eitaa logo
احمد الحسن باطل شد
175 دنبال‌کننده
412 عکس
184 ویدیو
106 فایل
روشنگری درباره جریان احمد الحسن
مشاهده در ایتا
دانلود
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ ما در ادامه، این مطلب را از روایات به اثبات خواهیم رساند. و این همان حقیقتی است که در حدیث امام رضا علیه السلام تصریح شده، آنجا که راوی از ایشان پرسید: «کسی از اصحاب ما کتاب حدیثی برایم می آورد ولی نمی گوید آن را از من روایت کن، آیا جایز است من آن را از او روایت کنم؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمودند: اگر می دانی این کتاب از اوست آن را از وی روایت کن».[8] پس اگر نمی دانی آن کتاب از اوست نمی توانی کتاب را به وی نسبت دهی، چه برسد به اینکه حدیثی را به امام معصوم منتسب نمایی. نکته ۳) راه‏های شناخت راویان: اولین و مهمترین راه شناخت راویان حدیث از این نظر که مورد اطمینان هستند یا نه، مراجعه به کتاب‏های رجالی و فهرستی است؛ زیرا سخن آنها یا به عنوان خبره و اهل فن و یا به عنوان گواهی فرد عادل، سندی قابل اعتماد است. بله در اینجا اشکالاتی مطرح شده که اعتماد به سخنان رجالی‏ها را مخدوش می ‏نماید، از جمله: اشکال اول) سخن رجالی حدسی است. سخنان رجالی‏ها زمانی حجیت دارد که از روی حس باشد نه حدس، در حالیکه ما راهی برای تشخیص این مطلب نداریم. پاسخ: سخنان رجالی‏ها درباره راویان به پنج صورت می باشد که چهار راهش از روی حس بوده است: اول) اعتماد بر شهرتی که بین شیعه درباره بعضی راویان وجود داشته است، مثل سلمان و ابوذر و مقداد و ابو خالد کابلی و ابو حمزه ثمالی و زراره و ابو بصیر و محمد بن مسلم و هشام بن حکم و هشام بن سالم و یونس بن عبد الرحمن و حسن بن محبوب و فضل بن شاذان. اینها بزرگان درجه اول شیعه بوده‏اند که همه ایشان را می‏شناخته‏اند و اگر اسمشان در رجال ثبت شده، برای شناساندن به آیندگانی بوده که از عصر معصومین و این راویان بزرگ فاصله زیادی خواهند داشت. دوم) ثبت توثیقاتی که سینه به سینه از عصر خود معصومین علیهم السلام به دست رجالی‏ها رسیده است؛ مثلاً شیخ نجاشی از شیخ مفید، مورد اعتماد بودن محمد بن قولویه را گزارش می‏دهد. سوم) ثبت کتابی، به این معنا که مثلاً علی بن حسن بن فضال در کتابش گواهی داده که فلان راوی مورد اعتماد است و عیاشی از کتاب ابن فضال نقل کرده و شاگرد او از کتاب وی و نجاشی از کتاب او. چهارم) تایید وثاقت کسانی که علمای رجال، خودشان آنها را دیده و می‏شناختند که شامل استادان و معاصران آنها می‏شود. پنجم) برداشت‏هایی که رجالی‏ها بر اساس قرائن و شواهد به آنها رسیده‏اند. این برداشت ها معمولاً مربوط به فساد عقیده و غلو می‏باشد که در صورت وجود اختلاف یا تردید، برای دیگران حجیت ندارد. بعد از این توضیح خاطر نشان می‏شویم: عموم سخنان رجالی‏ها مبتنی بر چهار صورت اول بوده، لذا اعتبار سخنان ایشان دچار خدشه نیست. اشکال دوم) سخن رجالی بی سند است. سند سخنان رجالی‏ها یا سلسله سند دارد یا ندارد؛ اگر سلسله سند دارد، خوب تا وثاقت راویانِ همان سندها اثبات نشود سخنانشان درباره وثاقت دیگر راویان حجیت ندارد و لازمه این دور یا تسلسل است، و اگر سند ندارد، که حرف بی سند بی ارزش است، و اتفاقاً عموم سخنان آنها از همین قبیل می باشد. پاسخ: همانطور که توضیح داده شد سخنانی که رجالی‏ها درباره راویان ثبت کرده‏اند دارای پنج صورت بوده است، صورت اول نیازی به سند نداشته چون آنقدر مشهور بوده‏ که موجب اطمینان می باشد، در صورت دوم و سوم هم چون وثاقت سلسله برای رجالی ثابت بوده، سخنان ایشان را در مورد راویان دیگر ثبت نموده است، و صورت چهارم نیز که توثیقِ بلا واسطه می‏باشد. می‏ماند صورت پنجم که خود ما اعلام کردیم حجیت ندارد و فقط می‏تواند در حد یک قرینه ایفای نقش کند. اشکال سوم) تعارض توثیقات رجالی. اگر سخنان رجالی‏ها از روی حس بوده، چطور گاهی در مورد وثاقت یک راوی اختلاف نظر دارند و حتی گاهی یک نفر در دو کتابش دو نظریه متفاوت ارائه داده است؟ پاسخ: اولاً چنین مواردی بسیار کمتر از آنست که بتواند اصل اعتبار علم رجال را زیر سوال ببرد، ثانیاً اشتباه در هر فنی وجود دارد و این باعث نمی‏شود یک فن کلاً کنار گذاشته شود، ثالثاً این نوع اختلافات معمولاً مربوط به صورت پنجم یعنی برداشت‏های شخصی نسبت به فساد عقیده و اهل غلو بودن شخص می‏باشد، نه چهار صورت نخست. اشکال چهارم) ناکافی بودن رجال. تعداد راویان احادیث، خیلی بیشتر از افرادی است که رجالی‏ها نام آنها را ثبت کرده و توثیق نموده‏اند و به همین خاطر، احادیث زیادی به علت مهمل یا مجهول بودن راویان شان کنار گذاشته می‏شوند و به تبع آن، دست ما از خیلی از روایات اهل بیت علیهم السلام کوتاه می‏گردد. پاسخ: ما قبول داریم که کتب رجال به تنهایی برای شناخت راویان مورد اعتماد کافی نیست، اما کافی نبودن به معنای باطل بودن نیست. پس ما تا آنجا که رجال برای دست یافتن به راویانِ مورد اعتماد کمک کند بر آن تکیه می‏کنیم، و هر جا که نتوانست از راه‏های دیگر استفاده می‏نماییم که در ادامه می‏آید. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ با این روش، بسیاری از راویان مهمل و مجهول جزء افراد مورد اطمینان قرار می‏گیرند، و تنها روایات آن عده که هیچ راهی برای اعتماد به ایشان وجود ندارد کنار گذاشته می‏شود. و البته نباید فراموش کرد که علت مجهول بودنِ خیلی از روات، اینست که شیعه نبوده‏اند، زیرا در میان راویان احادیث، افراد متعددی از فرقه زیدیه، واقفیه و سنی وجود داشته‏اند که چون مورد اعتنا و اعتماد جامعه شیعه نبوده‏اند ناشناخته مانده‏اند. در نتیجه کنار گذاشتن روایات چنین افرادی خدشه‏ای به دین و مذهب وارد نمی‏کند، بلکه بر عکس، اعتماد کردن به عده‏ای از همین راویان باعث شده احادیث فراوانی که بر خلاف مذهب فقهی و اعتقادی شیعه بوده، در لا به لای کتب شیعه ثبت شود و بستر مناسبی برای سوء برداشت و سوء استفاده بر ضد این مذهب شریف گردد. دومین راه، مراجعه به روایاتی است که از ائمه علیهم السلام در مورد راویان صادر شده است. و علت اینکه روایات ایشان، در مرحله دوم قرار دارد اینست که تا وثاقت راویانِ اینگونه احادیث در رجال و فهرست ثابت نشود نمی‏توان به محتوای آنها در مورد ثقه بودن کسی تکیه کرد. بخش زیادی از این احادیث در کتاب «رجال کشی» آمده، ولی روایات پراکنده‏ دیگری نیز در کتب حدیثی وجود دارد. سومین راه، کشف و استفاده از قوانین رجالی است، مثل کثرت نقل ثقه، قانون نقل بزنطی، قانون حجیت مرسلات ابن ابی عمیر، بررسی میدانی احادیث راوی و ... که در به دست آوردن وثاقت راویان بسیار تاثیر گذار است. البته در این میان عده‏ای که روحیه اخباری‏گری داشته‏اند راه افراط در پیش گرفته و به هر مطلب ضعیفی برای اثبات وثاقت بعضی روات تمسک کرده‏اند که خطای آنان بر انسان منصف پوشیده نیست. و بعد از پیمودن این سه راه، آنچه باقی می‏ماند، تعدادی از راویان هستند که جایگاهی از نظر میراث حدیثی در جامعه شیعه نداشته‏اند و برای همین شخصیتشان مجهول بوده و منقولاتشان غیر قابل اعتماد تلقی شده است. آنست. [1]. الكافي ج‏1 ص62 ح1 [2] . رجال الکشی ص135-136 ح216 [3]. رجال الکشی ص230 رقم416 [4] . رجال الكشي ص224 [5] .  الكافي ج‏1 ص52 ح7 [6] . اعراف: 33 [7] . یونس: 36 [8] . الکافی ج1 ص52 ح6 ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ (۳)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╭─┅═ঊঈ👥ঊঈ═┅─╮                        ╰─┅═ঊঈ♦️ঊঈ═┅─╯ 🔴موضوع: شناخت واجب نیست؟ ⊹━━❁ ❁━━⊹ سلام استاد شما این نظر را قبول دارین که شناخت علائم ظهور واجب نیست؟ ⊹━━❁ ❁━━⊹ 🖋 سیّــدمہــدےمجــتہـد‌سیســـتانے: سلام علیڪم ظاهراً مراد فرد منکر وجوب، عدم وجوب شناخت مصداق علائم محتوم هست، نه عدم وجوب شناخت مفهوم علائم محتوم. مراد از مفهوم علائم محتوم این هست که بدانیم فلان علامت ها حتماً قبل از قیام قائم آل محمد علیه السلام اتفاق خواهد افتاد. منظور از مصداق علائم محتوم این هست که برویم این علامت ها را بشناسیم که چه کسی سفیانی است چه کسی یمانی است. ظاهراً مقصود کسی که‌ می گوید شناخت علائم محتوم واجب نیست، شناخت مصداق است نه مفهوم. و الا این همه روایت درباره بیان و تکرار و تاکید بر علائم محتوم برای چه صادر شده؟ برای که صادر شده؟ وَ كَفَى بِالسُّفْيَانِيِّ نَقِمَةً لَكُمْ‏ مِنْ عَدُوِّكُمْ وَ هُوَ مِنَ‏ الْعَلَامَاتِ‏ لَكُمْ. الغيبة للنعمانی ص۳۰۰ ح۳ وَ كَفَاكُمْ بِالسُّفْيَانِيِ‏ عَلَامَةً. الكافی ج۸ ص۲۶۴ ح۳۸۱ بلکه در روایات امر صریح نسبت به آنها شده و فرموده اند: أَمْسِكْ‏ بِيَدِكَ‏... وَ خُرُوجَ السُّفْيَانِيِّ وَ قَتْلَ النَّفْسِ وَ جَيْشَ الْخَسْفِ وَ الصَّوْتَ قُلْتُ وَ مَا الصَّوْتُ أَ هُوَ الْمُنَادِي فَقَالَ نَعَمْ وَ بِهِ يُعْرَفُ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ. الغيبة للنعمانی ص۲۵۸ ح۱۶ يَا جَابِرُ الْزَمِ‏ الْأَرْضَ‏ وَ لَا تُحَرِّكْ يَداً وَ لَا رِجْلًا حَتَّى تَرَى عَلَامَاتٍ أَذْكُرُهَا لَكَ إِنْ أَدْرَكْتَهَا أَوَّلُهَا اخْتِلَافُ بَنِي الْعَبَّاسِ وَ مَا أَرَاكَ تُدْرِكُ ذَلِكَ وَ لَكِنْ حَدِّثْ بِهِ مَنْ بَعْدِي عَنِّي وَ مُنَادٍ يُنَادِي مِنَ السَّمَاءِ. الغيبة للنعمانی ص۲۷۹ ح۶۷ الْزَمْ بَيْتَكَ وَ كُنْ حِلْساً مِنْ‏ أَحْلَاسِهِ‏ وَ اسْكُنْ مَا سَكَنَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ فَإِذَا بَلَغَكَ أَنَّ السُّفْيَانِيَّ قَدْ خَرَجَ فَارْحَلْ إِلَيْنَا وَ لَوْ عَلَى رِجْلِكَ. الكافی ج۸ ص۲۶۴-۲۶۵ ح۳۸۳ بماند که برخی مراجع، صریحاً فتوا به وجوب شناخت اصل این علائم داده اند تا مانع گمراه شدن افراد شود، و این فتوا برای کسی که خودش مجتهد نیست، فصل الخطاب می باشد: التنبيه السادس: هل يجب معرفة علائم الظهور الّتي من جملتها خروج الدجّال، ليعلم به عند وقوعه، و يعرف المحقّ من المبطل، و يميز بين الخبيث و الطيّب؟ الظاهر هو وجوبها؛ حذرا عن الوقوع في الضلالة، و دفعا للضرر المحتمل، و يمكن أن يقال: إنّ الفائدة من بيان هذه العلامات أن يتعلّمها من يريد الأمان من الضلالة، و لا يكون للناس على الله حجّة، و ذلك يقتضي وجوب تعلّم العلامات، و عدم معذوريّة الشخص في الجهل به. نعم، الظاهر أنّ هذا الوجوب ليس نفسيّا، بل هو وجوب طريقيّ، بمعنى: أنّ المكلّف الجاهل بالعلامات إذا وقع بسبب جهله بها في الضلالة ليس معذورا، و إذا لم يقع فيها لا يكون معاقبا لتركه التعلّم. منتخب الأثر في الإمام الثانی عشر(عليه السلام) ج۳ ص۳۰۳-۳۰۴ شاید سوال شود: چگونه شناخت مفهوم علامتها واجب است اما شناخت مصداق آنها واجب نیست؟ اما این علامتها به گونه ایست که اگر مفهوم آنها را بدانیم، مصداقشان واضح و آشکار خواهد بود. ⊹✧⊹━━⊹❁•👥•❁⊹━━⊹✧⊹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5920123843531248845.ogg
18.16M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ ╣◆کنفرانس ستیزه ╣◆جلسه ۹ ╣◆ادامه گفتار دوم: ستیزه با علم ╣◆سخن دوم : علم رجال ◆ نکته ۴) اقسام ثبت حدیث ◆ نکته ۵) حقیقت حدیث ◆ معیار الف ◆ معیار ب ◆ معیار ج ◆ معیار د ✎سیّـدمھ‌دےمج‌ـتھ‌دسیستانے ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ نکته ۴) اقسام ثبت حدیث: ثبت هر روایتی توسط مولف کتابِ حدیثی یا احتجاجی، بیانگر اعتقاد او به آنچه نقل کرده نیست. زیرا کتب حدیثی بر دو قسم است: مصنَّف و اصل. مصنف یعنی کتابی که بدون در نظر داشتن صحت و سقم احادیث، آنها را جمع و ثبت می‏کند و برای همین گاهی در لا به لای آن احادیثی یافت می‏شود که مخالف اعتقادات راسخ شیعه، یا حتی معارض با عقل است، بر خلاف اصل که تنها به جمع روایاتی همت می‏گمارد که آنها را از نظر محتوا صحیح می‏داند.[1] شیخ صدوق در مقدمه کتاب «من لا یحضره الفقیه» به این نکته تصریح نموده، می‏نگارد: «قصد من در این کتاب مانند مصنفین نیست که جمیع آنچه روایت کرده اند را ثبت کنم بلکه آنچه من در نظر دارم اینست که تنها روایاتی را گرد آورم که بدانها فتوا داده و صحیح دانسته و بین خودم و خدایم حجت می دانم و تمام روایاتی که در این کتاب نقل می کنم از کتب مشهوری جمع کرده‏ام که مورد اعتماد و مراجعه همگان است: لَمْ أَقْصِدْ فِيهِ قَصْدَ الْمُصَنِّفِينَ فِي إِيرَادِ جَمِيعِ مَا رَوَوْهُ بَلْ قَصَدْتُ إِلَى إِيرَادِ مَا أُفْتِي بِهِ وَ أَحْكُمُ بِصِحَّتِهِ وَ أَعْتَقِدُ فِيهِ أَنَّهُ حُجَّةٌ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَ رَبِّي تَقَدَّسَ ذِكْرُهُ وَ تَعَالَتْ قُدْرَتُهُ وَ جَمِيعُ مَا فِيهِ مُسْتَخْرَجٌ مِنْ كُتُبٍ مَشْهُورَةٍ عَلَيْهَا الْمُعَوَّلُ وَ إِلَيْهَا الْمَرْجِعُ».[2] نکته ۵) حقیقت حدیث: این یک امر طبیعی و معقول است که نمی توان هر متن عربی که به معصوم نسبت داده می شود را حدیث تلقی کرد و باید معیاری منطقی برای حدیث نامیدن یک متن عربی وجود داشته باشد. برای حدیث تلقی شدنِ یک متن، نکات متعددی وجود دارد که چهار مورد از آنها عبارتند از: معیار الف. حدیث در کتابی شناخته شده آمده باشد، یعنی کتابی که مولفش مورد شناخت باشد و انتساب اصل کتاب به او و نسخه‏ای که فعلاً از آن موجود است نیز مشخص باشد. و این همان حقیقتی است که در حدیث امام رضا علیه السلام تصریح شده بود، آنجا که راوی از ایشان پرسید: «کسی از اصحاب ما کتاب حدیثی برایم می آورد ولی نمی گوید آن را از من روایت کن، آیا جایز است من آن را از او روایت کنم؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمودند: اگر می دانی این کتاب از اوست آن را از وی روایت کن».[3] مثلاً «تحف العقول»، کتابی است که قرن‏ها نا شناخته بوده و اولین بار فاضل قطیفی م950 از مولفش نام برده[4] و قبل از این، نامی از مولف در ميان شیعه نبوده است. تاریخ ولادت و وفات نویسنده، اساتید و شاگردان او، علم و آگاهی و میزان تخصصش هیچکدام برای ما مشخص نیست. بله در کتب تراجم متاخر، به واسطه بررسی احادیث زیبای این کتاب، حکم به جلالت معنوی و وثاقت علمی نویسنده داده اند اما این برای اعتماد کردن به احادیثی که در این کتاب نا شناخته، آن هم بدون ذکر سند ثبت شده کافی نیست. مثال دیگر، کتاب «اشعثیات» است که یقین داریم برای محمد بن محمد بن اشعث بوده، ولی این کتاب تا قرن سیزده قمری گم بود و برای اولین بار توسط سیدی هندی نسخه‏ای از آن به نجف ارائه شد و پس از آن به چاپ رسید، و ما هیچ دلیلی نداریم که اثبات کند این نسخه موجود، رونوشت همان کتاب اشعثیات است.[5] مثال سوم «تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام» است که در مقدمه‏اش آمده: این تفسیر در مدت هفت سال توسط ایشان بر دو نفر املاء شده؛ در حالیکه کل دوران امامت آن حضرت کمتر از شش سال بوده! و غیر از این، تمام راویانش مجهول و نا شناخته و درون متنش پر از اشتباهات و تناقضات و کلماتی است که از نوع گویش ائمه علیهم السلام فاصله دارد. این کتاب برای اولین بار حدود 100 سال بعد از وفات امام عسکری علیه السلام مطرح شد و بعد از آن حدود هفتصد سال نا شناخته بود و بعد دوباره مشهور گشت. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ مثال چهارم «تفسیر عیاشی» است که می‏دانیم مولفش محمد بن مسعود عیاشی است اما کتاب او حدود پانصد سال گم بوده، تا حسن بن سلیمان حلی قسمتی از آن را یافته و سند روایاتش را حذف کرده، و نسخه‏ای از روی آن نگاشته که همان بعداً مشهور شده است. خوب ما از کجا بدانیم آنچه مرحوم حلی پیدا کرده، همان تفسیر عیاشی است؟ بر فرض کتاب عیاشی بوده، از کجا بدانیم نویسنده این نسخه که بوده و متن روایات را کم و زیاد نکرده؟ از طرفی وقتی سند احادیث را حذف کرده، از کجا راویان این روایات را بشناسیم تا ببینیم نقلشان قابل اعتماد هست یا نه؟ مخصوصاً با توجه به اینکه با بررسی‏های صورت گرفته، مشخص شده عیاشی از روایات اهل سنت و زیدیه نیز در کتابش استفاده نموده است. و همه اینها را در کنار این مشکل بگذارید که احادیث متعددی از این کتاب با عقاید شیعه سازگار نمی‏باشد. حال آیا با این تفصیل می‏توان به روایات تفسیر عیاشی برای مباحث اعتقادی استدلال کرد؟ مثال پنجم کتاب «شرح الأخبار» اثر یکی از عالمان اسماعیلی مذهب به نام قاضی نعمان مصری است که احادیثی را بدون ذکر سند آورده و آنها را شرح داده است، در حالیکه گاهی شرح او با متن روایت خلط شده و معلوم نیست کجایش کلام امام می‏باشد و کدامش شرح قاضی نعمان. معیار ب. نویسنده کتاب به اصل و نسب و عدالت و وثاقت شناخته شده باشد تا روشن شود احادیث کتابش جعلی یا تحریف شده نیست. به عنوان نمونه؛ نویسنده کتاب «مصباح الشریعه» نا شناخته است و هر چه در این باره گفته می‏شود جز حدس و گمان نیست، پس ما چگونه اطمینان کنیم آنچه در آن به ائمه علیهم السلام نسبت داده شده، واقعاً سخن آن ائمه بزرگوار است؟! و همچنین است «تفسیر قمی» که پر از مطالب خلاف قطعیات مذهب شیعه و حتی گاهی خلاف عقل می‏باشد. این تفسیر نیز نویسنده‏ای نا شناخته دارد زیرا در مقدمه کتاب آمده: «حدثنا أبو الفضل العباس بن محمد بن القاسم بن حمزة بن موسى بن جعفر ع قال حدثنا أبو الحسن علي بن إبراهيم ‏»[6] اما گوینده این کلام مشخص نیست و بیان نمی‏کند که من چه کسی هستم که دارم می‏گویم: «حدثنا: حدیث کرد ما را» همچنانکه خود عباس بن محمد نیز مجهول می باشد؛ بماند که بسیاری از احادیث آن اصلاً از طریق علی بن ابراهیم نیست و مربوط به ابو الجارود زیدی مذهب است. لذا اینکه کل این تفسیر را نگاشته علی بن ابراهیم قمی می‏دانند صد در صد باطل بوده و بسیاری از احادیث کتاب نیز قابل اعتماد نمی‏باشد، غیر از اینکه در موارد متعدد، کلام مفسر با کلام معصوم خلط شده و معلوم نیست کجا برداشت خودش است و کجا کلام امام می‏باشد. و همچنین است کتاب «فقه الرضا علیه السلام» که بعد از حدود 800 سال از وفات امام رضا علیه السلام پیدا شده و بدون هیچ دلیل قانع کننده‏ای از مکتوبات ایشان شمرده است. معیار ج. منابع کتاب مشخص باشد تا بفهمیم این احادیث را از کجا آورده است. به عنوان مثال، کتاب‏های «احتجاج» طبرسی، «تنبیه الخواطر» ابو فراس، «لب اللباب» راوندی، «عوالی اللئالی» ابن ابی جمهور، و «دعائم الاسلام» قاضی نعمان، منبعی برای احادیث مرسلی که نقل کرده‏اند ارائه نمی‏دهند تا ببینیم آخر از چه منابعی این احادیث را ثبت نموده‏اند که در هیچ کتاب دیگری نیست. بله طبق بررسی‏هایی که خودمان انجام داده‏ایم متوجه شدیم منبع اصلی کتاب «لب اللباب»، از منابع اهل سنت بوده، و منبع اصلی «عوالی اللئالی»، منقولات بی اساسی است که گاهاً در کتب فقهی یا اصولی یا غیره به معصوم نسبت داده شده[7]، و منبع کتاب «دعائم الاسلام» نیز دو کتاب اشعثیات و سکونی است، و بقیه هم نا مشخص می‏باشد. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ معیار د. کتاب مربوط به دوره اول جمع آوری حدیث بوده، و یا دلیل محکمی بر اتصال سند داشته باشد. مراد از دوره اول، فاصله زمانی میان غیبت صغری تا وفات شیخ طوسی رحمه الله در سال 460 قمری است که پایان عصر شکوفاییِ حدیث نگاری و تهیه منابع روایی می‏باشد. زیرا بعد از این دوره، نه تنها نوشتجات اصحاب ائمه علیهم السلام از بین رفت که سلسله اسناد روات نیز قطع شد، پس چگونه می توان به کتابهایی مثل «الزام الناصب» یا «بشارة الاسلام» یا «ماذا قال علی علیه السلام عن آخر الزمان» یا «مأتا و خمسون علامة» اعتماد کرد که بعد از 1300 سال از گذشت اسلام، احادیثی نقل می‏کنند که در هیچ کتابی وجود ندارد و سلسله اسناد مشخصی هم برایش یافت نمی‏شود، و آن احادیث را مبنای عقیده و عمل قرار داد؟ البته منظور ما متهم کردن این نویسندگان به جعل و تحریف روایات نیست بلکه می‏گوییم چون ما به دستور قرآن، مکلف به پیروی از حجت[8] و برهان[9] و راه روشن هستیم[10]، نمی‏توانیم بر کلماتی تکیه کنیم که به عنوان حدیث ثبت شده اند ولی دلیلی بر حدیث بودن آنها در دست نیست. زیرا اگر واقعاً چنین احادیثی وجود داشته، چطور از چشم تیزبین محدثینی مخفی مانده که تمام کتب مشهور اصحاب را در اختیار داشته‏اند و سالها در شهرها و کشورهای مختلف به جمع آوری حدیث پرداخته و متبحرترین افراد در حدیث شناسی و عالم ترین اشخاص به منابع حدیثی بوده اند؟ مگر اینکه گفته شود در کتب نا معتبر و غیر مشهور وجود داشته، که در این صورت هم اعتمادی به اینگونه احادیث نیست. بله آنچه آنها بیشتر در اختیار داشتند کتب روایی بود لذا امکان دارد افرادی پیدا شوند که احادیثی را گوش به گوش شنیده‏اند که در کتب روایی قبل از این مشایخ ثبت نشده است، اما این تنها یک احتمال است و تا کسی برای روایتی که نقل می‏کند سلسله سند نداشته باشد از کجا ثابت می‏شود آنچه او نقل کرده حدیثِ گوش به گوش شنیده شده است؟ زیرا در غیر این صورت هر کسی به راحتی می‏تواند کلماتی بسازد و با نام حدیث در بین شیعه پخش کند و دیگران از او بشنوند و آنها را بازگو کنند و هر چند وقت یک بار کتاب حدیثیِ جدیدی چاپ شود! و این نزد هیچ عاقلی پذیرفته نیست. البته در این میان، احادیثی با عنوان "من بلغ" درباره کارهای مستحبی وارد شده که می گوید: اگر حدیثی از ما درباره ثواب یک عمل به کسی رسید و او هم آن را انجام داد، خداوند ثواب آن را به وی عطا می کند هر چند ما آن را نگفته باشیم. و این خارج از بحث ما پیرامونِ نسبت دادن مطلبی به دین اسلام و حجت های خدا و اعتقاد و عمل بر طبق آنست. [1] . البته اصطلاح مصنف و اصل مخصوص به کتب رواییِ نگاشته شده توسط روات است، و ما در اینجا بخاطر ضیق عبارت از این اصطلاح استفاده کرده‏ایم. [2] . من لا يحضره الفقيه ج‌1 ص2-3 [3] . الکافی ج1 ص52 ح6 [4] . الفرقة الناجیة ص65 [5] . مباني تكملة المنهاج ج‌41 (الموسوعة) ص275-276 [6] . تفسير القمي ج‏1 ص27 [7] . و منبع دیگرش کتب اهل سنت است. [8] . بقره: 150، نساء: 165 [9] . بقره: 111، انبیاء: 24، نمل: 64، قصص: 75 [10] . بقره: 99، 185، یونس: 15، إسراء: 73 ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ (۳)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╭─┅═ঊঈ👥ঊঈ═┅─╮                        ╰─┅═ঊঈ♦️ঊঈ═┅─╯ 🔴موضوع: فرق دو کتاب ⊹━━❁ ❁━━⊹ سلام علیکم ببخشید فرق کتاب غیبت شیخ طوسی و نعمانی در چیست منظورم محتوای کتاب است. ⊹━━❁ ❁━━⊹ 🖋 سیّــدمہــدےمجــتہـد‌سیســـتانے: سلام علیڪم غیبت شیخ طوسی با رویکرد پاسخ به شبهات مهدوی و ارائه تاریخ مهدویت از قبل از تولد حضرت تا پس از غیبت صغری نگاشته شده، اما غیبت شیخ نعمانی با رویکرد اثبات اصالت عقیده به مهدویت و حق بودن اعتقاد شیعه به مهدی غائب و ترسیم منظم مباحث مهدوی تالیف گشته است. طبیعی است که در کتاب اول، جنبه استدلال بر جنبه نقل اخبار غالب است بر خلاف کتاب دوم. ⊹✧⊹━━⊹❁•👥•❁⊹━━⊹✧⊹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا