...اسطرلاب
🔶یک بار در مدرسه عالی شهید مطهری(سپه سالار) در تهران، علامه جعفری درباره شرح مثنوی صحبت میکردند و به مبحث عشق رسیده بودند، مرحوم کمالی هم نشسته بود. توضیحاتی که درباره عشق میدادند باب میل علامه کمالی نبود؛ در همان جمع گفت: آقای جعفری ببخشید شما عاشق شدید؟ مرحوم علامه جعفری- خدا رحمتش کند- گفت:آقای کمالی حالا چه موقع این سؤال است؟ گفت:نه آقا ببخشید اگر عاشق شدید این حالات و روحیات عشق نیست که شما میگویید. اگر عاشق نشدید چه حقی دارید از عشق صحبت میکنید؟
.
🔶آیتالله کمالیدزفولی در کشاورزی علمی و نیز عملی به گواهی اسناد و باغات به جای مانده از ایشان،یکی از بهترین باغداران و کشاورزان بود،در ریاضیات،هیئت و نجوم نیز استاد بود.
.
🔶روزی آیتالله آقا شیخ مصطفی عاملی فرمود که من زمانی از شاگردان آیتالله کمالی بودم.
عرض کردم: در چه درسی؟ فرمود:هیئت و نجوم. وقتی این موضوع را به آیتالله کمالی بازگو کردم، خندید و فرمود: درست است، من دوره ایی به طلاب هیئت تدریس میکردم. حتی برایشان اسطرلاب درست میکردم.
.
🔶مجاهدیان: علامه در سالهای آخر حیات دنیویاش بارها میفرمود:به آسمان نگاه کن! چه میبینی؟ بدون اینکه خود بتواند با چشمهای کمسویش به آسمان نگاه کند، آنگاه آسمان و جایگاه هر یک از ستارگان را برایم تشریح میکرد،گویی آسمان را مثل کف دستش میشناخت.
.
🔶همواره میگفت:غصه نسل امروز را میخورم که از آسمان بیخبر است!همچنین میفرمود:برای از بین بردن وساوس شیطانی، چه خوب است که در فصل پاییز در صحرای سبیلی[پیرامون شهر دزفول]یک شب تا صبح رو به بالا به آسمان نگاه کنی تا آنوقت تفسیر «رُجُومًا لِلشَّیَاطِین» در آیه «وَلَقَدْ زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِلشَّیَاطِین را درک کنی.
.
🔶علامه کمالی میفرمود: صائب بیش از صدهزار بیت شعر دارد، یک بیت برایت میخوانم که آن صدهزار بیت یک کفه ترازو و این بیت یک کفه دیگر است:
.
نشئه پا در رکاب می، ندارد اعتبار
مستی دنبالهداری همچو چشم یار ده
.
🔶ایشان تکبیتهایی را از شاعرن مختلف انتخاب کرده بودند. مثلاً درباره سعدی مجموعهای از خود بر جای گذاشته به نام «واقعبینی در آثار سعدی».سعدی را آدم واقعبینی میدید. مثلاً مقایسهای در غزل حافظ و سعدی انجام میداد و واقعبینی سعدی را بینظیر میدانست. ایشان قرآنپژوه است(۴۴ دفتر تفسیر)اما در ادبیات هم به آثار ادبی بزرگ اشراف دارد. همیشه میگفت مولوی و سعدی و حافظ را؛ قرآن کریم، مولوی و سعدی و حافظ کرده است.
.
🔶مرحوم علامه کمالی شهرتطلبی را آفت میدانست و آدمی نبود که به دنبال شهرت باشد و با آن همه بار و توشه علمی انسان متواضعی بود.
.
🔶اینجا مدرسهای بود که در آن زندگی میکرد. از لحاظ دنیوی چیزی نداشت، با همین کتابها زندگی میکرد. میز کارش همین جعبه چوبی است که روی مزار او قرار دارد. روی همین میز تفسیر قرآن و آن همه آثار را نوشت.
.
🔶گفت: آیتالله کمالی دزفولی اگر چه میان بزرگان قرآنپژوه کشور از شأن و جایگاه ارزشمندی برخوردار بود و برخی او را «پدر جریان نوین قرآنپژوهی معاصر ایران» معرفی میکردند، اما متأسفانه در شهر و استان خود در گمنامی محض، روزگار کهنسالی خود را بهسر برد؛ چنانکه حتی همسایگان مدرسه علمیه سید اسماعیل دزفول که علامه دو دهه آخر حیات خود را در کنج کتابخانه نمور و کوچک آن زندگی میکرد، اصلاً اطلاعی از فرزانگی و سرنوشت آن پیرمرد نداشتند!
.
🔶علامه کمالی انسان عجیبی بود. از علمای ذوفنون و ذوالابعادی بود که متأسفانه نسلشان در حال انقراض است. این گونه علما را ما در غرب نمیبینیم. در غرب، دکتر، فیلسوف، مهندس، فوقدکترا هست اما «حکیم» و «پیر فرزانه» نیست که هم از آسمان خبر داشته باشد و هم از زمین؛ هم در کتاب سیر کند و هم از درون سینهها خبر داشته باشد. غرب از این جنس انسانها ندارد و این نسل تنها در شرق و بهویژه در شرق اسلامی ـ ایرانی میزیستهاند. علامه کمالی اهل حکمت و معرفت بود و به تمام معنا یک «حکیم» و «پیر فرزانه» بود.
.
🔶مجاهدیان: مرحوم علامه در کهولت سنش توصیه کرد سعی کن در هر شرایط و اوضاعی که هستی هر ۱۰ روز به این مدرسه سر بزنی. گفتم چشم. اصرار کردم ایشان را دکتر ببرم. گفت: نه. رفتم. غروب آن روز سکته کرد. به بیمارستان منتقل شد و چند روز بعد دار فانی را وداع گفت.
