#با_اندکی_تغییر
🇱🇧 روایت فتح (۲)
دیروز پنجشنبه، بلیط خریداری شد برای جمعه ساعت ۱۹ به مقصد نجف.
همزمان با نماز مغرب رسیدم فرودگاه و به جز مهدی دو همسفر دیگر را نیز رؤیت کردم.
نماز را خواندیم و چون هواپیما تاخیر داشت به کافه رفتیم و به گفتوگو مشغول و با رفقای جدید آشنا شدیم: معین و محمدرضا.
معین لیسانس را صنعتی شریف خوانده و بعد طلبه معصومیه شده؛ محمدرضا نیز که مستندساز است، کارشناسی را در مالزی و تهران خوانده و نیمهکاره رها کرده.
برای سفر، بعد از چند سال تحمل مصیبت گوشی خراب و صفحه شکسته، پولی قرض کردم و بالاخره موبایلی خریدم و از همان قبل از پرواز تا پایان شب، مدام برای تنظیمات فنی آن، این رفقای جدید نجیب را به کار گرفتم!
در میانه صحبت از شیخ مهدی پرسیدم از کجا و چقدر برای مقاومت پول جمع کرده؟
گفت بیش از ... از جمع آوری کرده که ... آن را کسی اهدا کرده که پدر مرحومش نیز ید طولایی در دستگیری از مردم داشت.
در فرصتی که داشتم اخبار را نیز بررسی نمودم؛ همه چیز گویای تدارک جنگ علیه لبنان است!
دیروز تنشی در فرودگاه بیروت در بازرسی از وسایل یک دیپلمات پیش آمد. امروز هم با نزدیک شدن به موعد پایان آتشبس، اسرائیل تهدید کرده کسی در لبنان به مناطق جنوبی نیاید. جالب آنکه همزمان تحریر الشام نیز درگیری مرزی با لبنان داشته تا همسو با اسرائیل جبهه دیگری به روی حزبالله باز کند. موضوعی که جولانی حماقت کرد و آن را در گفتوگو با العربیه آشکارا بیان نمود: ایران در حال برنامهریزی یک جنگ گسترده با اسرائیل با همراهی نیروهای عراقی و شبهنظامیان بینالمللی از سوریه بود و ما این برنامه را بههم ریختیم!
حدود ساعت ۲۲ با قشمایر به نجف رسیده و مستقیم عازم حرم شدیم.
در مغازه عزیزی به نام هادی -از رفقای قدیمی شیخ مهدی- در السوق الکبیر، چمدانهایمان را گذاشته، زیارت مختصری کرده و برای شام و استراحت، حدود ساعت ۲۴ رهسپار منزل دوست دیگری در محوطه حرم در نزدیکی بیت آیتالله سیستانی شدیم.
از شدت حفاظت آن محوطه، تشدید تدابیر امنیتی را دریافتیم که موضوع برمیگشت به طرح گرافیکی ترور آقای سیستانی در یکی از شبکههای تلویزیونی اسرائیل.
امروز یکی از مخاطبانِ پدر از دستداده گفت که مادرش در کما است و تقاضای حمد شفا داشت.
هم پیامش را در کانال گذاشتم و هم گفتم شخصا در حرم امیرالمؤمنین(ع) دعاگو خواهم بود که به عهدم وفا کردم.
ادامه دارد...
احمد قدیری
۱۴۰۳/۱۰/۱۴
@GhadiriNetwork
@SobheZood
صبح زود | مهدی سلطان احمدی
@SobheZood
🇱🇧 روایت فتح (۳)
به دلیل خستگی مفرط و بیداری تا نیمه شب، دیر از خواب بیدار و پس از صرف صبحانه در منزل میزبان، راهی حرم شدیم برای نماز ظهر و وداع با حضرت حیدر(ع).
طبق قرار با همسفران، ساعت ۱۴ در مغازه ابتدای ورودی بازار حضور یافتیم تا چمدانهایی را که دیشب امانت گذاشته بودیم برداریم و البته ماشین را نیز در همانجا هماهنگ کنیم.
