از دید ما انقلابی ها، آقای پزشکیان #مصدق_جدید است، یعنی یک آرمانگرای اجتماعی، که در حلقه ای اشتباه و ضد آرمان خودش باید به وعده هایش عمل کند. دلبستگی پزشکیان به واردات کارشناس برای #نوشتن_نسخه_نجات کاملا یادآور تلاش مرحوم مصدق و مرحوم دکتر فاطمی برای آوردن #یالمار_شاخت افسانه ای به ایران است.
#دربار در زمانه پزشکیان اما نه حزب اللهی ها، بلکه اریکه قدرتِ بانکداران، خام فروشان و محتکرانِ انفال هستند که دوره اش کرده اند تا با پیروزی، غنائم را غارت کنند و او را سر میز خالی قدرت و سفره مردم گرسنه و آرمانهای شکسته شده، قربانی #خدای_سرمایه_سالاری کنند.
⚠️پیشنهاد جدی می کنم مستند «مردی با کیف قرمز» درباره تلاش مرحوم مصدق که سرنوشت یالمار شاخت و مصدق را با هم روایت می کند ببینید. همین امروز ببینید و موجی برای دیدن آن در این دو روز به راه بیندازید! ضرر نمی کنید!
📍لینک تماشا مستند مردی با کیف قرمز در تلوبیون:
https://telewebion.com/episode/0xbf33dc8
🆔 @social_theory
🔍غربگرایی؛ کشتی بزرگ ایران در «گرداب سکندر»
📝بازنویسی داستان: حسین مهدیزاده
آن سفر ناخدا نیامده بود و حالا سه هفته از وقتی که یونس و ایوب، کشتی را به زور به تصاحب در آورده بودند و عبدل -بلد نابینا و اسطوره ای بوشهری- را در انبار کشتی زندانی کرده بودند می گذشت، اما از خشکی خبری نبود! انگار کشتی در دریا گم شده بود.
عبدل با طعم آب دریاها، ناخدا و معلم را راهنمایی می کرد و ایوب و یونس که سرهنگ های کشتی بودند، نمی فهمیدند عبدل چطور بدون چشم و نقشه، کشتی را در وحشت دریاها راهنمایی می کند. به همین دلیل هم مدام ناخدا و معلم را شماتت می کردند بخاطر گوش کردن حرفهای عبدل! ...و حالا بهترین وقت بود که بدون اضطراب، با نقشه و چشم، طعم یک سفر آرام را بچشند! اما حالا با این همه نقشه و ابزار در دریا گم شده بودند و جاشوها هیچ خشکی نمی دیدند!
روز دوم هفته چهارم بود که یکی از جاشو ها، وحشت زده فریاد زد: « ناخدا گردابه….! کشتی تو گرداب افتاده!»
معلم که روی عرشه کنار ناخدا وایساده بود رنگش پردید! گرداب آرام؟ مگه اینکه گرداب سکندر باشه! بعد با ترس گفت: «خدایا به تو پناه می بریم!»
یونس گفت: «معلم! تو چیزی درباره گرداب می دانی؟»
معلم که دیگر به وضوح می لرزید گفت: «کار همه مان ساخته است. تا به حال هیچ کشتی ای از این گرداب جان سالم به در نبرده!»
همه بی درنگ سراغ عبدل رفتند! عبدل فقط گوش می داد!
- عبدل! گرداب سکندر می دانی چیه؟ یعنی یه گرداب بزرگ که کشتی را فرو نمی کشه تا غرق بشه، بلکه ماه ها ما را به دور خودش می گردونه تا همه از گرسنگی و تشنگی و تهوع بمیریم!
عبدل ساکت بود و جوابی نداشت، اما نقشه و بادبان ایوب و یونس هم جوابی نداشتند، پس برگرداندن عبدل به عرشه تیری بود در تاریکی که همه با آن موافق بودند. به همین دلیل هم یونس و ایوب غیضشان را فرو خردند و چیز نگفتند تا جاشوها عبدل را به عرشه برگردانند!
