شور و شوقم را ببین، یاور نمیخواهی عمو؟
اکبری یک ذره کوچکتر نمیخواهی عمو؟
تاب دوریِ مرا اینجا دل پاکت نداشت
قاسمت را پیش خود آن ورنمیخواهی عمو؟
چهرهی زهراییم زیباست اما یک رجز
روز آخر با دم حیدر نمیخواهی عمو؟
شال بر دوش و گریبان باز و صورت قرص ماه
در میان کربلا محشر نمیخواهی عمو؟
وقت رفتن تو مگر با یاد زهرا مادرت
بر فراز نیزه هجده سر نمیخواهی عمو؟
پیکرم شاید که پای اسبها را خسته کرد
یک فدایی این دم آخر نمیخواهی عمو؟
یادگاری از حسن بودم گلی از باغ عشق
از برادر هدیهای پرپر نمیخواهی عمو؟
قاسم صرافان
#مرثیه_حضرت_قاسم علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
گُلِ پژمرده پژمردن ندارد
ز پا افتاده پا خوردن ندارد
مرا بگذار عمو برگرد خیمه
تن پاشیده كه بردن ندارد
*
بیا شوق مرا ضرب المثل كن
تمام ظرفهایم را عسل كن
برای آنكه از دستت نریزم
مرا آهسته آهسته بغل كن
*
لبم بوی پدر دارد عمو جان
سرم شوق سفر دارد عمو جان
تمام سنگ ها بر صورتم خورد
یتیمی دردسر دارد عمو جان
علی اکبر لطیفیان
#مرثیه_حضرت_قاسم علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بر من که جلب شد نظرت ای عزیز من
زد فکر تازه ای به سرت ای عزیز من
رفتی درون خیمه و خوشحال آمدی
با دست خطی از پدرت ای عزیز من
بر دست و پای من چه قدَر بوسه می زنی
گل کرده باز هم هنرت ای عزیز من
راضی شدم ... برو ... به خدا می سپارمت
دور از بلا شود سفرت ای عزیز من
با رفتن تو خنده ی لشکر بلند شد
پیچیده بینشان خبرت ای عزیز من
شمشیر و نیزه ها همگی قد علم کنان
صف بسته اند دور و برت ای عزیز من
وقتی که نعل ها به رویت پا گذاشتند
رنگ خسوف شد قمرت ای عزیز من
در زیر دست و پا چه قدَر دست و پا زدی
چیزی نمانده از اثرت ای عزیز من
چسبیده ای به خاک ... شبیه عسل شدی
کندو شده است رهگذرت ای عزیز من
طشتی نداشتم که برایت بیاورم
مثل حسن شده جگرت ای عزیز من
ذهن مرا کشانده به پنجاه سال پیش
عطر مدینۀ کمرت ای عزیز من
سینه به سینه می برمت سمت خیمه ها
نجمه شده است منتظرت ای عزیز من
محمد فردوسی
#مرثیه_حضرت_قاسم علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
از خون به دستِ خویش حنا می كِشم بیا
هـر لحظه انتظارِ تو را می كِشم بیا
در حجله پیشِ پایِ تو پا می كِشم بیا
چه حسرتی برایِ عبا می كِشم بیا
دور و برم بدونِ تو آشوب می شود
گلزارِ تشنۀ تو لگد كوب می شود
معنا نداشت با تو یتیمی برای من
از بسكه داشتی همه گونه هوایِ من
دیگر نمانده جوهره ای در صدایِ من
شن های داغ پُر شده از ردِّ پایِ من
تنهائیت در آتشِ آهم مقیم كرد
دیدی مرا دچارِ بلائی عظیم كرد
تغییر كرده شكلِ سَرم، زودتر بیا
سر نیزه رفت تا جگرم، زودتر بیا
در معرضِ دو چشمِ ترم زودتر بیا
شد تكّه تكّه بال و پرم زودتر بیا
تا قابلِ شناختنم، از حرم بیا
تا سهمی از تنم ببرد مادرم بیا
این قومِ غیظ كرده مرا بی هوا زدند
در حجله استخوانِ جناقم به جایِ قند
سائیده شد به هم وسطِ آن بگو بخند
این تار و پود ریخته پاشیده را ببند
وقتی فشار رویِ گلو سخت می شود
كم كم اَدایِ لفظِ عمو سخت می شود
سر نیزه نقشِ پیرهنم بد كشیده است
رویِ هِجا هِجای تنم مَدّ كشیده است
گلدسته ای حوالیِ گنبد كشیده است
مژده بده، یتیمِ حسن قدّ كشیده است
این لشكر سواره مرا دوره كرده اند
تنها به یك اشاره مرا دوره كرده اند
یك لشكر ایستاده فقط سنگ می زند
با تیغ و تیر و نیزه هماهنگ می زند
حالا كه گشته عرصه به من تنگ می زند
قاتل نشسته مویِ مرا چنگ می زند
با هر نسیم آینه ات خاك می خورد
در هر هجوم زخمِ تنم چاك می خورد
قدرِ دعایِ هر سحرت را نداشتند
اصلاً تحملِ پدرت را نداشتند
نه، چشمِ دیدنِ پسرت را نداشتند
از من توقعِ سپرت را نداشتند
بر خاكِ این كویر مرا پهن كرده اند
جایِ كمی حصیر مرا پهن كرده اند
بد جور ماه پارۀ تو گیرِ نعلهاست
قرآنِ یادگارِ حسن زیر نعلهاست
نرمیِ سینه ام سرِ تأثیرِ نعلهاست
این چند فصل حاصلِ تحریرِ نعلهاست
این بارِ اوّل است چنین نا مرّتبم
در پیچ و تابِ این همه ابرو مَعَذَّبَم
در چنگِ ظلمِ چند نفر زخم خورده ام
حالا بیا ببین چقدر زخم خورده ام
از دستِ قومِ تنگ نظر زخم خورده ام
خیلی شبیهِ زخمِ تَبَر زخم خورده ام
جان می دهم كه باز بگیری ببر مرا
حَظّ می كنم دوباره بخوانی پسر مرا
علیرضا شریف
#مرثیه_حضرت_قاسم علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
آمدم خیمه تا وداع کنم
دیدم از داغ آب می سوزی
بردم آبت دهم ولی دیدم
زیر این آفتاب می سوزی
کاش آبی شود مهیا تا
خجل از روی خواهرت نشوم
سعی کردم که وقت بردن تو
چشم در چشم مادرت نشوم
پشت سر را نگاه کن پسرم
جلوی خیمه ها رباب نشست
به امیدی که خیمه برگردی
آمد و زیر آفتاب نشست
من که طاقت ندارم ای گل من
که نگاهی کنم به پشت سرم
لیک حس می کنم که آمده اند
جلوی خیمه ها زنان حرم
گر چه ای کودکم نمی بینم
ذره ای رحم در دل اعدا
شاید این دفعه وضع ، فرق کند
کودک من توکلت به خدا
به رخ کودکم نگاه کنید
رنگ ، دیگر به روی طفلم نیست
کوفیان إرحمو بهذالطفل
قطره ای هم برای او کافیست
خودمانیم شیرخوارهء من
کاش از شاخه ات نمی چیدند
کاش پوشانده بودمت به عبا
تا گلوی تو را نمی دیدند
وقتی می آمدیم خواهر تو
با نگاهش مرا معذّب کرد
تا تو برگردی و بخوابی باز
عمه گهواره را مرتب کرد
تو بگو من چطور پاسخ این
یک حرم ، اضطراب را بدهم
عمه با من ، علی بگو که چطور
من جواب رباب را بدهم
این گلو مثل ساقۀ گل بود
قطع کردن ، تبر نیاز نداشت
کس نپرسید حرمله این طفل
به سه شعبه دگر نیاز نداشت
آه ، تصمیم ، واقعا سخت است
وای اگر تیر جابجا بشود
تیر را از گلو اگر بکشم
ترسم این است سر جدا بشود
عطش آرام کرده بود تو را
تاب حرکت نبود در بدنت
حرمله با سه شعبه باعث شد
بنگرم باز دست و پا زدنت
بعد از عباس ای علی اصغر
خیمه ها را تو زیر و رو کردی
از سرِ شانه ام گرفتی پر
هوس شانۀ عمو کردی
با دودستی که غرق در خون است
اشک خود را ز گونه پاک کنم
می برم پشت خیمه ها که تو را
با دل خون درون خاک کنم
شاید این طور دشمنان دیگر
رأس تو از بدن جدا نکنند
بین سرها سر تو را شاید
لااقل روی نیزه ها نکنند
لکن از قوم کوفی و شامی
می شناسم تمام را پسرم
تو برو تا دقایقی دیگر
وعدهء ما به نیزه ها پسرم
دوست دارم به سمت خیمه روم
تا شود عمه مرهم دردم
من فقط مانده ام عزیز دلم
با چه رو سمت خیمه بر گردم
مهدی مقیمی
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
چه با وقار از آن ازدحام بر می گشت
نبرد تن به تنش شد تمام بر می گشت
عموی كوچك سادات حاجی عشق است
ز طوف صاحب بیت الحرام بر می گشت
دو تا حرم كه در آغوش یكدگر بودند
امامزاده به دوش امام بر می گشت
چه می شد اینكه به او قدری آب می دادند
كه طفلكی به حرم تشنه كام بر می گشت
سه شعبه آمد و بخت رباب برگرداند
پدر خجل شده سمت خیام بر می گشت
دوباره یك دو قدم سوی معركه می رفت
دوباره سوی حرم یك دو گام بر می گشت
چه می شد اینكه دعای رباب را بخرند
كه تیر آمده با احترام بر می گشت
سرش به سینۀ بابا، تنش به زیر عبا
چه با وقار از آن ازدحام بر می گشت
محسن حنیفی
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872