•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
#حکایت
یکی از ملوک خراسان محمود سبکتکین را به خواب چنان دید که جمله وجود او ریخته بود و خاک شده مگر چشمان او که همچنان در چشمخانه همیگردید نظر میکرد.
سایر حکما از تأویل این فرو ماندند مگر درویشی که به جای آورد و گفت: هنوز نگران است که ملکش با دگرانست.
بس نامور به زیر زمین دفن کردهاند
کز هستیش به روی زمین بر نشان نماند
وآن پیر لاشه را که سپردند زیر گل
خاکش چنان بخورد کزو استخوان نماند
زنده است نام فرّخ نوشین روان به خیر
گر چه بسی گذشت که نوشین روان نماند
خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر
زآن پیشتر که بانگ بر آید فلان نماند
#سعدی
─═┅✰❣✰┅═─
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
بازآی و بر چشمم نشین ای دلسِتان نازنین
کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود
#سعدی
─═┅✰❣✰┅═─
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
#حکایت
ملک زادهای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادران بلند و خوب روی.
باری پدر به کراهت و استحقار درو نظر میکرد پسر به فراست استبصار به جای آورد و گفت: ای پدر کوتاه خردمند به که نادان بلند نه هر چه به قامت مهتر به قیمت بهتر الشاةُ نظیفةٌ و الفیلُ جیفةٌ.
اقلُّ جبالِ الارضِ طورٌ و اِنّهُ
لاَعظَمُ عندَ اللهِ قدراً وَ منزلا
آن شنیدی که لاغری دانا
گفت باری به ابلهی فربه
پدر بخندید و ارکان دولت پسندیدند وبرادران به جان برنجیدند.
تا مرد سخن نگفته باشد
عیبو هنرش نهفته باشد
هر پیسه گمان مبر نهالی
باشد که پلنگ خفته باشد
#سعدی
─═┅✰❣✰┅═─
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈•
#حکایت
سرهنگ زادهای را بر در سرای اغلمش دیدم که عقل و کیاستی و فهم و فراستی زایدالوصف داشت هم از عهد خردی آثار بزرگی در ناصیه او پیدا
بالای سرش ز هوشمندی
میتافت ستاره بلندی
فیالجمله مقبول نظر سلطان آمد که جمال صورت و معنی داشت و خردمندان گفتهاند توانگری به هنرست نه به مال و بزرگی به عقل نه به سال ابنای جنس او بر منصب او حسد بردند و به خیانتی متهم کردند و در کشتن او سعی بی فایده نمودند . دشمن چه زند چو مهربان باشد.
دوست ملک پرسید که موجب خصمی اینان در حق تو چیست؟
گفت: در سایهی دولت خداوندی دام مُلکُه همگنان را راضی کردم مگر حسود را که راضی نمیشود الاّ به زوال نعمت من و اقبال و دولت خداوند باد.
توانم آنکه نیازارم اندرون کسی
حسودرا چهکنمکو زخودبهرنج درست
بمیرتا برهی ایحسود کین رنجیست
کهازمشقتآنجز بهمرگ نتوانرست
شور بختان به آرزو خواهند
مقبلان را زوال نعمت و جاه
گر نبیند به روز شپّره چشم
چشمهی آفتاب را چه گناه
راستخواهیهزارچشمچنان
کور بهتر که آفتاب سیاه
#سعدی
•┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
#حکایت
یکی را از ملوک عجم حکایت کنند که دست تطاول به مال رعیت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز کرده تا به جایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کربت جورش راه غربت گرفتند.
چون رعیت کم شد ارتفاع ولایت نقصان پذیرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند.
هر که فریاد رس روز مصیبت خواهد
گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش
بندهی حلقه به گوش ار ننوازی برود
لطفکنلطفکهبیگانهشودحلقهبهگوش
#سعدی
─═┅✰❣✰┅═─
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
#یاصاحبالزمان.عج.
وه که جدا نمیشود نقش تو از خیال من
تا چه شود بهعاقبت در طلب تو حال من
#سعدی
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
#حکایت
پادشاهی با غلامی عجمی در کشتی نشست و غلام دیگر دریا را ندیده بود و محنت کشتی نیازموده، گریه و زاری در نهاد و لرزه بر اندامش اوفتاد! چندان که ملاطفت کردند آرام نمیگرفت و عیش ملک ازو منغص بود چاره ندانستند.
حکیمی در آن کشتی بود، ملک را گفت اگر فرمان دهی من او را به طریقی خامُش گردانم گفت غایت لطف و کرم باشد .
بفرمود تا غلام به دریا انداختند باری چند غوطه خورد مویش گرفتند و پیش کشتی آوردند بدو دست در سکان کشتی آویخت چون بر آمد گفتا ز اول محنت غرقه شدن ناچشیده بود و قدر سلامت کشتی نمیدانست همچنین قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.
