eitaa logo
صبح حسینی
482 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
نبود تاب و توانی که وا کند لب را گرفت با نگه خود سراغ زینب را خبر رسید و سراسیمه خواهرش آمد دوان دوان به کنار برادرش امد رسید و چادر خود را که از سرش انداخت نگاه حیرت خود بر برادرش انداخت صدای گریه و آه بلند می آمد زبان خواهر دلخسته بند می آمد کمی بریده بریده صدا زد ای حسنم دو چشم خود بگشا ای ستم کشیده ، منم! عزیز مادر من باز خونجگر شده ای شبیه مادرمان دست بر کمر شده ای چرا عزیز دلم رد خون به لب داری چه چشم بی رمقی و چقدر تب داری غریب فاطمه رنگ تنت عوض شده است شبیه فاطمه پیراهنت عوض شده است شنیده ام که چه رنجی ز  یار می بینی شنیده ام که دو روز است تار می بینی بگو پس از تو غم عالمین را چه کنم اگر حسین بفهمد حسین را چه کنم گرفته اشک دلم را صدای عبدالله ببین که کشته مرا گریه های عبدالله خودت بگو چه کنم اشک و آه قاسم را بگو چگونه بگیرم نگاه قاسم را نگاه طفل به جان دادن پدر سخت است نگاه بر تو و طشت و غم جگر سخت است گذشت واقعه و بعد غسل دادن ماه به عزت و شرف لااله الا الله تن غریب وطن را بلند می کردند تن شریف حسن را بلند می کردند برادران همه رفتند زیر تابوتش فرشته ها همه بردند سوی لاهوتش کنار قبر پیمبر دوباره فتنه رسید شکوه و جلوه تشییع مجتبی را دید گذشت لحظه ای و فتنه ای به راه انداخت به سوی جمع کماندارها نگاه انداخت کنار قبر نبی صحنۀ جدل شده بود تلافی همه از کینۀ جمل شده بود کنار قبر نبی از دل عقده واکردند و از کمان همگی تیر را رها کردند صدای ناله واغربتا به گوش آمد چنان که غیرت عباس هم به جوش آمد چقدر داغ جگرسوز تو زمینگیر است به روی پیکرت هفتاد چوبه تیر است ولی به کرب و بلا چهار هزار تیر انداز هزارها لبه تیر تیز در پرواز به سمت ساقی لب تشنگان فرود آمد نکرد رحمی و تا عمق جان فرود آمد مجتبی شکریان همدانی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
حرف ناگفته چشمان ترش بسیار است اشک او راوی یک عمر غم و آزار است روز و شب گریه کن روضه ی یک مسمار است قلب او زخمی از ضرب در و دیوار است داغهایی که کشیده است همه معروف است پس ببخشید اگر روضه من مکشوف است در نماز شب و هنگام دعا می گرید صبح با گریه او باد صبا می گرید یاد آن کوچه و بی چون و چرا می گرید بعد چل سال بیادش همه جا می گرید قصد این بار من از شعر که آقا بوده قسمت انگار کمی روضه زهرا بوده زهر در تن نه که از غم جگرش می سوزد یاد مادر که بیفتد به سرش می سوزد غرق آتش در و پروانه پرش می سوزد از همان روز حسن با پدرش می سوزد کودکی بود ولی رنج پدر پیرش کرد غم مادر دگر از زندگی اش سیرش کرد نه فقط زخم زبان از همه مردم بوده زهر در بین غم و غربت او گم بوده قاتلش آتش و آن خانه و هیزم بوده دست سنگین همان کافر دوم بوده ابتدا چادر مشکی حرم سوخته بود بعد هم تیر کفن را به بدن دوخته بود داشت آن روز به لب روضه ای از سر می خواند قصه درد و غم و غربتِ حیدر می خواند داشت از سوز جگر روضه مادر می خواند بعد هم روضه جانسوز برادر می خواند چشمش افتاد به چشمان برادر، با آه گفت لا یوم کیومک به ابا عبدا… ((دل من دست خودش نیست اگر می شکند)) قصه کرببلای تو کمر می شکند دل زینب هم از آن رنج سفر می شکند بر سر دیدن تو شام چه سر می شکند صوت قرآن تو در شام شنیدن دارد چوب دست از لب و دندانت اگر بردارد مهدی چراغ زاده علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
