eitaa logo
نمونه تولیدات رسانه ای صبح ظهور
712 دنبال‌کننده
483 عکس
519 ویدیو
28 فایل
🎥منتخبی از تولیدات رسانه ای در این کانال منتشر خواهدشد. ❣دیگر کانال های ما: @Sobhezohor @yaa_hossein باما همراه باشید🌹 📩تلفن تماس:۰۹۱۲۵۵۱۷۰۵۷ ۰۲۵۳۷۵۰۳۶۲۲_۲۳
مشاهده در ایتا
دانلود
•┈••✾🔸🔻💠🔻🔸✾••┈• پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم: 🌱 مردی از انصار را بعد از مدتی دیدند به او فرمود علت غیبتت چیست؟ گفت و درد ای پیامبر خدا 🌱حضرت فرمود: آیا نمی‌خواهی کلامی به تو بگویم که با گفتن آن فقر و درد از تو رخت بر بندد؟ گفت بلی یا رسول الله 🌱حضرت فرمود هنگامی که صبح را شب کردی بگو: 🍃لا حَولَ وَ لا قُوَّهَ اِلاّ باِللهِ ( اَلعَلیِّ العَظیمِ ) تَوَکَّلتُ عَلَی الحَیِّ اَلّذی لا یَمُوتُ وَ الحَمدُ للهِ اَلّذی لَم یَتَّخِذ وَلَداً وَ لَم یَکُن لَهُ شریکٌ فِی المُلکِ وَ لَم یَکُن لَهُ وَلِیٌّ مِن الذُّلِّ وَکَبِّرهُ تَکبیراً 🍂آن مرد گفت قسم به خدا من این ذکر را بیش از سه روز تکرار نکردم مگر آن که فقر و درد از من زائل گشت . 📚 نقل از کتاب اصول کافی •┈••✾🔸🔻💠🔻🔸✾••┈• | | 🆔 @sobhezohour 🌐 www.sobhezohor.ir
خود را ارزان نفروشیم درفروشگاه بزرگ هستی روی قلب انسان نوشته اند قیمت = خدا | | 🆔 @sobhezohour 🌐 www.sobhezohor.ir
💠💠💠💠💠💠💠💠 💠💠💠💠💠 💠💠 یکی از کارمندان شهرداری ارومیه می گفت: تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار می گشتم. از پله های شهرداری می رفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم. 😔🙈 یه کاغذ از جیبش درآورد و یه امضاء کرد و داد دستم گفت بده فلانی، اتاق فلان. رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید گفت چی می خوای؟ 😳 گفتم :کار ☺️ گفت : فردا بیا سرکار 😊 😳😳 باورم نمی شد فردا رفتم مشغول شدم . بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد بود. 💐👍 چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشست شده بود من جای اون مشغول شدم. شش ماه بعد رئیس شهرداری استعفاء کرد و رفت جبهه 🇮🇷 بعد از اینکه در جبهه شد یکی از همکاران گفت :توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما را جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق شهردار کسر و پرداخت می شد.😳😔💶 یعنی از حقوق شهید باکری این درخواست خود شهید بود. کجایند مردان بی ادعا 🌸 | | 🆔 @sobhezohour 🌐 www.sobhezohor.ir
💠امام علی علیه السلام: 🌷به احترام پدر و معلّمت از جای برخیز هرچند که فرمان روا باشی. 📚غررالحکم، ص136 | | 🆔 @sobhezohour 🌐 www.sobhezohor.ir
بسـم رب الحسـین🌔✨' شدیدانیـازدارم‌ آقای‌ِامام‌حسین‌(ع)ازم‌بپرسہ: ـ کیفَ‌حٰالـُك؟! منم‌بگـم:هَلۡيمكنك‌اَن‌ۡتَعٰانقني..! «میشہ‌بغلـم‌کنے؟💔🚶‍♀️»️ | | 🆔 @sobhezohour 🌐 www.sobhezohor.ir
پیرمردی هر روز تومحله پسرکی رو با پای برهنه می دید که با توپ پلاستیکی فوتبال بازی میکرد. روزی رفت و یه کفش کتونی نو خرید و اومد به پسرک گفت: بیا این کفشا رو بپوش. پسرک کفشا رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما خدایید؟ پیرمرد لبش را گزید و گفت نه پسرجان. پسرک گفت: پس دوست خدایی، چون من دیشب فقط به خدا گفتم کفش ندارم. "دوست خدا بودن سخت نيست...." •┈••✾🔸🔻💠🔻🔸✾••┈• | | 🆔 @sobhezohour 🌐 www.sobhezohor.ir
بدترین احساس زمانی است که خودت هم می فهمی ، از خدا دور شده ای... | | 🆔 @sobhezohour 🌐 www.sobhezohor.ir
🐟🐠🐟🐠🐟🐠🐟🐠 🐠🐟🐠🐟 🐟🐠 احساس شکست! روزي دانشمندى آزمايش جالبى انجام داد. او يك صندوقچه ساخت و با قرار دادن يک ديوار شيشه‌اى در وسط صندوقچه آن ‌را به دو بخش تقسيم ‌کرد. در يک بخش، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش ديگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى بزرگتر بود.. ماهى کوچک، تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى ديگرى نمى‌داد. ماهی بزرگ براى شکار ماهى کوچک، بارها و بارها به سويش حمله برد ولى هر بار با ديوار شیشۀ كه وجود داشت برخورد مى‌کرد، همان ديوار شيشه‌اى که او را از غذاى مورد علاقه‌اش جدا مى‌کرد… پس از مدتى، ماهى بزرگ ازحمله به ماهى کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوى صندوقچه غير ممکن است! در پايان، دانشمند شيشه ي وسط صندوقچه را برداشت و راه ماهي بزرگ را باز گذاشت.. ولى ديگر هيچگاه ماهى بزرگ به ماهى کوچک حمله نکرد و به آن‌سوى صندوقچه نيز نرفت !!! 🅾 میدانید چـــــرا ؟ ديوار شيشه‌اى ديگر وجود نداشت، اما ماهى بزرگ در ذهنش ديوارى ساخته بود که از ديوار واقعى سخت‌تر، آن ديوار بلند باور خودش بود ! باوري از جنس محدودیت ! باوري به وجود دیواري بلند و غير قابل عبور ! باوري از ناتوانی خويش 🐟🐠 🐠🐟🐠🐟 🐟🐠🐟🐠🐟🐠 | | 🆔 @sobhezohour 🌐 www.sobhezohor.ir