✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍در زمان انقلاب مرد سرمایهداری با دختر و زنش قصد فرار از کشور را پیدا میکند. مرد توان کوهپیمایی نداشت و پاسپورت داشت از مرز قانونی بازرگان رد میشود و زن و دخترش را دست یک قاچاقچی میسپارد از مرز خارج کند.
مرد پس از مدتی راه بردن زن و دختر جوان، دچار وسوسه شیطانی میشود و پیش چشم مادر به دختر هوس تجاوز میکند. مادر هر چقدرالتماس می کند و میگوید او نامزد است و با سرنوشتش بازی نکند، شیطان رخصت نمیدهد و به نالههای التماس دختر و مادر بیپناه گوش نمیدهد.
مرد، پس از اجرای نقشه شوم خود، آنها را در آن سوی مرز رها کرده و 40 هزار تومان میگیرد. در زمان برگشت دچار عذاب وجدان میشود و مسیر را اشتباه برگشته و در دام مأموران مرزی ترکیه میافتد. دست خود را بالا میبرد ولی سرباز به او تیراندازی میکند.
🗝 زمان جان دادن سرباز ترک بالا سر او رسیده و می گوید مرا حلال کن من بالا بودن دست های تو را ندیدم و التماست را اصلا نشنیدم. مرد قاچاقچی داستان را می گوید و می گوید: نگران نباش این مجازات من بود و تو تقصیری نداری. ساعتی پیش من صدای التماس کسی را نمی شنیدم و خدا باید کاری می کرد تو صدای التماس مرا نمی شنیدی.
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
به کانال ما در واتساپ بپیوندید 👇👇 https://chat.whatsapp.com/EW6HJ6IWAclJdNk3NZqCcx
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_kareimaneh
بًسًــــــــمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًــــــــیًمً
سَِپَِاَِسَِ مَِخصَِوَِصَِ خدَِاَِاِّسَِتَِ کَِهَِ پَِرَِوَِرَِدَِگَِاَِرَِ جَِهَِاَِنَِاِّاَِنَِ اَِسَِتَِ
بّهّ نّاّمّ اّوّکّهّ رّحّمّاّنّ وّ رّحّیّمّ اّسّتّ
بّهّ اّحّسّــــــــاّنّ عّدّاّ لّــــــــتّ
وِّخلِّــــــــــــــــقِّ کِّرِّیِّـــــمِّ اِّسِّتِّ
دّعّاّ مّیّکّنّمّ بّغّیّرّ اّزّ خدّاّ مّحّتّاّجّ هّیّچّکّسّ نّشّوّیّدّ
اَُلَُهَُے بَُهَُ اَُمَُیَُـــــــــدَُ تَُوَُ🙏🌹
🌱#اللہمعجللولیڪالفرج 🌱
••●❥🌷✧🌷❥●••به کانال ما در واتساپ بپیوندید 👇👇
https://chat.whatsapp.com/IUVHNXpAgekJ5ZdEa1thx3
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_kareimaneh
🌹اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یــــا
اَباعَبْدِاللهِ الْحُسَیْن(ع)
🌹اَلسَّلامُ عَلَیْکَ
یَابْنَ رَسُولِ اللَّه
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
سلام همراهان عزیز🌹🌹
هر روز خود را با بسم الله الرحمن الرحیم شروع کنیم
🌞 صبح بخیر...
