eitaa logo
مسجد امام هادی علیه السلام
260 دنبال‌کننده
7هزار عکس
6.1هزار ویدیو
307 فایل
مشهد ؛ واقع در بولوار امیرالمؤمنین علیه السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
👌فضیلتی از حضرت امام هادی علیه السلام ... ▪️فی بصائر الدرجات: حدّثنا الحسین بن محمّد، عن المعلّی، عن أحمد بن محمّد بن عبداللَّه، عن محمّد بن یحیی، عن صالح بن سعید قال: دخلت علی أبی الحسن علیه السلام فقلت: جعلت فداک فی کلّ الاُمور أرادوا إطفاء نورک والتقصیر بک، حتّی أنزلوک هذا الخان الأشنع ، خان الصعالیک ! فقال: هاهنا أنت یابن سعید . ثمّ أومأ بیده فقال: اُنظر فنظرت فإذا بروضات أنقات ، وروضات ناضرات فیهنّ خیرات عطرات، وولدان کأ نّهنّ اللؤلؤ المکنون، وأطیارٌ وظباءٌ وأنهارٌ تفور فحار بصری والتمع وحسرت عینی فقال: حیث کنّا فهذا لنا عتید ولسنا فی خان الصعالیک 🔸صفّار رحمه الله در كتاب «بصائر الدرجات» از صالح بن سعيد نقل كرده است كه گفت: خدمت حضرت هادى عليه السلام رسيدم هنگامى كه متوكّل لعنت الله علیه آن حضرت را به سامراء دعوت كرده بود و در جاى نامناسبى منزل داده بود - به آن حضرت عرض كردم: فدايت شوم، اينها در همه امور قصد دارند نور فروزان شما را خاموش كنند و در حق شما كوتاهى كنند تا آنجا كه شما را در اين كاروانسراى بسيار زشت كه جاى فقيران و فرومايگان مى باشد ساكن نموده اند. امام عليه السلام فرمودند: تو در اين پايه از معرفت ما هستى و خيال مى كنى اين امور از قدر و منزلت ما مى كاهد. سپس با دست اشاره نمود و فرمود: نگاه كن چه مى بينى؟ چون نگاه كردم باغ هاى زيبا منظر و پر طراوتى مشاهده كردم كه در آن زنان نيكوكار خوش بو و نونهالانى كه همچون مرواريدى در پوشش بودند، و پرندگان زيبا و آهوهاى خوش خط و خال و نهرهاى جارى وجود داشت، ديدن اين منظره مرا به حيرت انداخت و چشمانم را خيره نمود. امام عليه السلام فرمودند: ما هر كجا باشيم چنين موقعيتى داريم و در حقيقت در «خان صعاليك» كه جايگاه فقيران و فرومايگان است نخواهيم بود. 📚بصائر الدرجات: ۴۰۶ ح ۷، كافى: ۴۹۸/۱ ح۲ 📚 إعلام الورى: ۳۶۵ 📚بحار الأنوار: ۱۳۲/۵۰ ح ۱۵ و علاّمه بزرگوار مجلسى رحمه الله شرح طولانى در ذيل اين حديث بيان فرموده است، به آنجا مراجعه كنيد. 📚مناقب ابن شهراشوب: ۴۱۱/۴، 📚كشف الغمّة: ۳۸۳/۲، 📚مدينة المعاجز: ۴۲۱/۷ ح۴ 📚 الإختصاص: ۳۲۴، الإرشاد: ۳۲۴.
👌با عنایت حضرت امام هادی جل مقامه ... ▪️فی المناقب والخرائج: جعفر الفزاری، عن أبی هاشم الجعفری قال: دخلت علی أبی الحسن علیه السلام فکلّمنی بالهندیّة، فلم اُحسن أن أردَّ علیه وکان بین یدیه رکوة ملأ حصا، فتناول حصاة واحدة ووضعها فی فیه ومصّها ملیّاً، ثمّ رمی بها إلیّ فوضعتها فی فمی، فواللَّه ما برحت من عنده حتّی تکلّمت بثلاثة وسبعین لساناً أوّلها الهندیّة. 🔸ابن شهر آشوب رحمه الله در كتاب «مناقب» و قطب راوندى رحمه الله در كتاب «خرائج» از ابوهاشم جعفرى نقل كرده اند كه گفت: خدمت حضرت امام هادى عليه السلام شرفياب شدم، آن حضرت با من به زبان هندى سخن گفت، و من نتوانستم به خوبى پاسخ دهم در پيش روى آن حضرت سطل كوچكى بود كه پر از سنگريزه بود. امام عليه السلام يكى از آن سنگريزه‌ها را برداشت و در دهان مبارك خود نهاد و قدرى آن را مكيد، و سپس آن را به من مرحمت فرمود و من آن را در دهانم گذاشتم، بخدا قسم از نزد آن حضرت برنخاستم مگر اينكه با هفتاد و سه لغت مى توانستم سخن بگويم كه يكى از آنها هندى بود. 📚الخرائج: ۶۷۳/۲ ح۲ 📚مناقب ابن شهراشوب: ۴۰۸/۴ 📚 إعلام الورى: ۳۶۰ 📚 بحار الأنوار: ۱۳۶/۵۰ ح ۱۷ 📚 كشف الغمّة: ۳۹۷/۲ 📚مدينة المعاجز: ۴۵۱/۷ ح ۳۴
💖 به مناسبت ولادت مولانا امام الاهادی علیه السلام....... 🔹روایت اول🔹 ✅یکی از نگهبانان متوکل می گوید:  مرد شعبده بازی را از هند آورده بودند که کارهای خارق‌العاده انجام می داد. متوکل که دوست داشت امام هادی علیه السلام را خجالت زده کند، به شعبده باز گفت:«اگر علی بن محمد را سرافکنده کنی هزار دینار خالص به تو می‌دهم.»  شعبده باز گفت:«دستور بده نان های سبک و نازکی بپزند و در سفره بگذارند و مرا کنار او جای بده.» سفره گسترده شد. شعبده‌باز کنار پشتی‌ای که عکس شیری بر آن نقش بسته بود نشست. هنگام غذا امام هادی علیه السلام دست برد که نانی بردارد اما با شعبده آن شخص، نان از زمین به هوا بلند شد. بار دیگر امام خواست نان دیگری بردارد که آن نان هم از سفره بلند شد و همه حضار در مجلس خندیدند.  در این هنگام امام هادی علیه السلام دست خویش را به پشتی زد و به نقش شیر روی پشتی فرمود:«این مرد را بگیر.» در همان لحظه نقش شیر به صورت شیر درنده ای زنده شد و بیرون پرید و آن مرد را بلعید، آن‌گاه باز سر جای خودش قرار گرفت و مثل سابق به صورت نقشی درآمد. همگان متحیر شدند. امام هادی علیه السلام برخاست تا از مجلس خارج شود. متوکل گفت:«درخواست می کنم بنشینید، و این مرد را دوباره برگردانید.»  امام فرمود: «سوگند به خدا دیگر او را نمی‌بینی، آیا می‌خواستی دشمنان خدا را بر خدا مسلط می کنی؟»  و از مجلس متوکل خارج شد و از آن مرد شعبده باز دیگر اثری دیده نشد.  📚: بحارالانوار، ج 50، ص 146، شماره 30
✅از معجزات امام هادی علیه السلام....... 🔹روایت دوم🔹 دعای امام هادی علیه السلام و شفای بیمار ابوهاشم جعفری می‌گوید: مردی در شهر سامراء به بیماری پوستی بَرَص مبتلا شد، تا آنجا که زندگی بر او تلخ و ناگوار گشت. روزی یکی از دوستانش به نام ابوعلی فهری به او گفت: «اگر خدمت امام هادی علیه السلام بروی و از او بخواهی برایت دعا کند، انشاءالله بیماری‌ات خوب شود.» این شخص بیمار روزی هنگام بازگشت امام هادی علیه السلام از خانه متوکل، در مسیر راه امام نشست و همین که چشمش به امام افتاد برخاست که نزدیکش شود و از او درخواست دعا کند، اما امام سه بار به او فرمود:«خداوند تو را عافیت عنایت فرماید.» ابوعلی فهّری به مرد بیمار گفت: «امام برایت دعا کرده است پیش از آنکه از او بخواهی. برو که حتماً به‌زودی خوب می شوی.» مرد بیمار به خانه اش برگشت، شب خوابید و صبح که از خواب برخاست هیچ نشانی از بیماری بر پوستش نبود. 📚 بحارالانوار، ج 50، ص 145، ح 29
✅از معجزات مولانا ابوالحسن الهادی علیه السلام...... 🔹روایت سوم🔹 🔻طلا شدن شن ها ابوهاشم جعفری می گوید: برای استقبال از عده ای، همراه امام هادی علیه السلام به بیرون شهر سامرا رفته بودیم. امام روی زمین نشسته بود و من نیز مقابلش نشسته بودم. در حین صحبت، من از تنگدستی و گرفتاری‌ام به امام هادی شکایت کردم. در این هنگام، امام دست خود را به سمت شن‌های بیابان برد و یک مشت از آنها را به من داد و فرمود: «ای ابو هاشم، با اینها در زندگیت گشایش ایجاد کن و آنچه را می‌بینی به کسی مگو.» شن ها را پنهان کردم و وقتی به شهر برگشتم، دیدم آنچه از امام گرفته‌ام شن نیست. طلاهای سرخرنگی است که همانند آتش فروزان می‌درخشد. طلاسازی را به خانه آوردم و به او گفتم: «برایم این طلاها را قالب بگیر.» او به من گفت:«من طلایی بهتر از این ندیده‌ام. از این عجیب تر ندیده‌ام که طلا به صورت دانه‌های شن باشد! از کجا آورده ای؟» 📚 بحارالانوار، ج 50، ص 138، شماره 22
👌جواب دادن نامه توسط حضرت امام هادی جل شانه ... ▪️فی الخرائج: روی عن محمّد بن الفرج قال: قال لی علیّ بن محمّد علیهما السلام: إذا أردت أن تسأل مسألة فاکتبها وضع الکتاب تحت مصلاّک ودعه ساعة ثمّ أخرجه واُنظر فیه. قال: ففعلت فوجدت جواب ما سألت عنه موقّعاً فیه. 🔸و نيز در همان كتاب از محمّد بن فرج نقل كرده است كه گفت: حضرت امام هادى عليه السلام به من فرمودند:هرگاه مشكلى داشتى و مى خواستى مسأله اى سؤال كنى آن را بنويس و در زير مصلاّى خود بگذار و پس از آنكه مدتى آن را رها كردى بيرون آور و در آن نظاره كن. محمّد بن فرج گويد: من طبق دستور امام عليه السلام اين كار را كردم و جواب سؤال خود را همراه با امضاى امام عليه السلام در آن مشاهده نمودم. 📚الخرائج: ۴۱۹/۱ ح ۲۲ 📚بحار الأنوار: ۱۵۵/۵۰ ح ۴۱، كشف الغمّة: ۳۹۵/۲
👌به آسمان رفتن حضرت امام هادی علیه السلام... ▪️روی أبوجعفر محمّد بن جریر الطبری قال: حدّثنا عبداللَّه بن محمّد قال: حدّثنا عمّار بن زید قال: قلت لأبی الحسن أی الهادی علیه السلام: أتقدر أن تصعد إلی السماء حتّی تأتی بشی ء لیس فی الأرض لنعلم ذلک؟! فارتفع فی الهواء وأنا أنظر إلیه حتّی غاب، ثمّ رجع بطیر من ذهب، وفی اُذنیه أشنفة من ذهب وفی منقاره درّة وهو یقول: »لا إله إلّا اللَّه محمّد رسول اللَّه علیّ ولیّ اللَّه« قال: هذا طیر من طیور الجنّة ثمّ سیَّبه فرجع. 🔸ابوجعفر محمّد بن جرير طبرى رحمه الله در كتاب «دلائل الإمامه» از عمّار بن زيد نقل كرده است كه گفت: به حضرت امام هادى عليه السلام عرض كردم: آيا شما مى توانيد به آسمان بالا رويد و چيزى با خود بياوريد كه نمونه اش در زمين نيست؟ تا اين درخواست را نمودم، ديدم امام عليه السلام در هوا بالا رفت و من به ايشان نگاه كردم تا از نظرم پنهان گرديد، پس از مدّتى برگشت و با خود پرنده اى طلائى آورد كه در گوشهايش گوشواره هاى طلا و در منقارش درّ گران بهایى بود و مى گفت: «لا اله إلاّ اللَّه، محمّد رسول اللَّه، عليّ وليّ اللَّه» «خدايى جز خداوند يكتا نيست، محمّد صلى الله عليه وآله وسلم فرستاده خداوند است، و على ولىّ پروردگار است». امام عليه السلام فرمودند: اين پرنده اى از پرندگان بهشت است. سپس آن را رها كرد، و او بازگشت. 📚نوادر المعجزات: ۱۸۵ ح۳ 📚دلائل الامامة: ۴۱۳ ح۵
👌با آن شرایط و جو خفقانی که متوکل و بنی عباس لعنهم الله به وجود آورده بودند آیا معصوم فرمود ؟ 😭التماس دعای امام معصوم به زائر کربلا😭 ▪️حَدَّثَنِي أَبُو هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيُّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ (صلوات الله علیه) وَ هُوَ مَحْمُومٌ عَلِيلٌ فَقَالَ لِي يَا أَبَا هَاشِمٍ ابْعَثْ رَجُلًا مِنْ مَوَالِينَا إِلَى الْحَائِرِ يَدْعُو اللَّهَ لِي فَخَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ فَاسْتَقْبَلَنِي عَلِيُّ بْنُ بِلَالٍ فَأَعْلَمْتُهُ مَا قَالَ لِي وَ سَأَلْتُهُ أَنْ يَكُونَ الرَّجُلَ الَّذِي يَخْرُجُ فَقَالَ السَّمْعَ وَ الطَّاعَةَ وَ لَكِنَّنِي أَقُولُ- إِنَّهُ أَفْضَلُ مِنَ الْحَائِرِ إِذْ كَانَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ فِي الْحَائِرِ وَ دُعَاؤُهُ لِنَفْسِهِ أَفْضَلُ مِنْ دُعَائِي لَهُ بِالْحَائِرِ فَأَعْلَمْتُهُ مَا قَالَ فَقَالَ لِي قُلْ لَهُ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) أَفْضَلَ مِنَ الْبَيْتِ وَ الْحَجَرِ وَ كَانَ يَطُوفُ بِالْبَيْتِ وَ يَسْتَلِمُ الْحَجَرَ وَ إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَى بِقَاعاً يُحِبُّ أَنْ يُدْعَى فِيهَا فَيَسْتَجِيبَ لِمَنْ دَعَاهُ وَ الْحَائِرُ مِنْهَا. 🔸ابو هاشم جعفری گوید: ابا الحسن علی بن محمد (امام هادی صلوات الله علیه) تب کرده و بیمار بود که بر حضرت وارد شدم و حضرت فرمود: ای ابا هاشم، کسی از موالی ما را به حائر (قسمت خاصی از حرم کربلا) بفرست که نزد خدا برای من دعا کند. پس از نزد حضرت خارج شدم و علی بن بلال پیش رویم آمد و او را از سخن امام آگاه ساختم و خواستم او به حرم برود. گفت سمعا و طاعتا به روی چشم، ولی می گویم که امام از حرم برتر است چرا که ایشان همانند آن کسی که در حرم است (یعنی سید الشهداء صلوات الله علیه) می باشد و دعای ایشان برای خودشان بسی بهتر از دعای من برای ایشان در حرم است. پس این سخن او را به امام (صلوات الله علیه) رساندم. ایشان به من فرمود: به او بگو رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از کعبه و حجر الاسود برتر بود ولی به گرد کعبه طواف می­کرد و بر حجر الاسود دست می­کشید و آن را می بوسید و به راستی که خداوند متعال را بقعه هایی است که دوست دارد در آن مکان ها با او نیایش کنند تا دعای نیایشگر را برآورده سازد و حائر از جمله این بقعه هاست. 📚كامل الزيارات، ص: 274 - باب 90 حدیث 3 📚بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث ج 98 ص 113 📚مستدرك الوسائل، ج‏10، ص: 347
علیه‌السلام حضرت امام هادی صلوات‌الله‌علیه فرمودند: ⭕️ هرکس به زیارت یکی از ، چه زنده و چه مرده‌ آنها برود، چنان است که گویی به و عبادت بُتان رفته است؛ ⚠️ و هرکس یکی از ایشان را یاری کند، چنان است که گویی یزید و معاویه و ابوسفیان (لعنهم الله) را یاری کرده است. 💠 قال علی بن محمد الهادی علیهما السلام (فی ردّ الصوفیة): ...فمن ذهب الی زیارة احد منهم حیاً و میتاً فکأنّما ذهب الی زیارة الشیطان و عبادة الاوثان و من أعان احداً منهم فکأنما أعان یزید و معاویه و اباسفیان. 📜 سفینة البحار، ج۵، ص۱۹۹ حدیقة الشیعة، ج۲، ص۷۹۹
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 💢 خدایا ! علی را از من مگیر... ✳️ در جنگ خندق کفّار تقریباً مطمئن بودند که «عمرو بن عبدودّ» امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را می‌کشد و کار تمام می‌شود، مسلمانان هم مطمئن بودند که شکست می‌خورند، از بس که "عمرو" قوی بود. ضمناً خیلی‌ از به ظاهر مسلمانان نیز موفقیتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دوست نداشتند. 🔸 «همین‌که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به سمت "عمرو" رفتند رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم عرض کردند: خدایا! "عُبَیده" را روز بدر و "حمزه" را روز احد از من گرفتی و من آن دو را تقدیم تو کردم... این دیگر علی است...خدایا! مرا تنها نگذار. [1] 📜 1 - المناقب، ابن شهر آشوب، 2/221 (أَنَّ النَّبِيَّ صلّی الله علیه و آله و سلّم قَالَ يَوْمَ الْخَنْدَقِ اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَخَذْتَ مِنِّي عُبَيْدَةَ بْنَ الْحَارِثِ يَوْمَ بَدْرٍ وَ حَمْزَةَ بْنَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ يَوْمَ أُحُدٍ وَ هَذَا عَلِيٌّ فَلَا تَدَعْنِي‌ فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثِينَ‌.)
🔸حکایتی شنیدنی🔸 دو نفر از شیعیان در گذرگاهی از بغداد به مجلس بزرگی رسیدند. پرسیدند : این مجلس متعلّق به کیست؟ گفتند : مجلس درس امام اعظم ابوحنیفه است. راوی حکایت می گوید : رفیق من که اسمش فضل بن حسن بود و مردی متعصّب در مذهب شیعه ، و در عین حال آدمی بحّاث و با اطلاع از مبانی مذهب بود ، گفت : من می روم و با این مرد مباحثه می کنم و تا او را ملزم و مجاب نکنم از این مکان نمی روم. گفتم : این عالم بزرگی است و از عهدۀ بحث با او بر نمی آیی. گفت : من معتقد به مذهب حقم و حق مغلوب نمی شود. وارد مجلس شدیم و نشستیم و در یک فرصت مناسب ، فضل از جا برخاست و گفت : ایها العالم ، من برادری دارم که رافضی است (یعنی شیعه است) و من هر چه می خواهم به او بفهمانم که ابوبکر بعد از پیامبر اکرم ، افضل امّت و خلیفۀ به حق بوده قبول نمی کند و می گوید : علی بن ابیطالب ، افضل و خلیفۀ به حق است. شما یک دلیل قاطعی به من یاد بدهید که به او بفهمانم و او را به راه راست بیاورم. ابوحنیفه گفت : به برادرت بگو بهترین و روشن ترین دلیل این است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ، همواره در میدان های جنگ ، آن دو بزرگوار ( ابوبکر و عمر) را کنارخود می نشاند و علی را مقابل نیزه و شمشیر دشمن می فرستاد ! و این نشان می دهد که آن دو نفر ، محبوب پیامبر بوده اند و چون آن حضرت می خواسته که آنها بعد از خودش جانشین باشند آنها را حفظ می کرد ! و چون علی را دوست نمی داشت ، طردش می کرد ؛ و به میدان می فرستاد تا کشته شود و این بهترین دلیل بر افضلیت ابوبکر و عمر است ! فضل گفت : بله من این را به برادرم می گویم. ولی او از قرآن به من جواب می دهد که خداوند فرموده است : «خداوند ، مجاهدین را بر قاعدین و نشستگان برتری داده و اجری بزرگ برای آنان آماده است» و به حکم این آیه ، علی چون مجاهد بوده افضل از ابوبکر وعمراست که قاعد بوده اند. ابوحنیفه گفت : به او بگو از این بهتر می خواهی که ابوبکر و عمر قبرشان کنار قبر پیامبر و چسبیده به قبر آن حضرت است ؛ در حالی که قبر علی از قبر پیامبر دور افتاده و در عراق است ! فضل گفت : بله این را هم به برادرم می گویم. امّا او می گوید : آن ها غاصبانه در کنار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ، دفن شده اند! برای این که خداوند فرموده است : « ای مؤمنان بدون اذن و اجازۀ پیامبر ، داخل خانه اش نشوید…» و می دانیم که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در خانۀ خودش دفن شده و آن دو نفر بدون اذن در خانۀ آن حضرت دفن شده اند و محل دفن ایشان غصبی است. ابوحنیفه که از این گفتگو سخت ناراحت شده بود تأمّلی کرد و سپس با لحنی تند گفت : به این برادر خبیثت بگو آنها غاصبانه در خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دفن نشده اند ! بلکه عایشه و حفصه که دختران آن دو بزرگوار و همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مهریه طلبکار بودند ، پدرانشان را در مهریه خودشان دفن کردند ! فضل گفت : بله من این مطلب را هم به برادرم گفته ام ، ولی او باز آیه ای برای من می خواند و می گوید : پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به همسرانش بدهکار نبوده است. برای اینکه خداوند فرموده است : «ای پیامبر ما همسران تو را که مهرشان را پرداخته ای برای تو حلال کردیم» طبق این آیه ، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مهریۀ زن هایش را داده بود و وقتی که از دنیا رفت به زن هایش بدهکار نبوده است. ابوحنیفه اندکی تأمّل کرد و گفت : به این برادرت بگو درست است که همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله) مهریّه طلبکار نبوده اند ، اما سهم الارث که از ماتَرَک پیامبر داشته اند و ماتَرَک (یعنی آنچه پیامبر اکرم بعد از مرگش از خود باقی گذاشته) نیز همین خانه اش بوده و شرعاً سهمی هم از آن خانه به همسرانش می رسد و چون عایشه و حفصه وارث پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوده اند پدرانشان را در سهم الارث خودشان دفن کرده اند و بنابراین غصبی در کار نبوده است ! فضل گفت : بله من این را هم به برادرم گفته ام. ولی او می گوید : شما آقایان سنّی ها مگر نمی گویید: پیامبر ارث نمی گذارد و خودتان حدیث نقل می کنید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرموده است : «ما پیامبران اصلاً ارث نمی گذاریم و هر چه از ما باقی مانده صدقه است» پس طبق گفته خودتان عایشه و حفصه سهم الارث نداشته‌اند. به همان دلیلی که شما حضرت فاطمه علیها السلام را از فدک محروم کردید و گفتید : پیامبر صلی الله علیه وآله ، ارث نمی گذارد آن دو همسر نیز نباید ارث ببرند. آیا دختر از پدر ارث نمی برد اما همسر از شوهر ارث می برد ؟! سخن که به اینجا رسید ، ابوحنیفه حسابی از کوره در رفت وگفت این مرد را بیرون کنید او شیعه است و اصلا برادر ندارد.
5.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | چرا کل تهران قطع شد؟! ♨️ نگاهی به اقتدار اعلیحضرت نشر به مناسبت روز مرگ 🔸روایتی از درباره قدرت حکومت 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir