....ظرف کوچکی
🔸احمد احمدی زاده فرزند مرحوم شیخ محمد حسن احمدی زاده می گوید:
مرحوم پدرم با علامه بهلول گنابادی در کوی طلاب مشهد و در جریان برگزاری مجالس مذهبی آشنا می شود.
.
🔸مرحوم علامه بهلول گنابادی(ره) در تمام طول سال به جز ایام حرام روزه بود و روزه داری اش با مردم عادی خیلی تفاوت داشت به گونه ای که هرگز برای سحری غذایی نمی خورد و در موقع افطار هم فقط به خوردن مقداری نان و ظرف کوچکی ماست بسنده می کرد.
.
🔸هرگز پولی را که بابت منبر و تبلیغ به وی می دادند را برای امور شخصی هزینه نمی کرد تا جایی که من خودم شاهد بودم روزی با مقدار قابل توجهی پول از اصفهان به خانه ما آمد و تمام پولها را به پدرم داد و از او خواست تا آنها را برای ازدواج جوانهای - شهر- جغتای هزینه کند تا جایی که برای برگشت کرایه راهش را از پدرم قرض کرد.
.
🔸در رثای اهل بیت (سلام الله علیهم) ۲۰۰ هزار بیت سروده بود و جالب این که همه آنها را از حفظ بود و گاهی اوقات که به خانه ما می آمد برخی از شعرهایش را که مربوط به شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیه) بود را برای پدرم و مادرم می خواند و هرسه گریه می کردند.
کانال سیره علما @sireolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸نجات یک سگ توسط آسید مهدی قوام(ره)
@sireolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸احترام شیخ اعظم انصاری(ره) به سادات
@sireolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸شعری که سید رضی(ره) برای مادرش گفت.
@sireolama
🔸سید رضى مرثیه اى براى مادرش گفت
.
لو کان مثلک کل ام برّة
غنى البنون بها عن الآباء
.
🔸یعنى: اگر همه مادران مانند تو نیکوکار بودند، فرزندان از داشتن و بالیدن به پدران بى نیاز مى شدند.
.
🔸ترجمه کامل مرثیه سید رضى: «مادر تو عمرت را به عفاف و زهد به پایان بردى، و بدین وسیلت بارهاى سنگین سفر آخرت را از دوش بر زمین نهادى، و در روزهاى گرمى که آفتاب شعله هاى آتشبار داشت روزه گرفتى، و در شبهاى بلند براى عبادت و بندگى به پا خواستى. زیان کار نیست آن کس که زندگانى جاوید بهشت را به زندگى تلخ و ناگوار این جهان خریدارى کند.
.
🔸هر گاه تمام مادران مانند تو نیکوکار و ستوده رفتار باشند، پسران از بالیدن به پدران بى نیاز گردند.
.
🔸چگونه در فراق تو دلم را آرامش و قرار بخشم با آن که هر لحظه آثار فضائل جاویدت در برابر چشمم مجسم است به کارهاى نیکوى تو مى نگرم، دیدگانم روشنى مى گیرد، و همین چشم روشنیها بیشتر اشکم را روان مى گرداند آرى آن کس که نامش در شمار شایسته کاران و نیکوکاران باشد، نمرده است و زنده ی همیشگى است. خلایق همه گواه اویند، به دلیل فرزندان نجیبى که زائیده است.
.
🔸نامى نیکو براى ما اندوختى، و نیکنامى بهترین اندوخته است که پدران و مادران براى پسر گذارند.»
.
🔸این مادر علویه که با شش واسطه به امیر مؤمنان علی علیه السلام نسب می رساند.
.
🔸شیخ مفید در مقدمه کتاب «احکام النساء» در مورد این مادر شایسته و علم دوست می نویسد: سیده جلیله و فاضله ای- خداوند عزتش را پایدار کند- به من اطلاع داد که علاقه مند به تألیف کتابی است که همه احکام واجبه به خصوص احکامی را که مخصوص زنان مسلمان است در برداشته باشد و من در خواست او را- که خداوند توفیقش دهد- پذیرفتم و این کتاب را نوشتم.
.
«بارى فاطمه در ماه ذى الحجه از سال ۳۸۵ ه- از دنیا رفت، و از عمر شریف رضى در آن وقت بیست و شش سال گذشته بود.»
کانال سیره علما @sireolama
...مانند گنجشک هستیم
🔸مرحوم آیتالله علیاصغر مسلمی کاشانی:
من ۲۳ سال در نجف اشرف مشرف بودم. از این مدت نُه سالش را به درس شهید صدر رفتم. ایشان فوق نابغه بود. آنقدر قوی بود که سه حلقه شاگرد داشت و من به این پیرمردی جزو حلقه سوم ایشان بودم. از خود آقای صدر پرسیدم: «این حلقات را (سه دوره را) که چهار جلد کتاب است، در چه مدت نوشتهاید؟»
.
🔸فرمود: «در ده ماه.»
.
🔸گفتم: هر کتابی به آقای خوئی میدهند، ایشان میگوید: «من بدون مطالعه نگاه کردم؛ اما کتاب اسسالمنطقیه را باید مطالعه کنم و همین طوری متوجه نمیشوم»، آن را در چه مدت نوشتید؟
.
🔸فرمود: «هفت سال.»
.
🔸گفتم: «چطور آن چهار جلد، ده ماه و این یک جلد هفت سال طول کشید؟» گفت: «آقا سید محمدعلی شاگرد من بود؛ در طول تألیف این کتاب هر روز اشکالاتی میکرد؛ تا به این اشکالات جواب دهم، هفت سال طول کشید.»
.
🔸ایشان آنقدر [در درس] مسلط بود که با تسبیح بازی میکرد و مطلب میگفت و اصلا فراموشی نداشت.
.
🔸من از حاشیه منظومه سبزواری چیزی را پرسیدم که از حفظ جواب داد؛
گفتم: «چه زمانی اینها را حفظ کردید؟» گفت: «سر هر غذایی که مینشینم، دو مشکل علمی را که در کتب ذکر شده است و درست هم حل نکردهاند، با بیان خودم حل میکنم و از سر غذا بلند میشوم.» ایشان حتی در یک غذاخوردن، خالی از فکر علمی نبود.
.
🔸امام موسی صدر در مورد ایشان گفته بود: «ما چند نفر که در بحثشان [آقای خویی] حاضر میشویم، مانند گنجشک هستیم و او مانند باز شکاری است؛ یک پنجه روی سر هر کس بگذارد، نمیتواند تکان بخورد».
کانال سیره علما @sireolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸امام نوکرتم...
@sireolama
...در پاریس
🔸در پاریس برخی اصرار داشتند از زندگی ۲۴ ساعته امام خمینی(ره) از جمله از سفره غذای ایشان فیلمبرداری بکنند. امام فرمودند: «این طور که شما می خواهید سفره بچینید دروغ است زیرا در سفره ما گاهی پلو، گوشت و خورشت هم هست؛ شما میخواهید اینها را نادیده بگیرید و يك سفره ساده درست کنید. این دروغ است».
.
.
🔸يك بار ملاقاتی برای هیأت امنا و هیأت اجرایی مهدیه گرفتیم و خدمت امام رفتیم تا گزارشی از مجموعه کارهای مهدیه خدمتشان ارایه دهیم. در این گزارش به عرضشان رساندیم وضع ساختمان مهدیه مطلوب نیست و ما علاقه داریم که تجدید بنا شود و ساختمان مطلوبی داشته باشد. امام مثل کسی که از حجم کارهای انجام شده تعجب کرده باشد، فرمودند: علت اینکه این همه کار در آنجا انجام شده این است که در بین مردم مستضعف تهران واقع شده و وضع ظاهری آن وضع عادی و معمولی است. شما به فکر ساختمان و ظواهر نباشید و بدانید این مردم با همین وضع، بهتر کار می کنند الأن نمی خواهد این کار را بکنید. تا می توانید با همین مساله کار بکنید.
