eitaa logo
صبح تازه دم ( عاطفه جوشقانیان)
478 دنبال‌کننده
175 عکس
28 ویدیو
0 فایل
ای صبح زودم! رفتی و من خواب ماندم.. عاطفه جوشقانیان @joshaghanyan مجموعه شعر: _صبح تازه‌دم، انتشارات شهرستان ادب گردآوری: _زیر یک سقف _قسم به عشق، به نام تمام مادرها
مشاهده در ایتا
دانلود
طلوع کردی و من نیز آفریده شدم دم از بهار زدی ، گل به گل دمیده شدم من اتفاق کمی بودم و شبی ناگاه نگاه کردی و اینگونه شد که دیده شدم به خاطر تو غزل گفتم ای سراسر شعر به خاطر تو غزل گفتم و شنیده شدم ببین نمی شکنم در کویر سختی ها که در پناه تو ای ابر، آبدیده شدم تو آسمانی و من تا خلاصه ات باشم شبیه نم نم باران شدم، چکیده شدم... @sobhetazedam
در دلش نام‌خدا جاری‌ست این‌دریای مواج من تپش های بلند پرچمم را دوست دارم عاطفه جوشقانیان @sobhetazedam
بسم الله النور به گندمی که به سوی تو قد کشیده، قسم‌‌ که من تو را فقط ای نور! آرزو کردم تو در کنار منی، روی خاک، اما من تو را همیشه در افلاک جستجو کردم عاطفه جوشقانیان @sobhetazedam
بسم رب الحسین داغی عمیق بر دل باران گذاشتی ای آن‌که تشنه سر به بیابان گذاشتی . . مهرت چگونه در دل ما جا گرفته است؟ باغی‌ست این که در دل گلدان گذاشتی.. شعبان مبارک🌷 @sobhetazedam
💠 نگاهی شاعرانه به مقام مادر در کتاب «قسم به عشق؛ به نام تمام مادرها» ▫️ کتاب «قسم به عشق؛ به نام تمام مادرها» شامل اشعار 48 شاعر معاصر در مورد مادر به سرپرستی عاطفه جوشقانیان و توسط انتشارات زائر آستان مقدس قم به چاپ رسیده است، این کتاب از زاویه همسرداری، خانه‌داری، تربیت فرزند و پرورش نسل به مادر نگاه کرده و شاعران در این مجموعه صرفا مادر را مدح نکرده‌اند بلکه مسئولیت ها و وظایف مهمی که روی دوش مادران است را در اشعار آورده‌اند. 📎 برای مشاهده مشروح مصاحبه اینجا کلیک کنید 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها @astanqom
وقتی که در دنیای ما پا می گذاری هرجا نشان از خویش بر جا می گذاری لبخندهای مادرم را اول صبح با لقمه ای در جیب بابا می گذاری حتی همین نان حلال همسرم را هر شب خودت در سفره ما می گذاری پر می شود این خانه از بوی محبت وقتی در هر عطر را وا می گذاری تا زندگی بر شاخه ها هم پا بگیرد در لانه ها گنجشک ها را می گذاری این زندگی پشتش به لبخند تو گرم است ما را که می گوید که تنها می گذاری؟ ## مولا به یاد جدتان با خانواده من کربلا میخواهم آیا می گذاری؟ غزل مهدوی @sobhetazedam
هنوز می‌چکد از چشم‌ها بهانهٔ تو بیا که سر بگذارد جهان به شانهٔ تو برای گریهٔ این ابرهای سرگردان کجاست بهتر از آغوش بی‌کرانهٔ تو؟ به پای بوسی دریای وعده داده شده از ابتدای زمان رودها روانهٔ تو نفس نفس همه‌جا بادها سراسیمه سحر سحر همه در جست‌وجوی خانهٔ تو ستاره‌ها همه پا در رکاب نور امید نگاه سرخ افق مشعل نشانهٔ تو اگرچه باور تقویم‌ ما زمستانی‌ست هزار سکه بهار است در خزانهٔ تو میان باغ خزان‌خیز چارفصل هنوز به انتظار تو قد می‌کشد جوانهٔ تو به صبح جمعه قسم عصر، عصر دلتنگی‌ست بخواه تا بشوم لایق زمانهٔ تو کانال شعر دوست شاعرم: @fatemeh_arefnejad @sobhetazedam
