#تحلیل_نوحه_تبیینی(1)
نکاتی درباره این نوحه
استفاده از ظرفیتهای زبان عامیانه و مردمی
تحلیل نمونه ها
نمونه اول
منو ببخش
همین اول ماهیه...
یک بازسازی کامل و دلچسب از زبان مردم با تکیه بر نحو زبان مردم است،
طراوت این عبارت با انتخاب لحن مناسب و ملتمسانه
دو چندان شده است
نمونه دوم
نمیدونم که دوست داری باز بشنوی صداشو
روتو نگردون بشنو این صدای ربنا شو
تحلیل این نمونه و قضاوت نهایی درباره آن
بسیار دشوار است.
نمونه سه لایه مختلف دارد:
الف)
از یک سو می توان گفت
انسان ها در هنگام ابهام میتوانند این چنین سخن بگویند
بنابراین قانون «محاکات» در این عبارت تقریباً رعایت شده است
نوع لحن و استفهام، طراوت خاصی به کلام داده است.
این قضاوت را
با صرف نظر از مخاطب خاص آن( که خداوند است)
در نظر بگیرید.
ب)
از سوی دیگر باید گفت
شاعر به جهت رعایت «بلاغت کلام» و رعایت شرایط گفت و گو با مخاطب
(که در اینجا خداوند عزّ و جل است)
بهتر بود که می گفت:
«خوب میدونم که دوست داری
باز بشنوی صدامو...»
بر اساس این مضمون
که منطبق با مفاهیم شیعی است مصراع دوم هم باید تغییر می یافت...
ج)
لایه سوم کلام اینکه
نمی توان انکار کرد:
گاهی ما انسانها آنقدر درباره خطای خود میخواهیم اغراق کنیم
که به خود هرگز اجازه نمیدهیم
خداوند صدای ما را بشنود
به او حق می دهیم از ما روی برگرداند!
در این حال،
اگر بخواهد شاعر این حس و حال را بازسازی کند
باید چگونه بگوید؟
تصور کنید این کلام
سخن یک فرد عامی و کمسواد باشد
که بهرهای از فرهنگ شیعی ندارد
و میخواهد بی هیچ آدابی و ترتیبی با خدای خود سخن بگوید!
بنابراین تصور چنین بیانی دور از ذهن نیست؛
هر چند به ظاهر، متناسب با مفاهیم مناجات و روایات مأثوره نباشد.
#تحلیل_نوحه_تبیینی(1)
نکاتی درباره این نوحه
استفاده از ظرفیتهای زبان عامیانه و مردمی
تحلیل نمونه ها
نمونه سوم
با اشک و روضه
دلت رو امشب به دست میارم
در مواجهه اولیه،
بیانی صمیمانه و تاثیر گذار دارد
و به بیانی رندانه وهوشیارانه،
اشاره دارد به موضوع توسل به اهل بیت علیهم صلوات الله علیهم اجمعین
با تکیه بر «وابتغوا الیه الوسیله»
نمیتوان ظرافت این نحوه بیان و تاثیر عاطفی آن را نادیده گرفت؛
چون حاوی نوعی «دِلال» است
دِلال چیست؟
یعنی ناز کردن
(در ابتدای دعای افتتاح میخوانیم:«مُدلاً علیک»)
این بیان همراه با شیرین زبانی و دلال،
بُعد دیگری نیز دارد که محل تأمل است...
اگر به اصل انسجام در شعر و نوحه، اعتقاد داشته باشیم ( البته هنری غیر قابل انکار است)
میتوان به این مضمون و تناقص راه یافته در آن خرده گرفت!
در بند اول،
شاعر آورده است:
«ببخش مگه جز تو پناهیه؟»
که با این مضمون در تناقض است:
«اما غمی نیست حسین و دارم
دلت رو امشب به دست میارم...»
#تحلیل_نوحه_تبیینی(1)
نکاتی درباره این نوحه
استفاده از ظرفیتهای زبان عامیانه و مردمی
تحلیل نمونه ها
نمونه چهارم
این نفس سرکش
تا میتونست تاخت
آخر منو از
چشم تو انداخت
از نظر زبان و استخدام واژگان
با بقیه سطرها و مصراع ها کاملاً متفاوت است.