.
.
🔸در پاریس می خواستیم جلوی در اتاقی که امام کفشهایشان را در می آوردند روزنامه بیندازیم، چون اکثر اوقات بارندگی و زمینها خیس بود، لذا از روزنامه های خارجی استفاده می کردیم. روزی عده ای از ایران آمده و با خود روزنامه آورده بودند و چون آن روز روزنامه خارجی در دسترس نبود من صفحه آگهی ها را انداختم و کفشهای امام را روی آن گذاشتم. ایشان وقتی خواستند کفش بپوشند، سؤال کردند: «مثل اینکه این روزنامه ایرانی است؟» عرض کردم بله حاج آقا، ولی این صفحه آگهی هاست. با این حال امام پایشان را روی آن روزنامه ها نگذاشتند و مجددا برگشتند و فرمودند: «شاید اسم محمد یا علی در آن باشد.»
کانال سیره علما @sireolama
...مجلس داش مشتی ها
🔸روزهای دهه ی اول ذی الحجه سپری شد و شیخ رضا سراج تصمیم گرفت مراسمی برای روز عید غدیر دست و پا نماید.
.
🔸شیخ تصمیم گرفت برای این مراسم دعوتنامه ای تهیه نماید و بر خلاف رسم آنروزها افراد را شخص به شخص دعوت نماید. برای بزرگان بازار تهران دعوتامنه فرستاد که:
.
" وعده ی ما در روز جشن عید غدیر ، قدوم سبزتان را به انتظار نشسته ایم."
.
🔸آقایان اهل علم را هم دعوت کرد. هیئتی ها را هم دعوت نمود. اما اصل کاری ها مانده بودند و هنوز دعوتنامه ایشان را نداده بود.
.
🔸خودش شروع کرد به دوره رفتن در میان کوچه و بازار، هر کسی را که می دید که در کسوت لوتی و داش مشتی است دعوتنامه ای به او می داد و می گفت:
.
" قدوم سبزتان را در مراسم عید غدیر به انتظار نشسته ایم. "
.
" ما را سرافراز کنید و مجلسمان را با حضورتان نورانی. "
.
🔸و تا توانست لوتی و داش مشتی برای مراسم عید غدیر دعوت کرد. و عکس العمل این افراد در مقابله با شیخ وقتی می دیدند که فردی با کسوت لباس پیامبر آنها را به مجلس جشن عید غدیر دعوت کرده است چیزی جز تعجب نبود.
.
🔸بالاخره روز مراسم فرا رسید. هیئتی ها آمدند. آقایان اهل علم هم آمدند. دور تا دور مجلس پر شد از هیئتی ها و کسبه ی بازار و آقایان اهل علم. لوتی ها و داش ها هم آمدند. هیئتی ها تعجب کرده بودند که امروز در مجلس چه خبر است؟
.
🔸قیافه هایی می دیدند که تا به آن روز در هیئت ندیده بودند. افرادی که آنها را بیشتر در قهوه خانه ها و پاتوق های مخصوص می دیدند. کلاه شاپو به سر، دستمال یزدی به دور دست، عده ای هم دستمال به دور گردن آمدند. فضای مجلس، فضای عجیبی بود.
.
🔸دور تا دور بچه هیئتی ها و آقایان کسبه و طلبه ها نشسته بودند و وسط مجلس هم اکثر این داش مشتی ها و لوتی ها. بالاخره مجلس آماده شد. شیخ رضا منبر رفت. کمی درباره ی امامت و غدیر و حضرت علی علیه السلام صحبت کرد.
.
بعد رو به بچه هیئتی ها و آقایان کرد و گفت:
حضرت پیامبر صل الله علیه و آله دخترش حضرت زهرا سلام الله علیها را دست ما آخوندها سپرد و در کوچه به او سیلی زدند، اگر دخترش فاطمه علیها السلام را به این داش مشتی ها و لوتی ها می سپــرد مـی دانستند که چطــور و چگــونه از حریم مادر سادات دفــاع کنند. می دانســتند چطــور از خانه ی علی دفـاع کنند.
.
🔸وقتی شیخ رضـا این جمـلات را بر زبـان آورد داش مشتی ها گریه می کردند و بر سر خود می زدند، نعــره می زدند و حضــرت زهــرا سلام الله علیها را صدا می کردند. مجلس آنروز مجلس متفاوتی شد. به نفس گرم شیخ رضا خیلی از آن لوتی ها که رنگ و بوی هیئت را هم ندیده بودند، شدند پای ثابت منبر شیخ رضا و خیلی از آنها هم از مریدان شیخ شدند و در شیوه ی زندگی تجدید نظر کردند.
.
🔸روزی مرحوم شیخ رضا سراج دندان مصنوعی را از دهان بیرون آورده بود و گفته بود این دندان قالب دهن من است، کنایه از اینکه حرفایی که من سر منبر میزنم را دیگران تقلید نکنند، زیرا ممکن است؛ این حرف از سوی دیگری خریداری نداشته باشد»
.
🔸شیخ رضا سراج اکنون در چایخانه زوار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی برای همیشه آرام گرفته است.
.
کانال سیره علما @sireolama
🔸آیتاللهالعظمی مکارم شیرازی: (٩٧/۵/١٨)
نباید ملاحظه هیچکس را کرد. امیرالمؤمنین علیهالسلام ملاحظه برادرش عقیل را هم نکرد؛ درحالیکه او فقط یک رانت کوچک از ایشان میخواست و شما هم ملاحظه حتی برادرتان را نکنید و با برادران، پسران و دوستانتان برخورد کنید.
@sireolama
...فاتحه می خواند.
🔸آیت الله سید جواد حیدری(ره) می فرمود:
برای مرده ها نماز بخوانید تا از شما راضی شوند. اگر برای شما دعا کنند، خیلی در زندگی شما موثر است.
.
🔸جوانان نگویند ما پهلوان هستیم، پهلوانی آن است که یک نماز قضا نداشته باشی.
.
🔸پهلوانی آن است که پدر و مادر مرحومت که نماز قضا دارند، برایشان نماز بخوانی.
.
🔸یک نفر همیشه قبرستان میرفت و برای همه مردگان فاتحه می خواند.
یک شب در خواب، مادر خود که فوت کرده بود را دید که به او گفت:
همه مردگان انتظار تو را می کشند که بیایی.
وقتی پا روی قبرشان می گذاری، همه به خاطر تو از خدای اعلی آمرزش می گیرند. به من می گویند: آفرین به این فرزندت و صد رحمت به شیری که به این پسر دادی. مادر! همیشه بیا به مزارمان.
کانال سیره علما @sireolama
...احمد شکنجه گر
🔸مختار صفی قلی میگوید: یکی از شکنجه گرهای عراقی گفته بود: آن قدر حاج آقای ابوترابی را شکنجه می دهم تا از پای در آید.
این شکنجه گر، یک سالی کارش را ادامه داد و هر بار از دفعه گذشته سخت تر و وحشیانه تر حاج آقا را مورد شکنجه قرار می داد.
.
🔸بعد از یک سال، احمد شکنجه گر ۲ روزی به سراغ حاج آقا نیامد، حاج آقا هم از سایر نگهبانان اردوگاه پرسیده بود این دوست ما کجاست و چرا ۲ روزی است به سراغ ما نمی آید؟
.
🔸عراقی ها هم می گویند: خواهرش فوت کرده است. حاج آقا هم ناراحت شده و روز سوم به بچه های اردوگاه می گوید: برای خواهر آن شکنجه گر قرآن بخوانید، لذا همه ی بچه ها در آسایشگاه مشغول ختم قرآن برای آن مرحوم می شوند.
.
