شهید واژههای اساطیر اولین
ای خوبترین خوبیِ خیرآفرین
ای مریم سرشار از مسیح کلمات
ای منجی نرگسزادِ ترانههای منثور
بیا و تحریم نَفَس را پایان بده
با ظهور سِچار واژه دل غمیدهام را شفا بده.
غفور مهربان نّفَس
نفس نفس انتظار میکشم آمدنت را
تصور هم نمیکنم نیامدنت را
من بهار غریبی انسانم غفور فاطمه
بیا و بر مزار خاکی ام نثار کن فاتحه
#جمعه
#نفس
@snn313
چه قدر خوب است، لابه لای آدمها
عین عادیها
نفست تنگ شود
مثل تبعیدیها
@snn313
اینجا، اونجا، همهجا
اگر از خودت ننوشتی، بِشاید که نامت نهند آدمی.
مؤمن باید زبل باشد ای خان.
@snn313
غلام همت که بود «مادلن» که لو رفت زیر چرخ گاریِ فوشلوان «ژانیاش»!؟
#بینوایان
#معجزهی_عالم_رمان_من_الاولین_والآخرین
@snn313
#فنی_سالم
از بچهگی یادمه هر کی میخواست یه ماشینی رو که تصادفی و زهوار در رفته بود به یکی بندازه، میگفت خیالت راحت، فنی سالمه.
شبیه این جمله: خدا کنه آدم دلش پاک باشه.
#این_سبک_از_نوشتن_را_دوست_دارم.
@snn313
آبرویت را میبرم پیش حضرت زهرا
.
.
.
.
.
.
.
.
.
تا دو خط بنـویسد، شفاعتش کن پسر، از ماست.
@snn313
بر هامش عکس ماهت بنوشتم کوتاه
الله جل جلاله ربی
و القرآن کتابی
والکعبة قبلتی الی آخر
چرا؟
چون که هر روز
نکیر و منکر میپرسی
@snn313
در پی سؤالات بسیار در خصوص نحوهی خروج از کانال روش آن توضیح داده میشود.
وارد بخش اطلاعات کانال میشوید، سپس در پایین صفحه گزینه ترک کانال را میزنید.
گفتنی است این پست به منزلهی بخشنامه رسمی بوده و مخالفین، فوق پیگردِ بیقانونی قرار خواهند گرفت.
گفتنیست حق اخراج اعضا مثل ۵۰ نفر قبلی محفوظ میباشد.
@snn313
حدودا سیصد نفر مازاد داریم در این کانال که مطالب کانال را نمیبینند. غیر از حدود پنجاه نفری که به تازگی حذف شدهاندـ
به کسانی که این افراد را به ما معرفی کنند جوایز نفیسی اهدا میشود.
همچنین برای این شناسایی راههایی وجود دارد.
@snn313
قطره قطره
مثل شمع باید تمام شد
تا دم صبح
خورشید که بالا آمد
دیگر کسی را یاد شمع نیست
پروانهای گرد مزار شمع در حال سوختن نیست.
@snn313
گاهی لازم است کانالت را واگذار کنی تا بروی دنبال کارهای نکردهات، درستْ کاری که مردی (صاب چنل قبلی) انجام داد و برای واگذاریاش لازم نیست افراد بیایند و گزینه بدهند؛ اولین کسی که آمد قبولش کن مثل من (صاب کانال فعلی) یک پیاز فروش با پایهی گاهی گوجه، گاهی، سیر و البته گاهی زعفران. اصلا به این فکر نکرد که مگر میشود کانال را دو دستی به یک پیاز فروش تقدیم کرد.
پیاز فروش تراجیحی دارد، مثلا انقطاعش راحتتر است، آدمها کمتر آدم حسابش میکنند و این یعنی راحتتر زیستن. یکی دیگر از خوبیهاش هم این است که شغلش دیگر عام نیست و پسرش سر فرمهایی که در ثبتنامهای مختلف با آنها روبروست با چالش شغل پدر روبرو نیست؛ کانالت خلوت میشود! میروند پس تا باد بیاید، آفتاب بتابد به پیویات. کسی از تو تحلیل نمیخواهد و تو نهایتا باید شکر قهوهای را در آلبالوهای به آب نشسته حل کنی تا بشود مربای آلبالو با شکر قهوهای. خلاصه اینکه خیلی حالها میدهد. که حالاحالاها وقت میخواهد گفتنش. داشت یادم میرفت چانهاش کمتر غایب است.
