eitaa logo
𖣘 ܢܚــــܦ̇ܝ‌ܘ‌ܭܝ‌ࡅ࡙ـܩߊ‌ࡅ߭ـܘ
384 دنبال‌کننده
17هزار عکس
5.6هزار ویدیو
161 فایل
باسلام این گروه جهت اجرای برنامه های فرهنگی وقرآنی درماه مبارک رمضان ایجادشده است دعای فرج،ذکر و دعای روز،سخنرانی کوتاه سبک زندگی،آشپزی،متفرقه،تقویم و مسائل روزو مسابقات در مناسبت ها. سلام امام رضا ع، یادشهدا، نیایش و سلام امام حسین ع و تلنگر اوقات شرعی
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌ السلام چشم‌ها آلوده و لایق به دیدار تو نیست از چه راهی می‌شود روی تو دید مولای من باز به انتظار تو جمعه غروب می‌کند اللهم عجل لولیک الفرج به کانال ما در واتساپ بپیوندید 👇👇 https://chat.whatsapp.com/IUVHNXpAgekJ5ZdEa1thx3 به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇 @sofrehkareimaneh به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇 @sofreh_kareimaneh
4.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چادرت را بتکان روزی ما را بفرست اِی که روزی دوعالم همه از چادر توست💔 ⚫️⚫️ خادمین سفره کریمانه ، ایام سوگواری شهادت حضرت فاطمه(س) را خدمت همه ی اعضای محترم کانال تسلیت عرض می کند . ⚫️⚫️ به کانال ما در واتساپ بپیوندید 👇👇 https://chat.whatsapp.com/IUVHNXpAgekJ5ZdEa1thx3 به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇 @sofrehkareimaneh به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇 @sofreh_kareimaneh 🌸
✅شیوه صحیح تربیت فرزندان ✍️بزرگی را گفتند: تو برای تربیت فرزندانت چه می‌کنی؟! گفت: هیچ کار. گفتند: مگر می‌شود؟! پس چرا فرزندان تو چنین خوبند؟! گفت: من در تربیت خود کوشیدم، تا الگوی خوبی برای آنان باشم. فرزندان راستی گفتار و درستی رفتار پدر و مادر را می‌بینند، نه امر و نهی‌های بیهوده‌ای که خود عمل نمی‌کنند. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
✨﷽✨ ✍ حدود هفتاد سال پیش، جوان ساده و جاهلی در مسجد حاجی‌بابا (در بازار شهر خوی) به مکتبِ علوم دینی می‌رفت. او هنگام اذان ظهر به وسط بازار می‌آمد و با صدای بلند اذان می‌گفت و نماز می‌خواند. این کار او باعث شده بود در وسط بازار ایجاد سدّ معبر کرده و مردم را معذّب کند. پیرمردی که در بازار مغازه داشت، روزی به وی اعتراض کرد که این کار او درست نیست و باعث مزاحمت، برای مردم و نفرت آن‌ها از نماز می‌شود ولی جوان اصرار داشت که این کار او تبلیغ و یادآوری نماز و خدا برای مردم است. روزها گذشت تا بعد از مدتی آن جوان ازدواج کرد و با نامزدش به بازار آمد. پیرمرد چون آن جوان را با نامزدش در بازار دید، از دور او را به اسم صدا کرد و گفت: ای جوان! نامزدی‌ات مبارک! به مغازه‌ی من بیا، می‌خواهم هدیه‌ای به شما بدهم. اهل بازار سرهایشان به سوی آن جوان و همسر جوانش برگشت و جوان وقتی نگاه مردم را روی خود و نامزد جوان خویش دید، نامزد خود را گفت: تا از گذر بازار، به خانه برود. جوان نزد پیرمرد با حالت طلب‌کار و عصبانیت آمد و گفت: ای پیرمرد وسط بازار چرا داد می‌زنی و آبروی مرا می‌بری؟ به نزد من بیا و در خلوت بگو. پیرمرد گفت: می‌خواستم در وسط بازار یادت کنم تا همه ببینند چقدر دوستت دارم؟!!! ای جوان! یادکردنِ بلند من، تو را در وسط بازار باعث شد همسر خویش، از خود دور کنی. پس بدان! یادکردنِ تو هم، خدا را در وسط بازار، جز دورکردن مردم از خدا، هیچ ثمری ندارد. 