﷽
💐 ✅ دوربین های مدار بسته ای که در زندگی ما نصب شده اند🍂
🍎 دوربین اول: خود #خداست .
آیه چهاردهم ازسوره ی #علق:
آیا نمیدانند که خدا آنها را نگاه میکند! .
🍊دوربین دوم: #پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله است .
آیه ی۴۵ سوره #احزاب:
ای پیامبر ما تو را در امت گذاشته ایم ،
هم شاهد هستی و آنها را میبینی .
هرکاری که بکنند آنها را میبینی . .
🍥 دوربین سوم:
امامان معصومین علیهم السلام هستند .
آیه١٠۵ سوره #توبه
که سه دوربین اول در این آیه جمع است:
ای پیامبر به مردم بگو هر کاری میخواهید بکنید ، اما اعمال شما را خدا میبیند ، پیامبر میبیند و مؤمنان (امامان علیهم السلام)
نیز میبینند . .
🍧دوربین چهارم:
#ملائک مقرب خدا هستند . آیه ١٨سوره #ق:
ازشماحرکتی سرنمیزند مگر آنکه دو مأمور در حال نوشتن آن هستند. یکی مأمور نوشتن خوبی ها ویکی مأمور نوشتن بدی هاست. فقط این دوملک یک تفاوتی باهم دارند. این یکی اگرنیت خوبی هم کنیم یادداشت میکند. آن یکی نیت بدی کنیم یادداشت نمیکند.
🔑دوربین پنجم:
#زمین است. سوره #زلزال
روز قیامت همین زمینی که ماروی آن نشسته ایم می آید و خبرهای خود را میدهد.
💎دوربین ششم:
#زمان است. آیات اول سوره #بروج و #روایات صریحی از #امیرالؤمنین علیه السلام داریم که شب جمعه اعمال شما را ثبت میکنند. شب و روز عرفه اعمال شمارا میبینند. ایام هم موجود زنده هستند.
🔮دوربین هفتم:دوربینی که ازهمه تکان دهنده تراست، #اعضاء_و_جوارح ما می باشند. آیه ٢١سوره #فصلت🍃
📍روزه های مکروه
مسأله 245. بعضی از روزههای مکروه از این قرار میباشد:
1. روزۀ روزی که انسان شک دارد روز عرفه است یا عید قربان.
2. روزۀ روز عرفه چنانچه به علّت ضعف روزه، ناتوان از دعا در روز عرفه شود.
3. روزه گرفتن در روز عاشورا؛ البتّه سزاوار است در روز عاشورا انسان بدون قصد روزه تا عصر از خوردن و آشامیدن خودداری کند.
4. روزۀ مستحبّی فرزند بدون اذن پدر، بلکه احتیاط مستحب ترک آن است.
شایان ذکر است، این حکم در مورد روزۀ مستحبّی نوه نسبت به اذن از پدربزرگش نیز جاری است و بهتر است فرزند برای روزۀ مستحبّی از مادرش نیز اجازه بگیرد.[1]
5. روزۀ مستحبّی یا روزۀ واجب غیر معیّن مهمان بدون اجازه میزبان؛ بلکه احتیاط مستحب در ترک آن است، خصوصاً در صورتی که میزبان از روزه گرفتن نهی کرده باشد.
.................
[1]. حکم صورتی که روزه گرفتن موجب اذیّت والدین گردد، در مبحث «روزه های حرام» بیان شد.
📍بخیل نباش...
.
امام على عليه السّلام می فرماید:
مَنْ أَيْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِيَّةِ .
آن كه پاداش الهى را باور دارد، در بخشش سخاوتمند است.
📚 نهج البلاغه، حکمت ۱۳۸
👌 یکی از مصادیق بخشش، بخشش زمان اجابت دعا به برادر دینی است ... حالا ببین با این بخششت چه اتفاقی میافتد : 👇👇
.