@snn313
درست باید بعد از نوشتن این پیاز اندر پیازنامه عزیزی از مزار آقامحسن برایم تصویر زنده ارسال کند. (برای اولین بار)
عرض نکردم کانال رو واگذار کنی بیتره!؟
@snn313
واژهها در گذر معانی به انتظار ایستادهاند تا ارباب مضامین به کارشان گیرند، بعضی مضامین برایشان «فرقی نمیکند»، استخدام واژهی مناسب، وانتش را لبالب میکند از هر که آویزانتر است، انگار هواپیمای آمریکایی دارد در کابلستان مسافر میزند به مقصد مرگستان. گاهی بال که اسباب پرواز است، میشود بلای جان مسافر بیتذکره.
مضامینی هم هستند که قلم را یک گوشه پارک میکنند و خودشان را نزدیک واژهها میکنند، تو و تو و تو و تو و تو و تو و تو و تو و تو و تو وتو؛ سوار رشید.
یک عده مضامین هم عشقی میروند سر گذر برای واژهگزینی. حالا دیگر!؟ نگاهی به ساعتت کردی، الان درست یک ساعت و بیست دقیقه از اذان ملکوت گذشته، آفتاب تجلی به وسط آسمان فطرت رسیده و تو هنوز به دنبال واژهای و لابد میگویی شد شد، نشد نشد. در همین حال که تو با من کل انداختهای، ناگهان نگاهت خیس میشود، میروی به سمت واژهای که روی سجادهی احساسش نشسته؛ اولش فکر میکنی قنوت گرفته، اما نزدیکتر که میشوی میبینی دارد شُرههای اشکش را میشمارد تا در نامهاش به واژهخانم آمار غلط ندهد. سی و پنج و نیم شره. به رسم کاسبهای قدیم، آن نیم شره را هم نمینویسد.
مضمامین من اینطور واژههایی میخواهند، حلال و حرام سرشان شود، آب قاطی اشکشان نکنند. اشک فروختهشده را پس بگیرند، اجازه دهند مشتری با رعایت پروتکلها ناخونک بزند، بعد بخرد، و از همه مهمتر شوریِ جنس اشکشان از نمک دریا باشد. اینجا که رسید یاد نوحهی یا ابن الشبیب افتادم...
@snn313
عینکم را خندهدار کردهام مثل عینك رقیه زن حبیب باغبان که هر روز، شنبه تا چهارشنبه به استثنای ایام تعطیل سر ساعت ۱۶ میآمد دم در خانهباغ پر گل رز... (وای چه بویی داشت) منتظرم میایستاد تا کودک هر روزه، نوهی عباس زندهدل سوزنش را نخ کند تا جوراب حبیبش را بدوزد. گاهی هم از باب تشکر یک شاخه گل رز به کودک میداد. وای چه بویی داشتند، آن رُزها، آن روزها. الان رفتهاند آپ روزها، ماندهاند اما رُزها.
@snn313
فکر نکنی حواسم به نفسهایت نیست،
گاهی توی کوچههای اطراف خانه چشمم میافتد به یک ماشین خراب. میگم آقا میشه مشکل ماشینتون با هل دادن حل بشه. میگه پس لطفا بزنیمش همین بغل. ولی من میگم نه اینجا خوب نیست، چند متر آنطرفتر بهتر، همین چند متر میشود صد متر. صدای نفسم میشود مثل نفس تو. بریده بریده. آمین.
@snn313
یکی از علت های مهم کند شدن چاقو خرد کردن پیاز است. پیاز به تیغهی چاقو آسیب میزند و به مرور زمان چاقو را کند میکند.
#copyandpaste
گوجهها را سپرد و رفت بیرون؛
تا برود خانهی یک همسایه؛
خوب بشوری ها!
گفتم باش.
وقتی که برگشت، دید گوجهها را
بگذر که چی به من گفت
بدان فقط همین را
رفت از تمام خانه
رنگ جماعت ما
عدالتم هوا شد
از خوردن سی گوجه
آخر چکار باید
بس که رسیده بودند،
خوش رنگ بود و آبدار
خوردن تخصص من
@snn313