#مقالات ┄┄┅━⊹༅🔷༅⊹━┅┄┄
🖋️سخنی درباره اعتبار حدیث وصیت از زبان احمد و پیروانش:
┄┄┅━⊹༅🔷༅⊹━┅┄┄
احمد بصری، با فریب کاری تمام ادعا می کند قانون معرفت حجت دارای سه شاخه است که اولین شاخه آن نص می باشد.
او می گوید: نص بر دو قسم است: نص مباشر که همان خواب دیدن است!
و نص غیر مباشر که خلیفه های قبلی به خلیفه ای در آینده نص نموده اند. و این نص در مورد ائمه دوازده گانه اسلام همان وصیت شب وفات است که حدیثش در کتاب غیبت طوسی ذکر شده.
ما از او و پیروان او می پرسیم: کدامیک از ائمه علیهم السلام به این وصیت برای امامت خود استناد کرده اند؟ در حالیکه جامعه شیعه از این حدیث خبر نداشته تا شیخ طوسی در کتاب غیبت ثبتش نموده است.
همچنین می پرسیم: آیا می دانید که به اتفاق شیعه و سنی و همه مذاهب اسلامی، پیامبر در روز وفات کرده اند نه در شب؟!
اما آنها که زبانشان در برابر این دو سخن بند آمده، حرف جدیدی ادعا می کند و می گویند: حدیث وصیت دارای تواتر معنوی است پس صد در صد از پیامبر صادر شده است!
و ما می پرسیم: مگر نمی گویید مساله مهدیین جزء اسرار ائمه بوده؟ مگر نمی گویید مراد از اینکه قائم امر جدیدی می اورد همان مساله مهدیین است؟ مگر نمی گویید اینکه مهدی به امر مخفی هدایت می شود یا هدایت می کند همان مساله مهدییم بوده است؟ خوب پس چطور امری که مخفی و جدید و از اسرار بوده، دارای تواتر معنوی می باشد؟!!!
لکن آنها که دهانشان در برابر این سوال هم قفل شده، ادعای جدیدی می کنند و می گویند: شیخ طوسی گفته سند این وصیت صحیح است!
و ما می پرسیم: مگر نمی گویید علم رجال بدعت است. خوب بزرگ رجالی شیعه که رجال را در جامعه شیعه تثبیت نموده همین شیخ طوسی است. پس چطور به نقل و تصحیح سندی کسی استناد می کنید که بزرگ بدعتگذاران در شیعه است؟!!!
غیر از اینکه چرا حیا ندارید؟ کجا شیخ طوسی فرموده سند حدیث وصیت صحیح است؟ بیاورید تا همین الآن کل فعالان نقد، هنبوشی شوند.
و باز چون این دروغ را هم نمی توانند سر و سامان دهند ادعای جدید می کنند و می گویند: اصلاً خودمان صحت سند این حدیث را ثابت می کنیم. اما وقتی به احمد بن محمد بن خلیل می رسند خشکشان می زند. و می گویند این یکی مجهول است! در حالیکه مجهول نیست بلکه در رجال نجاشی و رجال علامه حلی توصیف به کذاب جعالی شده که به هیچ حدیثش نمی شود اعتماد کرد!
و آنها باز ادعای جدید می کنند و می گویند: اصلاً چون هیچ وصیت دیگری به هنگام وفات از پیامبر بر جا نمانده باید همین را قبول کنیم حتی اگر ضعیف ترین سند را داشته باشد!
اما این هم دروغ است و فریب است و خدعه. چون وصیت هنگام وفات، دو جا در کتاب سلیم بن قیس ثبت شده و در هر دو جا وقتی امیر المومنین علیه السلام می خواهند محتوای آن را بازگو کنند فقطو فقط از دوازده امام سخن می گویند و کوچکترین اشاره ای به مهدیین بعد از دوازده امام ندارند. همچنانکه امام صادق علیه السلام تصریح می کنند که ما صحیفه ای به املای پیامبر به خط علی داریم که در آن نوشته: ... و سپس عین متن صحیفه را می خوانند که فقط نام تک تک امامان دوازدهگانه شیعه در آن وجود دارد و بس و در آخرش هم تصریح شده که به حجت بن الحسن سلسله تمام می شود.
اما مگر کسی که هم تعصب دارد و هم در عین حال دروغگوست حیا می کند؟ نه هرگز. برای همین دو روایت سلیم را با سخن سبک و مسخره رد می کنند که: آن دو نقل، مربوط به وصیت هنگام وفات نیست و چون وحی تا آخرین لحظه بر پیامبر نازل می شده، لذا امر مهدیین بعد از نوشتن آن وصیت نازل شده و پیامبر دوباره وصیت مکتوبی در هنگام وفاتشان نوشتند که مشتمل بر مهدیین هم بود!
این در حالیست که در هر دو نقل کتاب سلیم بن قیس، تصریح شده که این وصیت بلا فاصله بعد از جسارت آن مرد و بیرون رفتن اصحاب از خانه پیامبر نگاشته شده، و در روایت دیگر سلیم تصریح شده که ماجرای جسارت آن مرد به رسول خدا و ممانعتش از نوشتن وصیت، در همان روز وفات اتفاق افتاده است. در نتیجهف آن وصیتی که در کتاب سلیم به دو نقل ثبت شده دقیقاً همان وصیت روز وفات است. غیر از اینکه اگر وصیت منقول توسط سلیم نسخ شده بوده پس چرا امیر المومنین علیه السلام به همان وصیت دوباره استناد کرده اند؟!
نکته اساسی و مهم اینکه: آن وصیتی که توصیف به عاصم از ضلال شده فقط و فقط وصیت کتاب سلیم است و وصیت کتاب غیبت طوسی کلاً فاقد این توصیف می باشد. حال شما از این نتیجه می گیرید که وصیت سلیم نسخ شده و وصیت کتاب غیبت معتبر می باشد؟ اصلاً وصیتی که توصیف به عاصم از ضلال گشته قابلیت نسخ دارد؟ و ناسخ آن، وصیتی است که توصیف به عاصم از ضلالت نشده است؟!!!
پس ای عقل! تو کجا رفته ای که چنین سخنان بی پایه و مضحکی را کسانی بپذیرند که خود را انتخاب شدگان الهی در آخر الزمان می دانند؟!!!
به امید بیداری فریب خوردگان جریان احمد.
🖋️سـیّــد مهـــدے مجتـهــد سیستــانے
┄┄┅━⊹༅🔷༅⊹━┅┄┄
@sistanymogtahed
╭─┅═ঊঈ👥ঊঈ═┅─╮
#پرسش_وپاسخ
╰─┅═ঊঈ♦️ঊঈ═┅─╯
⊹━━❁ #سوال_ڪاربر ❁━━⊹
🔴آیا امام به همه لغات علم دارد ؟ ❓
⊹━━❁ #پاسخ_استاد ❁━━⊹
السیّــدمہـــدےمجـــتہـدسیســـتانے:
سلام بر همه عزیزانم.
یکی از موضوعاتی که به گستردگی در روایات اهل بیت علیهم السلام بیان شده است، قدرت تکلم ایشان به هر زبانی است. بلکه قدرت فهم زبان همه مخلوقات عالم. و این حقیقت در بیش از 100 روایت بیان شده است.
و از جمله آن روایات، دو روایات از امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام می باشد.
خصوصیت این دو روایت اینست که سند اولی، مشابه سندی روایتی است که احمد بصری در مهمترین کتابش "عقائد الاسلام" صفحه 96به آن تمسک کرده است:
احمد بن مهران از محمد بن علی
روایت امام کاظم علیه السلام می گوید:
🔹(ابو بصیر از امام کاظم علیه السلام پرسید: فدایتان شوم امام با چه چیزی شناخته می شود؟ فرمودند: به خصوصیتهایی: اول به واسطه چیزی که از پدرش در مورد او بیان شده یعنی تعیین وی تا بر مردم حجت باشد، و سوال که می شود پاسخ می دهد و اگر سوالی نپرسند خودش شروع به سخن می کند (کنایه از اینکه در علم کم نمی آورد و دائماً یا خودش دارد افاضه می کند و یا دیگران دارند از او می پرسند و جواب می شنوند) و از آینده خبر می دهد و با مردم با هر زبانی سخن می گوید.