رَأَيتُ عَبدَاللّه ِ بنَ جُندَبٍ فِي المَوقِفِ ، فَلَم أرَ مَوقِفا كانَ أحسَنَ مِن مَوقِفِهِ؛ ما زالَ مادّا يَدَيهِ إلَى السَّماءِ ودُموعُهُ تَسيلُ عَلى خَدَّيهِ حَتّى تَبلُغَ الأَرضَ، فَلَمّا صَدَرَ النّاسُ قُلتُ لَهُ: يا أبا مُحَمَّدٍ، ما رَأَيتُ مَوقِفا قَطُّ أحسَنَ مِن مَوقِفِكَ . قالَ : وَاللّه ِ ما دَعَوتُ إلاّ لاِءِخواني ؛ وذلِكَ أنَّ أبَا الحَسَنِ موسى عليه السلامأخبَرَني أنَّ مَن دَعا لِأَخيهِ بِظَهرِ الغَيبِ نودِيَ مِنَ العَرشِ: «ولَكَ مِائَةُ ألفِ ضِعفٍ»، فَكَرِهتُ أن أدَعَ مِائَةَ ألفٍ مَضمونَةً لِواحِدَةٍ لا أدري تُستَجابُ أم لا .
الكافى ـ به نقل از ابراهيم بن هاشم ـ : عبداللّه بن جُندَب را [در روز عَرَفه] در «توقّفگاه [عرفات]» ديدم . ايستادنى به اين زيبايى نديده بودم : يكسره دستانش را به سوى آسمان بركشيده بود و اشك هايش بر گونه هايش سرازير مى شد و به زمين مى رسيد . چون مردم به راه افتادند ، به او گفتم : «اى ابامحمّد! ايستادنى به زيبايى ايستادن تو نديده بودم» .
پاسخ داد : «به خدا سوگند ، جز براى برادرانم دعا نمى كردم ؛ چون امام كاظم عليه السلاممرا آگاه ساخت كه هر كه در غيابِ برادرش براى او دعا كند ، از عرش ، او را ندا مى دهند : براى تو صد هزار برابر آن است . لذا ناخوش داشتم كه صد هزار دعاى مستجاب را براى يك دعا كه نمى دانم مستجاب مى شود يا نه ، واگذارم» .
.
📚 الكافي : 2 / 508 / 6 ،
📚تهذيب الأحكام : 5 / 184 / 615 ،
📚الأمالي للصدوق : 540 / 723 ،
📚فلاح السائل : 44 ،
📚روضة الواعظين : 359 ،
📚بحار الأنوار : 93 / 384 / 8 .
🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃
😭التماس دعای امام معصوم به زائر کربلا😭
▪️حَدَّثَنِي أَبُو هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيُّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ (صلوات الله علیه) وَ هُوَ مَحْمُومٌ عَلِيلٌ فَقَالَ لِي يَا أَبَا هَاشِمٍ ابْعَثْ رَجُلًا مِنْ مَوَالِينَا إِلَى الْحَائِرِ يَدْعُو اللَّهَ لِي فَخَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ فَاسْتَقْبَلَنِي عَلِيُّ بْنُ بِلَالٍ فَأَعْلَمْتُهُ مَا قَالَ لِي وَ سَأَلْتُهُ أَنْ يَكُونَ الرَّجُلَ الَّذِي يَخْرُجُ فَقَالَ السَّمْعَ وَ الطَّاعَةَ وَ لَكِنَّنِي أَقُولُ- إِنَّهُ أَفْضَلُ مِنَ الْحَائِرِ إِذْ كَانَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ فِي الْحَائِرِ وَ دُعَاؤُهُ لِنَفْسِهِ أَفْضَلُ مِنْ دُعَائِي لَهُ بِالْحَائِرِ فَأَعْلَمْتُهُ مَا قَالَ فَقَالَ لِي قُلْ لَهُ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) أَفْضَلَ مِنَ الْبَيْتِ وَ الْحَجَرِ وَ كَانَ يَطُوفُ بِالْبَيْتِ وَ يَسْتَلِمُ الْحَجَرَ وَ إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَى بِقَاعاً يُحِبُّ أَنْ يُدْعَى فِيهَا فَيَسْتَجِيبَ لِمَنْ دَعَاهُ وَ الْحَائِرُ مِنْهَا.
