🌸 🌸 🌸 ۱۴۰۳/۲/۱۸
🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
🍃 🍃
سه شنبه تون شـاد و زیبـا🌸🍃
ان شاءالله امروزتـان 🌸🍃
شیـرین تـر از عـسل🌸🍃
زیبـاتـر از گـلهـا
با طراوت تراز باران🌸🍃
خوش عطر تراز نسیم🌸🍃
و متبرک به
الطاف بیشمار خـــدا باشد🌸🍃
سـه شنبه ی خـوبی داشتـه بـاشیـد🌸🍃
@sobhbekheyrshabbekheyr
#غزلیات_سعدی
دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را
شب همه شب انتظار صبحرویی میرود
کان صباحت نیست این صبح جهانافروز را
وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او
تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را
گر من از سنگ ملامت روی برپیچم زنم
جان سپر کردند مردانْ ناوکِ دلدوز را
کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست
بر زمستان صبر باید طالب نوروز را
عاقلان خوشهچین از سر لیلی غافلند
این کرامت نیست جز مجنون خرمنسوز را
عاشقان دین و دنیاباز را خاصیتیست
کان نباشد زاهدان مال و جاهاندوز را
دیگری را در کمند آور که ما خود بندهایم
ریسمان در پای حاجت نیست دستآموز را
سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست
در میان این و آن فرصت شمار امروز را
#سعدی
@sobhbekheyrshabbekheyr
365K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سه شنبه تون عالی و پربرکت 🌴🌿☘️🌱🍀💐🌼
سال دیگه این موقع🍃🌸
همه ى چیزهایى که امروز
اینهمه براشون استرس دارى
کوچکترین اهمیتى
برایت نخواهد داشت!
پس تا خداهست
نگران هیچ چیز نباش🍃🌸
@sobhbekheyrshabbekheyr
❤️ دلنوشته برای امام زمان (عجل الله فرجه)
مولای من میدانی چند سال است انتظار میکشم.
از وقتی سخن گفتهام و معنای سخن خود را فهمیدهام انتظارت را میکشم.
بیا و این انتظار مرا پایان بده.ای منجی عالمیان، جهان در انتظار توست مسافر من!
نیستی تا ببینی مردم روز میلادت یعنی رمز عشق پاک چه میکنند!
چگونه بغض سنگین خود را در گلو نگه داشته اند و انتظار میکشند
منتظرند تا کسی بیاید و جهان را از عدل پرکند.
کسی بیاید و به این جهان بی اساس پایان دهد …
بیا تا بعد از این در کوچههای غریب شهر روز میلادت را با بودنت جشن بگیریم
و خیابانهای تاریک و ظلمات را با نور بودنت چراغانی کنیم.
بیا و ببین مردم روز آمدنت چه میکنند؟
جهت سلامتی و تعجیل در امر
فرج #امام_زمان صلوات
@sobhbekheyrshabbekheyr
در رحمت خدا
همیشه باز است
و فانوس قشنگش
همیشــــه روشن ...
فکرت را از همۀ
این اما و اگرها دور کن
ترس و نا امیدی
و تردید را به خاک بسپار
و امید و صبر را
راه زندگیت قرار بده ...
🌙شب تون بخیـــــــــــــــر
🍀فرداتون پراز اتفاقات عالی
@sobhbekheyrshabbekheyr
#داستان
روزی یکی از پادشاهان به سیر و سیاحت رفت ،تا این که به روستایی رسید ،کمی در آنجا توقف کرد،تا قدری استراحت کند.
پادشاه به همراهان خود گفت :بساط طعام را آماده کنید کمی توقف می کنیم و سپس به راه خود ادامه می دهیم.
پادشاه گفت:آن پیرمرد هم که در حال کار کردن هست را بگویید تا بیاید(و با تعجب با خود زیر لب می گفت:چگونه این شخص با این کهولت سن هنوز سر پاست)
پیر مرد جلو امد و گفت :بله ،با من کاری بود!پادشاه گفت:ببینم تو چند سال از عمرت سپری شده؟
پیر مرد گفت:یکصد و بیست سال ،
پادشاه :و هنوزسر پا هستی و کار می کنی.
پیر مرد:بله.
پادشاه:ما با داشتن وسایل عیش و نوش و استراحت،نصف عمر شما را هم نداریم !!شما دهاتی ها که وسایل عیش و نوش به قدر ما ندارید ،چطور این همه عمر می کنید؟
پیرمرد در جواب پادشاه گفت:هر یک از انسانها سهم مشخصی از اطعام را دارند . هیچکس در این دنیا بیشتر از اندازه خود نمی تواند مصرف کند .شما در عرض چند سال با پر خوری و زیاده روی ،سهم خود را مصرف می کنید .
بنا بر این و قتی که تمام شد ۀدیگر سهمی ندارید و می میرید،ولی ما چون سهم خود را کم کم مصرف می کنیم .بیشتر از شما عمر می کنیم ،قربان!!!
@sobhbekheyrshabbekheyr