🔸بچه ها در حال قرآن خواندن بودند که احمد شکنجه گر وارد آسایشگاه می شود تا طبق معمول حاج آقا را برای شکنجه ببرد. اما وقتی می بیند همه دارند قرآن می خوانند عصبانی شده از نگهبانان می پرسد چرا این ها قرآن می خوانند و شما جلوی کار آنها را نمی گیرید؟
.
🔸نگهبانان عراقی هم می گویند: این ها برای خواهر شما که فوت کرده است دارند قرآن می خوانند.
وقتی احمد شکنجه گر با این صحنه روبرو می شود، درونش انقلابی شده و ضمن حفظ ظاهر در باطن مرید حاج آقا می شود.
.
🔸بعد از مدتی تصمیم گرفتند حاج آقا را به اردوگاه دیگری منتقل کنند که بایستی انتقال ایشان توسط یکی از نگهبانان انجام می شد.
وقتی احمد شکنجه گر متوجه می شود از فرمانده خود می خواهد که او حاج آقا را به اردوگاه جدید منتقل کند که فرمانده هم قبول می کند.
.
🔸احمد شکنجه گر وقتی از ماموریتش برگشت، خیلی خوشحال بود و به ما گفت: من ۵،۶ ساعتی بیشتر از شما در خدمت حاج آقا بودم و به این کارش افتخار می کرد.
.
.
.
🔸یکی از افسرهای بعثی حاجآقا ابوترابی را بیرحمانه شکنجه کرد.
.
🔸تمام بدنش زخمی و کبود شد. کمی بعد، فرمانده اردوگاه رسید.
به حاجآقا خیلی احترام گذاشت. همان افسر هم همراهش بود. .
🔸پرسید «چرا به این حال و روز افتادی؟» حاجآقا به افسر که رنگ و رویش پریده بود، نگاهی کرد و گفت:
«چیز مهمی نیست. پام سر خورد، افتادم زمین.»
.
بعد از آن ماجرا، افسر گه گاه که به دیدن حاج آقا میآمد، شیرینی و سیگار میآورد میداد به حاجی که بین بچهها تقسیم کند.
.
کانال سیره علما @sireolama
...من و مرحوم کافی
🔸مرحوم آیت الله انصاری شیرازی خاطرات زیادی از مرحوم کافی داشتند، ازجمله این که میفرمودند:
زمانی که من در دوران شاه در نائین اصفهان تبعید بودم ، دچار یک پادرد و زانودرد بسیار شدیدی شدم و بدلیل فقر زیاد و حصر شدید ما از طرف حکومت واز طرفی عدم دسترسی به پزشک متخصص در آن منطقه ، مدت ها این درد را تحمل میکردم تا در نهایت از شدت درد زمین گیر شدم.
.
🔸در همان ایام خبر آمد که آقای کافی میخواهند از آن شهر عبور کنند و پیام دادند که میخواهند به منزل ماهم تشریف بیاورند (حجت الاسلام محسن کافی فرزند مرحوم کافی افزودند: از سیره معمول مرحوم کافی این بود که در طول سفرهای تبلیغی به هر شهری میرسیدند به علمای تبعیدی در آن شهر سر میزدند و در حد وسع خود به آنها کمک مالی میکردند تا بتوانند ازین طریق در آن دوران اختناق از علمای دینی حمایت کنند ، لذا علمای بسیار زیادی ازین دیدار ها خاطرات شیرینی دارند)
.
🔸مرحوم انصاری میفرمودند من بسیار شرمنده بودم و پیام دادم که با این اوضاع پایم نمیتوانم از مرحوم کافی پذیرایی کنم و مقابل ایشان بنشینم
ایشان فرموده بودند مشکلی نیست و ما خدمت میرسیم.
.
🔸وقتی مرحوم کافی آمدند با زحمت زیادی خدمت ایشان نشستم ، ایشان فرمودند: چه شده آقای شیخ یحیی؟
گفتم مدت هاست به یک پادردی مبتلا شدم و علت آنراهم نمیدانم
مرحوم کافی گفتند اشکالی نداره ،" ما الآن شفای شمارو می گیریم!"
.
🔸بعد ایشان به یک نوجوانی که همراهشان بود و ما بعداً فهمیدیم حاج محسن طاهری از مداحان مشهور فعلی هستند فرمودند که یک روضه حضرت زهرا بخوان، ایشان شروع به روضه خواندن کرد و من و مرحوم کافی و حاج محسن طاهری شروع به گریه کردیم در اتاق کوچکی که غیر از ما سه نفر نبودیم ، بعد که اشعار حاج محسن تمام شد.
.
🔸خود مرحوم کافی شروع کردند به روضه حضرت زهرا خواندن و سه نفری مفصل گریه کردیم و بعد ایشان اشک چشم خود را به زانوی من مالیدند و فرمودند انشا الله خوب میشود.
.
🔸مرحوم انصاری میفرمودند از همان شب من احساس کردم درد از پای من کاملا رفته و تا الآن که در حدود ۳۰ سال از آن ماجرا میگذرد از آن درد خبری نیست و می افزودند که از آن جلسه به بعد من عنایت خاصی به مرحوم کافی پیدا کردم و در رحلت ایشان بسیار گریه کردم و الآن سفری نیست که به مشهد بروم و برای زیارت، سر قبر آقای کافی نروم "
کانال سیره علما @sireolama
...فايده حوزه چيست؟
🔸آیت الله سید رضی شیرازی: حدود سی سال پيش به مناسبت فوت مرحوم (آیت الله) آقا ميرزا عبدالهادی شيرازی، به عتبات مشرف شدم. خدمت آيتالله خويی رسيدم. در اين باره با ايشان، صحبت مفصّلی كردم.
.
🔸از جمله: از ايشان سوال كردم:
.
🔸فايده حوزه چيست؟
.
🔸ايشان با تعجب پرسيد: «اين چه سوالی است؟»
.
🔸اشاره كرد به آقا سيد علاءالدين بحرالعلوم، كه در آن جلسه حضور داشت و گفت:
.
🔸«فايدهاش، تربيت دهها نفر مانند ايشان و نوشتن كتابها وتقريرها و ...»
.
🔸گفتم: پاسخ سوال من داده نشده. با اين همه كه فرموديد، ما چند نفر داريم كه بتواند اسلام را در دنيا، به صورت منطقی و درست تبليغ كند؟
.
🔸فرمود: «زياد هستند.»
.
🔸گفتم: «ممكن است نام ببريد؟»
.
🔸فرمود: «آقا سيد محمدباقر صدر، شيخ محمدرضا مظفر.»
.
🔸ايشان، ديگر اسم كسی را نبردند.
.
🔸گفتم: آيا اين افراد را برنامه حوزه تربيت كرده است، يا خودشان انگيزه داشتهاند؟
.
🔸فرمود: «خودشان برنامه داشتهاند.»
.
🔸گفتم: كار خوبی كردهاند؟
.
🔸فرمود: «بله.»
.
🔸گفتم: پس چرا شما آن را تعقيب نمیكنيد؟
.
🔸فرمود: «نمیشود.»
.
🔸گفتم: شما آقای (علامه)طباطبائی را میشناسيد؟
.
🔸فرمود: «بله، از رفقاست.»
.
🔸گفتم: ايشان در قم همين روش را دارند. ايشان افرادی را كه پاسخگوی نياز زمان باشند، تربيت میكند، به جای متخصص شدن در فقه و اصول.
.
🔸گفت: «ايشان تک است و خود را تضحيه(قربانی) كرده است.»
.
🔸گفتم: پس ما از نجف مأيوس باشيم؟
.
🔸فرمود: «نه، من به سهم خود، حاضرم هرچه را شما بگوييد، انجام دهم؛ ولی، مانعی وجود دارد و آن، مقدّسين هستند.
.