السلام علیک یا ربیع الانام ای آنکه عطر در دل گل ها گذاشتی در جان ما محبت خود را گذاشتی باران حضور گرم تو را مژده می دهد ما را که گفته است که تنها گذاشتی؟ با ابرها تپیدی و آرام و بی قرار نم‌نم قدم به خلوت دریا گذاشتی خود را میان دشت پراکندی ای بهار در هر کجای راه، گلی جا گذاشتی حالا اتاق، پر شده از باغ، ای نسیم! ممنون از اینکه پنجره را وا گذاشتی ای آفتابِ رد شده از شیشه‌باغ ها! بر تار و پود سبز چمن پا گذاشتی گل‌های فرش، گرم پذیرایی ات شدند ممنون که پا به زندگی ما گذاشتی... @sobhetazedam
طلوع کردی و از نورت آفریده شدم دم از بهاار زدی، گل به گل دمیده شدم بهارتون خیلی مبارک سالی پر از شعر و برکت براتون آرزومندم🌹
طلوع کردی و از نورت آفریده شدم دم از بهار زدی ، گل به گل دمیده شدم من اتفاق کمی بودم و شبی ناگاه نگاه کردی و اینگونه شد که دیده شدم به خاطر تو غزل گفتم ای سراسر شعر به خاطر تو غزل گفتم و شنیده شدم ببین نمی شکنم در کویر سختی ها که در پناه تو ای ابر، آبدیده شدم تو آسمانی و من تا خلاصه ات باشم شبیه نم‌نم باران شدم، چکیده شدم @sobhetazedam
السَّلامُ عَلَیْک یا اُمَّ الْمُؤْمِنِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا زَوْجَةَ سَیّـِدِ الْمُرْسَلِینِ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا اُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِینَ چه رازی هست در این مادری ها؟ که بین اینهمه القاب دنیا تو ام المومنین را برگزیدی و زهرای تو شد ام ابیها @sobhetazedam
🌷 شعر بدون نوبت ربِّ أدخلنی مُدخلَ صِدق؛ و لاله‌هایی که به استقبال صف کشیده بودند. پایشان در این خاک محکم بود. لاله‌هایی به رنگ آرمان شهیدان. و این جور وقت‌ها که پای تو سست می‌شود برای رفتن" از خود پلی بساز برای عبور خویش"(افشین علاء).* این چند قدم تا حسینیه همه از هم سراغ شعرخوانی‌ها را می‌گیرند و روی شانه‌های یکدیگر خیره می‌شوند تا ردّ همای سعادت را بجویند."او ترانی گفت و دیدم لن نمی‌آید به من"(حسن خسروی وقار). و اینک حسینیه که دور تا دور، کاشی‌نوشته‌های کبودش، سلامی است به محضر حضرت مادر. "هر یک نشسته گوشه‌ای از خوان مادرم"(الهام صفالو). در صف نماز خود را بین شاعرانی می‌بینی که یک سر‌و‌گردن بالاترند از تو و طنین هیچ در گوشت می‌پیچد. "همین هیچم همین هم بر درت کم ادعایی نیست"(علی‌محمّد مؤدب). در آرامش طوفانِ قبل از آمدن راهبر، مسئولان جلسه قرارهایی می‌گذارند که با آمدن او همه‌ی قرارها به هم می‌ریزد و شاعران مشتاق برمی‌خیزند به عربی و ترکی ولری و فارسی با صدای بلند به شعرخواندن."