حاج آقا پیشنمازی - توطئه شورای سقیفه بعدازپیامبراکرم(ص).mp3
4.67M
﷽
🔊#فایل_صوتی_سخنرانی
📌 موضوع :
🎙#حاج_آقا_پیشنمازی
توطئه شورای سقیفه بعدازپیامبر(ص)
| #صبح_ظهور |
🆔 @sobhezohor
🌐 www.sobhezohor.ir
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
✳️ خیر و حکمت خداوند :
خانواده ای چادر نشین در بیابان زندگی میکردند.
روزی روباهی ، خروسشان را خورد و آنها محزون شدند ، پس از چند روز ، سگ آنها مُرد، باز آنها ناراحت شدند. طولی نکشید که گرگی الاغ آنها را هم درید.
روزی صبح از خواب بیدار شدند ، دیدند همه ی چادر نشین های اطراف ، اموالشان به غارت رفته و خودشان اسیر شده اند و در آن بیابان ، تنها آنها سالم مانده اند
مرد دنیا دیده ای گفت : راز این اتفاق ، این است که چادرنشینانِ دیگر ، بخاطر سر و صدای سگ و خروس و الاغهایشان در سیاهیِ شب شناخته شده اند و به اسارت در آمده اند.
پس خیر ما در هلاک شدن سگ و خروس و الاغ بود :
چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید ، حال آن که خیر شما در آن است و یا چیزى را دوست داشته باشید ، حال آن که شرّ شما در آن است ، و خدا مى داند ، و شما نمى دانید .
( بقره / 216 )
در تمام مشكلات و حوادث زندگی صبر پيشه كنیم و به خدا اعتماد کنیم ....
•┈••✾🔹📍📚📍🔹✾••┈•
| #صبح_ظهور |
🆔 @sobhezohor
🌐 www.sobhezohor.ir
گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد
که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من.
#تکست
| #صبح_ظهور |
🆔 @sobhezohor
🌐 www.sobhezohor.ir
🌻🌸🌻🌸🌻🌸
🌺🌻🌺🌻
🌻🌸
#حدیث
🔶 علامه مجلسي رضوانُ الله عليه از "معاني الاخبار" و " أمالي" صدوق و "خصال" شيخ صدوق با سند متّصل آنها از سهل بن سعد روايت مي كند:
جبرئيل به خدمت رسول اكرم صلّی الله عليه و آله آمد و گفت:
🔷 اي محمّد هر چه ميخواهي زندگي كن كه بالاخره مرده خواهي بود! و هر كه را كه خواهي دوست بدار كه بالاخره از او جدا خواهي شد! و هر كاري را كه بخواهي انجام ده كه بالاخره به آن پاداش داده خواهي شد! و بدان كه شرف مؤمن در قيام او به نماز در شبهاست و عزّت او در بينياز ديدن نفسش است از مردم!
🔗 متن حدیث:
🔷 جَآء جَبْرَئِيلُ علیه السلام إلَی النَّبِيِّ صَلَّی اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ:
🔶 يَا مُحَمَّدُ عِشْ مَا شِئْتَ فَإنَّكَ مَيِّتُ! وَ أَحْبِبْ مَنْ شِئْتِ فَإنَّكَ مُفَارِقُهُ! وَاعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإنَّكَ مَجْزِيُّ بِهِ! وَاعْلَمْ أَنَّ شَرَفَ الْمُؤْمِنِ قِيَامُهُ بِالْلَيْلِ، وَ عِزَّهُ اسْتَغْنآئُهُ عَنِ الناس
🔴 «بحار الانوار، جلد هفدهم، صفحه 5»
🌷🌸
🌻🌷🌸
🌺🌻🌷🌸
| #صبح_ظهور |
🆔 @sobhezohor
🌐 www.sobhezohor.ir
💠امام صادق (ع) فرمودند:
📛از نگاه [ناپاک] بپرهیزید که چنین نگاهى تخم #شهوت را در دل مىکارد و همین براى فتنهى صاحب آن دل بس است.
📚 تحف العقول ص 305
| #صبح_ظهور |
🆔 @sobhezohor
🌐 www.sobhezohor.ir
میگفت :
چادر دست و پا گیره ! ✌🏻❤
راست میگفت!!!