کربلا و کاظمین مفروض دوستان، اما سامرا به دلیل بعد مسافت، محل تردید بود که گفتم به دلیل نامشخص بودن آینده اوضاع عراق، نباید فرصت را از دست بدهیم.
ساعتی را در مغازه از طریق هادی، به قیمت گرفتن تلفنی از چند راننده گذراندیم که بین ۴۰۰ تا ۵۰۰ هزار دینار بود؛ از این روی با عزیزی که در عراق ماموریت و مسئولیتی داشت تماس گرفتم و او با واسطه، راننده شریف و میانسالی را هماهنگ کرد، با ماشین بهتر و قیمت کمتر: ۳۲۰ هزار دینار برای ۲۴ ساعت به مقصد نهایی فرودگاه بغداد.
نزدیک اذان مغرب بود و از این روی چند دقیقه بعد از حرکت، برای نماز در مسجد شکیل و تازه ساختی توقف کردیم و دوباره بعد از دقایقی در رستورانی که پیشنهاد راننده بود، متوقف و تا آوردن شام با ابوکرار همصحبت شدیم. فردی انقلابی و در رفت و آمد مکرر به ایران است که طبق عکسی که از خود نشان داد، در زمان فتنه داعش رانندگی تانک در حشدالشعبی را برعهده داشت.
توقف سوم در مرقد سیده شریفه در ۹ کیلومتری شهر حله بود که گفته میشود دختر امام حسن مجتبی(ع) است و مقصد بعدی عرش خدا، کربلا.
دو سه ساعتی را در حال و هوای خود در حرمین و بینالحرمین میگذرانم و ساعت ۲۳ با چند دقیقه تاخیر به ماشین و جمع همسفران میرسم تا بدون توقف، راهسپار سامرا گردیم.
ساعتی قبل از اذان صبح وارد حرم میشویم و ساعتی پس از نماز، از آن خارج.
آنجا بیش از همه جا حال و هوای امام زمانی داشت، نه از آن جهت که محل ولادت حضرت یا سرداب غیبت است، از حیث التزام تولیت حرم به ادعیه مهدوی که در دعای عظم البلاءِ پیش از نماز، دعای فرجِ قنوت نماز و دعای عهدِ پس از نماز متجلی بود.
اللهم عجل لولیک الفرج
احمد قدیری
۱۴۰۳/۱۰/۱۵
@GhadiriNetwork
@SobheZood
🍃 سلام
🍃 نوشته:
یدی بیدک الی الجنة
دستم در دستت تا بهشت
🥺
🍃 این ایام به لطف الهی مهمان عزیزانی، بلکه مهمانِ «نگاه»ها و «اندیشه»هایی هستم که بهشت چاره ای جز باز کردن آغوشش برای آنها ندارد.
اصلاً این نگاه خود «بهشت آفرین» است. حتی در میان اتفاقهایی که شاید برخی «جهنم» بشمارندنش 🌺
@SobheZood
صبح زود | مهدی سلطان احمدی
🍀 سلام علیکم 🍀 الحمدلله از طریق عتبات عازم سرزمین #لبنان هستم! 🍀 در این سفر یکی از عزیزان زحمت #
🇱🇧 روایت فتح (۴)
بیآنکه فرصتی برای استراحت داشته باشیم بعد از نماز صبح از سامرا راهی کاظمین شدیم.
اولین چیزی که در بدو ورود به شهر، جلب توجه میکرد تعداد قابل توجه تاکسیهای پراید بود، درحالیکه در این سفر جز یکی دو سمند شخصی ندیده بودم و تقریبا فقط ماشینهای کرهای، ژاپنی و آمریکایی مشاهده میشد.
حوالی ساعت ۹ به حریم حرم رسیده، تا وارد صحن شدیم، معین درحالیکه به صفحه موبایلش خیره بود، ناگهان اشک ریخت و همانجا نشست و گریست.
متوجه شدیم رفیقش کرار الزیدی، نیروی فرهنگی حشدالشعبی، جوانی که کمتر از یک ماه از مراسم عروسیاش میگذشت و قرار بود در بغداد میزبان ما باشد، پریشب در شب شهادت امام هادی(ع) در تصادف در مسیر سامرا به رحمت خدا رفته و این درحالی است که محمد یگانه، فعال اقتصادی ساکن لبنان و مسئول قرارگاه مردمی نصرالله نیز به دلیل فوت مادرش، شب قبل راهی تهران شده بود.
پس از اندکی مکث، ائمه هدی(ع) را زیارت کردیم و چون به مدت ۲۴ ساعت یکسره بیدار بودم، حدود ساعت ۱۱ در گوشهای مفرش در سرمای بیرون حرم چند دقیقهای چشم بر هم گذاشتم، برخاستم و دوباره داخل حرم شدیم برای نماز ظهر، زیارت و وداع در آخرین میعادگاه، درحالیکه در تمام مدت، مهمترین درخواستم از اهل بیت(ع) سلامتی و طول عمر رهبر عزیز انقلاب، این علمدار خیمه اسلام بود.
به هر ترتیب ساعت ۱۶ حرکت کرده، نماز مغرب را در فرودگاه بغداد خوانده و پس از ساعتی با هواپیمایی ملی لبنان (Middle East Airlines) وارد فرودگاه بیروت شدیم درحالیکه متولی مهر کردن گذرنامهها حساس شد و کار را به فرد دیگری ارجاع داد که از قصد سفر و محل اقامتمان پرسید.
بیرون فرودگاه، روحالله رامندی، جانشین قرارگاه مردمی نصرالله، با تویوتای لندکروز سفید آمد دنبالمان و تا رسیدن به مُجَمَّع امام خمینی در ضاحیه، اقدامات قرارگاه و مأموریت آن در خدمترسانی و تسهیلگری نسبت به جهادگران ایرانی را تشریح کرد.
مجمعها در بیروت، مساجد چند کاربردیای است که امکاناتی نظیر سالن ترحیم، حسینیه، آشپزخانه و بعضا مدرسه دارد.
حوالی ساعت ۲۳ وارد حسینیه طبقه زیرین که محل استقرار و استراحت نیروهای جهادی است شده و مستقیم بر سر سفره شام در کنار جوانان عموما طلبهای نشستیم که هر کدام در یک زمان و با یک گروه چند نفره به صورت آتش به اختیار آمده بودند.
استقبال دوستانهای از ما کردند و ساعتی به گپوگفتهای مرسوم گذشت تا اینکه بالاخره بعد از قریب ۴۰ ساعت بیخوابی و خستگی مفرط، در هوای سرد حسینیه بیهوش شدم.
انشاءالله ادامه دارد...
احمد قدیری
۱۴۰۳/۱۰/۱۶
@GhadiriNetwork
@SobheZood
🍃 سلام
🍃 توفیق شد در منطقهی نبیشیث(نزدیک شهر بعلبک)، منزل روان الموسوی، جانباز و قربانی عملیات تروریستی پیجر و یا "اسیدپاشی سیستماتیک باند جنایتکار صهیونیسم"(به تعبیر احمد آقای قدیری ابیانه، دوست و همسفر لبنان)، باشیم.
🍃 قبل از ورود به منزل؛ سؤال اولیه ام این بود که با این احوالات، چطور میتوانیم به ایشان و خانوادهشان کمی روحیه بدهیم؟
🍃 اینک پس از مدت کوتاهی حضور در آن خانه لبریز از معرفت، امید و روحیه آن سؤال دیگر رنگ باخته و حالا به حیرت تبدیل شدهاست!
علیالظاهر باید حالا حالاها، فقط بیاموزیم!
پن:
اجازه انتشار وضعیت ابتدایی جراحات را نیافتیم، فقط همین اندازه بدانید که وضعیت فعلی بعد از چند عمل جراحی و بهبود ۹۰ درصدی است!
#لبنان
#مقاومت
#روایت_نصر
@SobheZood
🍃 هزاران بار حمد و سپاس الهی که امروز توفیق زیارت بهترین شاگردان مکتبی را عنایت کرد که زینب کبری(س) در غروب عاشورا آن را پایه گذاری کرد و تا به امروز شاگرد میپذیرد؛ پس از آزمون!
@SobheZood