کانال سیره علما @sireolama
...زیر برف خوابیده است
🔶آیت الله فیروزآبادی رحمه الله تعالی: شبی برای نماز به مسجد جامع که نزدیک مدرسه اش بود، رفت. هنگام بازگشت شخصی را دید که در کوچه، زیر برف خوابیده است. نزدش رفت و پرسید: چرا این جا خوابیده ای؟ او در حالی که ناله می کرد، گفت: جایی ندارم و رویم هم نمی شود که به خانه کسی بروم؛ تب کرده ام و حالم خیلی بد است. او را به حجره اش برد و تا فردای آن شب از او پرستاری کرد.
.
🔶چه کنم تا وقتی مُردم، راحت باشم؟
آیت الله فیروزابادی ضمن خاطره ای از دوران کودکی اش می گوید:
«چهار ساله بودم همسایه ای به نام غلامحسین داشتیم که از دنیا رفت. همراه پدرم در تشییع جنازه او شرکت کردم. جنازه را در گورستان دفن کردند. هنگام برگشت، از پدرم پرسیدم: چرا همسایه مان را زیر خاک کردند؟ در پاسخ گفت: مُرد و خاکش کردند. گفتم: دیگر به خانه اش نمی آید؟ گفت: نه. گفتم: ما هم همین طور می شویم؟ گفت: بله. از آن زمان تاکنون، در دنیا راحت نبودم. همیشه حادثه مرگ همسایه مان به یادم می آمد و ناراحتم می کرد. برای گریز از این ناراحتی، از پدر و مادرم پرسیدم: چه کنم تا وقتی مُردم، راحت باشم؟ گفتند: انسان باید دروغ نگوید، کسی را اذیت نکند، مال کسی را نخورد، نمازش را بخواند روزه اش را بگیرد و...
.
🔶آیت الله حاج سید رضا فیروزآبادی، در ۱۴ مرداد ۱۳۴۴ در سن ۹۳ سالگی در تهران درگذشت و در مقبرهای در مسجد فيروزآبادي شهرري و در جوار بيمارستان فيروزآبادي قرار گرفته است به خاک سپرده شده است.
.
🔶در سردر این بیمارستان با کاشیکاریهای فیروزهای رنگش در ضلع جنوب شرقی بیمارستان فعلی قرار داشت و بر آن این جمله نقش بسته است:
.
🔶این مریض خانه وقف است بر فقرا و رعایا و غربا و بیچارگان، لعنت بر کسانی که تخلف نمایند.
کانال سیره علما @sireolama
...لب به خنده
🔶پدرم (شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی) فرمود:
« دیشب، در عالم رؤیا، مرحوم حاج شیخ عباس محدث قمی را دیدم که می گفت: بیا که ما در انتظار توایم. »
.
🔶روز دیگر به رئیس بیمارستان فرمود:
« مرگ من نزدیک است و اگر فوت من در این بیمارستان اتفاق افتد، ازدحام مردم، نظم اینجا را درهم خواهد ریخت، لذا مصمم شده ام که از بیمارستان به خانه روم. »
.
🔶و اصرار رئیس در نگهداشتن ایشان سودی نبخشید و بالاخره به منزل یکی از ارادتمندان خود، آقای حاج عبدالحمید مولوی منتقل و بستری شدند.
.
🔶رفته رفته اثر بهبودی در حال پدرم پدید آمد، اما ناگهان روز چهارشنبه حال ایشان به وخامت گرایید و دستهایشان متورم گشت و پزشکان از این تغییر حالت ناگهانی دچار تعجب شدند. دیگر کسی جز سادات اجازه عیادت پدرم را نداشتند.
.
خلاصه در آن وقت بود که اظهار داشتند: « من صبح یکشنبه خواهم مُرد. »
.
🔶باری از ظهر پنجشنبه واپسین زندگانیشان تا روز یکشنبه که فوت خود را در آنروز پیش بینی فرموده بودند دیگر با کسی سخن نگفتند و پیوسته در حال مراقبه بودند.
.
🔶شب جمعه بود که ناگهان سر از بالین برداشتند و دیده بر در گشودند و فرمودند:
.
« ای شیطان، بر من که سراپا از محبت علی(سلام الله علیه) پر شده ام، دست نخواهی یافت. »
.
🔶ابیات زیر وصف حال و شرح مآل آن مرد بزرگ بود و خود نیز گاهگاهی به آنها ترنم می فرمودند:
ای به ولای تو تولا ی من
از خود و اغیار تبّرای من
.
سود تو سرمایه سودای من
گر بشکافند سراپای من
.
جز تو نجویند دراعضای من
ناد علیاً علیاً یا علــی
.
🔶روز شنبه فرا رسید. زیر لب فرمودند:
« کار رفتن را بر من دشوار گرفته اند و عتاب دارند: تو که حضور محضر حضرت رضا علیه السلام را در این جهان آرزو داشتی از چه رو گاه و بیگاه لب به خنده می گشودی؟ »
.
🔶آری، حسنات الابرار سیّآت المقّربین.
.
🔶بالاخره صبح روز یکشنبه و ساعت آخر عمر ایشان فرا رسید. به دستور پدرم گوسفندی به عنوان نذر حضرت زهراء سلام الله علیها قربانی گردید و یکی دو ساعت از طلوع آفتاب روز هفدهم شعبان سال ۱۳۶۱ هجری قمری گذشته بود که روح پاکش به جوار حق شتافت.
کانال سیره علما @sireolama