هجوم صداها از این سو از آن سو"(محمدجواد شرافت). تو هم برخاسته‌ای و خیز گرفته‌ای که شعرت را بین شعرهای بدون نوبت بخوانی: "من یک زنم….". که ناگهان اذان. به دوستانت می‌سپاری یادت بیندازند مسافری در این خانه‌ی پدری! و نماز مسافر، شکسته. چرا که نماز پشت سر ولایت، تمام و کمال است. موقع سجده چشمت به زیلوی آبی یزدبافت می‌افتد و یاد مستندی که چندی پیش دیده‌ای می‌افتی؛ که سلول رهبر با همین‌ها مفروش بوده." فرشی ز دل شکسته انداخته‌ام"(میلاد عرفانپور). بر سر افطار در دلت می‌گویی نکند فقط خودت این میان رسوا شده‌ای و چشم‌های دیگر شاعران را نگاه می‌کنی" تا در آن آئینه‌ها اشک شعف را بنگری"(محمّدحسین انصاری‌نژاد). از سر سفره‌ی افطار بلند می‌شوی"کم بود نان سفره‌اش امّا حلال بود"(علیرضا نورعلی‌پور). لقمه‌ی نان و مرغی را به تبرک برمیداری و به دنبال شماره‌ی صندلی‌ات می‌گردی و آرزو می‌کنی نزدیک‌تر باشد به "فی مقعد صدق". پس از درخواست دسته‌جمعی خواهران برای نزدیک‌تر شدن به ایشان قبل از رسمی شدن جلسه، خودت را در چند قدمی‌‌شان می‌بینی . می‌شنوی کسی می‌گوید که توسّل به آرمان علی‌وردی او را به توفیق این حضور رسانده که "بل أحیاءٌ…". وقتی در جواب سلام رساندن‌ها می‌گویند سلام و اخلاص مرا به مردم شهر و دیارتان برسانید، بوی یاس در همه جا می‌پیچد و دلت قرص می‌شود که این همه نشانه از سر اتفاق کنار هم ننشسته‌اند."هر چه بینی از او نشان دارد/برترین شان بی‌نشان زهراست"(یوسفعلی میرشکاک). پرده‌ی سبزی که در زاویه‌ی دیدت است کنار می‌رود و نوه‌ی راهبر، آهسته سرک می‌کشد که شاید ببیند شاعرانی که "فی کلّ وادٍ يهيمون" نیستند و اهل "ذکروالله کثیرا"هستند، چه شکلی‌اند! و تویی که تا آن وقت، خودت را هم از یاد برده بودی، آرزو می‌کنی کاش فرزندانت بودند و این شعاع آفتاب را از نزدیک می‌دیدند و گرمای زندگی‌‌شان تضمین می‌شد."و چشم کودک من سوی آفتاب من است"(فائزه زرافشان). بدون اضطرابِ شعرخوانی و فارغ از دوجهان گوشه‌ای به تماشا نشسته‌ای."در شمار ارچه نیاورد کسی حافظ را /شکر…" که ناگهان نوبت به همسرت می‌رسد. داری در ذهنت یکی‌یکی غزل‌های تازه‌ا‌ش را مرور می‌کنی که چه خواهد خواند، و او در کمال ناباوری نوبتش را به خانم‌های جلسه می‌دهد. صلوات بلند خانم‌ها قبل از آنی که آقای مجری موافقت یا مخالفتی ابراز کند، مهر تأئيد این پیشنهاد می‌شود. هنوز در ذهنت داری سبک‌سنگین میکنی از بین خانم‌ها، کرباسی یا مهرابی یا جوشقانیان یا فروغی کدام مقدّمند در این به خط مقدم رفتن، که "آهسته در گوشم کسی گفت اسم شب صبح است"(محمدمهدی سیار). و مجری نام تو را صدا می‌زند. یکی از معانی بیت، خانه است و امشب در این بیت، حضور خانواده تجلی پیدا کرد و تو بی‌خیال از قضاوت دیگران می‌خوانی:"من همسر مردادی‌ام را دوست دارم". "بگذار بر من تهمت مستی ببندند/مردم چه می‌دانند شاید خورده باشم".(قادر طهماسبی). در سخنرانی کوتاهِ بعد از شعرخوانی‌های بلند، راهبر اشاره می‌کند به شعری که درباره‌ی زن خوانده شد، با عبارت: "و چقدر هم خوب"؛ و تو هنوز در هیجانی که منظورشان شعر زیبای فائزه زرافشان است یا شعر تو : "من یک زنم آزادی‌ام را دوست دارم". و تأكید می‌کنند که از این دست شعرها زیاد باید اتفاق بیفتد. و در همان سخنرانی 20 دقیقه‌ای از 300 دقیقه‌ی دیدار، یاد آرمان عزیز، می‌کنند که در این تاخت‌و‌تازها صحنه را درست شناخت و چه اثرگذار احساس تکلیف کرد . و باز در أخرجنی مخرج صدق، لاله‌ها را می‌بینی که دم در به بدرقه ایستاده‌اند و هوای سرو تناور باغ را دارند و شب از سرخی‌شان چیزی نکاسته‌است. "گفتی میان آتش عشقم چه می‌کنی/گفتم خلیل بین گلستان چه‌می‌کند"(رباب کلامی). * (شعرهای خوانده شده در جلسه) @zahra_sepahkar @sobhetazedam