🗓 امروز سه شنبه
۰۲ آذر ۱۴۰۰ هجری شمسی
۱۷ ربیع الثانی ۱۴۴۳هجری قمری
۲۳ نوامبر ۲۰۲۱ ✨
▪️▪️▪️
﷽
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
روز خود را با دعای سلامتی آقا و مولایمان شروع کنیم
#سلام_امام_زمانم
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
به کانال ما در واتساپ بپیوندید 👇👇
https://chat.whatsapp.com/IUVHNXpAgekJ5ZdEa1thx3
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_kareimaneh
حدیث روز
*🌹امیرالمومنین علي عليه السّلام: عِبَادَ اللّهِ زِنُوا اءَنْفُسَکُمْ مِنْ قَبْلِ اءَنْ تُوزَنُوا وَ حَاسِبُوهَا مِنْ قَبْلِ اءَنْ تُحَاسَبُوا وَ تَنَفَّسُوا قَبْلَ ضِیقِ الْخِنَاقِ وَ انْقَادُوا قَبْلَ عُنْفِ السِّیَاقِ وَ اعْلَمُوا اءَنَّهُ مَنْ لَمْ یُعَنْ عَلَى نَفْسِهِ حَتَّى یَکُونَ لَهُ مِنْها وَاعِظٌ وَ زاجِرٌ لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنْ غَیْرِهَا لاَ زَاجِرٌ وَ لاَ وَاعِظٌ.*
♦️اى بندگان خدا، خود را بسنجید، پیش از آنکه شما را بسنجند و از خود حساب بکشید، پیش از آنکه از شما حساب کشند و نفس بر آورید، پیش از آنکه گلویتان را بفشارند.سر فرود آورید، پیش از آنکه بزور به سر فرودآوردن وادارندتان . هرکس که خود، خویشتن را از زشتیها باز ندارد و اندرز ندهد براى او باز دارنده و اندرزدهنده اى نخواهد بود.
📚نهج البلاغه، خطبه 89
به کانال ما در واتساپ بپیوندید 👇👇
https://chat.whatsapp.com/IUVHNXpAgekJ5ZdEa1thx3
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_kareimaneh
😭😭😭😭😭😭😭
👇جوانی موبایلش را که کنار قرآن گذاشته و یادش رفته بود با خودش ببرد. وقتی از منزل بیرون رفت " قرآن سوالی از موبایل میکنه "
* چرا اینجا انداختنت ؟
📱موبایل: این اولین بار است که منو فراموش میکنه
📖قرآن : ولی من را که همیشه فراموش میکنه
📱موبایل: من همیشه با اون حرف میزنم ،اونم با من
📖قرآن: منم همیشه با اون حرف میزنم ولی اون نه گوش میده و نه با من حرف میزنه *
📱موبایل: آخه من خاصیت پیام دادن و پیام گرفتن دارم..
📖قرآن: منهم پیام و بشارتهایی دارم و وعده های زیبا دادم ولی فراموشم میکنند*
📱موبایل: از من امواج و مطالب زیادی خارج میشه که ممکنه به عقل انسان ضرر بزنه ولی با این همه ضرر باز هم منو ترک نمیکنه..
📖قرآن: ولی من طبیب روحها و نفسها و جسم "ها هستم با این همه درمان ، از من دوری میکنه
📱موبایل: از کیفیت من پیش دوستاش تعریف میکنه
📖قرآن: من بزرگترین مصدر کیفیت هستم ولی روش نمیشه از من پیش دوستاش تعریف کنه..
در این بین صدای پای جوان آمد که " موبایلم یادم رفته "
📱موبایل: با اجازه شما ، اومد منو ببره، من که گفتم بدون من نمیتونه زندگی کنه....
📖 "" قرآن : من هم قیامت به خدایم شکایت میکنم و عرضه میدارم "یارب ان قومی اتخذو هذا القران مهجورا "
ای مسلمانان والله قرآن مهجور مانده...