🔸ابو هاشم جعفری گوید: ابا الحسن علی بن محمد (امام هادی صلوات الله علیه) تب کرده و بیمار بود که بر حضرت وارد شدم و حضرت فرمود: ای ابا هاشم، کسی از موالی ما را به حائر (قسمت خاصی از حرم کربلا) بفرست که نزد خدا برای من دعا کند. پس از نزد حضرت خارج شدم و علی بن بلال پیش رویم آمد و او را از سخن امام آگاه ساختم و خواستم او به حرم برود. گفت سمعا و طاعتا به روی چشم، ولی می گویم که امام از حرم برتر است چرا که ایشان همانند آن کسی که در حرم است (یعنی سید الشهداء صلوات الله علیه) می باشد و دعای ایشان برای خودشان بسی بهتر از دعای من برای ایشان در حرم است. پس این سخن او را به امام (صلوات الله علیه) رساندم. ایشان به من فرمود: به او بگو رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از کعبه و حجر الاسود برتر بود ولی به گرد کعبه طواف میکرد و بر حجر الاسود دست میکشید و آن را می بوسید و به راستی که خداوند متعال را بقعه هایی است که دوست دارد در آن مکان ها با او نیایش کنند تا دعای نیایشگر را برآورده سازد و حائر از جمله این بقعه هاست.
📚كامل الزيارات، ص: 274 - باب 90 حدیث 3
📚بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث ج 98 ص 113
📚مستدرك الوسائل، ج10، ص: 347
............(🌹).............
💠 سید جعفر روح بخش
@sjafarr
👌فضیلتی از حضرت امام هادی علیه السلام ...
▪️فی بصائر الدرجات: حدّثنا الحسین بن محمّد، عن المعلّی، عن أحمد بن محمّد بن عبداللَّه، عن محمّد بن یحیی، عن صالح بن سعید قال: دخلت علی أبی الحسن علیه السلام فقلت: جعلت فداک فی کلّ الاُمور أرادوا إطفاء نورک والتقصیر بک، حتّی أنزلوک هذا الخان الأشنع ، خان الصعالیک ! فقال: هاهنا أنت یابن سعید . ثمّ أومأ بیده فقال: اُنظر فنظرت فإذا بروضات أنقات ، وروضات ناضرات فیهنّ خیرات عطرات، وولدان کأ نّهنّ اللؤلؤ المکنون، وأطیارٌ وظباءٌ وأنهارٌ تفور فحار بصری والتمع وحسرت عینی فقال: حیث کنّا فهذا لنا عتید ولسنا فی خان الصعالیک
🔸صفّار رحمه الله در كتاب «بصائر الدرجات» از صالح بن سعيد نقل كرده است كه گفت: خدمت حضرت هادى عليه السلام رسيدم هنگامى كه متوكّل لعنت الله علیه آن حضرت را به سامراء دعوت كرده بود و در جاى نامناسبى منزل داده بود - به آن حضرت عرض كردم: فدايت شوم، اينها در همه امور قصد دارند نور فروزان شما را خاموش كنند و در حق شما كوتاهى كنند تا آنجا كه شما را در اين كاروانسراى بسيار زشت كه جاى فقيران و فرومايگان مى باشد ساكن نموده اند. امام عليه السلام فرمودند: تو در اين پايه از معرفت ما هستى و خيال مى كنى اين امور از قدر و منزلت ما مى كاهد. سپس با دست اشاره نمود و فرمود: نگاه كن چه مى بينى؟ چون نگاه كردم باغ هاى زيبا منظر و پر طراوتى مشاهده كردم كه در آن زنان نيكوكار خوش بو و نونهالانى كه همچون مرواريدى در پوشش بودند، و پرندگان زيبا و آهوهاى خوش خط و خال و نهرهاى جارى وجود داشت، ديدن اين منظره مرا به حيرت انداخت و چشمانم را خيره نمود. امام عليه السلام فرمودند: ما هر كجا باشيم چنين موقعيتى داريم و در حقيقت در «خان صعاليك» كه جايگاه فقيران و فرومايگان است نخواهيم بود.
📚بصائر الدرجات: ۴۰۶ ح ۷، كافى: ۴۹۸/۱ ح۲
📚 إعلام الورى: ۳۶۵
📚بحار الأنوار: ۱۳۲/۵۰ ح ۱۵ و علاّمه بزرگوار مجلسى رحمه الله شرح طولانى در ذيل اين حديث بيان فرموده است، به آنجا مراجعه كنيد.
📚مناقب ابن شهراشوب: ۴۱۱/۴،
📚كشف الغمّة: ۳۸۳/۲،
📚مدينة المعاجز: ۴۲۱/۷ ح۴
📚 الإختصاص: ۳۲۴، الإرشاد: ۳۲۴.
💖 به مناسبت ولادت مولانا امام الاهادی علیه السلام.......
🔹روایت اول🔹
✅یکی از نگهبانان متوکل می گوید:
مرد شعبده بازی را از هند آورده بودند که کارهای خارقالعاده انجام می داد.
متوکل که دوست داشت امام هادی علیه السلام را خجالت زده کند،
به شعبده باز گفت:«اگر علی بن محمد را سرافکنده کنی هزار دینار خالص به تو میدهم.»
شعبده باز گفت:«دستور بده نان های سبک و نازکی بپزند و در سفره بگذارند و مرا کنار او جای بده.»
سفره گسترده شد. شعبدهباز کنار پشتیای که عکس شیری بر آن نقش بسته بود نشست.
هنگام غذا امام هادی علیه السلام دست برد که نانی بردارد اما با شعبده آن شخص، نان از زمین به هوا بلند شد. بار دیگر امام خواست نان دیگری بردارد که آن نان هم از سفره بلند شد و همه حضار در مجلس خندیدند.
در این هنگام امام هادی علیه السلام دست خویش را به پشتی زد و به نقش شیر روی پشتی فرمود:«این مرد را بگیر.» در همان لحظه نقش شیر به صورت شیر درنده ای زنده شد و بیرون پرید و آن مرد را بلعید، آنگاه باز سر جای خودش قرار گرفت و مثل سابق به صورت نقشی درآمد.
همگان متحیر شدند. امام هادی علیه السلام برخاست تا از مجلس خارج شود. متوکل گفت:«درخواست می کنم بنشینید، و این مرد را دوباره برگردانید.»
امام فرمود:
«سوگند به خدا دیگر او را نمیبینی، آیا میخواستی دشمنان خدا را بر #اولیاء خدا مسلط می کنی؟»
و از مجلس متوکل خارج شد و از آن مرد شعبده باز دیگر اثری دیده نشد.
📚: بحارالانوار، ج 50، ص 146، شماره 30
✅از معجزات امام هادی علیه السلام.......
🔹روایت دوم🔹
دعای امام هادی علیه السلام و شفای بیمار
ابوهاشم جعفری میگوید:
مردی در شهر سامراء به بیماری پوستی بَرَص مبتلا شد،
تا آنجا که زندگی بر او تلخ و ناگوار گشت. روزی یکی از دوستانش به نام ابوعلی فهری به او گفت:
«اگر خدمت امام هادی علیه السلام بروی و از او بخواهی برایت دعا کند، انشاءالله بیماریات خوب شود.»
این شخص بیمار روزی هنگام بازگشت امام هادی علیه السلام از خانه متوکل، در مسیر راه امام نشست و همین که چشمش به امام افتاد برخاست که نزدیکش شود و از او درخواست دعا کند، اما امام سه بار به او فرمود:«خداوند تو را عافیت عنایت فرماید.»
ابوعلی فهّری به مرد بیمار گفت:
«امام برایت دعا کرده است پیش از آنکه از او بخواهی. برو که حتماً بهزودی خوب می شوی.»
مرد بیمار به خانه اش برگشت، شب خوابید و صبح که از خواب برخاست هیچ نشانی از بیماری بر پوستش نبود.
📚 بحارالانوار، ج 50، ص 145، ح 29
✅از
معجزات مولانا ابوالحسن الهادی علیه السلام......
🔹روایت سوم🔹
🔻طلا شدن شن ها
ابوهاشم جعفری می گوید:
برای استقبال از عده ای، همراه امام هادی علیه السلام به بیرون شهر سامرا رفته بودیم.
امام روی زمین نشسته بود و من نیز مقابلش نشسته بودم.
در حین صحبت، من از تنگدستی و گرفتاریام به امام هادی شکایت کردم.
در این هنگام، امام دست خود را به سمت شنهای بیابان برد و یک مشت از آنها را به من داد و فرمود:
«ای ابو هاشم، با اینها در زندگیت گشایش ایجاد کن و آنچه را میبینی به کسی مگو.»
شن ها را پنهان کردم و وقتی به شهر برگشتم،
دیدم آنچه از امام گرفتهام شن نیست.
طلاهای سرخرنگی است که همانند آتش فروزان میدرخشد.
طلاسازی را به خانه آوردم و به او گفتم:
«برایم این طلاها را قالب بگیر.»
او به من گفت:«من طلایی بهتر از این ندیدهام.
از این عجیب تر ندیدهام که طلا به صورت دانههای شن باشد!
از کجا آورده ای؟»
📚 بحارالانوار، ج 50، ص 138، شماره 22
👌جواب دادن نامه توسط حضرت امام هادی جل شانه ...
▪️فی الخرائج: روی عن محمّد بن الفرج قال: قال لی علیّ بن محمّد علیهما السلام: إذا أردت أن تسأل مسألة فاکتبها وضع الکتاب تحت مصلاّک ودعه ساعة ثمّ أخرجه واُنظر فیه. قال: ففعلت فوجدت جواب ما سألت عنه موقّعاً فیه.
🔸و نيز در همان كتاب از محمّد بن فرج نقل كرده است كه گفت: حضرت امام هادى عليه السلام به من فرمودند:هرگاه مشكلى داشتى و مى خواستى مسأله اى سؤال كنى آن را بنويس و در زير مصلاّى خود بگذار و پس از آنكه مدتى آن را رها كردى بيرون آور و در آن نظاره كن. محمّد بن فرج گويد: من طبق دستور امام عليه السلام اين كار را كردم و جواب سؤال خود را همراه با امضاى امام عليه السلام در آن مشاهده نمودم.
📚الخرائج: ۴۱۹/۱ ح ۲۲
📚بحار الأنوار: ۱۵۵/۵۰ ح ۴۱، كشف الغمّة: ۳۹۵/۲
👌به آسمان رفتن حضرت امام هادی علیه السلام...
▪️روی أبوجعفر محمّد بن جریر الطبری قال: حدّثنا عبداللَّه بن محمّد قال: حدّثنا عمّار بن زید قال: قلت لأبی الحسن أی الهادی علیه السلام: أتقدر أن تصعد إلی السماء حتّی تأتی بشی ء لیس فی الأرض لنعلم ذلک؟! فارتفع فی الهواء وأنا أنظر إلیه حتّی غاب، ثمّ رجع بطیر من ذهب، وفی اُذنیه أشنفة من ذهب وفی منقاره درّة وهو یقول: »لا إله إلّا اللَّه محمّد رسول اللَّه علیّ ولیّ اللَّه« قال: هذا طیر من طیور الجنّة ثمّ سیَّبه فرجع.
🔸ابوجعفر محمّد بن جرير طبرى رحمه الله در كتاب «دلائل الإمامه» از عمّار بن زيد نقل كرده است كه گفت: به حضرت امام هادى عليه السلام عرض كردم: آيا شما مى توانيد به آسمان بالا رويد و چيزى با خود بياوريد كه نمونه اش در زمين نيست؟ تا اين درخواست را نمودم، ديدم امام عليه السلام در هوا بالا رفت و من به ايشان نگاه كردم تا از نظرم پنهان گرديد، پس از مدّتى برگشت و با خود پرنده اى طلائى آورد كه در گوشهايش گوشواره هاى طلا و در منقارش درّ گران بهایى بود و مى گفت: «لا اله إلاّ اللَّه، محمّد رسول اللَّه، عليّ وليّ اللَّه» «خدايى جز خداوند يكتا نيست، محمّد صلى الله عليه وآله وسلم فرستاده خداوند است، و على ولىّ پروردگار است». امام عليه السلام فرمودند: اين پرنده اى از پرندگان بهشت است. سپس آن را رها كرد، و او بازگشت.
📚نوادر المعجزات: ۱۸۵ ح۳
📚دلائل الامامة: ۴۱۳ ح۵
عقیق زرد و فیروزه
سید ابنطاووس رحمهالله با سند، از خادم امام هادی علیهالسلام نقل میکند که گفت: از امام علیهالسلام اجازه خواستم تا به زیارت[#امام_رضا علیهالسلام در] طوس بروم، فرمود: همراه خود انگشتری داشته باش که نگین آن #عقیق_زرد، و بر روی آن: «ماشاءالله لاقوة الا بالله استغفرالله»، و بر جانب دیگر آن:«محمد، و علی» نقش بسته باشد، که این، مایه ایمنی از رهزنی [رهزنان]، و سلامت کاملتر، و دین محفوظتر تو خواهد بود.
از نزد حضرت بیرون آمدم، و انگشتری با همان ویژگی که فرموده بود فراهم کردم، و آمدم تا با حضرت خداحافظی کنم. بعد از خداحافظی و بیرون آمدن از نزد ایشان، مقداری که دور شدم، (حضرت شخصی را به دنبالم فرستاد) و فرمود تا برگردم. نزد ایشان برگشتم.
حضرت فرمود: صافی! عرض کردم: بله، سرورم! فرمود: انگشتر دیگری که #فیروزه باشد، با خود همراه داشته باش، زیرا در راه، میان طوس، و نیشابور، با شیری برخورد میکنی که جلو قافله را میگیرد، نزد او برو، و این انگشتر را به او نشان بده، و بگو: مولایم میفرماید: از راه دور شو، سپس فرمود: باید نقش روی آن: «الله الملک»، و بر جانب دیگر آن: «الملک لله الواحد القهار» باشد، این انگشتر امیرمؤمنان #علی_علیهالسلام است، که نقش روی آن: «الله الملک» بود، چون به خلافت رسید، نقش نگین خود را که فیروزه بود:«الملک لله الواحد القهار» قرار داد، و این انگشتر، مخصوصا مایه ایمنی از درندگان، و پیروزی در جنگها است.
خادم امام علیهالسلام میگوید: سوگند به خدا، در مسافرت، با آن [#شیر] درنده برخورد کردم، و همانگونه که فرموده بود. انجام دادم [، شیر دور شد، و رفت]، و از سفر برگشتم، و ماجرا را خدمت امام علیهالسلام عرض کردم، فرمود: ماجرای دیگری مانده که آن را نگفتی، چنانچه بخواهی من میگویم؟ عرض کردم! سرورم! شاید فراموش کرده باشم، فرمود: شبی در #طوس، نزد قبر [امام رضا علیهالسلام]، بیتوته کردی، گروهی از جنیان، به قصد زیارت، نزد قبر آمدند، و به نگین #انگشتر تو نگاه کردند، و نقش آن را خواندند، آن را از دست تو بیرون آورده، نزد #بیمار خود بردند، آن را با آب شسته، آب را به بیمار خود نوشاندند، و او بهبود یافت، سپس انگشتر را برگرداندند، انگشتر در دست راست تو بود، ولی آن را در دست چپت کردند، و تو از آن، بسیار تعجب کردی، و ندانستی که علت آن چیست، و نزد سر خود سنگ یاقوتی یافتی، و آن را برداشتی، اینک آن را همراه خود داری، آن را به بازار ببر، که به هشتاد دینار خواهی فروخت، و آن هدیه جنیان به تو بود. پس آن را به بازار بردم، و چنانکه مولایم فرمود به هشتاد دینار فروختم.
دانشنامه امام هادی علیه السلام ج۱ ص۷۵۷