      ابری شدم به نیت باران شدن فقط       مور آمدم برای سلیمان شدن فقط               باید ز گوشه چشم تو کاری بزرگ خواست       چیزی شبیه حضرت سلمان شدن فقط               باید به شیعه بودن خود افتخار کرد       راضی نمی شوم به مسلمان شدن فقط       در خانه کریم کفایت نمی کند       یک لقمه نان گرفتن و مهمان شدن فقط               این لطف فاطمه است و عشق است تا ابد       سرمست از نوای حسن جان شدن فقط               فکری برای پر زدن بال من کنید       من را اسیر زلف امام حسن کنید               آقا شنیده ام جگرت شعله ور شده        بی کس شدی و ناله تو بی اثر شده               پیش حسین سرفه نکن آه کم بکش        خون لخته های روی لبت بیشتر شده               یک چشم خواهرت به تو یک چشم بین تشت       تشت مقابلت، پُرِ خون جگر شده       ای وای از مصیبت تابوت و دفن تو       وای از هجوم تیر و تن و چشم تر شده                  موی سپید و کوچه و تابوت و زهر و تیر        دوران غربت حسن اینگونه سر شده مسعود اصلانی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ملکوت نگاه بارانی ات       راوی یک مدینه اندوه است       سالیانی ست از غم غربت       خاطر خسته ‌ی تو مجروح است       این اهالی ظلمت دنیا       مردمان قبیله ‌ی وهمند       در سلوک هدایت و رحمت       اشتیاق تو را نمی فهمند       ماتم این شکنجه های کبود       غصه ها بی مجال پیرت کرد       سینه‌ ی غرق نور و سنگ ستم       داغ چندین بلال پیرت کرد       بی کسی خو گرفته بود آقا       با اهالی شعب دلتنگی       می شکستی چنان غریبانه       در حوالی شعبه دلتنگی       دیده هر دم غروب عام الحزن       چشم بارانی و پُر ابرت را       تو چه کردی در این غریبستان       که خدا می ستود صبرت را         با عمو در دل پریشانت       حس آرامش عجیبی بود       آه دیگر پس از ابوطالب       مکه زندان بی شکیبی بود       داغها یاس بیقرارت را       در غم خود سهیم می کردند       مادری را به عرش می‌ بردند       دختری را یتیم می کردند       ماه عالم بگو چه آورده       به سر تو محاق خاکستر       دختر تو چقدر دلخون شد       بر سرت ریخت داغ خاکستر       خوب دیدی میان این مردم       دم به دم جوشش عواطف را       بوسه ‌ی سنگ و زخم پیشانی       غصه پُر کرده بود طائف را       قلبتان را چقدر می آزرد       داغدار غم اُحد بودن       زخمی از عهد بی بصیرت‌ ها       خسته از همرهان خود بودن       ناگهان بر تن تو گل کردند       زخمها، لاله ها، شقایقها       لب و دندان تو شده مجروح       آخر از لطف این منافقها       چه کشیدی در آن غروبی که       تن مجروح حمزه را دیدی       دلت آقا کدام سو می رفت       بر دلش زخم نیزه را دیدی       دید خیبر که گفتی آزاده       آب را بر کسی نمی بندد       گرچه از فرقه ‌ی یهودیها       به اسیران کسی نمی خندد       همه دیدند روز خندق هم       رحم و آزادگی شعارت بود       در مرام تو پیکر کشته       ایمن از غارت و جسارت بود       بر سر و سینه و گلوی حسین       بوسه هایت چقدر معروف است       روضه خوان را ببخش آقا جان       روضه از این به بعد مکشوف است       با تماشای قد و بالایش       از نگاه تو آرزو می ریخت       آه، ناگاه اگر زمین می خورد       آسمان بر سرت فرو می ریخت       پیش چشمت محاصره کردند       پیکر ماه بی پناهت را       خوب تکریم کرد امت تو       نیزه در نیزه بوسه گاهت را       زینت شانه های تو حالا       شده پامال نعل مَرکَبها       آیه آیه، ورق ورق، پرپر       ارباً اربا، مُقطّع الأعضا       سر خورشید غرق خونت را       روی نیزه ببین چهل منزل       بارش سنگها چه خواهد کرد       با لبی نازنین چهل منزل       خون او خون تازه ای جوشاند       در رگ دین و مکتبت آقا       تا ابد شور نهضتش باقی ‌ست       تا ابد کُلّ یومٍ عاشورا صلی الله علیه و آله http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بسكه از آه، دل شعله ورت مي سوزد با تماشاي تو قلب پدرت مي سوزد        اي جگر گوشه ي من شعله مزن بر جگرم جگرم سوخت ز بسكه جگرت مي سوزد   زودتر از همه پيش پدرت مي آيي زودتر از همه شمع سحرت مي سوزد   بعد من هرچه بلا هست سرت مي آيد