اِنشاءالله دلهای هممون به نور قرآن منور باشه ❤❤
به کانال ما در واتساپ بپیوندید 👇👇
https://chat.whatsapp.com/IUVHNXpAgekJ5ZdEa1thx3
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_kareimaneh
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨🍃
❀✵نـیــایـــش بــا خــ♡ــدا✵❀
سپاسگزاری یک احساس است
که در روح شما ایجاد میشود
سپاسگزاری واقعی تنها گفتن
جمله خدایا شکرت
یا خدایا سپاسگزارم نیست
سپاسگزاری فراتر از اینهاست
وقتی بر داشتههایت تمرکز میکنی
و از درک داشتن آن نعمتها
در تو احساسات خوبی ایجاد میشود
و از خداوند بابت تک تک داشتههایت
با عشق تشکر کنی
آنگاه کمال سپاسگزاری را بجا آوردهای
وقتی بر سلامتی اعضای بدنت تمرکز میکنی
و نتایج این نعمت را در ذهنت مرور میکنی
و به احساس زیبائی دست مییابی
و ناخودآگاه خداوند را شکر میکنی
واقعاً سپاسگزاری کردهای
سپاسگزاری یعنی من
از داشتههایم شاد و خوشحالم
و با همین داشتهها از زندگیام لذت میبرم
و اینگونه ارتعاش فراوانی از سوی شما
به کائنات ارسال میشود
و جذب نعمتهای بیشتری
در زندگیتان رخ خواهد داد
هر روز در هر بعدی از زندگیتان
بعد مالی، بعد عاطفی، بعد سلامتی و ...
به دنبال موردهایی برای سپاسگزاری بگردید
و بر برکت وجود آنها عمیق شوید
و آنگاه خواهید دید که چه
احساس زیبائی را تجربه خواهید کرد
و چه نعمتهای بیشماری
به زندگیتان وارد خواهد شد
خـدایـا بـابـت تمـامی نعمـتهایـت
✨⚘عاشقـانـه سپاسگزاریم⚘✨
✧✾════✾✰✾════✾✧به کانال ما در واتساپ بپیوندید 👇👇
https://chat.whatsapp.com/IUVHNXpAgekJ5ZdEa1thx3
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_kareimaneh
♥️اذان مغرب به افق آمل ♥️
💝اذان به وقت شرعی به افق آمل
اللّهُ أَکْبَرُ، اللّهُ أَکْبَرُ
اللّهُ أَکْبَرُ، اللّهُ أَکْبَرُ
🌸🌸
أَشْهَدُ أَنْ لا إِلٰهَ إلّا اللّهُ
أَشْهَدُ أَنْ لا إِلٰهَ إلّا اللّهُ
🌼🌼
أَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُوْلُ اللّهِ
أَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُوْلُ اللّهِ
🌻🌻
اَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّهِ
اَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّهِ
🌼🌼
حَیَّ عَلَی الصَّلاةِ
حَیَّ عَلَی الصَّلاةِ
🌺🌺
حَیَّ عَلی الفَلٰاحِ
حَیَّ عَلی الفَلٰاحِ
🌸🌸
حَیَّ عَلیٰ خَیرِ الْعَمَلِ
حَیَّ عَلیٰ خَیرِ الْعَمَلِ
🌺🌺
اللّهُ أَکْبَرُ، اللّهُ أَکْبَرُ
🌼🌼
لا إِلٰهَ إلّا اللّهُ، لا إِلٰهَ إلّا اللّهُ
التماس دعـــاے فـــرج 🤲🏻
به کانال مادرواتساپ بپیوندید 👇👇 https://chat.whatsapp.com/EW6HJ6IWAclJdNk3NZqCcx
به کانال مادرایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_kareimaneh
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍ماموران سلطان محمود در بخارا، پسر جوانِ پیرمردی را گرفتند که به سلطان بد گفته بود. و او را در لشگرگاه زندانی کرده بودند و برای امور نظافت آنجا یک سال بود که از او کار میکشیدند.
پیرمرد هر چه وساطت و شفاعت فرزند خود کرد حاصلی اتفاق نیفتاد. پس از تلاش زیاد خدمت سلطان رسید و به سلطان ناسزایی گفت.ماموران ریختند و پیرمرد را گرفتند.
