eitaa logo
صبحانه ای با شهدا
3.9هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
3.5هزار ویدیو
2 فایل
🌷سعی‌داریم‌هرروزباهمراهی‌شما ومددشهیدان‌به‌معرفی‌شهدابپردازیم. 📌مجوزاستفاده‌ازمطالب‌کانال 1️⃣ذکرصلوات 2️⃣عدم‌استفاده‌ازلوگودرتصاویروفیلم‌ها، به‌جهت‌نشربیشترمطالب https://t.me/sobhaneh_ba_shohada :تلگرام📲 👤ارتباط‌باادمین: @hosseinzadehfazl
مشاهده در ایتا
دانلود
صبحانه ای با شهدا
🚩حزب الله پرچم انتقام را برافراشت. 🔹 حزب‌الله لبنان بعد از درگیری امروز اقدام به نصب و اهتزار پرچم
🚩 تصویر پرچمی که امروز حزب الله در پایگاه رژیم صهیونیستی به اهتزاز در آورد. 🔹 این تازه آغاز ماجراست. حماسه‌ای حیدری در راه است... 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 ماجرای آخرین عکس یادگاری شهید مرزبان کردستاتی 🔷️ آخرین باری که به مرخصی آمده بود درحالی که مشغول درست کردن دوغ بودم به من گفت : مادر توجه ات به من باشد می خواهم از شما عکس بگیرم و به شما هدیه بدهم چون می دانم این آخرین مرخصی من است و قطعا" می دانم وقتی به پادگان برگردم شهید می شوم . ◇ من ناراحت شدم و گفتم این چه حرفی است و وی گفت این حرف را زدم که آمادگی داشته باشید برای روزی که خبر شهادت من را به شما اعلام کنند. ◇ همراه پدرش مشغول کار کشاورزی شد تا از طریق نیروی انتظامی قروه به خدمت مقدس سربازی اعزام شد ودر شهرستان بانه به ایفای وظیفه خطیر حراست از مرزهای میهن اسلامی و ارزشهای انقلاب اسلامی پرداخت . ◇ در تاریخ ۲۳ مهرماه ۱۳۷۲ طی درگیری با گروهک های ضد انقلاب در اطراف شهرستان بانه بر اثر اصابت تیر مستقیم به شهادت رسید. 🔷️ صبحانه‌ای باشهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 مردی از تبار فلسطین که شهید دفاع مقدس شد 🔷️ فلسطینی بود و به عـشق امــام، خود را به جبهه رسانده بود. ◇ احمد از شيعيان مخلصی بود که سعادت ديدار با او در عمليات نصر ۷ نصيبم شد. فارسی کم می دانست؛ کلماتی را هم که می دانست در عشق به امام و افتخار بسیجی بودن در رکاب امام زمـان خلاصه می شد. 🔸 هرگاه از امام صحبت میکرد، دستش بر روی قلبش جای می گرفت و اين نشان يک عشق واقعی بين عاشق و معشوق بود. ◇ احمد فلسطين را در آن زمان در جبهه های ما يافته بود و چه زيبا گفته اند: «شـرف المـکان بالمـکين»، اعتبار مکان‌ها به انسان هايی است که در آن زندگی می کنند و چه زيبا می توان اين دو وادی را در جايگاه عـشقِ به معـبود با هم مقايسه کرد؛ فضاهايی که تنها با شهـدا معنـا می شوند. 🔷️ «جبـهه چـه در ايـران يا فلسـطين، حــرم راز با خـداست و پاسـداران اين حــريم شهدايند؛ شهدايی که در آن، چشم مکاشفه بر جهــان غيب گشودند؛ شــهدايی که همسـفران عــرشی امــام بـودند.»* ◽راوی: مسعود شجاعی طباطبایی (مدیرخانه کاریکاتور ایران) 🔷️ صبحانه‌ای باشهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 جوان دزفولی و تنها رزمنده‌ی خوزستانی که در به شهادت رسید.. 🔹 «محمد حسین اثنی عشری» شهید دزفولی انتفاضه ی فلسطین و رهایی قدس شریف است که کمتر کسی نامش را شنیده است. ◇ محمد حسین تنها رزمنده انتفاضه خوزستانی است که شجاعت ها و ابتکارات وی، باعث شناسایی او توسط نیروهای رژیم صهیونیستی شد و سرانجام در عملیاتی که در دهم آذرماه سال ۱۳۵۹ در سواحل جنوب لبنان انجام شد، ◇ قایق حامل محمدحسین و تعدادی از رزمندگان فلسطینی و لبنانی مورد اصابت قرار گرفت و به شهادت رسید و چیزی از محمد حسین برای تقدیم به مادرش باقی نماند. 🔹 شهید دزفولی انتفاضه‌ی فلسطین را بیشتر بشناسیم_لینک خبر 👇 https://basijnews.ir/fa/news/9546447 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
📌 جوان دزفولی و تنها رزمنده‌ی خوزستانی که در #انتفاضه_فلسطین به شهادت رسید.. 🔹 «محمد حسین اثنی عشری