سوال مهم این است که
این تفاوت به نفع شعر است یا خیر؟
قضاوت درباره این سطر و پاسخگویی به این سؤال،
اندکی دشوار است
و ممکن است سلیقه شخصی در آن دخیل شود...
در نگاه کلی،
کلمات «نفس، سرکش، میتونست، تاخت»
حاوی نوعی خشونت موسیقایی است
که نوعی تنفر را تداعی میکند
اگر بتوانیم در قضاوت کلی
این تنفر و خشونت موسیقایی را
در راستای بلاغت کلام و اقتضای حال و مقام سخن بدانیم
بجاست که شاعر را به واسطه نوع انتخاب زبان تحسین کنیم.
و اگربه فرض،
این خشونت
_ که با هجای کشیده «تاخت» به اوج خود رسیده است_
ربطی به شعر نداشته باشد،
میتوان قاطعانه گفت:
شاعر، اصل انسجام زبانی و نیز بلاغت کلام را را رعایت نکرده است.
به نظرم
مخاطبان بر اساس حالی که در هنگام شنیدن این نوحه پیدا میکنند
میتوانند بهراحتی درباره این موضوع قضاوت کنند.
نمونه پنجم
خدا نیاره دختری آتش بگیره موهاش
بر اساس قاعده کلی
«کار برد نشانه های زبان مردم و عامیانه سازی کلام» ،
بهراحتی قابل بررسی قضاوت است.
در گفتار مردم
معمولاً آن حس التماس و آرزو،
در قالب چنین کلامی ارائه میشود:
«خدا نیاره اون روز و که دختری موهاش آتیش بگیره....»
جابجایی بخشی از این کلام
به ضرورت وزن و سبک،
بخشودنی است؛
تا جایی که طراوت کلام و فطرت زبانی مردم
در شعر بازتاب یابد.
اما وقتی تغییر کلام در حدی باشد
که دیگر چندان نشانهای از قالب زبان عام در آن مشهود نباشد
می توان گفت:
کلام از فطرت زبان مردم خارج شده و رنگ تصنع یافته است.
نکات پایانی
برای بهتر شدن این اثر
می توان به این دو پیشنهاد هم تأمل داشت:
الف)
ربنا الهی العفو
یا
یارب الهی العفو؟
(به جهت یکسان شدن ضمیرها)
ب)
جابجایی دو سطر
و قد سترت رسوام نکردی
با
افنیت عمری رهام نکردی
که در این حالت، به محتوا انسجام بیشتری میبخشد....
#شعر_تبیینی(٢)
#شعر_غنایی_تعلیمی
#غزل_موعظه
نی خود را بشکن* ! گر شِکَری میطلبی
برگ از خود بفشان! گر ثمری میطلبی
خبری نیست که در بیخبری نتوان یافت؛
بیخبر شو ز جهان! گر خبری میطلبی
از خودی تا اثری هست، دعا بیاثرست!
بی اثر شو؛ ز دعا گر اثری میطلبی
پا به دامن کش* و از هر دو جهان چشم بپوش
گر ازین خانه تاریک، دری میطلبی
صبر چون غنچه به خاموشی و دلتنگی کن
گر گشایش ز نسیم سحری میطلبی
خضر توفیق، پیِ گمشدگان میگردد
خویش را گم کن اگر راهبری میطلبی
داد از پرتو خود، بال به شبنم خورشید
پا به دامن کش؛ اگر بال و پری میطلبی
چون شرر دیده روشن ز جهان کن تحصیل
اگر از سوختهجانان، اثری میطلبی
خضر چون سبزه زند موج، درین دامنِ دشت
پای در ره نه؛ اگر همسفری میطلبی...
#صائب_تبریزی
*نیشکر:
نوعی از نی با ساقههای بلند.
در داخل آن شیرهای وجود دارد که از آن، شکر به دست میآورند.
* پا به دامن کشیدن:
کنایه از سکوت و گوشهنشینی اختیار کردن
*با حذف سه بیت:
صدف آبله باشد کف افسوس تو را
تا تو گمکرده خود از دگری میطلبی
دهن خود چو صدف پاک درین دریا کن
اگر از ابر بهاران گهری میطلبی
آب خود صاف کن از پرده گلها صائب
گر ز خورشید چو شبنم نظری میطلبی
#جهاد_تبیین
مناجاتخوانی در حرم رضوی و برکات فرهنگی آن
یکی از برنامههای قابل دفاع تلویزیون در ایامالله رمضانالمبارک، پخش زندهی برنامهی #مناجات_خوانی است که نیمهشب در حرم رضوی برگزار میشود.
به جز برکت ذاتیِ #مناجاتخوانی و نیز تأثیرات معنوی حرم حضرت انیسالنفوس علیهالسلام، #مناجات_خوانی #حاجمحمود_کریمی در این برنامهی معنوی، نکات قابل ملاحظهای دارد که مرور آن خالی از لطف نیست:
نکتهی یکم.
بسیاری از مخاطبان عام، اهالی هیئت و نیز مداحان جوان،
از #حاجمحمود_کریمی فقط یک تصویر ذهنی دارند:
«مداحی که در عرصهی سینهزنی صاحب مهارت است و سبکها را بهخوبی اجرا میکند».
اما این #مناجاتخوانی- که با اقبال عام و خاص مردم همراه شده است- نشان میدهد که#حاجمحمود_کریمی، تواناییها و تجربههای ارزشمند دیگری نیز در عرصهی توسل داشته که نسل امروز احتمالاً با یکسونگری، مانع ظهور و بروز آن شده یا کاملاً از آن غافل بوده است!
این نکته درباره برخی دیگر از مداحان همنسل ایشان هم صدق دارد.
نکتهی دوم
استقبال از این برنامهی #مناجات_خوانیها، در ایامالله ماه مبارک رمضان، این پیام مهم را به همراه دارد که شاخص رشد هئیتها و مداحان، فقط استقبال از سینهزنی و اجرای سبک نیست!
لازم است به برنامه #مناجات_خوانی توجه ویژه و همگانی داشت و همهی مداحان، پیش از آنکه سبکخوان خوبی باشند، به نظر میرسد باید در تقویت حال و هوای معنوی خود از یک سو، و از سوی دیگر ارتقای فرهنگ #مناجات_خوانی در هیئتها، گامهای بلندی بردارند.
نکتهی سوم
اگرچه نسل امروز، از #حاجمحمود_کریمی فقط اجرای سبک مطالبه داشته است و دارد، اما شناخت #لحن مناجات و اجرا در #مناجات_خوانی، مهارت در روایت تاریخ در قالب مرثیه (روضهخوانی) به جای «مرثیهخوانی» با شعر،
از دیگر تواناییهای فنی او و برخی دیگر از مداحان همنسل اوست؛ که در این برنامه، جلوهگر شد؛ این میراث معنوی،
(روایت تاریخ در قالب مرثیه، یا روضهخوانی)
متأسفانه امروزه
در این غوغای سبکبازی بسیار مغفول مانده است و بیم آن میرود که به فراموشی سپرده شود...
نکتهی پایانی
یکی از اصول مهم در #مناجات_خوانی، (مثل روضهخوانی) حال معنوی خود #مناجات_خوان است که باید خالی تصنع و تکلّف، به دور از فنزدن(!) و نیز پرهیز از کاربرد شگردها و فنون اجرا برای گرفتن مجلس و تغییر حال مستمع و مخاطب باشد.
این رسم و راه معنوی بهخوبی در این اجرای #مناجات مشهود است.
وقتی مخاطب جوان، اشک #مناجات_خوان را در هنگام اجرا ببیند، باور میکند که آنچه#مناجات_خوان میخواند، از دل میخیزد، لاجرم بر دل خواهد نشست.
این همان فرهنگسازی است که بایستی به آن توجه تام داشت.
