eitaa logo
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
9.8هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
34 فایل
فروشگاه صنایع دستی و سوغات سیستان 🔸با هدف ایجاد اشتغال و فروش محصولات خانواده های کم برخوردار روستاهای منطقه سیستان 📲آیدی جهت سفارش: @sistan 📦ارسال رایگان به تمام نقاط کشور📦 🔹زیر مجموعه مرکز نیکوکاری امام رضا(ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 #امام_مهدی علیه السلام: 🔹اللَّهُمَّ احجُبني عَن عُيونِ أعدائي، وَاجمَع بَيني وبَينَ أولِيائي، وأَنجِز لي ما وَعَدتَني، وَاحفَظني في غَيبَتي إلى‌ أن تَأذَنَ لي في ظُهوري، وأَحيِ بي ما دَرَسَ‌ مِن فُروضِكَ وسُنَنِكَ، وعَجِّل فَرَجي، وسَهِّل مَخرَجي، وَاجعَل لي مِن لَدُنكَ سُلطاناً نَصيراً، وَافتَح لي فَتحاً مُبيناً، ... . 🌥 خدايا! مرا از چشم دشمنانم پنهان بدار و من را با اوليايم گردهم آور و آنچه را به من وعده داده‌اى، به انجام رسان و مرا در روزگار غيبتم حفظ كن تا آنگاه كه ظهورم را اجازه دهى و به دست من واجبات و سنّت‌هاى از ياد رفته‌ات را زنده كن و در فرجم تعجيل كن و خروجم را آسان ساز و از جانب خودت تسلّطى پيروزمند برايم قرار بده و گشايشى روشن برايم پيش بياور... 📚 مهج الدعوات : ص ۳۶۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رابطه انقلاب اسلامی و ظهور امام زمان(عج) حتما ببینید ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
‍ ⁉️آیا در فرج،موجب می‌شود؟ ✅آنچه بر هر مؤمنی، بلکه بر هر انسانی لازم است، این است که هیچ‌‌گاه، از تأخیر در فرج و ظهور منجی ناامید نباشد، بلکه باید به ریسمان صبر، چنگ زده تا به سرمنزل مقصود رهنمون شود. این صبر و استقامت، تنها از راه ایمان قلبی به خداوند متعال و اینکه او خُلف وعده نمی‌کند و نیز با سیر و بررسی سرگذشت‌ امت‌های پیشین که چگونه بعد از هر عسر و گرفتاری شدید، یسر و فرج الهی برایشان حاصل شد، میسر خواهد بود؛ مراجعه به فطرت و توجه به میل درونی برای ظهور منجی نیز، می‌تواند انسان را از یأس و ناامیدی رهانیده و به ظهور منجی امیدوار کند. 💠در ذیل آیه شریفه «أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ‌ اللَّـهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَکَثِیرٌ‌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ»[۱] 🔷از امام ‌صادق علیه‌السلام روایت شده است که فرمود: 🌷«تأویل هذه الآیه جاء فی أهل زمان الغیبه و ایامها دون غیرهم من أهل الأزمن و ان الله تعالی نهی الشیعه عن الشک فی حجه الله تعالی، أو أن یظنوا ان الله تعالی یخلی أرضه منها طرفه عین؛ 🌻تأویل این آیه، برای مردم عصر غیبت است و زمان غیبت، غیر از سایر زمان‌هاست. خداوند متعال، شیعیان را از شک در حجت خود نهی کرده است و نیز نهی کرده از اینکه گمان کنند که خداوند، زمین را لحظه‌ای از وجود حجت خود، خالی می‌گذارد».[۲] 📚منابع: ۱. حدید: ۱۶. ۲. الغیبه، نعمانی، ص۲۴؛ المحجه، ص۲۱۹ و ۲۲۰. ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر #قسمت_89 شیدا لبخندی زد و گفت: ما باید تعدیل نیرو داشته باشیم، اوضاع شرکت خی
قسمت 90 سجاده صبر مرضیه که چاره دیگه ای نداشت شروع کرد و از سیر تا پیاز زندگی فاطمه رو برای شیدا تعریف کرد، شیدا هم موشکافانه به حرفهای مرضیه گوش داد و از اینکه تونسته اطالعات خوبی به دست بیاره خوشحال بود. مهمترین چیزی که فهمیده بود این بود که محسن خانی که دوست برادرش بود، قبال عاشق و شیفته فاطمه بود!!! با گرفتن این اطالعات شیدا در پوست خودش نمی گنجید. حاال دیگه کم کم باید شروع میکرد... -من حال رانندگی ندارم، میشه منو تا خونه برسونی؟ -نوکر بابات غلوم سیاه، نخیر، خودم کار و زندگی دارم. -حیف شد می خواستم یک چیزایی بهت بگم که مطمئنم خیلی برات مهمه. -هیچ چیز مهمی پیش تو نیست، برو خونت بچه. شیدا که عصبانی شده بود نفسی کشید و گفت: محض اطالعت اگر بخوام می تونم دستور بدم همین االن با تیپا از این پروژه پرتت کنن بیرون سهیل که داشت برگه های توی پوشش رو جابه جا میکرد، با خونسردی گفت: هر لحظه برای هر اتفاق غیر منتظره ای آماده ام. پس هر غلطی می خوای بکن. بعد هم پوشش رو بست و روشو کرد به سمت شیدا و با لبخند حاکی از اعتماد به نفسی گفت: یک بار بهت گفتم، این دفعه آخره که میگم. منو تو اینجا همکاریم پس پاتو از گلیمت درازتر نکن، واال بد میبینی. شیدا هم لبخند تلخی زد و توی دلش گفت: چنان بدی بهت نشون بدم که حالشو ببری. بعد هم با عصبانیت روشو برگردوند و به سمت ماشینش حرکت کرد و درهمون حال گفت: خبر داری زنت داره توی کارگاهی کار میکنه که رئیسش مردیه که یه روز دیوانه وار عاشقش بوده سهیل خشکش زد، چی داشت میگفت این؟! چطور جرات میکرد پشت سر فاطمه این حرفها رو بزنه، عصبانی گفت: دهنتو ببند، یک بار دیگه اسم زن منو بیاری تیکه بزرگت گوشته. بعد هم به سمت دفتر کارش توی ساختمون رفت. هنوز روی صندلی ننشسته بود که پیامکی براش اومد، وقتی پیام رو باز کرد نوشته بود: محسن خانی یک روزی عاشق زنت بوده و زنت هم االن داره توی شرکت اون کار میکنه، این همه کارگاه چرا زن تو باید بره اونجا؟ در ضمن دفعه آخرت باشه که با من اینجوری حرف میزنی چون دیگه داره صبرم تموم میشه. سهیل زمزمه کرد: خفه شو بابا ... ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
12.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢پرسش در مورد و پاسخ شنیدنی امام خمینی(ره) چرا بعد از ۱۴۰۰ سال،‌ ۴ سال است که ناگهان به فکر راهپیمایی اربعین افتاده‌ایم؟٩
22.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوکوهه السلام ای خانه عشق حاج 🎥کليپ فوق العاده زيبا ونوستالژی از مداحي دل انگيز حسین سازور به مناسبت 🌷یاد شهدا و هفته دفاع مقدس گرامی باد ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
👆 ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
‍ ✨﷽✨ ✅ناراحت نیستند که حضرت غائب است! ✍آیت الله بهجت: هر دقیقه ای که میگذرد جایگزین و عوض ندارد، از دست رفته و گذشته است و دیگر برنمیگردد. ای کاش اگر خانه و درِ خانه را نمیدانیم، کوچه را می دانستیم. حاج محمد على فشندی (ره) هنگام تشرف به محضر حضرت صاحب - عجل الله تعالی فرجه الشریف. عرض می کند: مردم دعای توسل می خوانند و در انتظار شما هستند و شما را می خواهند، و دوستان شما ناراحتند. حضرت می فرماید: دوستان ما ناراحت نیستند! 💥ای کاش می نشستیم و درباره ی این که حضرت غائب -عليه السلام- چه وقت ظهور می کند، با هم گفت و گو می کردیم، تا حداقل از منتظرين فرج باشیم. اشخاصی را می خواهند که تنها برای آن حضرت باشند. کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا و در راه خدا منتظر آن حضرت باشند، نه برای برآوردن حاجات شخصی خود. چرا ما حداقل مانند نصاری که در مواقع تحير با انجیل ارتباط دارند، با آن حضرت ارتباط برقرار نمی کنیم؟! 📚منبع: در محضر بهجت ج۲ 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اعتقاد به امام زمان(عج) امید آفرین برای مستضعفان در راه مبارزه 📌 : ما مبارزه می‌کنیم چون عاقبت متعلق به ماست ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
قسمت 90 سجاده صبر مرضیه که چاره دیگه ای نداشت شروع کرد و از سیر تا پیاز زندگی فاطمه رو برای شیدا تعر
قسمت رمان سجاده صبر تابلو فرش منظره غروب دیگه تقریبا تموم شده بود، فاطمه رج رج این تابلو رو با عشق بافته بود، به یاد روزهای خوشی که با سهیل دو تایی مینشستن و از نیم ساعت قبل، تا نیم ساعت بعدش غروب خورشید رو تماشا میکردند. چقدر توی دوران نامزدی میرفتن توی دشت و دمن و میگشتن واسه خودشون، هر هفته یک جا بودند، همه از دستشون شاکی شده بودند... دستی روی تابلوی تموم شده کشید و گفت: آخیش، چقدر دوران خوبی بود ... نگاهی به علی و ریحانه کرد که توی اتاق کارش یک عالمه اسباب بازی آورده بودند و داشتند بازی میکردند و گفت: شما دو تا وروجک مگه خودتون اتاق ندارین؟ در همین زمان سهیل وارد اتاق شد و نگاهی به تابلو فرش فاطمه انداخت و همزمان گفت: از همون اول که من بهت گفتم، باید اینا رو پرت کنیم بیرون خودمون صاحب اتاقشون بشیم که جیغ و داد علی و ریحانه بلند شد و شروع کردند به اعتراض، فاطمه و سهیل هم میخندیدند. سهیل رو کرد به فاطمه و گفت: میبینم که تابلوت تموم شده، خسته نباشی -مرسی، آره تموم شد. خوشگل شده؟ -مگه میشه چیزی از زیر دست شما در بیاد و خوشگل نباشه. بعد هم اومد و روی صندلی کنار فاطمه نشست و گفت: گفتی مسئول کارگاهتون کیه؟ -آقای خانی، گفته بودم قبال که. -آره، گفتی برادر شوهر ساجده بوده -اوهوم سهیل همچنان که دستی به فرش میکشید بی هوا گفت: قبال خواستگارت بوده؟ فاطمه که خشکش زده بود، نگاهی به چهره بی تفاوت سهیل کرد و گفت: تو از کجا میدونی؟ -چرا نخواستی من بدونم؟ -چون موضوع بی اهمیتی بود، آره خواستگاری کرد و جواب رد شنید. سهیل روشو کرد به فاطمه و با لبخندی گفت: عاشقت بود؟ ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