🌷 برداشت اول فرمولای شیمی تجزیه تو مخم نمیره .همش چشمم به صفحه ی تلویزیونه و اشک میریزم . به حال تک تک شاعرایی که چند ساعتی تو هوای شما نفس میکشن غبطه میخورم . سیر نشدم . سی دی شعرخوانی این‌چند سال رو از نمایشگاه گرفتم و نشستم به تماشا و تماشا ... برداشت دوم تو یکی از نشست ها آقا گله کردن که چرا شاعرای امروز عرفان رو نمی شناسن و تو شعرهاشون ازش استفاده نمی کنن . تغییر رشته دادم . از شیمی محض به عرفان ! برداشت سوم اولین روز کلاسهای ارشده . بیشتر هم کلاسیام حوزه هم درس خوندن . استاد وارد شد . یه کلمه هم فارسی حرف نمیزنه . من جز چند تا کلمه مثل ذهب و تلمیذ چیزی از عربی مدرسه یادم نیست . نکنه نباید ... . کتابهای عربی دبیرستان رو از یکی از بچه های فامیل گرفتم . معدلم شد ۱۹/۹۸ برداشت چهارم : سر خیابونمون یه انجمن شعر هست. اونا هیچ جوره شبیه من نیستن ولی تا دلت بخواد شاعرای خوبین . شعرای آیینیم رو که میخونم میگن اینا چیه روضه است ؟! و باز سنگینی نگاهها و حرفها و ... سارا میگه : " حالا که این قدر اذیت میشی خوب چرا میری ؟ گفتم : ". من باید شعر گفتنو یاد بگیرم ! یه روز بعد خوندن شعرم یکی از آقایون دستشو بالا گرفت و گفت‌: " خانم صفالو ! نه من می فهمم حرفهاتون رو ، نه اعتقادی بهشون دارم . ولی اجازه بدید در برابر این شعر دستام رو به نشانه ی تسلیم بالا بیارم. شعر خوبی بود! برداشت ...: زنگ زدن که شما دعوتین به دیدار رهبری با شعرا ... تمام وجودم شروع کرد به لرزیدن ..." کد ملیتون چنده ؟ خانم با شمام ! " ببخشید نمی دونم ... صبر کنین ...۰۰۶ ... نه ... برداشت ...: موقع سوار شدن به اتوبوس گفتن قراره منم شعر بخونم . من‌؟!!!! قلبم داشت از سینه ام خارج میشد . رو کردم به دو تا شهید وسط حیاط حوزه و گفتم : " یه هفته براتون یاسین میخونم ، دلمو آروم کنین " آروم شدم ...بی اندازه آروم برداشت ... : استاد اسفندقه اسم منو صدا زدن . آقا دو بار پرسیدن چی ؟ و استاد جواب دادن : الهام صفالو .اره من الهامم آقا . هنوز دارم تلاش میکنم ... نه ، من منصوره ام . همون که امروز وقتی گفتن کارت شما برای دیدار نیست رنگم پرید . من نصیبام که با هر سختیی که بود علیرغم حال بد جسمی خودم رو برای دیدار رسوندم . من سمانه ام که برق نگاهم از اون ور حیاط حوزه هم پیداست . من ربابم که مدام زنگ‌میزنم خونه تا ببینم تب دخترم پایین اومده یا نه ! من محدثه ام که اروم و قرار ندارم ‌. من فاطمه ام که هر چی محافظا بهم گفتن خانم اینجا نباید بشینی، نزدیک ترین‌جا کنار سفره نشستم . من عارفه ام که از سر شوق مدام با همه شوخی میکنم . من ریحانه ام که همه تن چشم شدم تا لحظه ای رو از دست ندم . من نفیسه ام که چشمام هواش بارونیه . من عاطفه ام که دلم میخواد یه صله از آقا بگیرم ...من سمیه ام که نفهمیدم افطاری چی خوردم ... من شایدم مهدیه ام که تو خونه پای تلویزیون دارم اشک میریزم ...من ماهرخم ...من الهامم ...من ... من همه ام آقا ...که راه درازی رو تا اینجا اومدم . و با اولین‌نگاه پدرانه ی شما هیچ شدم ...من هیچ ! من نگاه! سلام آقا جان ! اجازه بدین امانت دار باشم و سلام همه رو بهتون برسونم . الهام صفالو @sobhetazedam
