eitaa logo
نبشته های دم صبح
214 دنبال‌کننده
152 عکس
31 ویدیو
6 فایل
نبشته‌های دم صبح، روایت‌‌های یک خانم طلبه معلم از زندگی طلبگی و عشق معلمی است. نوشته‌هایی که قصد ندارند دنیا را تغییر بدهند اما نگاه ها را شاید. ارتباط با ادمین @mojahedam 🌷🌸🌷🌻🌻
مشاهده در ایتا
دانلود
. ✨وقتی تیتراژ آغازین آنشرلی انتظار را در وجود کودکانه مان ریشه دواند ؛🙃 خوب به خاطر دارم کودکی هایم را، همان زمان که از مدرسه برمی گشتم و سخت انتظار " آنشرلی"را می کشیدم. با اینکه از رنگ موهایش بدم می آمد، اما شاید همان موسیقی آغازین مرا مقابل تلویزیون میخکوب می کرد. من نه در "آنه" تکرار غریبانه می دیدم و نه سبز شدنی..اما باز هم با موسیقی متن پرواز میکردم. وقتی آقای گوینده با همان صدای گرفته اش که انگار یک دنیا غم را در خودش جا داده بود لب به سخن می گشود و من با تمام حجم قلبم با او همراه می شدم :..."آنه ! چگونه گذشت؟! وقتی روشنی چشم هایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان ماند. به من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت و تنهایی معصومانه ی دست هایت..." به اینجا که می رسید احساس میکردم الان است که قلبم از جا کنده شود. من نه کودکی مبهمی داشتم و نه تنها بودم اما چه چیز مرا به این همذات پنداری عمیق با آنه سوق می داد؟! و آقای گوینده ادامه می داد و من هم ادامه می دادم... "در هجوم دردها و غم هایت...و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت...حقیقت زلال دریاچه ی نقره ای نهفته بود.."☺️ و من این بار به وجد می آمدم ; حقیقت زلال دریاچه ی نقره ای !!! و او ادامه می داد:.."و اکنون آمده ام تا دست هایت را به پنجه ی طلایی بسپاری و در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآوری..." به اینجا که می رسید گره ابروهایم باز می شد و لبخند روی لبانم نقش می بست، حتی خودم هم متوجه دگرگونی احوالم با یک متن بودم. و پایان می یافت:"...اینک آنه شکفتن و سبز شدن در انتظار توست..." و من بدون اینکه بدانم شکفتن و سبز شدن آنه در چه بود و اصلا مگر شکفتن یک جا می نشیند و انتظار تورا می کشد؟!با ذوق از جا می پریدم... ...💚 راستش آقا جان این همه پرحرفی کردم که بگویم من تازه فهمیدم آنچه مرا با آنه به سنخیت می رساند چه بود. این روزها که معنی و را با تمام قلبم لمس می کنم باور کرده ام که این همان حس لطیف دوران کودکی ام بود. همان حسی که نادانسته با او زندگی می کردم.اصلا من می گویم تمام دلتنگی های دنیا به خاطر نبودن شماست. تمام انتظارها به شما ختم می شود.اصلا ما از زمان حضرت آدم دلتنگ و منتظرت بوده ایم حتی اگر گاهی ندانسته فکر کردیم دلتنگ و منتظر دیگری هستیم. این تکرار غریبانه تمام نمی شود تا تو نیایی. به والله تمام نمی شود و ما منتظریم تا کی زمان شکفتن و سبز شدنمان برسد. آقا جان می دانم همه به من خواهند خندید، اما من می گویم حتی نویسنده ی تیتراژ آغازین آنشرلی هم منتظر شما بوده ،بدون اینکه خودش متوجه باشد وگرنه اینطور از تکرار غریبانه و پایان سبز سخن نمی گفت. پ.ن: ادغام دلتنگی و انتظار در عین حال که میتونه جون آدمو بگیره تهش همیشه یه امید هست که آدمو سرپا نگه میداره😊 ؟! به قلم: خانم از همراهان عزیز کانال @sobhnebesht 🌷
🌸 هرگاه با جمع مومنین همراهم ، فکر می کنم چه کسی از این جمع مورد توجه حضرت است!؟ امام زمان عج برای کدامیک دعا می کند؟ دیدن چه کسی امام زمان عج را خوشحال می کند؟ ما را که دسترسی به خود او نیست، حداقل یارانش را بشناسیم! ولی بسیار خوانده ام فقهای مجاهد و خالص و ساعی مورد توجه حضرت بوده اند! یعنی خدایا می شود از حوزه علمیه ما هم کسی مورد توجه حضرت باشد؟ 🔹️🔹️🔹️ یکی از علمای اهل سنت در رد مذهب تشیع کتابی را تالیف کرده بود که در مجالس و محافل آن را برای مردم می‌خواند و آنان را گمراه می‌کرد؛ او از ترس آن که مبادا کسی از علمای شیعه کتابش را رد کند، آن را به کسی نمی‌داد تا نسخه‌ای بردارد. علامه حلی همیشه به دنبال راهی بود که کتاب را به دست آورد تا بتواند کتابی در رد آن بنویسد. او رابطه استاد و شاگردی را وسیله قرار داد و مدتها بعنوان شاگرد در جلسات او حاضر شد و پس از جلب اطمينان استاد، از عالم سنی درخواست کرد حداکثر يک شب اين کتاب را به وی قرض دهد که استاد اجازه داد علامه به مدت یک شب آن را در اختیار داشته باشد. علامه حلی همان مدت کم را نیز غنیمت شمرد. کتاب را از او گرفت و آن شب تا جایی که می‌توانست از آن نسخه برداری کرد.  علامه تا نیمه های شب مشغول نسخه برداری از کتاب بود و هنگامی که شب به نیمه رسید خواب بر او غلبه کرد تا جایی که توانایی ادامه کار را نداشت. در اين هنگام سید بزرگواری به اتاق وارد شد و گفت: «اجازه دهيد مقدار باقی مانده از اين کتاب را من بنويسم و شما استراحت کنيد».  علامه حلی پس از اطمینان از کمک فرد ناشناس به خواب عميقی فرو رفت. هنگام اذان صبح از خواب بيدار شد و بی آنکه متوجه رفتن مهمان ناخوانده باشد ، وقتی اوراق را بازکرد در عين ناباوری ديد ادامه کتاب توسط آن مرد ناشناس نوشته شده و در پايان با نام «کتبه الحجة» امضا شده است! 🔹️🔹️🔹️ این ماجرا یعنی : اگر دغدغه ی دین داشته باشی، اگر حفظ دین برایت مقدس باشد نه حفظ زندگی ، اگر برای پیشبرد اهداف مقدست برنامه ریزی کنی ، اگر مثل تک تیرانداز درست به هدف بزنی ، اگر مشکلات و محدودیت های مادی ، تو را سردرگم نکند، اگر با تفقه در دین ، چشم شیطان را درآوری، اگر ... آن وقت از خستگی بخواب می روی و امام زمان عج کارت را ادامه می دهد! هر کوتاهی است از قامت نارسای ماست یا صاحب الزمان عج ! ✍به قلم: @shamimemalakut @sobhnebesht