eitaa logo
کانال ســـرבار בلها
1.2هزار دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
10.4هزار ویدیو
86 فایل
کانال سردار دلها با تاسی از الگوی حاج قاسم سلیمانی تمام همت را درمعرفی آن شهیدوالامقام بکار می بندد تا مکتب آن شهید را به نسل جامعه معرفی نمایید. قرارگاه بسوی ظهور
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
س آ: ♥️اوهمه چیز است ... صحبت های بسیار جالب امام خمینی(ره)در مورد امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)😍 💖🌸💖🌸💖🌸💖🌸💖🌸💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 📌خاطره خواهر شهید از ملاقات با سردار سلیمانی ✍زهره هادی، خواهر شهید ابراهیم هادی: به مشهد برای زیارت رفته بودم که سردار سلیمانی شهید شد و من واقعا شوکه شدم فکر می‌کردم که ابراهیم را از دست داده‌ام و زمان تشییعش است. به صحن رضوی رفتم، از صبح تا شب آنجا بودم اما چیزی قسمتم نشد یک نفر به من گفت که اگر می گویید شهدا کمک می‌کنند و آقا ابراهیم دستگیر است پس چرا نتوانستی سردار را ببینی و من هم گفتم که هر چه صلاح باشد همان اتفاق می‌افتد. از بین جمعیت گذشتم به یکی از دوستان تماس گرفتم و به منزل آمدم و تصور کردم دیگر راهی برای دیدار با سردار ندارم. ناامید بودم که او را ندیده ام مثل ابراهیمم که سال ها او را ندیدم حتی یک استخوانش را هم ندیدم و لمس نکردم. حال، سردار در یک قدمی‌ام بود و با او خداحافظی نکرده بودم دوست داشتم با او صحبت کنم تا سلام مرا به ابراهیم برساند. نزدیک خانه که شدم یکی از دوستان با من تماس گرفت و گفت اگر دوست داری سردار را ببینی به فرودگاه بیا. سریع به فرودگاه رفتم، وارد که شدم مرا صدا کردند و من هم کلی وسیله همراهم بود، با این حال مرا سوار کردند و اصلا عجیب بود که گیت بازرسی هم رد نشدم، دم هواپیما با ماشین ما را بردند و جلوی پلکان ایستادم سرداران و نیروهای حفاظتی آنجا بودند، قرار بود پیکر را بالا بیاورند و من هم بالا رفتم. یکی از دوستان آقا ابراهیم مرا دید و شناخت. مسئول برنامه‌ها بود، او گفت شما اینجا چه می‌کنی؟ من هم گفتم نمی‌دانم. او گفت کار آقا ابراهیم است، او هم گفت ما به تهران می رویم همراه ما اگر می خواهی بیا اما من بچه ها و وسایل ها همراهم بودند، دلم شکسته بود می خواستم با سردار خداحافظی کنم و سلام مرا به ابراهیم برساند. پیکر سردار را آوردند من هم جلو رفتم، عجب شبی بود با هم نجوا کردیم، حال عجیبی داشتم شهد شیرینی در وجودم نشست که همان آرامم کرد و به او گفتم خوشا به سعادتتان که پیکرتان قطعه قطعه آمد سلام مرا به ابراهیم برسانید فقط خواستم همین را بگویم. بعد فهمیدم وقتی شهدا جایی دعوتت می‌کنند، همینطور کارها درست می‌شود من هم با همان وضع آنجا بودم و بعد دیگر نمی‌توانستم بمانم از پلکان پایین آمدم بچه‌ها را برداشتم و بیرون رفتم، الان اگر این را من تعریف کنم می‌گویند خواهر شهید است اما از دوستان ایشان بپرسید کسانی که هر شب جمعه سر خاک او می‌آیند من هم از دور با روبنده تماشا میکنم اصلا جلو نمی روم که بگویند خودنمایی می کند، دختر و پسرهایی که سر مزار شهید می نشینند، اینها کنار ما هستند مثل ابراهیم که همیشه کنار من است همه جا با من نفس می کشد و کارهایم را تأیید یا رد می کند بالاخره برادر بزرگم است./فارس. 👇 🌸⃟🌷🕊჻ᭂ࿐✰ @smmdjk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا