eitaa logo
صبحانه ای با شهدا
3.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
2 فایل
🌷سعی‌داریم‌هرروزباهمراهی‌شما ومددشهیدان‌به‌معرفی‌شهدابپردازیم. 📌مجوزاستفاده‌ازمطالب‌کانال 1️⃣ذکرصلوات 2️⃣عدم‌استفاده‌ازلوگودرتصاویروفیلم‌ها، به‌جهت‌نشربیشترمطالب https://t.me/sobhaneh_ba_shohada :تلگرام📲 👤ارتباط‌باادمین: @hosseinzadehfazl
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 ماجرای رزمنده‌ای که خدا را غافلگیر کرد و به خط مقدم رفت 🔹️ موقع آن بود که بچه ها به خط مقدم بروند و از خجالت دشمن نابکار دربیایند. همه از خوشحالی در پوست نمی گنجیدند. جز عباس ریزه که چون ابر بهاری اشک می ریخت و مثل کنه چسبیده بود به فرمانده که تو رو جان فک و فامیلت مرا هم ببر، بابا درسته که قدم کوتاهه، اما برای خودم کسی هستم. ◇ اما فرمانده فقط می گفت: «نه! یکی باید بماند و از چادرها مراقبت کند. بمان بعداً می برمت!» ◇ عباس ریزه گفت: «تو این همه آدم من باید بمانم و سماق بمکم!» ◇ وقتی دید نمی تواند دل فرمانده را نرم کند مظلومانه دست به آسمان بلند کرد و نالید: «ای خدا تو یک کاری کن. بابا منم بنده ات هستم!» چند لحظه ای مناحات کرد. حالا بچه ها دیگر دورادور حواس شان به او بود. ◇ عباس ریزه یک هو دستانش پایین آمد. رفت طرف منبع آب و وضو گرفت. همه حتی فرمانده تعجب کردند. عباس ریزه وضو ساخت و رفت به چادر. دل فرمانده لرزید. ◇ همه فکر می‌کردند که عباس حتماً رفته نماز بخواند و راز و نیاز کند. وسوسه فرمانده را رهایش نکرد. آرام و آهسته با سر قدم های بی صدا در حالیکه چند نفر دیگر هم همراهی اش می کردند به سوی چادر رفت. ◇ اما وقتی کناره چادر را کنار زده و دید که عباس ریزه دراز کشیده و خوابیده، غرق حیرت شد. پوتین هایش را کند و رفت تو. فرمانده صدایش کرد: «هی عباس ریزه … خوابیدی؟ پس واسه چی وضو گرفتی؟» ◇ عباس غلتید و رو برگرداند و با صدای خفه گفت: «خواستم حالش را بگیرم!» ◇ فرمانده با چشمانی گرد شده گفت: «حال کی را؟» ◇ عباس یک هو مثل اسپندی که روی آتش افتاده باشد از جا جهید و نعره زد: «حال خدا را. مگر او حال مرا نگرفته!؟ چند ماهه نماز شب می خوانم و دعا می کنم که بتوانم تو عملیات شرکت کنم. حالا که موقعش رسیده حالم را می گیرد و جا می مانم. منم تصمیم گرفتم وضو بگیرم و بعد بیایم بخوابم. یک به یک!» ◇ فرمانده چند لحظه با حیرت به عباس نگاه کرد. بعد برگشت طرف بچه ها که به زور جلوی خنده شان را گرفته بودند و سرخ و سفید می شدند. ◇ یک هو فرمانده ترکید و زد زیر خنده و گفت: «تو آدم نمی شوی. یا الله آماده شو برویم خط مقدم» ◇ عباس شادمان پرید هوا و بعد رو به آسمان گفت: «خیلی نوکرتم خدا. الان که وقت رفتنه. عمری ماند تو خط مقدم نماز شکر می خوانم تا بدهکار نباشم!» ◇ بین خنده بچه ها عباس آماده شد و دوید به سوی ماشین هایی که آماده حرکت بودند و فریاد زد: «سلامتی خدای مهربان که همیشه بدهکارش هستیم صلوات!» 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 یک روز در آغوش پدر با لبخند و یک روز در آغوش مادر با غم 🔹️ عکس اول: موقع اعزام ، دوقلوها به گریه افتادند ، هاشم برگشت و بغلشان کرد و هر سه خندیدند ، دیدم صحنه زیبایی است و گفتم بایست تا یک عکس بگیرم و این عکس ، یادگار ماند برای روزهای بی پدریشان 🔹️ عکس دوم: بچه ها خیلی گریه و بی قراری می‌کردند و آوردم بر سر مزار هاشم و آرام شدند، گویا هاشم دارد باز به آنها لبخند می‌زند. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 روزی که فهمیدیم داعش برای ایران آمده است 🔹️ داعش از سوریه و عراق شروع کرد تا به ایران برسد که فرزندان انقلاب جلویش را گرفتند و مورد شماتت بودند که چرا مدافعان حرم باید برای جنگ در عراق و سوریه حاضر باشند تا اینکه عناصر داعش برای حمله تروریستی به مجلس شورای اسلامی و حرم مطهر امام خمینی(ره) آمدند. ◇ شاعر به خوبی سرود که: از خواب پرید کشورِ من اما معنای مدافع حرم را فهمید ◇ آرامش امروز را به راحتی به دست نیاورده ایم و باید قدرش را بدانیم و بدانیم که داعش همان داعش است و اینبار فقط لباس خود را عوض کرده است. ◇ این روزها آنهایی که بنای داعش را گذاشتند با بهره گیری همه امکانات و تکنولوژی ها داعشی دیگر را در قامت دوست جوانان و دلسوز مردم به بهانه آزادی برای زنان به میدان فرستاده است . ◇ باید هوشیار باشیم ◇ مسئولین هم باید بدانند که رفع مشکلات معیشتی و اقتصادی مردم حرکت در مسیر شهدا و یکی از مهمترین ابزار های مبارزه با این نوع داعش است. 🔹️ صبحانه‌ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada ِ
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 تصاویر منتشر نشده‌ای از دیدار حاج‌قاسم با جوانان 🔹شهید سلیمانی: باید همه‌ی کسانی‌که به‌عنوان نخبه‌های فرهنگی در جامعه‌ی ما مطرح هستند و صدها هزار و میلیون‌ها نوجوان و جوان ما در دامان آنها تربیت می‌شوند. ◇ باید بذر ایثار و فداکاری را در دل آنها بکارند تا فردای این ملت یک حاصل ارزشمندی داشته باشد. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
17.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 شهیدی که خواسته های دنیایی را دور زد 🔹شهید مهدی دشتدار، شهیدی که آخرین نامه همسرش را نخواند تا دلش در میدان نبرد نلرزد. 🔹️ صبحانه‌ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 شهادت در برف و الهام به مادر شهید 🔹️ مادر شهيد «محمدعلي اصلانی» : «محمدعلی» چون تنها پسرم بود بعد از مرگ پدرش کفیل من و از سربازی معاف شد اما در دلش شوق جبهه رفتن بود. من به او می گفتم: مادرجان! من به جز تو كسي را ندارم  پيش من بمان  و به جبهه نرو ،  تا اينكه يك روز  محمد علی رضایت گرفت و رفت 🔹️ محمد علی در چند مرحله اعزام شد و به جبهه رفت و سرانجام در یکی از شبهای سرد و برفی دیماه خبر شهادتش را آوردند. روزي كه به شهادت رسيد انگار به من الهام شده بود، برف مي آمد و خيلي هوا سرد بود. من و دخترم در خانه بودیم. دردی به جانم نشست و به دخترم گفتم: نمي دانم انگار يك چيز به کمر من خورده و خيلي درد مي كند. و به یاد محمد علی گریه میکردم و خوابم برد و در خواب دیدم گلوله ای به پشت محمد علی اصابت و روی برف افتاده و به شهادت مي رسد. آن شب انگار من هم  گلوله خورده بودم و چنین احساسی داشتم. 🔹️ صبح آمدند وگفتند: پسرت به شهادت رسيده است وچند روز بعد پیکرش را آوردند. 🔹️ به راستی چگونه پاسخ این "مادران شهدا" را که این چنین تنها سرپناه وامید خود را فداکردند را خواهیم داد. 🔹️ صبحانه‌ای باشهدا @sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 صحبت های تکان دهنده فرزند شهید امنیت 🔹️پسر شهید سلمان امیراحمدی: بابام برای رهبر و ایران و دین شهید شده. ◇ کسی نیست انتقامش رو بگیره ... 🔹️ صبحانه‌ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 استقبال شهدا با گل و پرچم از سید مجتبی علمدار 🔹️ فرزندی شهیدی روایت می کند که خواب دیدم: «در یک بیابان هستم. از دور گنبد امامزاده ابراهیم شهرستان بابلسر نمایان بود. ◇ وقتی به جلوی امامزاده رسیدم. با تعجب تعداد زیادی رزمنده را با لباس خاکی دیدم. ◇ هر رزمنده چفیه ای به گردن و پرچمی در دست داشت. آن رزمندگان از شهدای شهر بابلسر بودند. در میان آنها پدرم را دیدم که در سال 62 شهید شده بود. یک گل زیبا در دست پدرم بود. ◇ بعد از احوالپرسی به پدرم گفتم: «پدر منتظر کسی هستید.» ◇ پدر گفت: «منتظر رفیقت سید مجتبی علمدار هستیم.» ◇ با ترس و ناراحتی گفتم: «یعنی چی؟ یعنی مجتبی هم پرید!» ◇ گفت: «بله، چند ساعتی هست که اومده این طرف. ما آمدیم اینجا برای استقبال سید. البته قبل از ما حضرات معصومین و حضرت زهرا(س) به استقبال او رفتند. الان هم اولیا خدا و بزرگان دین در کنار او هستند.» ◇ این جمله پدرم که تمام شد از خواب بیدار شدم. به منزل یکی از دوستان تماس گرفتم. گفتم چه خبر از سید. ◇ گفت سید موقع غروب آسمانی شد. 📚برگرفته از کتاب علمدار، 🔹️ صبحانه‌ای باشهدا @sobhaneh_ba_shohada
9.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 زنان سرزمین ایران را احترام می کنیم 🔹️ در این نماهنگ کوتاه شکوه زن ایرانی به تصویر کشیده شده است. ◇ زنی که قهرمان است و روی سکوی جهانی می‌رود، زنی که با افتخار نقش یک همسر و مادر شهید را بازی می‌کند و زنی که جگر گوشه اش را به میدان شهادت می‌فرستد. ◇ این‌ها و همه این موارد، شکوه یک زن ایرانی است که امام خمینی(ره) تاکید دارد از دامن زن مرد به معراج می‌رود. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
9.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 «سلام فرمانده» در جشن باشکوه میلاد رسول اکرم(ص) در میدان ولیعصر 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 شهیدی ۱۸ ساله تهرانی، ۴۲ پیش گفت: ما در میدان مبارزه هستیم تا مسئولین به اسلام خدمت کنند 🔹️ شهید دانش آموز منوچهر کسبکار حاجی آقا که به عنوان نیروی بسیجی از کلاس مدرسه به مناطق عملیاتی رفت در وصیت نامه اش خود را دلباخته حضرت حق و عاشق شهادت معرفی و می گوید: ◇ ازخداوند می خواهم مرا جزو غلامان درگاهش بپذيرد؛ خدايی كه بهترين و نزديكترين راه را برای رسانيدن من به خودش برايم نمايان ساخت، و هر چه را كه در دنيا هست وسيله برايم قرار داد تا من بهتر بتوانم به سوی خودش گام بردارم ◇ شكر می كنم خدايی را كه مرا دلباخته دنيای فانی نكرد تا به آتش دوزخ دچار نشوم ◇ خواهران وبرادران، اين حقيقتي است كه همه ما دير يا زود بايد برويم، ولي وسيله رفتن‌ها فرق می كند، پس بگذاريد آدمی بهترين وسيله را كه شهادت می باشد انتخاب كند و به لقاءالله بپيوندد 🔸️ دوست دارم در ميادين نبرد كشته شوم، مانند شهدای كربلا. مي‌خواهم مانند شهدا با همين لباس رزم به خاكم سپاريد و همه بدانند من پاسدار اسلام بودم و به خاطر اسلام شهيد شدم ◇ آری من در جبهه جنگ می رزمم تا امامم، تا مجلس شوراي اسلامي، تا دولتم و ملتم بتوانند برای اسلام خدمت كنند 🔻 شهید منوچهر کسبکار حاجی‌آقا در ۳۰ مرداد ۱۳۴۳ درتهران متولدو بارها به عنوان بسیجی در جبهه حاضر و سرانجام در ۱۸ دی ۱۳۶۱ در فکه به شهادت رسید و مزار او در قطعه ۵۰ بهشت زهرا واقع است 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 شهیدی که سعادت را در شهادت معرفی کرد 🔹️ منوچهر پور مراد در بخشی از وصیت نامه خویش می نویسد: خدایا ! حمد و ستایش از آن توست که عزّت و ذلّت به دست توست. ◇ خدایا ! همیشه با نعمت های بی شمارت مرا شرمنده کرده ای و من نمی توانم شکر آن ها را به جا آورم، نعمت هستی، نعمت پدر ومادر خوب، سلامتی، خانواده و همسر خوب، نعمت ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام که همیشه قبل نمازهایم آن را یادآور می شوم و شکرگذار تو هستم. ◇ می دانم که من لیاقت داشتن این نعمت را ندارم! ◇ اما خدایا! می دانم که گفتی بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را ◇ می دانم که از مولا و سرور باید چیز های بزرگ خواست ◇ می دانم که رهبرم امام خامنه ای(مدظله العالی) فرمود: اگر می خواهید خدمتتان اجر داشته باشد، برای خدا کار کنید و جهاد با نفس داشته باشید و از خدا طلب شهادت کنید. ◇ می دانم به قول شهید آوینی کسی که شهید نشود باید برود و بمیرد! ◇ پس خدایا به شهدای عزیزت قسم و به حسین(ع) سیدالشهدا قسم؛ مرگ مرا هم شهادت در پای رکاب امام زمان (عج) قرار بده و مرا از این نعمت بهرمند ساز و مرا عزیز گردان. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada