eitaa logo
صبح حسینی
474 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
وقت وداع ازحرم نگاه پدرها  ملتمسانه تر است پشت پسرها  آه،پدرهاي خسته، آه، کمرها  آه،پسرهاي رفته، آه، جگرها  می رود و یکصدا به گریه می افتند  پشت سرش خیمه ها به گریه می افتند  کیست که خاکش بوي گلاب گرفته  اینکه برایش ملک رکاب گرفته  بهرشهادت چنان شتاب گرفته  زودتراز دیگران جواب گرفته  سرکشی عشق او مهار ندارد  بسکه به شوق آمده قرار ندارد  باز نمایان شده جلال پیمبر  بازتماشا شده جمال پیمبر  پرده برانداخته کمال پیمبر  اینکه وصالش بود وصال پیمبر  سمت عدو نه علیِّ اکبرخیمه  می رودازخیمه هاپیمبرخیمه  حیدرکرارشد، زمان خطرگشت  لشگرکوفه تمام مثل سپرگشت  ریخت بهم دشت را و موقع برگشت  ضرب عمودي که خورد، واقعه برگشت  خون سرش بر روي عقاب چکید و....  راه حرم راندید و شیهه کشید و....  آن بدنِ از جفا شکسته ترین را  آن بدنِ له شده به عرشه ي زین را  برد سوي دیگري، شکسته جبین را  لشگرآماده نیزخواست همین را  واي که شمشیرها محاصره کردند  ازهمه سو تیرها محاصره کردند  بی خبرانه زدند، بی خبرافتاد  خوب که بیحال شد ز پشت سر افتاد  در وسط قتلگاه تا پسر افتاد  درجلوي خیمه گاه هم پدر افتاد  واي گرفتند از دلم ثمرم را  میوه ي باغ مرا،علی، پسرم را  آه ازاین پیرمرد خسته، شکسته  سمت علی می رود شکسته، شکسته  آمد و دیدآن تن خجسته، شکسته  دربدنش نیزه دسته دسته، شکسته  کاش جوانان خیمه زودبیایند  یاري این قامت شکسته نمایند  (علي اكبر لطيفيان)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خِس خِس سینه ات انداخت زپا بابا را  به زمین هِی نکش آنقدر عزیزم پا را

  پیرمردم!همه دلخوشی من برخیز  برنمیخیزی اگر باز کن این لبها را

  دشت پُر گشته ز تو یا که تو از دشت پری؟
  به زمین ریخته ای مینگرم هر جا را  سهم آهوی من از زندگی اش صیاد است
  بست با نیزه به رویش ره این صحرا را  پهلویت آمدم و پهلویت آزارم داد  
باز دیدم وسط آتش در زهرا را  خُنکای جگرم بی تو نمیخواهم من  به خدا لحظه ای از زندگی دنیا را

  تو تجلای غم پنج تنی ای ولدی  که بهر زخم به تصویر کشیدی ما را  (سید پوریا هاشمی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان  مثل تیری که رها می شود از دست کمان  خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود  بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود  مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود  مست می آمد و رخساره برافروخته بود  روح او از همه دل کنده، به او دل بسته  بر تنش دست یدالله حمایل بسته  بی خود از خود، به خدا با دل و جان می آمد  زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد  یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را  آمده باز هم از جا بکند خیبر را  آمد ، آمد به تماشا بکشد دیدن را  معنی جمله در پوست نگنجیدن را  بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید  زیرپایش همه کون و مکان می چرخید  بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد  رفت از میسره از میمنه بیرون آمد  آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه  گفت: لاحول ولاقوه الابالله  مست از کام پدر، زاده لیلا، مجنون  به تماشای جنونش همه دنیا مجنون  آه در مثنوی ام آینه حیرت زده است  بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است  رفتی از خویش ، که از خویش به وحدت برسی  پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی  نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد  به تماشای نبرد تو خداوند آمد  با همان حکم که قرآن خدا جان من است  آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است  ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست  دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست  آه آیینه در آیینه عجب تصویری  داری از دست خودت جام بلا می گیری  زخم ها با تو چه کردند؟ جوان تر شده ای  به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ای  پدرت آمده در سینه تلاطم دارد  از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد  غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا  آه ، لب واکن و انگور بخواه از بابا  گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید  با فغان پسرم وا پسرم می آید  باز هم عطر گل یاس به گیسو داری  ولی اینبارچرا دست به پهلو داری؟!  کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است  یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟!  مثل آیینهء در خاک مکدر شده ای  چشم من تار شده ؟یا تو مکرر شده ای؟!  من تو را در همه کرب و بلا می بینم  هر کجا می نگرم جسم تو را می بینم  ارباْ اربا شده چون برگ خزان می ریزی  کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی  مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم  باید انگار تو را بین عبا بگذارم  باید انگار تو را بین عبایم ببرم  تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم  (سید حمید رضا برقعی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
 باز دور و بر ما معرکه برپا شده است  یا سر قامت رعنای تو دعوا شده است  تو مگر وعده ندادی به حرم آب بری  پس چرا جایگهت سینه صحرا شده است  تیرهایی که همه از پس نخلستان ریخت  با چه نظمی به میان بدنت جا شده است  جگرم پاره نکن پای نکش روی زمین  به خدا پشت و پناهم کمرم تا شده است  چون که در بین حرم خوش قد و بالا بودی  باورم نیست که اینگونه سرت وا شده است  چقدر فاصله افتاد به ابروهایت از چه رو خورده به هم حالت گیسوهایت     خواستم بعد ظفرهای تو تکبیر کشم  مرهمی بر جگر مادر بی شیر کشم  حال باید بنشینم به کنار بدنت  با دلی سوخته از چشم ترت تیر کشم  مانده ام فرق تو با تکه عبایی بندم  یا که از پیکر تو نیزه و شمشیر کشم  باید اینبار به زینب عوض پاسخ خود  جسم صد چاک در آیینه به تصویر کشم  کودکان تا خبر از حال عمو پرسیدند  عکس شیر حرمم بسته به زنجیر کشم  تیر ها یک به یک از پای درت آوردند ای برادر چه بلایی به سرت آوردند  باز برخیز که در معرکه گرداب کنی  لب خشکیده بر علقمه سیراب کنی  تو قرار است که با آب حرم برگردی؟  یا دل از زینب ماتم زده بی تاب کنی  پا بچسبان به رکاب و علمت را بردار  تا که مشک حرم و قلب مرا آب کنی  چشم بر راه تو بر خیمه رباب است هنوز  تا به آغوش خودت اصغر او خواب کنی  شک ندارم که قرار است تو در نخلستان  داغ خود را وسط سینه من قاب کنی  درصدد بود که دشمن بزند هست تو را قرعه افتاد که اول بزند دست تو را  التماست بکنم تا نروی از بر من  ای امید حرم و قوت بال و پر من  تا که با قامت خم سوی تو را افتادم  هو کشیدند مرا ساقی آب آور من  باید اینبار تو را جمع کنم بین عبا  ارباً اربا شده ای مثل علی اکبر من  بوی یاس بدن و خنده بر لب از چیست؟  مادرت آمده دیدار تو یا مادر من؟  ای برادر غضب گوشه چشمت کافی است  تا که دشمن نرود دور و بر خواهر من  باید اول بدنت دور ز مرکب بکنم فرصتی نیست تنت را که مرتب بکنم  شمر اینجاست که با خنده تماشات کند  قد رعنای تو در علقمه خیرات کند  سر ماهت ترکی دارد و ماندم که چه سان  زینبم با تو سر نیزه ملاقات کند  غیرت الله رجز سر بده شاید دشمن  نتواند به حرم چشم خودش مات کند  این جماعت به سرش نیت بد دارد تا  خواهرم راهی دروازه ساعات کند  شمر در دور و برت پرسه زنان میخندد  مادرم آمده ای کاش مراعات کند  زخم های بدنت با چه مداوا بکنم کاش میشد کفنی بر تو مهیا بکنم  (مجید قاسمی) علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خورشید پیر روضه هجر قمر گرفت  نزدیک ماه بود که درد کمر گرفت  داغ برادری اثرش تار دیدن است  انقدر پا کشید ز جسمت خبر گرفت  زخم عمود را که به فرق سر تو دید  دست کمر گرفته ی خود را به سر گرفت  ای کاش از تن تو عدو دست می کشید  حتی برای غارت تو جنگ در گرفت  بهتر از این نمی شود این پاره پاره تن  وقتی که دور جسم تو را صدنفر گرفت  برخیز و گو چرا بدنت پر ز آهن است  برخیز و گو چرا بدنت شکل پر گرفت  گفتم حرم لباس اسارت به تن کند  در غیبت تو دور حرم را خطر گرفت  حالا حسین مانده و قد خمیده اش  خورشید پیر روضه هجر قمر گرفت  (سید پوریا هاشمی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
جز تو به فکر خیمه گاهم هیچ کس نیست  بعداز تو آب آور بخواهم هیچ کس نیست  پای شریعه  لشکرم  را دادم از دست  جز یک حرم زن، در سپاهم هیچ کس نیست  غربت سراغم آمد عباسم  که می رفت  غیر از علی اصغر، گواهم هیچ کس نیست  زیر بغل های مـرا باید بگیری  من  داغ دیدم عذرخواهم هیچ کس نیست  تنها شدم اطرافم اما ازدحام است  هم هست یعنی آشنا هم هیچ کس نیست  بی دست می شد کــــاش دسـتم را بگیری  حالا که بی تو تکــیه گاهم هیچ کس نیست  فرقت شکسته با علی فرقی نداری  پاشیده تر از جسم ماهم هیچ کس نیست  (صابر خراسانی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
وقتی که کافرها تورا تکفیر کردند  سرنیزه ها خواب تورا تعبیر کردند  
ظهر است اما اسبها روی تن تو  
چندین هلال ماه را تصویر کردند  
حالا که افتادست کارت دست اینها  
اوباش مرگ صعب را تقدیر کردند  
هرچه گذشت اوضاع تو غمبارتر شد
  حتی دعاهای شما تغییر کردند
  این یا غیاث المستغیثینی که گفتی  روی دهانت با لگد تفسیر کردند  ای آیه ی تطهیر خوناب لبت را  با ضربه های پشت هم تطهیر کردند  پیش نگاه تو جوانت را گرفتند  
بعد از علی اکبر توراهم پیر کردند  با پا تنت را زیر و رو میکرد یعنی  
با آن همه عزت تورا تحقیر کردند
  هرکس ز آزار تو سهم خویش را برد
  اما عصاداران دوباره دیر کردند  از ضربه های پیرمردان پیکرت سوخت  از اضطراب زینبت چشم ترت سوخت  (سید پوریا هاشمی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