📌 شهید اثنی عشری به آنچه خواست رسید.. 🔹 محمدحسین برای جلب رضایت مادرم اصرار داشت ازدواج کند گفته بود یک دوره ۶ماهه به فلسطین می‌رود و بعد از برگشت به خواسته مادرم عمل ‌می‌کند، و اینگونه مادرم راضی به رفتن محمدحسین شد. ◇ یک روز که مشغول تماشای تلویزیون بودم به طور ناگهانی خبر شهادت محمدحسین از تلویزیون اعلام شد که وقتی خبر را به مادرم رساندم در کمال آرامش گفت الحمدالله که به آنچه که میخواست رسید و به گفته محمدحسین از آن پس خداوند نگهدار مادرم و خواهرانم بود. ◇ بر اثر اصابت خمپاره، هرگز پیکری از شهید محمدحسین اثنی عشری به ایران بازنگشت و او برای همیشه جاویدالاثر ماند. ✍ به روایت: خواهر شهید 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
📌 شهید اثنی عشری به آنچه خواست رسید.. 🔹 محمدحسین برای جلب رضایت مادرم اصرار داشت ازدواج کند گفته بو
📌 این رسم قدرشناسی از شهداست؟ وقتی آرم بنیاد، مهم تر از نام شهید می شود! 🔹 به لطف بی خیالی بسیاری از نهادها و مدیران و مسئولین شهری و خصوصاً بنیاد شهید، این اتفاق مهم و بی نظیر که شاید در ایران هم نمونه‌ی مشابه نداشته باشد، در نهایت غربت و سکوت انجام می شود. ◇ آن قدر غریبانه که حتی برای مردمی که در قطعه ی شهدا رفت و آمد می کنند، به چشم نمی آید! و هیچ کس از خودش نمی پرسد این مزار، چگونه یک شبه در قطعه ی شهدا، سر در آورد؟! ◇ آقایان مسئول!  نباید رونمایی مزار یادبود برای شهیدی اینچنین ارزشی و تأثیرگذار و فوق العاده خاص و ویژه که به نوعی در دوران خود شهیدی مدافع حرم محسوب شده است، طی یک مراسم رسمی با پوشش خبری مناسب و اطلاع رسانی گسترده انجام می شد؟ ◇ نباید این اتفاق مهم در رسانه ی استانی و ملی ، به نمایش در می آمد؟! ◇ آیا قدر شناسی از شهیدی که حتی پیکرش هم به شهر و دیارش بازنگشته است، این چنین است؟! ◇ آیا نباید این قهرمان ملی و فراملی به مردم شهر و دیارش معرفی می شد؟!!...آیا نباید مردم از این مهم آگاه می شدند؟! ◇ روایت شهید دزفولی انتفاضه‌ی فلسطین، که بی سر و صدا و بدون هیچ مراسمی، در قطعه شهدای شهیدآباد دزفول ، صاحب مزار شد... را در این لینک بخوانید..👇👇 http://www.alefdezful.blogfa.com/category/78 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ؟! به كدامين گناه كشته شده است. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
23.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🩸سلام بر آنانکه کلام عشق گفتند و طریق دوست پیمودند ... 🔹روایت جانسوز و گریه‌های حاج قاسم در سوگ یاران و همرزمان شهید خود بعد از عملیات کربلای۵ _ در سال ۱۳۶۵ - شهید حاج علی محمدی - شهید علی عابدینی - شهید حاج یونس زنگی آبادی - شهید قاسم میرحسینی - شهید حسین تاجیک - شهید حاج مهدی زندی - شهید ذبیح الله دریجانی - شهید علیار شول - و شهید حسن هراتی... 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 سند خانه ای در بهشت به نام نادر 🔷️ مادر شهید نادر عنایتی در روایتی می گوید: یک روز صبح که از خواب بیدار شد خیلی خوشحال بود دستهایش را به هم می زد و میخندید. ◇ ما همگی نشسته بودیم و در حال صرف صبحانه بودیم او سر سفره آمد و گفت: «مادر من دیشب جایم را دیدم، در خواب یک باغ خیلی بزرگی بود که پر از گل و بوته و درخت های میوه بودند یک ساختمانی وسط باغ بود که یک نفر به من گفت این باغ از آن توست ◇ من خوشحال شدم و خواستم به سمت ساختمان بروم که داخل آن را ببینم که آن آقا به من گفت: حالا نه، بین بیست تا بیست و یک سالگی این ساختمان را به شما می دهم». ◇ خلاصه نادر با پسر خواهرم به جبهه رفتند سه ماه قبل از شهادتش خواب دیدم یک آقایی زنگ خانه مان را زد من دم درب خانه رفتم و با او سلام و علیک کردم و گفت :من سند خانه ی نادر را آورده ام من تعجب کردم و گفتم نادر که خانه ندارد سند برای چه می خواهد؟ ◇ آن آقا حرفی نزد و رفت و به در خانه ی همسایه رفت و یک سند هم به زن همسایه داد بعد به من گفت: به نادر بگو یک دانشجو سند خونت را برایت آورد. ◇ پس از مدتی هم نادر و پسر همسایه به شهادت رسیدند. شبی که نادر شهید شد دقیقاً سه ماه و پانزده روز از بیست سالگی اش گذشته بود. 🔷️ صبحانه‌ای باشهدا @sobhaneh_ba_shohada