به: مولای متقیان در خطبه ها از بس معطر بود کامت پروانه ها پر می کشیدند از کلامت بخشیده خواهد شد جهانی با نگاهت سنجیده خواهد شد عدالت با مرامت هم شامل دشمن شده هم شامل دوست فیض مدامت، جلوه‌های ناتمامت سائل غنی برگشت از سمت رکوعت حتما قیامت می کنی وقت قیامت آن شب، شب خوف و خطر، آرام بودی آرام بودی و شتابان بود گامت در بِستر دریا فقط دریا می‌آید آن‌شب به ما ثابت شد ای مولا مقامت مولا! سلامت مانده بی پاسخ دوباره ای بیت زهرا تا ابد دارالسلامت از حُسن آغاز تو ‌می‌شد خوب فهمید مهدی یقینا می شود حسن ختامت علیه السلام @sobhetazedam
🌹 روز موعود رسید. حیاط حوزه هنری را که نگاه می‌کردی، اول برق خوشحالی چشم‌ها چشمت را می‌گرفت. شوق و هیجان، مثل جلوه‌های ویژه‌ی صورت نورانی روزه‌دارها، از نگاه ها و لبخندها می‌پاشید توی فضا. جمعی گرم سلام و علیک، عده‌ای مشغول مصاحبه، چند نفر در حال قدم زدن و رصد کردن، من هم که روی ابرها سیر می‌کردم، کلوزآپ میگرفتم از لحظه‌ها. وارد بیت شدیم و هنوز باورم نبود. تا اینکه همهمه ‌ای شد و دیدم که حصرت آقا وارد شدند. پلک‌هایم شاتر دوربین ‌‌شده بود. تند و تند روی هم می‌آمد و فریم به فریم ثبت می‌کرد. لبخند آقا، دست بلند کردنش، نگاه محبت آمیزش، به اسم صدا کردنش، اسم بابا را هم مطابق معمول شنیدم از لب‌هایشان و ذوق کردم. همهمه که خوابید چند نفری از بین صف‌ها بلند شدند و شعر خواندند. بدون برنامه و دلی. بابا یک دو بیتی ترکی خواندند و کیف کردم اینور و زیر لب گفتم عمرت بلند باد. از جمع خانوم‌ها هم یکی دو نفری بلند شدند و شعری خواندند. لطف خاص آقا شامل همه‌ می‌شد و به‌به و آفرین صله می‌گرفتند شاعرها از ایشان. دلتان نخواهد نماز خواندیم پشت سر پدر امت و چه نمازی... سر سفره‌ی ایشان افطار کردیم و چه افطاری... موقع شعرخوانی که شد مضطرب بودم. شعرهای خوب هم شنیدیم. عاشقانه‌ها به نسبت کم بود و منی که بنا بود عاشقانه بخوانم داشتم غریبی می‌کردم. اسمم را که صدا زدند نگاه‌ آقا چرخید سمت من، قلبم میگفت بگذار جای تو من بلند بلند بتپم! چشمم میگفت بگذار محبت و ارادتت را اشک کنم، دستم میگفت بگذار پس‌لرزه‌های شوقت را نشان بدهم، زبانم گفت حضرت آقا سلام... بعضی خوشی‌ها بدون رفیق و عزیز نصفه نیمه‌ است... سلام رسان‌همه‌تان بودم محضر مهربانترین رهبر ادیب دنیا نفهمیدم چطور خواندم و چطور تمام شد، فقط یک‌هو صدای آقا توی گوشم پیچید که با مهر خطاب به بابا گفتند "الولد سرّ ابیه" بابا به احترام ایستاد و دست ادب به سینه گذاشت. نفس عمیقی کشیدم، تأییدهای آقا و نگاه مهربان بابا و آفرین‌های دور و نزدیک را قاب کردم. فریم‌های آن دیدار تا ابد در قلبم می‌ماند. حالا به امید روزی که آنجا شعر آئینی بخوانم قلم می‌زنم. آمین گویِ آرزویم می‌شوید؟ رباب کلامی🌷 @sobhetazedam