سحر مکه صفای دگری پیدا کرد ناله سوخته دل‌ها، اثری پیدا کرد کعبه می‌خواست کـه دل را ز بتان پاک کند دید فرزند خلیل و جگری پیدا کرد بـه تمنای لبان پسر اسماعیل زمزم از شوق، عجب چشم تری پیدا کرد نور توحید پس از غیبت طولانی خویش در حرم فرصت هر جلوه‌گری پیدا کرد سالیانی خبر از حضرت جبریل نبود مصطفی آمد و او بال و پری پیدا کرد از قدوم پسر آمنه و عبدالله امّت پاک سرشتان، پدری پیدا کرد خاتم از راه رسید و شجر هر چـه رسل تازه بر بار نشست و ثمری پیدا کرد مـا هدایت شدۀ نور رسول اللهیم ریزه خوار کرم زادۀ عبداللهیم بی وجود تـو بشر بی سر و سامان می‌شد همه ی جا نور خدا مخفی و پنهان می‌شد بی وجود تـو کجا در همه ی امت‌ها نام این قوم مزین بـه مسلمان می ‌شد تا کـه از قوم دگر حرف میان می‌آید تکیۀ بازوی تـو شانۀ سلمان می ‌شد تـو دعا کردی و مـا شیعۀ مولا گشتیم از همان روز، دلت گرم بـه ایران می‌شد رخصتی می دهي ای سرور زیبا رویان گویم از چـه رخ تـو قاتل هر جان می ‌شد با تبسم بـه لب غنچه تـو گل می‌کرد گیسوی حور، بـه یکباره پریشان می ‌شد علت این بود کـه در روی ملیحانۀ تـو قدری دندان ثنایات نمایان می‌شد ذکر تسبیح تـو آهنگ بیان ملک اسـت شکل ترکیب رخ تـو نمک اندر نمک اسـت بی دم قدسی تـو مرده‌ای احیا نشود پسر مریم قدّیسه، مسیحا نشود پشت موسی بـه تـو و حضرت مولا گرم اسـت ورنه بی اذن شـما وارد دریا نشود گر زلیخا رخ زیبای تـو بیند در خواب پای دلداگی یوسفی رسوا نشود همه ی از رحمت تـو حرف میان آوردند از چـه رو علت هر خشم تـو افشا نشود غضبت رمز «اشدّاء علی الکفّار» اسـت لشگر کفر حریف تـو بـه هیجا نشود با دعای تـو علی صاحب تیغ دو سر اسـت بی رضایت گره از ابروی او وا نشود جز بـه پیش غضب چشم تـو در وقت نبرد کمر تیغ علمدار احد، تا نشود تـو ز نور احدی، اشرف مخلوقاتی پدر فاطمه‌ای، تاج سر ساداتی تـو کریمی و کریمان همه از نسل تواند سائلان بین، گذر یار بلافصل تواند هر کـه ابتر بـه تـو گفته رحمش ناپاک اسـت همه ی خلق خدا ریزه‌خور نسل تواند ان کسانی کـه ندارند بـه دل حب علی در عمل امت ملعون شده و رذل تواند زدن فاطمه بر اهل یقین ثابت کرد این اراذل پی آتش زدن اصل تواند چون تمسّک بـه علی شرط شفاعت باشد شیعیان در صف محشر همگی وصل تواند چـه کسی گفته اباالفضل ز اولاد تـو نیست؟ ثلث سادات ز اولاد اباالفضل تواند بعد محسن کـه دل فاطمه حساس شده پسر سوم زهرای تـو، عبّاس شده مکتب قدسی تـو نور حقایق دارد چارده مصحف تابنده و ناطق دارد دشمن کور دل تـو ز کجا می‌دانست راه تابندۀ تـو حضرت صادق دارد ظاهراً خاک حریمش شده با خاک یکی باطناً او حرمی در دل عاشق دارد روزی بندگی مـا همه دست آقاست در عمل او صفت کامل رازق دارد سالها می‌گذرد، سرخی خاک یثرب اثر خون تن زخم شقایق دارد گر کـه گوش دل مـا باز شود این ایام صحبت از توطئۀ چند منافق دارد زود شهر نبی از مادر مـا خسته شده باورم نیست کـه دستان علی بسته شده صلی‌الله علیه و آله http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
اصلاً حسين جنس غمش فرق مي کند اين راه عشق پيچ و خمش فرق مي کند   اينجا گدا هميشه طلبکار مي شود اينجا که آمدي کرمش فرق مي کند   شاعر شدم براي سرودن برايشان اين خانواده، محتشمش فرق مي کند   “صد مرده زنده مي شود از ذکر يا حسين” عيساي خانواده دمش فرق مي کند   از نوع ويژگي دعا زير قبه اش معلوم مي شود حرمش فرق مي کند   تنها نه اينکه جنس غمش جنس ماتمش حتي سياهي علمش فرق مي کند   با پاي نيزه روي زمين راه ميرود خورشيد کاروان قدمش فرق مي کند   من از "حسينُ منّي" پيغمبر خدا فهميده ام حسين همش فرق مي کند     علي زمانيان  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
نسیم تلخ پر از انکسار می آید  و ذوالجناح دگر بی سوار می آید  به باد رفته گمانم تمام هستی او  به سمت خیمه چه بی اختیار می آید  تمام فاجعه را با دو چشم خود دیده  که ناله می زند و بی قرار می آید  فقط نه کرب و بلا و مدینه و مشعر  صدای ناله ای از مستجار می آید  زنی که اول صبحی شبیه حیدر بود  غروب با قد خم هم کنار می آید  میان خیمه آتش گرفته غیر از غم  سراغ اهل حرم اضطرار می آید  غروب با خودش انگار غربت آورده  ز سمت خیمه صدای (فرار) می آید  یکی دوید، گمان می کنم سر آورده  چقدر با عجله، از شکار می آید؟  تمام لشگر ابلیس غرق شادی بود  از این به بعد چه بر روزگار می آید؟  (حسین ایزدی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
با چشم اشک بار علیکنّ بالفرار  با قلب داغ دار علیکنّ بالفرار  وقتی کمان حرمله شلاق دست شد  پنهان و آشکار علیکنّ بالفرار  جان هم رسیده گرچه به لب هایتان ولی  با حال احتضار علیکنّ بالفرار  در ساحل فرات علمدار کربلا  شد چون علم ندار ، علیکنّ بالفرار  راه عبور ، معبر غارت گران شده  از گوشه و کنار علیکنّ بالفرار  دیدید مثل ابر بهار اشک ریختیم  آتش نشد مهار علیکنّ بالفرار  از من به لاله های حرم عمه جان بگو  حتی به روی خار... علیکنّ بالفرار  با این که مشکل است و همه بانوان ما...  ...هستند با وقار علیکنّ بالفرار  حتما به دختران حرم گوشزد کنید  تا هست گوشوار علیکنّ بالفرار  دقت کنید گم نشود هیچ کودکی  امشب در این دیار علیکنّ بالفرار  با چکمه ها به سوی حرم روی اسب خویش  تا شمر شد سوار علیکنّ بالفرار  با این که از مصائب این دشت پر بلا  لا یمکن الفرار... علیکنّ بالفرار  (مصطفی متولی)   علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
 ديگر رسيده قصه به آخر... جدا شدن...  سخت است خواهري ز برادر جدا شدن  با دلهره كنون كه بغل مي كني مرا  يعني فراق، با دل مضطر جدا شدن  پنجاه سال صبح و شبم با تو سر شده  آهسته رو زمان ز خواهر جدا شدن  تو از مدينه ياد ز يحيي كني چرا؟  يعني رسيده است دم سر جدا شدن؟  بگذار تا گلوي تو را بوسه اي زنم  حيف است حنجر تو به خنجر جدا شدن  تو مي روي و غصه ي من مي شود شروع  از دختران فاطمه معجر جدا شدن...  پيش نگاه غمزده ي كودكان تو  يكسر سر شهيد ز پيكر جدا شدن...  از ما زنان بپرس زماني كه تنگ شد  درد آور است النگو و زيور جدا شدن...  (رضا رسول زاده)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
یک روح واحدند، ولی از بدن، جدا  در اتحاد نیست "تو" از "او" و "من" جدا  این دو، دو نیستند، تجلی وحدتند  پس باطناً یک اند ولی ظاهراً جدا  جسمش کنار خیمه و روحش کنار عرش  این گونه هیچ کس نشد از خویشتن جدا  می برد با خودش همه اهل بیت را  پس داشت می شد از همه پنج تن، جدا  حال غریب بهتر ازین که نمی شود  این است آخر عاقبت از وطن جدا  از نیزه ها بپرس چرا هر چه می کشید  اصلاً نمی شد از بدنش پیرهن جدا  در غارتش کسی به کسی پا نمی دهد  یا می شود لباس جدا، یا بدن جدا  افتاده است گوشه ی گودال سر جدا  افتاده است گوشه ی گودال تن جدا  این کشته هم حسین هم انگار زینب است  این دو، دو نیستند، ولو ظاهراً جدا  (علی اکبر لطیفیان)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