از مداحان جوان انتظار میرود که این حال معنوی را در خود بیابند و به مخاطب خود در #مناجات_خوانی القاء کنند.
#جهاد_تبیین
#یک_نکته_از_این_معنی
#آسیب_شناسی_شعر_ولایی
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا
اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا پروا كنيد و سخن درست و استوار گوييد!
(سوره احزاب؛ آیه 70)
بازتاب موضوع کفن حضرت خدیجه سلامالله علیها
در برخی اشعار
نمونه یکم:
نمانده هیچ برایت كه یك كفن بخری(!)
عبای ختم رُسُل بر تو ارمغان بانو
فقط به بی كفنِ كربلا گریزی نیست
حسینِ بی كفنم را تویی نشان بانو
نمونه دوم:
چه ایمانی، چه اخلاصی که بین بسترِ مرگش
خدیجه از رسول الله احساس خجالت داشت
کفن برتن نکرد(!) و با لباس پارهای پَر زد!
عجب این لحظهی آخر به اربابم شباهت داشت
نمونه سوم:
با چنین شأن و مقامی در زمان احتضار
غیر زهرای سه ساله(؟) کس به بالینت نبود
بی کفن بودی(!) عبای همسرت را خواستی
آهِ پیغمبر زدل برخاست تا رب ودود
نمونه چهارم:
مادر بزرگ بی کفنها! لحظه آخر
جای کفن، دنبال یک تکه عبا بودی
موضوع کفن حضرت خدیجه سلام الله علیها
به روایت تاریخ
حضرت خدیجه (سلامالله علیها)، پس از بیست و پنج سال زندگی مشترک با پیامبر اکرم (صلّیالله علیه وآله)
و در پنج سالگی حضرت زهرا (سلامالله علیها)، از دنیا رحلت کرد.
هنگامی که روح ملکوتی حضرت خدیجه(سلامالله علیها)، به بهشت صعود کرد، پیامبر(صلّیالله علیه وآله) ایشان را غسل دادند و حنوط کردند و وقتی خواستند حضرت را در همان عبای مخصوص کفن کنند جبرئیل (سلامالله علیه)،نازل شد و عرض کرد: «یا محمد يا محمد! اِنَّ كَفنَ خَدِيجةَ مِن عِندِنا فَاِنَّها بَذَلَت مَا لُها فِي سَبِيلِنا فَجَاء جِبرِئيلُ بِكَفَنٍ وَقَال يَا رَسُولَ اللهُ هَذا كَفنُ خَديِجَةُ وَهُوَ مِن اَكفانِ الجَنةِ اَهدَيَ اللهُ اِلَيهَا...؛»
ای محمد! همانا كفن خديجه، از سوي ماست؛
زيرا او مالش را در راه ما صرف كرد.
پس، جبرئيل (سلامالله علیه)،كفني آورد و گفت:
اي رسول خدا! اين، كفن خديجه (سلامالله علیها)،است
و اين كفن، از كفن هاي بهشتي است كه خداوند آن را به خديجه هديه داده است...
( رياحين الشريعه ؛ ذبیح الله محلاتي، ج 2، ص 412)
#یک_نکته_ازین_معنی
#جهاد_تبیین
#شعر_تبیینی(٣)
#نه_به_ولنگاری
راز عاشق
دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت
...بارها گفتهام این روی، به هر کس منمای!
تا تأمل نکند دیدهی هر بیبصَرت
بازگویم نه که این صورت و معنی که تو راست
نتواند که ببیند مگر اهل نظرت
...آن چنان سخت نیاید سرِ من گر برود
نازنینا که پریشانیِ مویی ز سرت
غم آن نیست که بر خاک نشیند سعدی
زحمت خویش نمیخواهد بر رهگذرت...
مستوری و پنهانبودن محبوب، از آیینها و سنن «اسلامی- ایرانی» و نیز خواستهی عاشق غیور است.
یکی از دغدغههای «سعدی »در این غزل، این است که با زبان نرم
(بیت نخست)،
همچنین طرح استدلالهای منطقی
(بیت دوم تا چهارم)
و حتی دلیلتراشی شاعرانه
(بیت آخر)
معشوق را قانع کند تا با مستوری و درپرده نشینی،
نعمت جمال را با زیور کمال پیوند دهد.
#جهاد_تبیین
#شعر_تبیینی(۴)
#رحماءُبینهم
✔️سه عرصه مهم #شعر_تبیینی
هنرِ شاعر متعهد، در آفرینش شعر مطلوب و قابل دفاع، در سه عرصه متجلّی میشود:
۱. نگرش و بینش
2. موضع و واکنش عاطفی
3. پردازش هنری و شیوه بیان شاعرانه.
در تبیین سه اصل یاد شده،
توجه به این نکات ضرورت دارد.
سطح نخست: دیدگاه و نگرش
شاعر درباره یک موضوع، دیدگاه و اندیشه خود را مرور میکند.
به عنوان مثال، در مواجهه با بدحجابی یا بیحجابی،
میتواند یکی از این دیدگاهها را داشته باشد:
الف) برخورد تنبیهی همراه با خشونت
ب) برخورد ملاطفتآمیز و تبیینی
سطح دوم: واکنش عاطفی
در این عرصه، شاعر با محور تاثیر و تاثرات فرهنگی-اجتماعی،
موضع عاطفی و واکنش خود را در قبال موضوعات مذکور در شعر نشان میدهد.
به عنوان مثال،
اگر شاعر معتقد به این موضوع باشد که: «بسیاری از بدحجابان یا بیحجابها افرادی ناآگاهند و اگر بدانند پشتپرده موضوع بدحجابی یا بیحجابی چه کسانی هستند، مطمئناً راه خود را از آنان جدا میکنند...»
با اینحساب، شاعر به جای انتخاب برخوردی خشن و توبیخآمیز،
عکسالعملی مهربانانه، همراه با انعطاف انتخاب میکند.
سطح سوم: پردازش شاعرانه
در این بخش، نوع روایت زبان و شیوه بیان شاعر، قابل رصد و ارزیابی است.
این که شاعر در ارائه نگرش و واکنشهای خود،
زبان و بیان سالمی را به کار بسته است؟
آیا این شیوه بیان، جذاب است؟
آیا این شیوه بیان، غیرمستقیم و شاعرانه است یا شعاری و موعظهمحور؟
و....
شاعر واقعی دیدگاه خود را در لایههای درونی شعر پنهان میسازد
و آنچه در رویهٔ شعر آشکار است، بیان عاطفی و شاعرانه اوست
رعایت این اصول شعری، جذابیت، تغییر حال و باور مخاطب را رقم میزند.
جمعبندی
عیار هنریِ شعر تبیینی، با مرور سطوح یاد شده تعیین میشود:
١. غنای فکر و نگرش عمیق،
٢. موضع و واکنش عاطفیِ اثرگذار
٣. پردازش شاعرانه و بیان غیر مستقیم
نمونه مثال شعری:
در این شعر، موضع عاطفی شاعر در نوع بیان (حسی-عاطفی، لیّن، تبیینی)
از دیدگاه انعطافآمیز او حکایت دارد.
دیدگاهی که در لایههای درونی شعر گنجانده شده تا شعر، از تهمت شعار و بیانیهسرایی مصون بماند....
ما گردی از تو را به صبا هم نمیدهیم!
هستیم همچو کوه بر این نکته پایبند
زلفی ز دختران تو از شانه عفاف
بیرون مباد! تا که پلشتان به هم زنند...
ایران بی شهید و شهادت چه ظلمتی است
یعنی تو را ز وحشت و ظلمت بیاکنند؟
شمعی ز مهر فاطمه در من شکفت و گفت:
ایرانیان پاک....(*)، پروانه منند
گفتم: ولی گروهی از اینان...، اشاره کرد
محتاج توبهاند ولی پاکدامنند...
(*شعر از نظر وزنی مخدوش است؛ شاعر محترم، دچار خطا در قرائت شعر شده است)