🌷یٰا مَفزَعَ الْمَلْهُوفین🌷 ای پناهگاه دلسوختگان . . ‏جنس سوخته کسی نمیخره ولی خدا می‌خره، تازه بهش پناه هم میده ! . . طلب حلالیت دارم و التماس دعای ویژه @sobhetazedam
امان از این تناقض‌ها و از اندوه دوران‌ها که دائم سوگواری، سوگوار عید قربان‌ها پر از خون و پر از خنجر، پر از سنگ و پر از سنگر تمام کوچه ها، پس کوچه‌ها، نبض خیابان‌ها چرا چندیست زیتون در بساط باغبانت نیست؟ دهان باغ را بستند با انبوه سیمان‌ها؟ بزن فریاد: ای مردم که در ساحل نشستید و... یکی جان می‌سپارد پیش چشمم، آی انسان‌ها! همه هفت آسمان پشتت، زمین سنگی ست در مشتت که روزی پس بگیری خاک را از چنگ شیطان‌ها و صبحی جمعه از دیوار ندبه عهد می‌خوانیم صدایش می‌کنیم آن روز دیوار مسلمان‌ها  @sobhetazedam
🌺محفل شعر بین المللی مقاومت ۲۵ سال آینده آستان مقدس حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها با همکاری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان قم، اداره کل تبلیغات اسلامی استان قم و مرکز بانوان پیشران پیشرفت و مجمع شاعران مقاومت برگزار می‌کند 🌱با حضور بانوان شاعر ایرانی و بین المللی 🔅با حضور افتخاری دکتر فضه سادات حسینی 🌷مهمان ویژه: آلاء المقید از فلسطین 🍀سخنران: سرکار خانم دکتر خادمی مشاور اجتماعی و دبیر ستاد جمعیت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی 🔷زمان: ۲۹ فروردین ماه، همزمان با ایام گرامیداشت روز جهانی قدس 🔸ساعت: ۱۵:۳۰ الی ۱۷:۳۰ «همراه با ضیافت افطاری» حضور برای تمام بانوان آزاد است 🔻مکان: حرم مطهر، صحن صاحب الزمان عج، سالن امام خامنه ای مدظله‌العالی 💠 @sobhetazedam
هدایت شده از آیات غمزه
بیش از ده سال از راه اندازی سایت آیات غمزه می گذرد. سال هایی که هنوز شبکه های اجتماعی رونق امروز را نداشتند و شبکه های موبایلی هنوز اختراع نشده بودند؛ شاید بیشتر ین جذابیت سایت یکی به خاطر جمع آیات بود که به نوعی شبکه ی اجتماعی سایت بود و بستری برای گفتگوهای سودمند بین شاعران و تمرین های مهارت افزایی ؛ و یکی به خاطر دفتر کاربران که نقد اشعار به طور جدی در آنجا دنبال می شد. در این سال های اخیر ولی جذاب ترین بخش سایت ، نظراتی است که رهگذران ، پای اشعار دفتر مجازی ثبت می کنند. در آن سال ها بیشترین نظری که پای اشعار ثبت می شد نظر شاعران بود و محتوایی فنی و تخصصی داشت، این سال ها ولی بیشترین نظرات مربوط به غیر شاعران می شود و اغلب درگاه های ورودی هم موتورهای جستجو هستند؛ یعنی کسانی که شعر یا شاعر خاصی را در فضای وب جستجو کرده اند. خواندن نظرات این افراد که غالباً مخاطب حرفه ای شعر نیستند، و زوایای مختلف و متنوع نگاه آنان همواره برای من جذاب و آموزنده است. این زاویه ی نگاه ها و تفاوت دغدغه ها را به دسته های مختلفی می توان تقسیم کرد: مثلاً دانش آموزانی که فردا امتحان