بعدمن واي كه پا تا به سرت مي سوزد    زير پرهاي تو آرام گرفتم بابا حيف از شعله ي در بال و پرت مي سوزد   گاه در كوچه اي از درد زمين مي افتي گاه از ضرب كسي چشم ترت مي سوزد   گاه يك نقش به يك روي تو جا مي گيرد گاه يك زخم به روي دگرت مي سوزد   گاه در پشت در خانه ي خود مي نالي چشم وا مي كني و دورو برت مي سوزد   يك طرف دست تو در پاي علي مي شكند يك طرف دختركت پشت سرت مي سوزد   از صداي تو در آن شعله علي مي فهمد كه اگر فضه نيايد پسرت مي سوزد   صلی الله علیه و آله http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
آسمان زیر پرت بود زمین افتادی یک عبا روی سرت بود زمین افتادی نه صدای تو به گوش کسی آن روز رسید نه کسی دور و برت بود زمین افتادی صورتت خاکی و دستار و عبایت خاکی مادرت در نظرت بود زمین افتادی زهر از جان تو آقا جگرت را می‌خواست آتشی بر جگرت بود زمین افتادی ناله می‌کرد جوادت به سرش می‌زد آه اشک در چشم ترت بود زمین افتادی مثل یک مار گزیده به خودت پیچیدی خوب شد که پسرت بود زمین افتادی ولی افسوس به میدان دل خون برد حسین نیزه از پشت زدند و به زمین خورد حسین... مسعود اصلانی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
آقایمان آمد عبا روی سرش بود رنگ کبودی بر تمام پیکرش بود در کوچه یاد ماجرای کوچه افتاد یا فاطمه (س) یا فاطمه (س) ذکر لبش بود دستی به پهلو دست دیگر روی دیوار پهلو گرفتن یادگار مادرش بود او در میان حجره‌ای دربسته اما صدها فرشته در کنار بسترش بود او دست و پا می‌زد ولی با کام عطشان گویا که دیگر لحظه‌ها‌ی آخرش بود اما تمام فکر و ذهنش کربلا بود یاد غریبی‌ها‌ی جد بی‌سرش بود مردم گریز کربلایم این‌چنین است آمد جواد (ع) و لحظه آخر برش بود اما به دشت کربلا جور دگر شد اربابمان بالای نعش اکبرش بود باید جوانان بنی‌ها‌شم بیایند تا این بدن را بر در خیمه رسانند حبیب باقرزاده علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ساکت و بی صدا زمین خوردن زپر پا یک عبا، زمین خوردن   بی تعادل شدن شکسته شدن وسط کوچه ها زمین خوردن   ارثی از مادر است که حالا می رسد به شما زمین خوردن   ناله های تو را در آوردند آتش زهر با زمین خوردن   صورتت را چقدر خاکی کرد یا امام رضا زمین خوردن   سوزش زهر سینه کافی بود حال دیگر چرا زمین خوردن؟   پشت درهای حجره می گفتی ای جوادم بیا زمین خوردن.....   بال من را شکست و زخمی کرد خسته کرده مرا زمین خوردن   آخرین لحظه بود در نظرت داغ کرب و بلا  زمین خوردن   یا امام رضا چه می بینی سر بردن و یا زمین خوردن؟   دست بسته به خاک افتادن یا که از نیزه ها زمین خوردن   روی پیراهنی نشانده ببین چقدر در پا زمین خوردن مسعود اصلانی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
چقدر نام تو زیباست اباعبدالله  چشم تو خالق دنیاست اباعبدالله  زائر کرببلا حق شفاعت دارد  قطره در کوی تو دریاست اباعبدالله  دستگیری ز گدا گردن هر ارباب است  کار ما دست تو آقاست اباعبدالله  مستجاب است دعا گوشه ی شش گوشه ی تو  حرمت عرش معلی ست اباعبدالله  هر کسی داد سلامی به تو و اشکش ریخت  او نظر کرده ی زهراست اباعبدالله  بارها گفت اگر من ز حسینم، دیدم  جلوه اش اکبر لیلاست اباعبدالله  چشم ما روز قیامت به پر قنداقه ست  پسرت مالک فرداست اباعبدالله  روزی گریه ی ما دست رباب افتاده  روضه خوان در دل صحراست اباعبدالله  باب بین الحرمین از حرم عباس است  همه جا سفره ی سقاست اباعبدالله  ما که باشیم که سنگ تو به سینه بزنیم  سینه زن زینب کبری ست اباعبدالله  مادرت گفت "بنیَّ" دل ما ریخت به هم  بردن نام تو غوغاست اباعبدالله  مادرت گوشه ی گودال تماشا می کرد  بر سر نعش تو دعواست اباعبدالله  قاسم نعمتی  علیه السلام http://eitaa.com/sobhehoseini