🔸يک وقتی ما خواستيم يكی از همين افرادی را كه اهل تحقيق و نوشتن مقاله درباره مسائل روز بود، [منظور ايشان آقای محمدتقی جعفری بود] كمک كنيم و مورد تشويق قرار بدهيم، مورد اعتراض برخی از اين مقدّسين واقع شديم، به طوری كه گفتند: سهم امام را در ترويج غير فقه و اصول به كار میبَرد!»
کانال سیره علما @sireolama
🔸حضرت عبدالعظیم به امام جواد(علیه السلام) عرض می کند: از احادیث جدّتان برایم بگویید. حضرت از قول امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
.«...لو تکاشفتم ما تدافنتم؛اگر بدیهای پوشیده شـما بـر همدیگر افشا و آشکار می شد، یـکدیگر را دفـن نمی کردید».
.
🔸حضرت عبدالعظیم گوید: از امام خواستم بیشتر برایم بگوید. فرمود:
.
قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): إنکم لن تسعوا الناس بـأموالکم، فـسعوهم بطلاقة الوجه و حسن اللقاء...؛ شما هرگز نمی توانید با داراییهایتان مردم را به خود متوجه سـازید، پسـ بکوشید آنـان را با چهره گشاده و خندان و برخوردی خوش جذب کنید، زیرا شنیدم از رسول خدا(صلوات الله علیه و آله) که می فرمود: شـمانمی توانید مردم را بااموالتان جذب کنید؛ پس آنان را بااخلاقتان جذب کنید.
.
🔸به امام جواد عرض کردم: ای فـرزند رسول خدا، بیشتر بـرایم بـفرمایید. از قول امام علی(سلام الله علیه) فرمود: «مَنْ عَتَب علی الزمان طالَتْ مَعْتَبَتُه؛ کسی که به زمان خود خشمگین گردد ناراحتی اش طولانی خواهد شد».
.
🔸عرض کردم: اضافه بفرمایید. فرمود: قال امیرالمؤمنین (علیه السلام): «مجالَسَةُ الأشرار تـُورثُ سُوءَ الظّنِ بالأخیار؛ همنشینی با افراد پست، باعث بدگمانی به خوبان است ».
.
🔸حـضرت عـبدالعظیم از حـضرت امام جواد(علیه السلام) درخواست حدیث بیشتر دارد و آن حضرت از قول امام علی(علیه السلام) نـقل می فرماید: «بئس الزاد إلی المعاد، العدوان علی العباد؛ زور و ستم بر مردم، بد توشه ای است برای فردای قیامت».
.
🔸پس از درخواست بیشتر، این جمله را از امام عـلی(علیه السلام) نـقل می فرماید: «قیمة کلّ امری ءٍ ما یُحْسِنُه؛ ارزش هر کس به اندازه چیزی است کـه آن را خـوب مـی داند و در آن مهارت دارد.
.
🔸از امام جواد درخواست کـردم بیشتر بگوید. فرمود: «...قـال امـیرالمؤمنین (علیه السلام): التدبیر قبل العمل یؤمنک مـن النـدم؛ تدبیر و دوراندیشی قبل از شروع کار، مانع پشیمانی تو است».
.
🔸گفتم: بیشتر بفرمایید. اظـهار داشـتند: «قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): من وَثِقَ بـالزمانِ صـُرِعَ؛ کـسی که به روزگـار خـود اعتماد کند، محکم بـه زمـین خواهد خورد».
🔸گفتم: زیادتر بیان فرمایید. فرمود: «قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): قِلّة العِیال إحدی الیسارین؛ کـم اهـل و عیالی، یکی از دو آسانی است».
.
🔸گفتم: بـیشتر بـفرمایید. بیان داشـت: «قـال امـیرالمؤمنین(علیه السلام): مَنْ دَخَلَهُ العُجب، هـَلَک؛ هر که دچار خودپسندی شود، نابود خواهد شد».
.