سپس فرمودند: من قبل از اینکه از جایت بلند شوی علامتی برایت نشان می دهم. ناگهان مردی از خراسان پیش امام آمد و به زبان عربی با امام سخن گفت، اما امام با زبان فارسی جوابش را دادند. خراسانی گفت: فدایتان شوم به خدا قسم چیزی مانع من نبود که با شما خراسانی صحبت کنم الا اینکه گمان می کردم شما آن زبان را یاد ندارید. امام فرمودند: سبحان الله اگر من بلد نباشم جواب تو را بدهم پس امتیاز من بر تو چیست؟ سپس به من فرمودند: سخن احدی از مردم و نه پرنده و نه چهار پا و نه هر چیزی که دارای روح است بر امام پوشیده نیست، پس هر کس این خصلت ها را نداشت او امام نیست):
«أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ بِمَ يُعْرَفُ الْإِمَامُ قَالَ فَقَالَ بِخِصَالٍ أَمَّا أَوَّلُهَا فَإِنَّهُ بِشَيْءٍ قَدْ تَقَدَّمَ مِنْ أَبِيهِ فِيهِ بِإِشَارَةٍ إِلَيْهِ لِتَكُونَ عَلَيْهِمْ حُجَّةً وَ يُسْأَلُ فَيُجِيبُ وَ إِنْ سُكِتَ عَنْهُ ابْتَدَأَ وَ يُخْبِرُ بِمَا فِي غَدٍ وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ بِكُلِّ لِسَانٍ ثُمَّ قَالَ لِي يَا أَبَا مُحَمَّدٍ أُعْطِيكَ عَلَامَةً قَبْلَ أَنْ تَقُومَ فَلَمْ أَلْبَثْ أَنْ دَخَلَ عَلَيْنَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ خُرَاسَانَ فَكَلَّمَهُ الْخُرَاسَانِيُّ بِالْعَرَبِيَّةِ فَأَجَابَهُ أَبُو الْحَسَنِ ع بِالْفَارِسِيَّةِ فَقَالَ لَهُ الْخُرَاسَانِيُّ وَ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا مَنَعَنِي أَنْ أُكَلِّمَكَ بِالْخُرَاسَانِيَّةِ غَيْرُ أَنِّي ظَنَنْتُ أَنَّكَ لَا تُحْسِنُهَا فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ إِذَا كُنْتُ لَا أُحْسِنُ أُجِيبُكَ فَمَا فَضْلِي عَلَيْكَ ثُمَّ قَالَ لِي يَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ الْإِمَامَ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ كَلَامُ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ وَ لَا طَيْرٍ وَ لَا بَهِيمَةٍ وَ لَا شَيْءٍ فِيهِ الرُّوحُ فَمَنْ لَمْ يَكُنْ هَذِهِ الْخِصَالُ فِيهِ فَلَيْسَ هُوَ بِإِمَامٍ».
📕 (الکافی ج1 ص285 ح7)
✳️و روایت دوم نیز قسمتی از آن را در همان صفحه 91 مورد استدلال قرار داده است. در نتیجه هر دو روایت طبق عقیده احمد بصری معتبر می باشد.
در روایت امام رضا علیه السلام آمده است:
عَمر گفت: این محمد بن فضل چیزهایی از تو نقل می کند که قابل پذیرش نیست. حضرت فرمودند: چه چیزهایی؟ گفت: از طرف تو گفته که تو هر چه خدا نازل کند را می دانی و همه زبانها و لغات را می فهمی. فرمودند: راست گفته من به او چنین گفتم بیایید بپرسید.
عَمر گفت: ما قبل از هر چیز تو را با زبان ها و لغات آزمایش می کنیم، این یک رومی است و این یک هندی است و این یک فارسی است و این یک ترکی است که ما آنها را آورده ایم. امام فرمودند: خوب هر چه دوست دارند بگویند من إن شاء الله جواب هر یک را به زبان و لغت خودش می دهم؛ و هر چه آنها پرسیدند جوابشان را با زبان و لغت خودشان پاسخ داد و مردم همه متحیر و متعجب شدند و همگی اقرار کردند که امام از خود آن مردمان به لغات آنها فصیح ترند.