شاه چون این صحنه را دید، گفت: آزادش کنید پیرمردی گرفتار است، که به من پناه آورده، و سن او از من بیشتر است آزارش نکنید.پیرمرد اشکی ریخت و گفت: ای سلطان پیام و سخن مرا گرفتید، من به شما ناسزا گفتم و مرا رها کردید؛ ولی پسرم از شما بدی گفته و یک سال در زندان ماموران شماست.
سلطان آشفته شد و امر کرد: فرزند پیرمرد را آزاد کرده و به او غرامت بپردازند و آن مامور را هم شلاق بزنند تا برای ترس مردم از سلطان، با چنین سختگیریهای نابجا و ظالمانه، چهره خشن و نامناسبی از شاه در بین مردم ارائه نکنند.
داستان زندگی بشر نیز چنین است. برخی به خاطر منافع دنیویشان یا جهالتشان از خدا موجودی ساختهاند که هرگز خدا چنین نیست. مانند مامورانی که از خشونت و سنگدلی سلطان، تصور و ذهنیتی در بین مردم ساخته که هرگز چنین نبوده و بخشندهتر از آن بود.
کافی است نزد برخی جاهلان خدانشناس پای انسان بلرزد، او را جهنمی کرده و از او دور میشوند. این گروه جز ساختن چهره خشن از خدا کاری بلد نیستند که حتی خدا نیز آنان را دوست ندارد چرا که، کسی که کسی را دوست داشته باشد دوست را محبوب میکند نه منفور! و آنها اگر خدا را دوست داشتند او را محبوب بندگان میکرد نه العیاذبالله منفور!
اوایل نبوت، نبی مکرم اسلام (ص) از خشم خدا زیاد سخن میگفتند، که جبرییل نازل شد و فرمود: ای پیامبر خداوند امر کرد: از رحمت من بیشتر به بندگانم بگو.
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
به کانال ما در واتساپ بپیوندید 👇👇 https://chat.whatsapp.com/EW6HJ6IWAclJdNk3NZqCcx
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_kareimaneh
✨﷽✨
#پندانه
🔴سختترین آزمون قضاوت
✍یکی از دوستان قدیمی که در ارتش با درجه تیمساری خدمت میکرد روزی مطلبی را برای من تعریف کرد که فوقالعاده زیبا بود:
در سال 135٠ هنگامی که با درجه سرهنگی در ارتش خدمت میکردم، آزمونی در ارتش برگزار شد تا افراد برگزیده در رشته حقوق عهدهدار پستهای مهم قضائی در دادگاههای نظامی ارتش شوند.
در این آزمون، من و 25 نفر دیگر رتبههای بالای آزمون را کسب کرده و به دانشگاه حقوق قضائی راه یافتیم.
دوره تحصیلی، یک ساله بود و همه با جدیت دروس را میخواندیم.
یک هفته مانده به پایان دوره، روزی از درب دژبانی در حال رفتن به سر کلاس بودم که ناگهان دیدم دو نفر دژبان با یک نفر لباس شخصی منتظر من هستند و به محض ورود من فرد لباس شخصی که با ارائه مدرک شناسایی خود را از پرسنل سازمان امنیت معرفی میکرد مرا البته با احترام، دستگیر و با خود به نقطه نامعلومی برده
و به داخل سلول انفرادی انداختند.
هرچه از آن لباس شخصی علت بازداشتم را میپرسیدم، چیزی نمیگفت و فقط میگفت:
من مأمورم و معذور و چیز بیشتری نمیدانم!
اول خیلی ترسیده بودم. وقتی داخل سلول انفرادی رفتم و تنها شدم، افکار مختلفی ذهنم را آزار میداد.
از زندانبان خواستم تلفنی به خانهام بزند و حداقل خانوادهام را از نگرانی خلاص کند که ترتیب اثری نداد و مرا با نهایت غم و اندوه
در گوشه بازداشتگاه به حال خود رها کرد.
آن روز، شب شد و روزهای دیگر هم به همان ترتیب گذشت و گذشت، تا اینکه روز نهم، در حالی که انگار صد سال گذشته بود، رسید.