🔸خواستم اضافه فرماید. فرمود: «قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): مـَنْ أیـقن بالخَلَف جادَ بالعطیّة؛ هر که یـقین داشـته بـاشد، خـدا جـای انفاقها را پُر می کند و بـه مـالش برکت می دهد، خوب بذل و بخشش می کند».
.
🔸عرض کردم بیشتر بفرمایید. فرمود: «قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): مَن رضِیَ بـالعافیة مـمّن دُونـَه رُزِق السّلامَة ممّن فوقَه؛ هر که در فـکر عـافیت و تـندرستی و آسـایش زیـردستانِ خـود باشد، از طرف فرادستان خود آسایش ببیند».
.
🔸در پایان، حضرت عبدالعظیم به حضرت امام جواد(علیه السلام) عرض می کند: از این سخنان کمال بهره را بردم و همین اندازه برایم بس است.
.
🔸مسند عبدالعظیم حسنی، ح 69؛ عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 1، ص 58؛ أمالی صدوق، ص 531.
کانال سیره علما @sireolama
....یک دست و یک پا
🔸«حجت الاسلام علی اصغر قربانی» متولد سال ۱۳۳۷ در خراسان رضوی است. با آغاز دفاع مقدس از طرف حوزه علمیه راهی جبهه میشود و در سال ۱۳۶۲ در عملیات والفجر ۳ یک دست و پایش را جا میگذارد و برمیگردد.
.
🔸«وقتی که بعد از مجروحیت من را به بیمارستان مشهد منتقل کردند، گروه های زیادی برای بازدید از ایثارگران و جانبازان میآمدند. بیشتر این افراد ابراز تاسف میکردند که این آدم اول سالم بوده و الان دست و پا ندارد و این ناراحتی خودشان را ابراز هم میکردند. دوستی داشتم که معلم دبیرستان بود. ایشان هم مثل بقیه مردم برای ملاقات آمد.
.
🔸طبیعی بود که او هم متاثر و ناراحت شده باشد؛ ولی برخوردش متفاوت بود و به جای ابراز تاسف به من گفت قبل از جانبازی با دست راست مینوشتی یا چپ؟ گفتم با دست راست؛ همان دستی که در جبهه قطع شده بود.
.
🔸رفت و با یک دفتر و خودکار برگشت و به من گفت بسم الله از همین الان تمرین برای نوشتن را شروع میکنیم! طبیعی است برای من در شرایطی که با یک دست و پای قطع شده روی تخت بیمارستان برایم این کار دشوار باشد. من از خودم بیزار بودم؛ چه برسد به اینکه مثل یک بچه کلاس اولی دوباره شروع کنم به خودکار در دست گرفتن؛ اما چارهای نبود.
.
🔸فقط یک ساعت نوشتن یک خط از من وقت گرفت. دوباره فردا از راه میرسید و میگفت نوشتی و سرمشق جدید میداد. خلاصه در این مدتی که من در بیمارستان بستری بودم، مرتب به من سرمشق میداد و به نوشتن وادار میکرد. و بالاخره ما این نوشتن را ادامه دادیم.»
.
🔸این جانباز عزیز افزود: بعضی از مردم با دیدن یک روحانی جانباز تعجب میکنند و فکر میکنند طلبهها کاری به جبهه و جانبازی و شهادت ندارند! البته سالهای اول به این صورت نبود.
.
🔸چون آن زمان بخشی از مردم خود در جبهه بودند و بین خودشان این روحانیون را میدیدند؛ بنابراین چنین قضاوتی نداشتند که به طور کلی نظرشان درباره حضور طلبه ها در جبهه منفی باشد؛ ولی در طول زمان آرام آرام این حقیقت را غبار گرفت و درباره این مسئله هم شفاف سازی نشد. الان هم وقتی مردم متوجه میشوند که یک روحانی جانباز است خیلی برخوردشان متفاوت میشود و البته عدهای هم تعجب میکنند.»
کانال سیره علما @sireolama