👇👇👇
«فَابْتَدَرَ عَمْرُو بْنُ هذاب [هَدَّابٍ] فَقَالَ إِنَّ مُحَمَّدَ بْنَ الْفَضْلِ الْهَاشِمِيَّ ذَكَرَ عَنْكَ أَشْيَاءَ لَا تَقْبَلُهَا الْقُلُوبُ فَقَالَ الرِّضَا ع وَ مَا تِلْكَ قَالَ أَخْبَرَنَا عَنْكَ أَنَّكَ تَعْرِفُ كُلَّ مَا أَنْزَلَهُ اللَّهُ وَ أَنَّكَ تَعْرِفُ كُلَّ لِسَانٍ وَ لُغَةٍ فَقَالَ الرِّضَا ع صَدَقَ مُحَمَّدُ بْنُ الْفَضْلِ فَأَنَا أَخْبَرْتُهُ بِذَلِكَ فَهَلُمُّوا فَاسْأَلُوا قَالَ فَإِنَّا نَخْتَبِرُكَ قَبْلَ كُلِّ شَيْءٍ بِالْأَلْسُنِ وَ اللُّغَاتِ وَ هَذَا رُومِيٌّ وَ هَذَا هِنْدِيٌ وَ هَذَا فَارِسِيٌّ وَ هَذَا تُرْكِيٌّ فَأَحْضَرْنَاهُمْ فَقَالَ ع فَلْيَتَكَلَّمُوا بِمَا أَحَبُّوا أُجِبْ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ بِلِسَانِهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَسَأَلَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مَسْأَلَةً بِلِسَانِهِ وَ لُغَتِهِ فَأَجَابَهُمْ عَمَّا سَأَلُوا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ لُغَاتِهِمْ فَتَحَيَّرَ النَّاسُ وَ تَعَجَّبُوا وَ أَقَرُّوا جَمِيعاً بِأَنَّهُ أَفْصَحُ مِنْهُمْ بِلُغَاتِهِمْ».
📕(الثاقب فی المناقب ص188)
از روایت امام کاظم علیه السلام چنین به دست می آید که تکلم به همه لغات، یک علامت سلبی است نه ایجابی، یعنی فقط اینقدر می رساند که کسی که قادر به تکلم به زبان های دیگر نیست امام نیست زیرا آن حضرت در پایان روایت تصریح کرده اند: «فَمَنْ لَمْ يَكُنْ هَذِهِ الْخِصَالُ فِيهِ فَلَيْسَ هُوَ بِإِمَامٍ»
و از روایت امام رضا علیه السلام بدست می آید که نه تنها علامت سلبی برای شناخت مدعی کذاب است که علامت اثباتی بر مدعی صادق هم می باشد، بدینگونه که وقتی می دانیم کسی به یادگیری زبانهای دیگر اشتغال نداشته، اما بتواند به طور فصیح به چند زبان صحبت کند، از این اعجاز، امامتش ثابت می شود و سخنش در مورد اینکه همه زبانها را یاد دارد تصدیق می گردد. یا: وقتی می گوید به همه زبانها کاملاً تسلط دارم و چند زبان را به عنوان نمونه به شیوایی و راحتی سخن گفت، از باب مشت نمونه خروار، متوجه می شویم بقیه زبانها را هم یاد دارد.
البته در اینکه در برداشت دوم، جنبه اعجازی این قدرت بر تکلم لحاظ شده و در اصل معجزه را یکی از راه های شناخت امام معرفی نموده یا اینکه خودِ قدرت بر تکلم لحاظ شده بدون در نظر داشتن جنبه اعجازی آن، دو نگاه وجود دارد که حقیر نگاه اول را صحیح می دانم، چون در روایات متعددی که در این موضوع وارد شده، صحبتی از اعجاز نیست و خود این مساله بیان شده است. و البته حقیر، کلاً این علامت را سلبی می دانم نه اثباتی.