صبح روز نهم مجددا دیدم همان دو نفر دژبان
به همراه همان لباس شخصی به دنبال من آمده
و مرا با خود برده و یکراست به اتاق رئیس دانشگاه که درجه سرلشکری داشت، بردند.
افکار مختلف و آزاردهنده لحظهای مرا رها نمیکرد و شدیدا در فشار روحی بودم.
وقتی به اتاق رئیس دانشگاه رسیدم، در کمال تعجب دیدم تمام همکلاسیهای من هم با حال و روزی مشابه من در اتاق هستند و البته همگی هراسان و بسیار نگران بودند.
ناگهان همهمهای بپا شد که ناگهان در اتاق باز شد
و سرلشکر رئیس دانشگاه وارد اتاق شده و ما همگی بلند شده و ادای احترام کردیم.
رئیس دانشگاه با خوشرویی تمام با یکایک ما دست داده و در حالی که معلوم بود از حال و روز همه ما کاملا آگاه بود، اینچنین به ما پاسخ داد:
هرکدام از شما که افسران لایقی هم هستید، پس از فارغالتحصیلی، ریاست دادگاهی را در سطح کشور به عهده خواهید گرفت و حالا این بازداشتی شما، آخرین واحد درسی شما بود که بایستی پاس میکردید.
و در مقابل اعتراض ما گفت:
این کار را کردیم تا هنگامی که شما در مسند قضاوت نشستید، قدرتمند شدید و قلم در دستتان بود از آن سوءاستفاده نکنید و از عمق وجودتان حال و روز کسی را که محکوم میکنید، درک کرده و بیجهت و از سر عصبانیت یا مسائل دیگر کسی را بیش از حد جرمش، به زندان محکوم نکنید!
در خاتمه نیز از همه ما عذرخواهی شد و همه نفس راحتی کشیدیم.
به قول سعدی شیرازی:
زیر پایت چون ندانی، حال مور
همچو حال توست، زیر پای فیل
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍مردی در خانه خود گربه ای داشت که چند، قلاده گربه به دنیا آورده بود. روزی در خانه نشسته بود که ماری به سمت بچه گربه ها در نبود مادرش رفت و او را به دهان گرفت.
صاحب خانه ، این صحنه را چون دید، با چوبی بر سر مار زد و مار بچه گربه را رها کرد و وارد خانه او شد. هر چه کرد مار از خانه بیرون نرفت و با گستاخی تمام به چشمان صاحب خانه خیره شد . صاحب خانه از این شهامت مار ترسید و نزد یکی از اولیا الله پناه برد.
اولیا الله این داستان را رمز گشایی کرد، گفت: گربه ای که در خانه توست 5 بچه دارد. که در سینه خود شیرش کم است و یکی از بچه گربه ها عمرش به دنیا نیست و به آن مار امر شد آن بچه مریض را بخورد تا آن بچه گربه درد زیاد نکشد و نیز به بچه های دیگر شیر کافی مادر برسد تا رشد کنند. آن بچه گربه غذای آن مار بود. آن مار ازخانه تو بیرون نمی رود و می گوید: مگر روزی من دست تو بود که از من گرفتی؟ حال باید روزی مرا بدهی.
ای مرد،بدان خداوند برای تمام حیوانات یک روزی مقدر کرده است . وقتی تو نمی توانی حیوانی را سیر کنی ، حق گرفتن غذا از دهان او و گرسنه نگه داشتن او را هم نداری. بدان خدایی که آن گربه و مار را خلق کرده است به آن بچه گربه از تو و مادرش مهربان تر است.
آن مرد چون اشتباه خود فهمید سر در سجده گذاشت و توبه کرد(فهمید کارش ثواب نبوده است) وقتی به خانه بازگشت مار هم رفته بود.
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
به کانال ما در واتساپ بپیوندید 👇👇 https://chat.whatsapp.com/EW6HJ6IWAclJdNk3NZqCcx
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_kareimaneh