جلوه ي روي پنج تن قاسم
ابنِ اِبنِ ابوالحسن قاسم
ماهْ رخسار انجمن قاسم
سرو خوش قامت چمن قاسم
ذكر من وقت پر زدن قاسم
كيست اين نوجوان؟قرار حسن
وارث عزّت و وقار حسن
دُرّ دردانه ي تبار حسن
همه جا هست دستيار حسن
حسن خانه ي حسن قاسم
گيسوان حسن مجعّد بود
پاي تا فرق چون محمّد بود
عشق بي عشق او مردّد بود
رنگ او سبز چون زبرجد بود
پس عقيق است در يمن قاسم
گردش چرخ بي دَمَش، مـُختَل
همه بي قاسمند، ول مَعطل
نكته اي گويمت ولي مُجمَل
خوش بحالش كه بود از اوّل
با اباالفضل همسخن قاسم
در جلالت به كبريا رفته
صولتش هم به مصطفي رفته
هيبتش هم به مرتضي رفته
در كرامت به مجتبي رفته
با حسين است هموطن قاسم
روي او قبله از ازل شده است
لب او شيشه ي عسل شده است
صاحب پرچم و كتل شده است
مشكلاتم اگر كه حل شده است
هست مشكل گشاي من قاسم
آه اگر بر بلا دچار شود
آه از آن دم كه سنگسار شود
با سرِ نيزه ها شكار شود
كفنش خاك و سنگ و خار شود
مثل اربابِ بي كفن قاسم
چشمش از تشنگي كه كم سو شد
سكّه ي جنگ آن ورش رو شد
وارث روضه هاي پهلو شد
بدنش پاره پاره از تو شد
آه از نعل و از دهن قاسم
(محمد قاسمی)
#مرثیه_حضرت_قاسم علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
تا نیزهای غریب عنان مرا گرفت
پهلوی من نشست و نشان مرا گرفت
میرفت تا که فاش؛ پدر خوانمت عمو!
سُمّ فرس رسید و دهان مرا گرفت
گویند بو کشیدن گل؛ مرگ مؤمن است
بوی خوش دهان تو جان مرا گرفت
من سینه ام دُکان محبّتفروشی است
آهنفروش از چه دُکان مرا گرفت
دشمن که چشم دیدن ابروی من نداشت
سنگی رها نمود و کمان مرا گرفت
از پیرهای زخمی جنگ جمل رسید
هرچه رسید و عمر جوان مرا گرفت
لکنت نداشت من که زبانم ز کودکی
مومِ عسل چگونه زبان مرا گرفت؟
چون کندوی عسل بدنم رخنه رخنه است
این نیشهای نیزه توان مرا گرفت
پر شد ز خاک سُمّ فرس چشم زخم من
ریگ روان، همه جریان مرا گرفت
(محمد سهرابی)
#مرثیه_حضرت_قاسم علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خالق احدی باتو برابرنکشیده
مانند تو صدیقه اطهر نکشیده
خطاط تو را غیر شکسته ننوشته
نقاش تورا غیر مکسّر نکشیده
تصمیم علی شد که زره را بفروشد
چون از توخدا سینه سپرترنکشیده
حتی نفسی دست زحیدر نکشیدی
آنگونه که مِی دست ز ساغرنکشیده
تا شعله نگیرد به پر شیعه مولا
مانند تو کَس جام بلا سرنکشیده
الحق و الانصاف که تو فاطمه هستی
در شعله زدی… کار به محشر نکشیده
زجری که تو از داغی مسمار کشیدی
حلقوم حسین تو ز خنجر نکشیده
ششماهه به ششماهه دهد درس شهامت
کی گفته به محسن؛ علی اصغر نکشیده
بال ملک از داغی این منظره اش سوخت
محسن همه اش سوخت علی حنجره اش سوخت
سعید توفیقی
#مرثیه_حضرت_زهرا سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
امشب دلم گرفته برای دلت حسن
قربان بیقراری و چشم ترت حسن
یک گوشه ای نشستی و هی آه می کشی
تصویر کوچه آمده در خاطرت حسن
هر بار وقت ضربه ی سیلی که میرسد
خود را گذاشتی عوض مادرت حسن
او پیش چشم تو به زمین خورد و ناله زد
این داغ تا ابد نشود باورت حسن
تو بهر گوش پاره ی او ناله ها زدی
او گفت زیر لب که فدای سرت حسن
امشب کمی ملاحظه کن آه کم بکش
در پیش چشم خواهر غم پرورت حسن
شاعر:حسین شادمند
#مرثیه_حضرت_زهرا سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بسترت را جمع کن٬ یک روز دیگر هم بمان
التماسم را نکن رد٬ فاطمه پیشم بمان
بی تو یک لحظه تو میدانی که میمیرم ٬بمان
ای جوانم ٬تکیه گاهم ٬سرد و دلگیرم٬ بمان
یار تنهایی من٬ تنها ترینم فاطمه
باش تا جبران کنم٬ ای بهترینم فاطمه
این سه ماه آخرت پیر شدی٬ آب شدی
هی زمین خوردی و تب کردی و بیتاب شدی
از همه شهر بریدی و تو سیراب شدی
این همه دردولی باز تو مهتاب شدی
همه ی عمر علی٬ حرف دلت چیست بگو؟
قاتل محسن من فاطمه جان کیست بگو؟
میخ در،لکه ی خون،کوچه، حسن کشت مرا
نیمه شب،باز حسن..لفظ نزن..کشت مرا
شستن هر ساعت این پیرهن کشت مرا
حرف غسل دادن و تابوت و کفن کشت مرا
پیش چشمم آیه های کوثرم سوخت خدا۰۰۰
پشت در داد زدم که همسرم سوخت خدا۰۰۰
بعده تو از لیله ی تار متنفر شده ام
از سکوت خیل اشرار متنفر شده ام
دیگر از واژه ی مسمار متنفر شده ام
فاطمه از درو دیوار متنفر شده ام
شرمنگینم من ز رویت ای بهاره مرتضی
تو حلالم بکن ای دارو نداره مرتضی
حسین خیریان
#مرثیه_حضرت_زهرا سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ببین می تــوانی بمانی بمان
عزیزم تو خیــلی جـوانی بمان
تو هم مثل من نیمه جـانی بمان
زمــین گـیر من،آســمانی،بمان
اگر می شـود می توانی بـمان
تو نـیلوفرانه تـریـن یاس شـهر
وجود تو کانون احـساس شهر
دعا گوی هر قـدر نشناس شهر
نکش دست از دست دستاس شهر
نباشـی، چـه آبی چه نانـی بمان
چه شد با علی همسفر ماندنت
چه شـد ماجرای سـپر ماندنـت
چه شد پـای حـرف پـدر ماندنـت
پس از غـصه ی پشـت در ماندنت
نـدارد علــی هـمزبانی بمــان
برای علی بی تو بـد میشود
بدون تو غم بی عـدد میشود
نرو که غــرورم لــگــد میشود
و این سـقف،سـنگ لحدمیشود
تو باید غــمم را بدانــی بمــان
چرا اشــک را آبـرو میکــنی
چرا چــادرت را رفـو میکـــنی
چرا اسـتخوان درگـلو میکــنی
چرامـــرگ را آرزو میکـــــنی
چه کم دارد این زنــدگانی بمان
حامد خاکی
#مرثیه_حضرت_زهرا سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
قامت اقتدار باید بود
شیر، شیر شكار باید بود
پای این ساحل پر از امواج
صخرهای استوار باید بود
بر سر سنگریزه پا بگذار
رود نه، آبشار باید بود
پشت بر پشت، تكیهگاه هم
دو سر ذوالفقار باید بود
الغرض حرفهای ما این است:
آه ، زهرا تبار باید بود
مثل خورشید، سیره زهراست
كه ولایتمدار باید بود
جز در این جادّه قدم مگذار
هرچه داری بیار كم مگذار
ای مدینه بیا به سر بزنیم
ناله از آتش جگر بزنیم
پیش پرهای سرخ پروانه
تا دم صبح بال و پر بزنیم
لااقل ما به جای مردم شهر
به عیادت رویم و سر بزنیم
یاد پهلوی مادر گلها
خم شده دست بر كمر بزنیم
نفسش در شماره افتاده
سر به بیمار محتضر بزنیم
روضههای نگفته را گوییم
ضجهها را بلندتر بزنیم
وای بر من! بهار را كشتند
مادری باردار را كشتند
كوهی از غم به شانهها مانده
غرق خون چشم كربلا مانده
هقهق و گریههای بینفس است
پشت این بغضها صدا مانده
پای چشمان مادری چندیست
نقش یك زخم بیحیا مانده
چادری كه مدینه روشن كرد
روی آن جای رد پا مانده
زخم بر روی زخم افتاده
رد خونی به كوچهها مانده
خسته را، بیپناه را كشتند
مادری پابهماه را كشتند
رعشه در دست و پای بانو بود
لرزهای در صدای بانو بود
دختری چادرش به سر كرده
كه پس از این به جای بانو بود
سرفه فرصت نداد بر مادر
نوبت لایلای بانو بود
سه كفن روی دستهایش داشت
یكی از آن برای بانو بود
و لباسی كه دوخته اما
شاهد زخمهای بانو بود
پس از آن یاحسین میگفت و
روضهخوان عزای بانو بود
خیس در تن از روضههای خویشتن است
وای بر من! حسین بیكفن است
مرد تنهای قلههای بلند
مرد سجاده، مرد بیمانند
آن كه در شهر شوكت و همت
سكهها را به نام او زدهاند
آن كه مدحش خود خدا میگفت
لحظههایی كه تیر میافكند
ذوالفقارش اگر كه میچرخید
میگشود از سپاه بند از بند
میل اگر داشت با در خیبر
قلعه را هم ز جای خود میكند
حال، شرمنده آب میریزد
روی یاسش گلاب میریزد
شب رسیده، زمان باران است
آتشی در دل نیستان است
شهر خوابند و خانهای بیدار
خانهای در هجوم طوفان است
كودكانی كنار یك تابوت
روی سنگی تنی كه بیجان است
كودكانی فشرده در بر هم
چهرههایی كه زرد و گریان است
نالهها بین سینهها مانده
آستینها میان دندان است
چند وقتی است مانده بی شانه
گیسوانی اگر پریشان است
چشمها وقت گریه میسوزند
سمت مادر نگاه میدوزند
حسن لطفی
#مرثیه_حضرت_زهرا سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872