#مقالات
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
احمد یهودی، یا وهابی؟
🔘طبق شواهد بدست آمده احمد بصری یا وهابی و یا یهودی است برای همین هر چه می تواند در ابراز بغض به ائمه و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله زیر چتر بیان حقائق! کوتاهی نمی ورزد، از جمله:
⬇️⬇️
💠(1) او برای اثبات صحت قاعده اصالة العدالة درباره راویان مجهول، به این مساله فقهی استناد کرده که برای صحت عقد نکاح، دو شاهد عادل لازم است، در حالیکه همه شیعیان، برای اثبات عدالت آن دو شاهد، به ظاهرِ آنها اکتفا می کنند؛ پس یعنی اصالة العدالة را جاری می نمایند! ‼️
🔶اما این وهابی، ندانسته که طبق روایات اهل بیت علیهم السلام و مذهب شیعه، اصلاً در عقد نکاح، وجود دو شاهد عادل شرط نیست بلکه طبق صریح قرآن، این برای صحت طلاق شرط است و آنها که برای نکاح، شاهد را واجب می دانند اهل سنت اند نه شیعه اهل بیت!‼️
💠(2) او کمترین مدت صیغه نکاح موقت را شش ماه دانسته و این دقیقاً فتوای بعضی از وهابیان در مورد نکاح موقت با خواندن عقد دائم است.
🔶🔷 توضیح آنکه چون اهل سنت مانند همه جوامع، ضرورت وجود نکاح موقت را می دانند اما منکرش هستند، بعضی سنی ها آمده اند کلاه شرعی درست کنند! پس گفته اند: صیغه دائم می خوانیم به شرط اینکه یک ساعت بعدش بتوانیم طلاقش دهیم، و فقهای وهابی که به حیص و بیص افتاده اند تا چطور جلوی این را بگیرند، از روی هوا و هوس فتوا داده اند: شرط صحت چنین نکاحی اینست که کمتر از شش ماه نباشد؛ درست مثل احمد! ‼️
💠(3) احمد همچون فرقه منحوس وهابیت که ارادتمند ویژه رژیم صهیونیست می باشند ارادتمند پرچم اسرائیل و ستاره خیالی داود است که هیچ مدرک و سندی بر انتساب آن به داود نبی علیه السلام یا قداستش وجود ندارد.
💠(4) احمد پیوسته رسول خدا را مانند یهودیان به اسم کوچک صدا می زند بر خلاف اهل بیت علیه السلام که معمولاً با لقب رسول خدا از ایشان یاد می کرده اند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#مقالات
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
﷽๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
سخنی درباره فکر کردن
اینجانب همیشه روی #تفکر تاکید داشتم و در دومین کتابی که در شانزده سالگی نگاشتم حدود 30 صفحه در مورد اهمیت #فکرکردن و موضوع و روش آن قلم زدم و در کتاب حرکت نیز نظریه تفکر تابع و تفکر متبوع را بیان کرده، توضیح دادم:
🔹 🔆 عقل ما مانند قطب نماست که جهت صحیح را نشان می دهد اما به شرطی که نزدیکش عوامل انحراف وجود نداشته باشد و الا همچون قطب نمایی که کنارش شیئی مغناطیسی قرار دارد، جهت را اشتباه نشان می دهد.
🌸༺🍃✦༅┅༅═┅
🔹🔆قرآن در بیش از 100 آیه از تفکر و تعقل و اندیشه سخن گفته و بر آن تاکید نموده است، پس دین ما دین تفکر و اندیشه است، اما در چه محدوده ای؟
🌸༺🍃✦༅┅༅═┅
🔹🔆ممکن است از این جمله تعجب کنید که مگر فکر کردن هم #انواع دارد، اما باید دانست که تفکر هم انواع دارد و هم محدوده.
🔹🔆 لذا کسانی که قائل به تفکرِ آزاد و آزاد اندیشی به معنای بی مرز بودن فکر هستند، بر خلاف دین اسلام مشی می کنند نه مطابق آن، همانند اشخاصی که بدون توجه به انواع تفکر، همه را به فکر کردن درباره هر موضوعی دعوت می نمایند.
🌸༺🍃✦༅┅༅═┅
🔹🔆مراد از محدوده فکر، هم از جهت اشخاص است و هم از جهت موضوع، یعنی هم در رابطه با بعضی موضوعات نباید فکر کرد و اصلاً فکر کردن نتیجه ای نمی دهد یا فایده ای ندارد و هم بعضی افراد نباید درباره برخی موضوعات فکر کنند.
🔶توضیح آنکه گاهی موضوع تفکر، مطلبی عمومی و همه فهم است که هر کس بهره ای از عقل داشته باشد می تواند با فکر کردن پیرامون جوانب آن به نتیجه درست برسد و گاهی مطلبی تخصصی است که
✔️اولاً نیازمند آگاهی های مقدماتی است
✔️و ثانیاً چون افراد از نظر قدرت فهم و تحلیل مسائل در یک سطح نیستند تنها کسانی صحیح است در آن مسائل اندیشه کنند که تخصص و توانایی لازم را داشته باشند.
🌸༺🍃✦༅┅༅═┅
🔹🔆 البته این نکته در مورد مسائل مادی، ضرری برای فرد ایجاد نمی کند اما جایی که پای مساله اعتقادی در میانست ورود اینگونه افراد موجب گمراهی و ضرر اخروی ایشان خواهد شد.
🌸༺🍃✦༅┅༅═┅
💠به عنوان مثال در رابطه با موضوع قضا و قدر و مشیّت دو دسته روایت وجود دارد:
✔️در بعضی روایات ائمه علیهم السلام به فرد سوال کننده می گویند: مساله تقدیر دریای عمیقی است وارد آن نشو ومسیری تاریک است قدم در آن مگذار
📗(التوحيد (للصدوق) 365 ح3)
✔️یا صریحاً می گفتند در این باره جواب شما را نمی دهیم («يَا جَمِيلُ لَا أُجِيبُكَ فِي الْمَشِيَّةِ».
📙بصائر الدرجات ص240 ح17)
✔️ولی در جایی دیگر، ائمه این مساله را توضیح داده و راه فکر کردن در آن را باز دانسته اند
📘(الكافي ج1 ص158 ح4)
چرا؟ چون بعضی افراد کشش درک این مطلب را ندارند و بعضی دارند؛
او که ندارد نباید وارد شود و الا تفکرش بیشتر بر تحیرش می افزاید و او که فهم و تخصص دارد می تواند وارد شود و به نتیجه درستی هم برسد.
🌸༺🍃✦༅┅༅═┅
💠مثال دیگر، احکام شرعی است. کسی که به قرآن مراجعه کند و آیات فکر و اندیشه را به دقت واکاوی نماید خواهد دید تماماً در رابطه با مساله اثبات خدا و ابطال عقاید انحرافی و تقلید کورکورانه در عقاید تشویق به تفکر و اندیشه می کند، اما هیچگاه نمی گوید در رابطه با حقانیت نماز و درست بودن حکم روزه و حج فکر کنید و اگر به نتیجه رسیدید آنها را انجام دهید،👈 چون کسی که با تفکر به وجود خدا و حقانیت قرآن عقیده پیدا کرد می داند که این احکام توسط خداوند تعیین شده است پس حتماً درست است
🔶در نتیجه، فکر کردن در این باره نه تنها معنا ندارد که ممکن است فرد را دچار انحراف کند. بله می توان درباره حکمت این احکام با در نظر داشتن صحت اصل آنها تفکر کرد.
🌸༺🍃✦༅┅༅═┅
💠مثال سوم فکر در ذات خداست. در قرآن درباره وجود خدا و صفات و افعال ایشان آیات فراوانی وجود دارد و مردم را به فکر کردن درباره آنها دعوت می نماید، اما هیچگاه در رابطه با فکر در ذات خدا دعوت نمی کند.
🌸༺🍃✦༅┅༅═┅
🔷با این چند مثال متوجه شدیم که قرآن مشوق فکر کردن هست اما نه فکر کردنِ هر کسی در هر مساله ای، و عقل هم همین مطلب را تایید می کند.
✦┅༺🌸༺🍃✦༅┅༅═┅
#مقالات
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
┄┄┅━⊹༅🍃🌺🍃༅⊹━┅┄┄
نکاتی درباره جواز تقلید:
┄┄┅━⊹༅🍃🌺🍃༅⊹━┅┄┄
💠اولاً درباره تقلید روایت داریم که:
فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِينِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ.
📕 تفسیر منسوب ص300
💠همچنانکه شیخ طوسی در این باره می فرماید:
نظر ما اینست که فرد عامی که قادر بر جستجو در ادله نیست جایز است از عالم تقلید کند. و دلیل آن اینست که من عموم طائفه شیعه را از زمان امیر المومنین علیه السلام تا زمان خودمان اینگونه یافتم که به علما مراجعه نموده و در احکام و عبادات از آنها طلب فتوا می کردند و علما هم برای آنها فتوا می داده اند و این روش را به واسطه فتوایی که می داده اند جایز می دانستند و ما از احدی از آنها نشنیده ایم که به سوال کننده بگوید: بر تو حلال نیست طلب فتوا کنی و به آن عمل نمایی بلکه خودت باید مثل من بروی در ادله جستجو کنی و خودت مثل من علم پیدا کنی. همچنین کسی از علما را نیافتم که عمل کردن به فتوا را انکار کند، و عده بسیار زیادی از این علما معاصر ائمه علیهم السلام بوده اند و از احدی از ائمه انکار روش یکی از آنها و وجوب قول بر ضد تقلید نقل نشده، بلکه ائمه همین روش علما را صحیح می شمردند لذا اگر کسی با تقلید مخالفت کند با چیزی مخالفت کرده که خلافش ثابت و معلوم است.
📕 العُدة في أصول الفقه ج2 ص730
💠ثانیاً این را باید دانست که:
علمای ما تقلید را واجب نکرده اند بلکه یکی از این سه کار را واجب دانسته اند: یا مجتهد شدن، یا احتیاط کردن و یا تقلید نمودن. و گفته اند کسی که مجتهد باشد تقلید کردن بر او حرام است نه اینکه واجب باشد و کسی که می تواند طوری احتیاط کند که به درست انجام دادن تکالیفش یقین نماید تقلید کردن برایش حلال است نه اینکه واجب باشد، و فقط بر کسی که نه مجتهد است تا خودش احکام را به دست آورد و نه می تواند احتیاط کند تا به یقین برسد تقلید را - تا وقتی به قوه احتیاط یا اجتهاد نرسد - واجب دانسته اند.
و هر کس دارای پایین ترین درجه عقل باشد می فهمد که ترتیب بین اجتهاد و احتیاط و تقلید، ترتیب بدیهی قطعی عقلی است که در بالاترین درجه قطع قرار دارد.
✳️حال کسی که می گوید تقلید باطل است خوب بفرماید مردم بعد از غیبت صغرای امام زمان علیه السلام باید چکار می کردند؟
✴️ مردمی که نه عربی بلد بودند نه قرآن می دانستند، نه از روایات فراوان و مختلف با خبر بودند و نه علم دین داشتند که بدانند ناسخ و منسوخ چیست، عام و خاص چیست، مجمل و مبیّن چیست، روایات تقیه ای کدام است، روایات جعلی را چگونه باید شناخت، معیار اعتبار روایت به چیست، راه حل روایات متناقض کدام است؟ و دهها و صدها مساله دیگر.
❇️آیا غیر از مراجعه بعه متخصصان دین شناس که از این مسائل به خوبی اطلاع داشتند می توانستند کاری بکنند؟ اگر می توانستند، بگویید: چکار؟
💠(4) احمد پیوسته رسول خدا را مانند یهودیان به اسم کوچک صدا می زند بر خلاف اهل بیت علیه السلام که معمولاً با لقب رسول خدا از ایشان یاد می کرده اند.
#مقالات
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
┄┄┅━⊹༅🍃🌺🍃༅⊹━┅┄┄
نکاتی درباره حلیت خمس:
┄┄┅━⊹༅🍃🌺🍃༅⊹━┅┄┄
💠نکته اول)
🔘 همه روایاتی که در کتابها ثبت شده اند صحیح نیستند امیر المومنین علیه السلام فرمودند: «در زمان خود پیامبر بر ایشان دروغ بسته شد تا آنكه ميان مردم به سخنرانى ايستاد و فرمود: ای مردم دروغگویان بر من زیاد شده اند ... بعد از پیامبر نیز بر ایشان دروغ بسته شد».
📕 الكافي(ط - الإسلامية)، ج1، ص62، ح1.
💠نکته دوم)
🔘 برای تشخیص روایت صحیح باید معیاری داشت که یا از خود دین بدست آید و یا از عقل. معیاری که دین معرفی کرده، عدالت و وثاقت راوی است و معیاری که عقل می پذیرد نیز همین می باشد.
