) رضوان الله تعالی علیه فرمودند:
.
🔶اوایلی که به کربلای معلی وارد شدم، روی منبر مردم را موعظه میکردم. روزی حدیث شریفی که در کتاب خرائج راوندی نقل شده است، لابلای صحبتها بر زبانم جاری شد.
.
🔶مضمون حدیث این است که زیاد نگویید: چرا حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور نمیکنند چون شما طاقت معاشرت با ایشان را ندارید؛ زیرا لباس حضرت خشن و درشت و خوراک ایشان، نان جو است.
.
🔶بعد هم گفتم: از الطاف الهی نسبت به ما، غیبت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است؛ زیرا ما طاقت اطاعت از ایشان را نداریم.
.
🔶اهل مجلس به یکدیگر نگاهی کرده و شروع به نجوا کردند و میگفتند: این مرد راضی نیست که آن حضرت ظهور کند، تا مبادا ریاست از دستش برود! و به حدی زمزمه در بین مردم افتاد که من ترسیدم، لذا با سرعت از منبر فرود آمده و به خانه رفتم و در را بستم.
.
🔶بعد از ساعتی درب خانه را زدند. پشت در آمدم و گفتم: تو کیستی؟ گفت: فلانی که سجاده بردار تو هستم. در را گشودم او سجاده را از همان جا به حیاط خانه پرت کرد و گفت: ای مرتد! سجادهات را بردار؛ در این مدت بیخود به تو اقتدا کردیم و عبادت خود را باطل انجام دادیم!
.
🔶من سجاده را برداشتم او هم رفت و از ترسی که داشتم در را محکم بستم و متحیر نشستم.
پاسی از شب گذشت، ناگاه صدای در منزل بلند شد، من با وحشت هر چه تمامتر، پشت در رفتم و گفتم: کیستی؟ دیدم همان سجاده بردار است که با معذرت خواهی و اظهار عجز و بیچارگی آمده است و مرا قسمهای غلیظ میدهد که در را باز کنم! اما من از ترس در را باز نمیکردم.
.
🔶آن قدر قسم خورد و اظهار عجز نمود که به راستی و صداقتش یقین کردم، و در را گشودم، ناگاه خود را بر پاهای من انداخت و آنها را میبوسید. به او گفتم: ای مسلمان! آن سجاده آوردن و مرتد گفتن تو به من چه بود و این پا بوسیدنت چیست؟
.
🔶گفت: مرا سرزنش نکن. وقتی از نزد شما رفتم و نماز مغرب و عشاء را به جای آوردم و خوابیدم، در عالم رؤیا دیدم که حضرت صاحبالزمان (عج) ظهور فرمودهاند. خدمت ایشان مشرف شدم، حضرت به من فرمودند: فلانی! عبای تو از اموال فلان شخص است و تو ندانسته آن را از دیگری
گرفتهای، حال باید آن را به صاحبش بدهی! من هم عبا را به صاحب اصلیش دادم.
.
🔶سپس فرمودند: قبایت نیز مربوط به فلان شخص است و تو آن را از دیگری خریدهای باید این را هم به صاحب اولش برگردانی! همین طور تمام لباسهایم را دستور دادند که به مردم بدهم.
.
🔶بعد نوبت به خانه و ظروف و فرشها و چهارپایان زمینها و سایر چیزها رسید و برای هر یک مالکی معین کرده به او رد نمودند!
.
🔶سپس فرمودند: همسری که داری خواهر رضاعی توست و تو ندانسته با او ازدواج کردهای باید او را هم به خانوادهاش رد کنی! این کار را هم کردم.
.
🔶من پسری بنام قاسم علی دارم ناگاه در آن اثنا همان جا پیدا شد و همین که نظر حضرت، بر او افتاد فرمودند: این پسر هم از این زن متولد شده است؛ لذا فرزند حرام است، این شمشیر را بردار و گردنش را بزن!
.
🔶در این جا من غضبناک شدم و گفتم: به خدا قسم که تو سید و ذریه پیغمبر نمیباشی، چه رسد به این که صاحب الزمان باشی!
.
🔶همین که این سخن را گفتم، از خواب بیدار شدم و فهمیدم که ما طاقت اطاعت و فرمان برداری از آن حضرت را نداریم و صدق فرمایش شما بر من معلوم شد و از عمل خود پشیمانم. مرا عفو بفرمایید.
کانال سیره علما @sireolama
....دروغ نمیگوید
🔶خاطره ایی جالب از امام موسی صدر:
ابتدای صبح بود که کسی خدمت سید موسی آمد و فریاد میزد بخدا قسم که تو مهدی موعود هستی !!!
.
🔶سید موسی بسیار خونسرد، با کلامی نافذ، بسیار ساده، منطقی و با لبخندی ملیح به آن مرد گفت که من مهدی موعود نیستم …. اما آن مرد دست بردار نبود!
.
🔶سپس سید موسی رو به آن مرد کرد و گفت ای مرد عرب به تو میگویم که من صاحب الزمان عج نیستم و این از دو حالت خارج نیست:
.
🔶یا راست میگویم؛
که در این صورت مهدی موعود عج نیستم …
.
🔶یا دروغ میگویم؛
که امام زمان عج دروغ نمیگوید...و باز یعنی من مهدی موعود نیستم!
.
🔶آن مرد عرب که کاملا جا خورده بود قانع شد و هیاهو و هیجانش خاموش شد و رفت.
.
کانال سیره علما @sireolama
ِ....قبل از آن که بخوابم
🔶آیت الله سعادت پرور(ره) می فرمودند:
نامه ای به استادم مرحوم آیت الله شیخ علی اکبر برهان(ره) نوشتم و از ایشان طلب حلالیت کردم.
.
🔶ایشان در پاسخ نامه، مرقوم کرده بودند:
شما می دانید که من هر شب، قبل از آن که بخوابم، همه رابخشیده و برایشان از خداوند طلب مغفرت می کنم.
.
🔶در تصویر آیت الله شیخ علی اکبر برهان رضوان الله تعالی علیه مشخص شده اند.
.
سیره فرزانگان،عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشرسامان دانش به نقل از سلوک سعادت،ص۱۷۰-۱۷۱نشرکتابستان
.
کانال سیره علما @sireolama
...نخودک
🔶حجة الاسلام حاج آقا هاشمى نژاد فرمودند:
يك پيرمرد مسنّى ماه مبارك رمضان مسجد لاله زار مى آمد خيلى آدم موفقى بود هميشه قبل از اذان توى مسجد بود.
.
🔶به او گفتم حاج آقا شما خيلى موفق هستيد من هر روز كه مسجد مى آيم مى بينم شما زودتر از ما آمده ايد جا بگيريد.
.
🔶گفت: نه آقا من هر چه دارم از نماز اول وقت دارم. بعد گفت: من در نوجوانى به مشهد رفتم. مرحوم (حاج شيخ حسن على نخودکی اصفهانی)باغچه اى در نخودك داشت به آنجا رفتم و ايشان را پيدا كردم.
.
🔶به ايشان گفتم: من سه حاجت مهم دارم دلم مى خواهد هر سه تا را خدا توى جوانى به من بدهد.
.
🔶يك چيزى يادم بدهيد.
.
🔶فرمودند: چى مى خواهى؟
.
🔶گفتم: يكى دلم مى خواهد در جوانى به حج مشرف شوم. چون حج در جوانى يك لذت ديگرى دارد.
.
🔶فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان.
.
🔶گفتم: دومين حاجتم اين است كه دلم مى خواهد يك همسر خوب خدا به من عنايت كند.
.
🔶فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان
.
🔶سوم اينكه خدا يك كسب آبرومندى به من عنايت فرمايد.
.
🔶فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان
.
🔶اين عملى را كه ايشان فرمودند من شروع كردم و توى فاصله سه سال هم به حج مشرف شدم هم زن مؤمنه و صالحه خدا به من داد و هم كسب با آبرو به من عنايت كرد.
.
🔶شیخ حسنعلی مقدادی نخودکی اصفهانی(ره) که به خاطر سکونت سالهای پایانی عمر در روستایی بنام نخودک در نزدیکی مشهد، مشهور به شیخ حسنعلی نخودکی بود. شیخ حسنعلی مقدادی اصفهانی فرزند علی اکبر فرزند رجبعلی مقدادی اصفهانی رحمهم الله تعالی
کانال سیره علما @sireolama
...بعد از ۳۳ سال
🔶پایان چشم انتظاری خانواده
شهید \" حجت الاسلام حسین زند رضوان الله تعالی علیه متولد اول مرداد ماه سال ۱۳۴۱
نام پدر : محمد تقی
این شهید والامقام پس از اعزام به جبهه در سال ۱۳۶۴ در عملیات \" ایذائی والفجر ۸ \" در منطقه \" جزیره بوارین \" به فیض شهادت نائل آمد و با تلاش گروه های تفحص شهدا پس از گذشت ۳۳ سال به کشور بازگشت و از طریق پلاک هویت شناسایی شد.
کانال سیره علما @sireolama