السلام ای تشنه کام کربلا  السلام ای خامس آل عبا  ای لبانت بوسه گاه فاطمه  ای خجل از تو فرات و علقمه  بر لب دریا لبت خشکیده بود  از عطش کی اصغرت خوابیده بود  کودکانت جملگی بی تاب آب  دور از چشم یتیمان تو خواب  آب دریا بود مهر مادرت  حسرتش می سوخت حلق اصغرت  تا به روز حشر آب از تو خجل  پای عقل ماست از صبرت به گل  غلامعلی رجائی  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا  در خاک و خون طپیده میدان کربلا  گر چشم روزگار بر او زار می گریست  خون می گذشت از سر ایوان کربلا  نگرفت دست دهر گلابیبه غیر اشک  زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا  از آب هم مضایقه کردندکوفیان  خوش داشتند حرمت مهمان کربلا  بودند دیو و دد همه سیراب ومی مکند  خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا  زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد  فریادالعطش ز بیابان کربلا  آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم  کردند رو به خیمه یسلطان کربلا  آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد  کز خوف خصم در حرم افغان بلندشد  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله درهم است گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب کاشوب در تمامی ذرات عالم است گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست این رستخیز عام که نامش محرم است در بارگاه قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند گویا عزای اشرف اولاد آدم است خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین پرورده ی کنار رسول خدا، حسین کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا در خاک و خون طپیده میدان کربلا گر چشم روزگار به رو زار می گریست خون می گذشت از سر ایوان کربلا نگرفت دست دهر گلابیبه غیر اشک زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا از آب هم مضایقه کردندکوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا بودند دیو و دد همه سیراب ومی مکند خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد فریاد العطش ز بیابان کربلا آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم کردند رو به خیمه ی سلطان کربلا آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد کز خوف خصم در حرم افغان بلندشد کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی وین خرگه بلند ستون  بیستون شدی کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت یک شعله ی برق خرمن گردون دون شدی کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان سیماب وار گوی زمین بی سکون شدی کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک جان جهانیان همه از تن برون شدی کاش آن زمانکه کشتی آل نبی شکست عالم تمام غرقه دریای خون شدی آن انتقام گر نفتادی به روزحشر با این عمل معامله ی دهر چون شدی آل نبی چو دست تظلم  برآورند ارکان عرش را به تلاطم درآورند بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند اول صلا به سلسله ی انبیا زدند نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید زان ضربتی که بر سر شیرخدا زدند آن در که جبرئیل امین بود خادمش اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند بس آتشی ز اخگر الماس ریزه ها افروختند و در حسن مجتبی زدند وآنگه سرادقی که ملک مجرمش نبود کندند از مدینه و در کربلا زدند وز تیشه ی ستیزه درآن دشت کوفیان بس نخل ها ز گلشن آل عبا زدند پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید بر حلق تشنه ی خلف مرتضی زدند اهل حرم دریده گریبان، گشوده مو فریاد بر در ِ  حرم کبریا زدند روح الامین نهاده به زانو سر حجاب تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب چون خون ز حلق تشنه ی او بر زمین رسید جوش از زمین به ذروه عرش برین رسید نزدیک شد که خانه ی ایمان شود خراب از بس شکست ها که به ارکان دین رسید نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید باد آن غبار چون به مزار نبی رساند گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید یکباره جامه در خم گردون به نیل زد چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش از انبیا به حضرت روح الامین رسید کرد این خیال وهم غلط کار کان غبار تا دامن جلال جهان آفرین رسید هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال او در دلست و هیچ دلی نیست بی ملال ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند یک باره بر جریده ی رحمت قلم زنند ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر دارند شرم  کز گنه خلق دم زنند دست عتاب حق به در آید ز آستین چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند آه از دمی که باکفن خون چکان ز خاک آل علی چو شعله ی آتش علم زنند فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت گلگون کفن به عرصه ی محشر قدم زنند جمعی که زد به هم صفشان شور کربلا در حشر صف زنان صف محشر به هم زنند از صاحب حرم چه توقع کنند باز آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سربرهنه برآمد ز کوهسار موجی به جنبش آمد و برخاست کوه ابری به بارش آمد وبگریست زار زار گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر افتاد در گمان که قیامت شدآشکار آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل گشتند بی‌عماری محمل شتر سوار با آنکه سر زد آن عمل از امت نبی روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد شور و نشور واهمه را در گمان فتاد هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند هم گریه بر ملائک هفت آسمان فتاد هرجا که بود آهویی از دشت پا کشید هرجا که بود طایری از آشیان فتاد شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد بر زخم های کاری تیغ و سنان فتاد ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان بر پیکر شریف امام زمان فتاد بی اختیار نعره ی هذا حسین زود سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد 🔰🔰
پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول این کشته ی فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست این نخل تر کز آتش جانسوز تشنگی دود از زمین رسانده به گردون حسین توست این ماهی فتاده به دریای خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست این غرقه محیط شهادت که روی دشت از موج خون او شده گلگون حسین توست این خشک لب فتاده دور از لب فرات کز خون او زمین شده جیحون حسین توست این شاه کم سپاه که باخیل اشگ و آه خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست این قالب طپان که چنین مانده بر زمین شاه شهید ناشده مدفون حسین توست محتشم کاشانی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
                با سر پاک تو آنان که تجارت کردند در دو دنیا به تو سوگند خسارت کردند   اُف بر آن مردم بی رحم که در کرب و بلا خنده کردند و به قتل تو نظارت کردند   آسمان تیره ز آه دل طفلان تو شد تا سرت را به رویِ نیزه زیارت کردند   ما نبودیم اسیران عدو در رهِ شام بلکه آنان همه اعلام اسارت کردند   گاه در شام به اشک غم ما خندیدند گاه با چوب ستم بر تو جسارت کردند   من گرفتم ز عدو عاقبت آن پیرهنی کز تنت ای گل پرپر شده غارت کردند   کو زبانی که "وفائی" کند این قصه بیان هر چه گفتند از این غُصه اشارت کردند (سید هاشم وفایی) علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
جانِ من هستي ولي از تن جدا افتاده اي عرش رحمان از چه زير دست و پا افتاده اي؟!   اينچنيني كه برادر صورتت زخمي شده از رويِ مركب گمانم بي هوا افتاده اي   ديدم آن چيزي كه يعقوب از پسرهايش شنيد يوسفم هستي و دست گرگها افتاده اي   پيكرت را نيزه تقطيع هجائي كرد و رفت ها و نون و يا و سينم ، جا به جا افتاده اي علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
           تورا زدند نگفتم كه خواهري سخت است مرا زدند تو گفتي برادري سخت است چگونه شمر سرت را شكست من ديدم به رويِ سينه يِ پاكت نشست من ديدم هر آنچه داد زدم كه نبر رسيدم من به خنده داد جوابم دگر بريدم من هنوز در تهِ گودال تار ِ گيسو هست هنوز نيزه شكسته ميان پهلو هست همين كه پيكر تو مورد تهاجم شد ز دست و پا زدنت دست و پايِ من گم شد مرا به حرمله يا شمر يا سنان نسپار مرا به خاطر مادر به ساربان نسپار (هاني امير فرجي) علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
از راه می‌رسند پدرها غروب‌ها  دنیای خانه، روشن و زیبا غروب‌ها  از راه می‌رسند پدرها و خانه‌ها  آغوش می‌شوند سرا پا غروب‌ها  از راه می رسند و به آغوش می کشند  با اشتیاق کودک خود غروب ها  از راه می‌رسند و هیاهوی بچه‌هاست  زیباترین ترانه‌ی دنیا غروب‌ها  در چشم های منتظران گرگ و میش عصر  محو است در شکوه تماشا غروب ها  در چشم های دخترکان شوق دیگری‌ست  شوق دوباره دیدن بابا غروب‌ها  بعد از هزار سال همان شوق شعله ور  در چشم های منتظر ما غروب ها  بعد از هزار سال من و کودکان شام  تنها نشسته‌ایم همین‌جا غروب‌ها  این‌جا پدر! خرابه‌ی شام است، کوفه نیست  این‌جا بیا به دیدن ما با غروب‌ها  بابا بیا که بر دلمان زخم‌ها زده‌ ست  دیروز تازیانه و حالا غروب‌ها  بابا بیا که بغض مرا، وا نکرده است  نه زخم تازیانه، نه حتی غروب ها  دست تو را بهانه گرفته‌ست بغض من  بابا ز راه می‌رسد آیا غروب‌ها؟  دست تو را بهانه گرفته که بشکفد  بغضم میان دست تو تنها غروب ها  بابا بیا کنار من و این پیاله آب  که تشنه‌ایم هر دو تو را تا غروب‌ها  از جاده‌ها بیایی و رفع عطش کنی  از جاده‌ها بیایی ... اما غروب‌ها  بسیار رفته‌اند و نیامد پدر هنوز  بسیار رفته‌اند خدایا غروب‌ها  کم‌کم پیاله موج زد و چشم روشنش  چون لحظه‌های غربت دریا غروب‌ها  خاموش شد وَ بر سر سنگی نهاد سر  دختر به یاد زانوی بابا غروب‌ها  بعد از هزار سال هنوز اشک می‌چکد  از مشک پاره‌پاره‌ی سقا غروب‌ها  (اسماعیل امینی)      سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
در گریه غرق بود ولیكن صدا نداشت  شاید ز ترس دشمن و شاید كه نا نداشت  از میهمان نوازیِ سنگین كوفیان  بر پیكرش نشانه ی ضربت، كجا نداشت؟  با یاد خنده های پدر گریه می نمود  دیگر امید دیدن آن خنده را نداشت  سنش به قدر درك ستم هم نمی رسید  در روح كودكانۀ او كینه جا نداشت  مظلومه ای كه گردش این روزگار زشت  ظلمی نمانده بود كه بر وی روا نداشت  هم سنگ دردهای بدون كرانه اش  عشقش به ذات اقدس حق انتها نداشت  سخت است گر چه باورش اما حقیقت است  عشقی كه غیر ذات خدا خون بها نداشت  او عاشق پدر، پدرش عاشق خدا  هرگز سه ساله عاشقی این سان خدا نداشت  (سید محمد مجید موسوی گرمارودی)       سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خبر آمد که ز معشوق خبر می آید  ره گشایید که یارم ز سفر می آید  کاش می شد که ببافند کمی مویم را  آب و آیینه بیارید پدر می آید  نه تو از عهده ی این سوخته بر می آیی  نه دگر موی سرم تا به کمر می آید  جگرت بودم و درد تو گرفتارم کرد  غالبا درد به دنبال جگر می آید  راستی گم شده سنجاق سرم، پیش تو نیست!  سر که آشفته شود حوصله سر می آید  هست پیراهنی از غارت آن شب به تنم  نیم عمامه از  آن بهر تو در می آید  به کسی ربط ندارد که تو را می بوسم  غیر من از پس کار تو که برمی آید؟  راستی! هیچ خبر دار شدی تب کردم؟  راستی! لاغری من به نظر می آید؟  راستی! هست به یادت دم چادر گفتی  دختر من! به تو چادر چقدر می آید  سرمه ای را که تو از مکه خریدی، بردند  جای آن لخته خونی که ز سر می آید  (محمد سهرابی)      سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872