💠نکته سوم)
🔘راوی حدیثی که می گوید امام زمان علیه السلام خمس را مباح کرده اند کاملاً نا شناخته است به گونه ای در میان دهها هزار روایت فقط سه روایت از او نقل شده و هیچکس از علمای راوی شناس او را نمی شناسد. پس چگونه می توانیم به روایتی که تنها و تنها او نقل کرده اعتماد کنیم؟
💠نکته چهارم)
🔘 شیخ صدوق این را روایت را با واسطه، از شیخ کلینی ثبت کرده در حالیکه در خود کتاب شیخ کلینی به نام کافی چنین روایتی وجود ندارد.
💠نکته پنجم)
🔘 خود شیخ صدوق که نقل کننده این حدیث می باشد در کتاب من لا یحضر که در مقدمه اش گفته فقط احادیث صحیح را می آورم، نه تنها این حدیث را ثبت نکرده که روایات وجوب پرداخت خمس و موارد تعلق خمس را ثبت نموده است. همچنانکه شیخ کلینی - هم دوره نواب اربعه - نیز فقط و فقط روایات وجود خمس و موارد آن را ثبت کرده است.
💠نکته ششم)
🔘شیخ کلینی هم دوره هر چهار نائب امام زمان علیه السلام بوده است و کتابش را در زمان آنها نگاشته است، خوب اگر چنین چیزی از امام زمان علیه السلام رسیده بود وی نمی آمد در باب خمس روایات وجوب آن را ثبت کند بلکه می نوشت: چون خمس به دستور امام زمان حلال شده، دیگر دانستن موارد وجوب آن لازم نیست و من روایات خمس را ثبت نمی کنم.
💠نکته هفتم)
🔘 روایت حلال شدن خمس طبق سندی که ثبت شده در زمان نائب دوم یعنی محمد عثمان صادر شده، در حالیکه شیخ صدوق در همان کتابی که این روایت را ثبت کرده، روایات دیگری آورده که در زمان نائب سوم اموال متعلق به امام زمان علیه السلام توسط شیعیان به او داده می شده است. خوب اگر در زمان مائب دوم چنین حدیثی درباره حلال شدن خمس صادر شده بوده پس چگونه نائب سوم باز هم خمس می گرفته اند؟
💠نکته هشتم)
🔘 متن حدیث حلال شدن خمس اینگونه است: خمس برای شیعیان ما حلال شده تا ولادت آنها طیب شود و خبیث نگردد. خوب به راستی چه ربطی بین حلال شدن خمس با طیب شدن ولادت وجود دارد؟ توجه شود نمی گوید خمس حلال شده تا مال حرام به کودکان داده نشود بلکه می فرماید اصل ولادت کودکان شیعه خبیث نباشد خوب این یعنی چه؟
💠نکته نهم)
🔘 ربطی که بین حکم امام با موضوع امام می توان یافت اینست که خمس یک ربطی به مادر این بچه ها داشته باشد که اگر حلال شود کودکان این مادرها حلال زاده و طیب الولاده هستند و اگر خمس حلال نشود کودکان این مادرها خبیث الولاده می گردند. و تنها چیزی که در این باره در احکام شریعت وجود دارد اینست که وقتی جنگی بدون اذن امام رخ دهد تمام غنائم آن جنگ از جمله کنیزهای اسیر شده مال امام است و هر کس از این کنیزها بخرد و با او رابطه بر قرار کند و کودکی متولد شود حلال زاده نیست و ولادتش خبیث است. در نتیجه مقصود امام علیه السلام اینست که ما آن کنیزانی که در جنگ بدست می آید را بر شیعیان مان حلال کردیم تا کودکان آنها طیب الولاده شده و خبیث الولاده نگردند. و اصطلاحاً مراد حضرت از خمس، مالی است که بدان خمس تعلق گرفته یعنی کنیز.
🔷🔶نتیجه:
هیچ روایت معتبری درباره حلال شدن خمس در زمان غیبت وجود ندارد، و آن تک روایت هم چیز دیگری می گوید. لذا با توجه به احادیث فراوان درباره وجوب پرداخت خمس و موارد تعلق آن و نبود حتی یک حدیث درباره اینکه خمس در زمان غیبت ساقط می شود، پرداخت خمس در این زمان هم واجب می باشد و الا خود امام علیه السلام می فرمودند.