خیلی جاها دست منو گرفته ✋🏻🥲❤
#تکست
| #صبح_ظهور |
🆔 @sobhezohor
🌐 www.sobhezohor.ir
حاج آقاحجتیان - اعتیاد به فضای مجازی نامناسب.mp3
3.38M
﷽
🔊#فایل_صوتی_سخنرانی
📌 موضوع :
اعتیادبه فضای مجازی نامناسب
🎙#حاج_آقا_حجتیان
| #صبح_ظهور |
🆔 @sobhezohor
🌐 www.sobhezohor.ir
باید فقط به خدا پیله کرد
چون فقط با او است که می شود پروانه شد.
#تکست
| #صبح_ظهور |
🆔 @sobhezohor
🌐 www.sobhezohor.ir
✨💫✨💫✨
🌟✨🌟
✨🌟
#داستان_پایداری
#راهیان_نور
دختر #هویزه
ظهر گروهبان چاق عراقی كلت مگارف روسي را برداشت. بالای روپوش آن را گرفت. عقب و جلو كرد و چكاند. خشاب را توي جان اسلحه جا زد و به كمر پرُ چربي اش زد. بادي توي غبغبه انداخت.
ـ اسلحه تون رو برداريد بيايد!
دو سرباز پشت سرش راه افتادند تا رسید به سنگر فرماندهی. گروهبان داخل شد و با سربازي كه موهاي آشفته و صورتي محو داشت و دست هايش را از پشت با سیم تلفن صحرایی بسته بودند، بیرون آمد. گروهبان رو کرد به نگاه پرسان دو سرباز و گفت:
چیه؟! خائنه...دلش رو داريد این قاتل رو به درک بفرستید؟
گروهبان به صورت سرباز زندانی خیره شد. چهره ی آرام سرباز نشان نمی داد که خود را باخته باشد.
لبخندی زد...ستوان عراقی مست و عربدکشان خیره می شود به مردهای بسته شده به تیرهای چوبی میدان متروکه ی شهر هویزه. و سربازها که مقابل آن ها آماده آتش هستند. ستوان لت و لو می رود و خود را می رساند به دختر جوان و مادر هویزه ای که گوشه ی میدان از ترس کز کرده اند و می لرزند.
ستوان خنده ی شیطانی می زند و دست دختر را می گیرد و او را از مادرش جدا می کند و به طرف خانه ای می کشاند. دخترک جیغ می کشد. زجه می زند و کمک می خواهد اما از مردهای بسته شده به تیرهای چوبی میدان شهر و التماس های مادر هم کاری ساخته نیست! عرق سردی روی تن سرباز می نشیند و التماس و قسم ها و جیغ دختر و مادر که به زبان عربی است، درون او را می خورد. کنار او سرباز دیگری هم رنگش سرخ شده و از شدت عصبانیت می لرزد! در خانه بسته می شود و جیغ دختر قطع می شود! بغض مثل خار بیخ گلوی سرباز را می گیرد و می خواهد از درون منفجر شود و بالا بیاورد!
جيپ نظامي از راه رسيد و جلو پاي آن ها ترمز زد. گروهبان، سرباز زندانی را هل داد طرف دو سرباز.
ـ سوارشید! مواظبش باشید!
ابتدا سرباز کوتاه قد عقب سوار شد و بعد زندانی و آخر کار سرباز قد بلند. گروهبان هم رفت و کنار راننده جلو سوار شد. کلاه آهنی اش را برداشت. عرق پیشانی اش را گرفت و گفت:
ـ حرکت کن!
جيپ زور زد و خط جبهه را دور زد به طرف شهر متروکه هویزه. خمپاره اي كنار جاده زمين خورد و همه غير از سرباز زنداني، سر خم كردند! زندانی به چشم هاي سرباز قد بلند، زُل زد و گفت:
ـ آب!
گروهبان سر بزرگش را برگرداند به عقب و با چشم هاي سياه و درشت خیره شد به زنداني. او هم براق شد به چشم هاي گروهبان...آنی در خانه باز می شود و مقابل چشم های متعجب عراقی ها و مردم اسیر شهر، دختر جوان با دست و بدنی خونی بیرون می آید. در حالی که داخل دست راستش سر بریده ی ستوان و در دست چپش سر نیزه دارد. دختر سر را پرتاب می کند کف میدان و فرار می کند! سربازها از شوک که خارج می شوند دختر را دستگیر می کنند.
ادامه دارد...
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
| #صبح_ظهور |
🆔 @sobhezohor
🌐 www.sobhezohor.ir