روزها می گذشت و سرنشینان کشتی، روز به روز خسته تر و مأیوس تر می شدند، اما عبدل، مصمم به پروند بادبان کشتی تکیه داده بود و و در سکوت همه جا را می پایید! به یکباره یکی از جاشوها با صدای نحیف و ناامیدی گفت، ناخدا یک نهنگ اینجاست!
عبدل به یکباره از جا پرید و صدا زد: گوشت و غذای بزرگ چی داریم؟!
یونس با غیظ و غضب گفت:
- کوری دیگر نمی بینی! فقط یک گوسفند لاغر و خسته!
عبدل گفت: فوراً گوسفند را سر ببرید و پوستش را بکنید و سر لنگر کنید و امیدوار باشید که نهنگ بوی آن را بپسندد و تصمیم بگیرد که آن را بخورد!»
همه منظور عبدل را فهمیدند و با اینکه تنها ذخیره غذایی کشتی همین گوسفند بود، اما کسی در درستی حرف عبدل شکی نکرد! یونس و ایوب نمی توانستند حرفی بزنند و باید تسلیم می شدند!
جاشوها گوسفند را سر لنگر کشتی بستند و آرام روی آب قرار دادند و بادبان ها را تنظیم کردند که کشتی به نهنگ نزدیک شود!
نهنگ بوی گوسفند را شندید و پسندید و تا به دندان گرفت، لنگر به دهانش افتاد و عبدل صدا زد:
- وقتی حیوان لنگر را که به دهان گرفت، سفت طناب لنگر را بکشید تا قلاب لنگر در گلویش فرو برود!
آب گرداب، از خون حیوان قرمز شده بود و نهنگ زخمی، دیوانه وار خودش را به این طرف و آن طرف می کشید. گاهی سعی می کرد در آب فرو برود اما کشتی نمی گذاشت که پایین تر برود و مجبور می شد به سطح آب برگردد! کشتی از آب پر شده بود!
نهنگ وحشت زده بود و بی هدف حرکت می کرد. عبدل قبل از اینکه نهنگ طعمه را ببلعد، فریاد زده بود سر جاشوها که خودتان را با طناب به کشتی سفت ببندید! و حال معلوم می شد که عبدل چرا چنین فریاد می زد! آنهایی که خود را به کشتی نبسته بودند و به قوت بازویشان اعتماد کرده بودند، ساعتی که گذشت، یکی یکی از کشتی بیرون می افتادند. اوضاع آنهایی که در کشتی بودند همه چندان بهتر نبود!
لحظه های وحشتناکی بود، اما برق امید در چشمان نابینای عبدل که بی هدف به این سو و آن سو نگاه می کرد پیدا بود. اما صدای سر و صدای ایوب و یونس قطع نمی شد:
- دیدید آخر این عبدل ما را به کشتن داد! الان است که کشتی دو نیم شود! طناب لنگر را پاره کنید!
اما کسی دیگر کنار لنگر نبود که بخواهد حرف ایوب و یونس را گوش بدهد!
چند ساعتی به این منوال گذشت و کم کم کشتی داشت آرام میگرفت. معلم از عرشه به دریا نگاه کرد! پیدا بود که نهنگ خلاف جهت مرکز گرداب، در حال حرکت است! نهنگ داشت کشتی را از گرداب بیرون می برد! کشتی با نیرویی عظیم که در باد و بادبان کشتی نبود، در حال نجات از مهلکه ای حتمی بود!
- موفق شدیم! عبدل موفق شد!
برق نگاه و لبخند عبدل توجه همه را جلب می کرد!
- خب حالا مراقب باشید که کسی طناب لنگر را نبُرد تا وقتی نهنگ ما را به ساحلی نزدیک کند. ما دیگر غذایی نداریم و مجروح هم زیاد داریم. هر وقت ساحلی دیدید، طناب لنگر را ببرید!
🆔 @social_theory
با قلبی آرام و امید به فرداهایی روشن تر از امروز و اعتماد به خدایی که در همین نزدیکی است، به هر کدام از کاندیداهایی که فکر می کنید به عقب بر نمی گردد رای بدهید.
از الان تا فردا شب هم گوشهایمان را بر #عرفای_ملامتی و #عاشقان_مجادله می بندیم.
🆔 @social_theory
در آستانه دو دوره ای شدن انتخابات و از آنجایی که دور دوم انتخابات، انتخابات دیگری است. خواندن این گفتگو شاید بد نباشد.
گزارشی است از اینکه چرا کسی که به دنبال تبیین تمایز نظریه اجتماعی اسلام از جامعه بازار مدرن است، باید به دنبال زبان و هنر و فرهنگ و تصویر برود و اجالتا، از زبان مفهومیِ دانش و کارشناسی و مناظره و توییت و دعوا، آبی برایش گرم نمیشود.
https://farhikhtegandaily.com/newspaper/4157/14/
https://farhikhtegandaily.com/page/252910/
🆔 @social_theory
هدایت شده از در محضر آیتالله میرباقری
📣 توصیههای آیتالله میرباقری برای ساعات پایانیِ منتهی به انتخابات
(۷ تیر ۱۴۰۳)
💥 فعالیتهای انتخاباتی جبهۀ انقلاب در این دوره، چه در رسانۀ ملی و چه در فعالیتهای ستادی و میدانی، نسبتبه تجارب گذشته، رو به پیش و دارای ویژگیهای مثبت فراوانی بود.
💥 رقابتی که در این دوره بین دوستان جبهۀ انقلاب وجود داشت، یک رقابت درونگفتمانیِ همافزا، بصیرتآفرین و اخلاقی بود که میتواند به رشد جبهۀ انقلاب کمک کند. البته ضعفها و کاستیهایی هم _ که متوقع از مؤمنین نبود _ وجود داشت که امیدواریم در آینده به نقاط قوت تبدیل شوند.
💥 تا امروز دو نفر از نامزدهای جبهۀ انقلاب بعد از تلاش جدی برای شفافشدن فضای رقابتهای انتخاباتی و تبیین گفتمان انقلاب اسلامی، فداکارانه و مجاهدانه از عرصۀ رقابت کنار رفتند تا امکان یک اجماع نسبی فراهم شود. امیدواریم فداکاری آنها مورد عنایت خدای متعال و لطف امام زمان(عج) قرار گیرد.
دو تن دیگر از نامزدهای جبهه انقلاب، تاکنون در صحنۀ انتخابات باقی ماندند و شاید مصلحت بدانند که تا آخر هم باقی بمانند. این دو بزرگوار، هر دو از سرمایههای ارزشمند جبهۀ انقلاب و متعهد به ارزشهای انقلاب اسلامی و ادامهدهندۀ راه روبهپیش و غیرقابلبازگشت شهید رئیسی عزیز هستند؛ لذا رقابت آنها جای نگرانی ندارد.
💥 امیدوارم در این ساعات پایانیِ منتهی به انتخابات، برادران و خواهران مؤمن و انقلابی از جدال و مراء و درگیریهای بیحاصل و پیشبینیهای غیرضروری و ناامیدکننده پرهیز کنند که موجب فرسایش توان انقلاب است.
ما باید با امیدواری و توکل به خدای متعال و با امید به یک پیروزی قطعی در انتخابات شرکت کنیم. امیدواریم انشاءالله یک پیروزی شیرین به نفع جبهۀ امام زمان(عج) شکل بگیرد.
💥 از همه عزیزان درخواست میکنم که در این ساعات پایانی برای تقویت جبهۀ امام زمان(عج) دعاهای مأثوره برای آن حضرت را بخوانند، مثل دعای عصر غیبت، صلوات ضرّاب اصفهانی، دعای یونس بن عبدالرحمن منقول از امام رضا(ع) و... که محدث قمی آنها را در مفاتیحالجنان نقل کردهاند.
☑️ @mirbaqeri_ir
هدایت شده از دیمزن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دبیرکل حزب الله لبنان: همه منتظر رفتار و عملکرد ملت ایران هستند که بازتاب آن در حضور بزرگ مردم در مراسم تشییع شهید رئیسی تجلی یافت
🔹حضوری که در انتخابات ریاستجمهوری نمود پیدا خواهد کرد و رئیسجمهوری مناسب، مجاهد و فداکار را به قدرت برسانند.