ادبیات دارند و دنبال معنی یک بیت شعر می گردند و نظری که ثبت می کندد این است که کاش معنی این شعر را هم می نوشتید. یا افرادی که در تنگنای معیشتی قرار دارند و فکر می کنند شاعران دیدار رهبری هر روز یا هر شب خدمت ایشان می روند و برایشان شعر می خوانند. این افراد پای اشعاری که در دیدار رهبری قرائت شده نظر می گذارند و تقاضایشان این است که مشکلات مالی شان را به گوش مقام معظم رهبری برسانند. عموماً شماره تماس و شماره کارت خود را هم درج می کنند. افرادی که از طرفداران جوگیر یک شاعر خاص هستند و هدفشان فقط بالا رفتن تعداد نظرات یک شعر است. و زوایای نگاه فراوان دیگر که هر کدام جذابیت خودش را دارد. از آنجا که انتشار این نظرات نیاز به تایید دارد، در تمام این سالها نظرات را با دقت خوانده ام و آنچه برایم آموزنده بوده قدرت اجتماعی و تأثیرگذاری غبطه برانگیز بعضی اشعار است. اینکه یک شعر چقدر می تواند در بزنگاه ها نقش اجتماعی درستی ایفا کند، اینکه یک شعر چقدر می تواند در بهترین موقعیت حال عده ای را خوب کند، موجب انس و الفت دیدگاه های متفاوت نسبت به هم و نزدیک شدن قلب ها به یکدیگر باشد در مواقع هجوم و طمع بیگانگان با جهت گیری درست، خار چشم دشمنان میهن و مردم و خنکای قلب دوستان ایران و ایرانی باشد التیام زخم های فراوان باشد و... معمولا هر نظری را با هر دیدگاهی منتشر می کنم به جز نظراتی که حاوی فحش و الفاظ رکیک و اهانت باشند. این دسته ی اخیر از نظرات هر چند نسبت به عموم نظرات ناچیزند اما باز هم تعدادشان کم نیست. برایم جالب است که اهل فحش و ناسزا و اهانت و ترک ادب همیشه عده ی خاصی هستند که برای من و شما شناخته شده اند اما هیچ وقت واکنش هایشان در دایره ی ادب و منطق نمی گنجد و گویی آتش فشانی از عقده های عمل نکرده اند. در میان اشعار منتشر شده در سایت بعضی از اشعار بیشترین سهم را از ناسزاگویان داشته اند، مثلا شعر فتنه ی آقای مهدی جهاندار یا شعر رضاجان است شاه مردم ایران رضا خان نه سروده ی محمدحسین ملکیان که شاید این دو شعر رکورد دار فحاشی فحاشان بوده اند. من در انتشار نظرات، پاسخگوی هیچ کس و هیچ چیز جز وجدان و اخلاق و انسانیت نیستم وگرنه انتشار این دسته از نظرات خود گواه حقانیت و موضع گیری درست و به جای شاعرانشان است. برایم جالب بود که از بین تمام اشعاری که در دیدار اخیر شاعران با مقام معظم رهبری خوانده شد، یک غزل آماج فحش و فضیحت ناسزاگویان قرار گرفت. و این بار هم غزلی بود از یک شاعر اصفهانی سرکار خانم سپهکار با شعر این شغل مادرزادی ام را دوست دارم این گونه موضع گیری ها نشان می دهد که یک شاعر با درک درست ضرورت ها و نقطه زنی دقیق، چقدر می تواند اثرگذار باشد. همین که موضع گیری های منفی عموما از سوی کسانی است که تنها منطقشان فحش و فضیحت است یعنی شاعر قدم خود را به درستی برداشته و دین خود را به خوبی ادا کرده. وگرنه این شعرا سالهاست که در محافل ادبی سرسختانه ترین نقد و نظرات را از سوی اساتید نسبت به اشعارشان شنیده اند و در سروده های خود لحاظ کرده اند. @ayateghamze