ای سیر تو را نان جوین خوش ننماید
معشوق مناست آنکهبهنزدیک تو زشت است
حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف
از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است
فرقست میان آن که یارش در بر
تا آن که دو چشم انتظارش بر در
#سعدی
─═┅✰❣✰┅═─
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
#ضربالمثل_ترکی (۱۹۹)
#ضربالمثل:
اونایکّی اماما یالوارانجَک بیر دفَه آلّاها یالوار.
ترجمه:
بهجای التماس به دوازدَه امام، یکبار به خدا التماس کن.
توضیح:
این ضربالمثل که به صورت 《 ییرمیدوتمین پیغمبره یالوانجک بیر دفه آلّاها یالوار》(به جای التماس به بیستوچهارهزار پیغمبر، یکبار به خدا التماس کن) هم در محاورات مردم به زبان ترکی استعمال میشود تأکیدی برای مراجعه در هرکاری به مبدأ و اصل سرچشمهی هرچیزی است و شکّی نیست که منظور از آن نفی 《 امامت》 یا 《نبوّت》نیست.
شاید بتوان ابیاتی با این معنا و مفاعبم را در فهم معنای ضربالمثل مورد توجه قرار داد چه اینکه به عنوان نمونه #سعدی در این بیت با گذر از موضوع شفاعت و ... بیان میکند بنده برای پذیرش توبه باید به درگاه خدا برود:
بندههمانبِه کهز تقصیرخویش
عذر به درگاه خدای آورد
#عارف_یارقلی_هیدجی
#شعرای_هیدج
─═┅✰❣✰┅═─
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
#حکایت
هرمز را گفتند وزیران پدر را چه خطا دیدی که بند فرمودی گفت خطایی معلوم نکردم و لیکن دیدم که مهابت من در دل ایشان بی کرانست و بر عهد من اعتماد کلی ندارند ترسیدم از بیم گزند خویش آهنگ هلاک من کنند پس قول حکما را کار بستم که گفتهاند:
ازآن کزتو ترسد بترس ایحکیم
وگر با چنو صد بر آیی به جنگ
از آن مار بر پای راعی زند
کهترسدسرش را بکوید بهسنگ
نبینی که چون گربه عاجز شود
بر آرد به چنگال چشم پلنگ
#سعدی
─═┅✰❣✰┅═─
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
#حکایت
بر بالین تربت یحیی پیغامبر(ع) معتکف بودم در جامع دمشق که یکی از ملوک عرب که به بیانصافی منسوب بود اتفاقاً به زیارت آمد و نماز و دعا کرد و حاجت خواست.
درویش و غنی بنده اینخاک درند
و آنان که غنی ترند محتاج ترند
آنگه مرا گفت از آنجا که همت درویشانست و صدق معاملت ایشان، خاطری همراه من کنند که از دشمنی صعب اندیشناکم.
گفتمش بر رعیت ضعیف رحمت کن تا از دشمن قوی زحمت نبینی.
به بازوان توانا و قوت سر دست
خطاست پنجه مسکین ناتوانبشکست
نترسد آن که بر افتادگان نبخشاید
که گر ز پای در آید کسش نگیرد دست
هرآنکه تخم بدی کشت وچشم نیکی داشت
دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست
ز گوش پنبه برون آر و داد خلق بده
وگر تو میندهی داد روز دادی هست
#سعدی
─═┅✰❣✰┅═─
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
بوستان سعدی (1).mp3
654K
همی یادم آمد ز عهد صغر
که عیدی برون آمدم با پدر
به بازیچه مشغول مردم شدم
در آشوب خلق از پدر گم شدم
برآوردم از هول و دهشت خروش
پدر ناگهانم بمالید گوش
که ای شوخ چشم آخرت چند بار
بگفتم که دستت ز دستم مدار
به تنها نداند شدن طفل خرد
که مشکل توان راه نادیده برد
تو هم طفل راهی به سعی ای فقیر
برو دامن راه دانان بگیر
مکن با فرومایه مردم نشست
چو کردی، ز هیبت فرو شوی دست
به فتراک پاکان درآویز چنگ
که عارف ندارد ز دریوزه ننگ
برو خوشه چین باش سعدی صفت
که گرد آوری خرمن معرفت
#سعدی
خوانش #ساعد_باقری
─═┅✰❣✰┅═─
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24
•┈┈•❀🕊🍃🌸🌺🌸🍃🕊❀•┈┈•
#حکایت
درویشی مستجابالدعوة در بغداد پدید آمد، حجاج یوسف را خبر کردند بخواندش و گفت: "دعای خیری بر من کن". گفت: خدایا جانش بستان،!
گفت: از بهر خدای این چه دعاست !؟
گفت این دعای خیرست تورا و جمله مسلمانان را
ای زبردست زیر دست آزار
گرم تا کی بماند این بازار
به چه کار آیدت جهانداری
مُردنت بِه که مردم آزاری
#سعدی
─═┅✰❣✰┅═─
کانال #شعرای_هیدج در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24