 اگر چه ایل و تبار مرا به همراهت...!  برو حسین که دست خدا به همراهت  دعای حرز لبم را به گردنت بستم  برو حسین که این بوسه ها به همراهت  تویی که جان مرا می بری به همراهت!  نمی بری بدنم را چرا به همراهت؟!  فدای موی بلندت شوم که دست نسیم  چگونه می زند این نظم را به هم، راحت!  برو که با خبری من چگونه می آیم  برای یافتنت تا کجا به همراهت  فقط کنار تنت نیمی از مرا بگذار  که نیم دیگر من تا خرابه همراهت...  دلی دو تا و قد و قامتی دو تاتر از آن  برو که من شده ام چند تا به همراهت  نگفته بودی اگر سمت خیمه ها برگرد!  می آمدم به خدا بی هوا به همراهت  تو دور می شوی اما هنوز این جایی  برای آن که نبردی مرا به همراهت  (حسین رستمی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
از آن طرف قمرش روی نیزه کامل شد از این طرف سرت از روی نیزه نازل شد غروب روز دهم بود عمه ام افتاد عبای خونی تو تا به دوش قاتل شد تمام اهل حرم را سوار محمل کرد عمو نبود... پدر، کارِ عمه مشکل شد میان کوفه همه زیر لب به هم گفتند: عقیله همسفر مشتی از اراذل شد تمام دشت بهم ریخت آن زمانی که نگاهت از روی نی سوی عمه مایل شد چکید خون سرت... خواهرت دلش خون شد گواه این سخنم خون و چوبِ محمل شد به جای تک تک ما عمه کعب نی خورده برای تک تک ما مثل شیر حائل شد خدا کند که پدر جان ندیده باشی تو چگونه دختر حیدر به شام داخل شد هزار خطبه ی قرّاء خوانده خواهر تو جواب این همه خطبه فقط کف و کِل شد عقیله، کعبه ی غم، قبلةُ البرایا* بود ز اشک نیمه شبش خاک دشت ها گِل شد میان نافله ها یاد مادرش می کرد همیشه روضه ی او برکت نوافل شد اگرکه پیر شدم، عمه ام مقصر نیست گمان نکن که دمی از رقیه غافل شد محمد جواد شیرازی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
کسی محبت خود يا که برملا نکند و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند   تمام شهر ز احوال من خبر دارند قرار نیست دلی بشکند صدا نکند   به زنده ماندن شمع و عروج پروانه که آشنای کسی ترک آشنا نکند   فراق بعد تو با هیچ عاشقی دیگر چنانکه با دل من کرده است تا نکند   به روی شانه هر کس جنازه ای بردند نشد که خواهر تو یاد بوریا نکند   قسم به دست امامت که خواهرت آن شب محال بود برای تو جان فدا نکند   تو زنده بودی من هر چقدر ناله زدم نشد که رأس تو را از بدن جدا نکند   به زیر تابش خورشید بستری دارم چگونه یار به محبوب اقتدا نکند   به پشت گرمی پیراهن تو می میرم کسی ز سینه ام این هدیه را جدا نکند   حسين رستمی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
‌ همه رفتند و من جا ماندم ای دوست ز بخت بد به دنیا ماندم ای دوست چرا رفتی مرا با خود نبردی ببین بعد از تو تنها ماندم ای دوست ببین از داغ تو خیلی شكستم شكستم كه چنین از پا نشستم شكسته دشمنت از بس دلم را چنان گشتم كه نشناسی كه هستم به یادت در نوای آب آبم چنان تو زیر تیغ آفتابم تو راحت خفته ای در خانه ی قبر ولی من از غمت خانه خرابم لباس تو در آغوشم برادر صدایت مانده در گوشم برادر تو ماندی بی كفن بر خاك صحرا چگونه من كفن پوشم برادر ببین در دیده سوی دیدنم نیست توان دادن جان در تنم نیست چنان آبم نموده آتش تو گمانم جسم در پیراهنم نیست من وكابوس شمشیر و تن تو تماشای به غارت رفتن تو تو را سر نیزه ها بردند و مانده برای من فقط پیراهن تو سراسر نیزه می‌بینم به خوابم سر و سرنیزه می‌بینم به خوابم همین كه پلك بر هم می گذارم تو را بر نیزه می‌بینم به خوابم دلم هر روز سوی نیزه می‌رفت كه خونت در گلوی نیزه می‌رفت چه می شد مثل سرهای شهیدان سر من هم به روی نیزه می‌رفت محسن عرب خالقی سلام الله علیها https://eitaa.com/sobhehoseini