ساخت ایران|حسین مهدیزاده
با قلبی آرام و امید به فرداهایی روشن تر از امروز و اعتماد به خدایی که در همین نزدیکی است، به هر کدام
مطلبی که در کانال بنده در حمایت مستقیم از اقای قالیباف منتشر شده بود، توسط یکی از کسانی که به مدیریت کانال بنده دسترسی دارد و لطف میکند، غلط های فراوان املایی بنده را اصلاح میکند ☺️گذاشته شده بود!
من هنوز بر عهد قبلی خود هستم و هیچ کدام از این دو بزرگوار جلیلی و قالیباف، برایم ترجیحی ندارد. 🌹
@social_theory
هدایت شده از اقتصاد فرهنگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وسط هیاهوهای انتخاباتی یه پاسخ قانعکننده برای پرسش #چرا_رأی_بدهیم؟ بشنوید.
#طنز_انتخاباتی
♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷
💠 @h_abasifar
با اجازه دوستان، امروز میخواهم تا شب مدام غر بزنم به جان آقای جمهوری اسلامی! آقاشون نه! خودش!
اونی که یک دونه رجل سیاسی نداشت بیاره وسط! از هیچ جناح اش!
تا اون تحول و تغییر بدیهی که آقا بیش از یک دهه است داره اون را تاکید میکنه را برای مردم توضیح بده و ایجادش کنه!!
40 درصد مشارکت یعنی چی؟!!! چکار دارید میکنید؟
دوستانی که میخوان دعوت کنن بنده را به کمک برای انتخابات برن فردا بیان! البته حتما خواهم آمد و عصبانیت ها را کنار میزارم، اما بزارید امروز تا آخرش فقط غر بزنم و کسی نیاید چیزی بگه!!! 😫🙃
وقتی مخواهم از امیدها بگم، از بیرون شروع می کنم. توضیح میدم که چطور داریم جهان را وادار می کنیم که ایران جدید و همتش برای بزرگ شدن و رشد کردن را باور کنه. بعد رویای ایران موثر جهانی را توضیح میدم. ایران چهارم!
اما وقتی میخواهم غر بزنم، می خواهم از درون بگم. بگم اینهمه قدرت و این همه رن که از شهادت حاج قاسم ها و سید رئیسی ها توی گلومون شکست ولوی قورتش دادیم تا ایران بزرگ را ببینم، چطور وقتی میاد داخل سر سفره ما رعیت زاده ها و دهاتی ها هیچی نمیشینه.
از این پایین که ما زندگی می کنیم، سیاسی ها و دولتمردها معتقدند که ما یک مشت فاسد هستیم که داریم سعی می کنیم همه چیز را خصوصی کنیم تا شما مردم از شر ما خلاص بشید.
از این پایین ریال ما خار و زبون قیمت و آقایی دلاره!
از این پایین دلار و بنزین و جنسها حق دارن گرون بشن و همه کارشناسا میگن نهایتا 4درصد تورم میاره! اما قیمت کار ما اگر گرون بشه خروار خروار تورم میاره! اصلا مشکل تورم ما هستیم که خرج می کنیم!
شما کارشناسا یادتون رفته، ما مردم که یادمونه! دور اول روحانی، می گفتن دولت روحانی دنبال تغییر ریل اقتصاد ایران به سبک اقتصاد تورم صفر است. یادتونه که تورم تک رقمی هم شد! اما یادتون رفته چرا؟ چون کلا گردش مالی ایران یخ زده بود! در حد دمای صفر کلوین! اینقدر که بازاری ها می گفتن دهه محرم که مردم سفره برای امام حسین انداختن، بازار به جای رکود هر ساله محرم، تازه یه تکونی خورد و یک خونی توی بازار گشت! از اون سال تا حالا کارشناسا دیگه حقوق و دستمزد و قدرت خرید ما را دشمن پنداشتند تا همین امروز!