📖 هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَإِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ ۖ فَلَا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ ۖ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَی (32 - نجم)او به حال شما آگاه‌تر است آن‌گاه که شما را از خاکِ زمین آفرید و هنگامی که در رحم مادرها جنین بودید، پس خودستایی مکنید، او به حال هر که متّقی (و در خور ستایش) است، از شما داناتر است. ‌‌‌‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ به کانال ما در واتساپ بپیوندید 👇👇 https://chat.whatsapp.com/EW6HJ6IWAclJdNk3NZqCcx به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇 @sofrehkareimaneh به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇 @sofreh_kareimaneh
✨﷽✨ ✍در زمان رضاخان، دختر باذکاوتی بنام «ریحان»، در شهر خوی زندگی می‌کرد که سن او به 35 سال می‌رسید، ولی همسر مورد نظر خود را نیافته بود. در آن زمان مجرد ماندنِ دختر را در خانه، یک ننگ می‌دانستند، لذا او مجبور شد با حیدر، پیرمرد 70 ساله‌ی همسایه که همسرش را بتازگی از دست داده بود، ازدواج کند. حیدر مردی سرحال و قِبراق و پرانرژی بود که در مزرعه کار می‌کرد. گاهی با ریحان طبق عادتِ مردانِ مردسالار قدیمی تندی می‌کرد ولی ریحان مجبور به سکوت بود چون اگر نزد خانواده‌ی خود از شوهرش شکایت می‌کرد قطعاً محکوم می‌شد. روزی ریحان از دستِ حیدر به ستوه آمد و به او اخطار داد که زیاد سر به سر او نگذارد و اذیتش نکند. سرانجام ریحان تصمیم خود را برای ادب‌کردن حیدر گرفت. قرار بود صبح زود حیدر با ریحان، برای شخم‌زدن مزرعه بروند. ریحان به ماهی‌فروش سفارش کرده بود از رود ارس برای او دو ماهیِ بزرگ بیاورد. در خوی ماهی اصلاً نبود. ریحان ماهی‌های تازه را در سبدی گذاشت و مخفی کرد و چون به مزرعه رسیدند ماهی‌ها را در مزرعه رها کرد. نزدیک چاشت (نیم‌روز) وقتی ریحان و شوهرش مزرعه را شخم می‌زدند، هر دو بر روی زمین دو ماهی تازه دیدند. حیدر تعجّب کرد و ماهی‌ها را در دست گرفت و گفت: ریحان! ماهی در مزرعه چه می‌کند؟ ریحان گفت: روزیِ خداست که بر ما از آسمان فرستاده است، وگرنه اینجا آب کجا بود که ماهی پیدا شود. حیدر گفت: ریحان! زودتر به منزل برو و این دو ماهی را برای شام سرخ کن که خیلی من هوسِ ماهی کرده‌ام. ریحان ماهی را برداشت و به منزل آمد. شب وقتی حیدر به خانه رسید، ریحان برای او آبگوشت آورد. حیدر ناراحت شد و گفت: ماهی‌ها را چه کردی؟ ریحان خود را به نفهمی زد و با تعجّب پرسید: کدام ماهی؟ حیدر گفت: همان دو ماهی که هنگام شخم‌زدن زمین پیدا کردیم و از آسمان افتاده بودند؟ ریحان سریع بیرون رفت و همسایه‌ها را خبر کرد و گفت: بیایید ببینید شوهر من دیوانه شده است، او می‌گوید: ماهی‌های مزرعه را بیاور که از آسمان افتاده بودند. مگر در مزرعه ماهی پیدا می‌شود؟ همه همسایگان تعجب کردند و به ریحان گفتند: این شوهرت در سن پیری پای نهاده و آلزایمر (فراموشی) گرفته است، اگر ترس داری شب تو را بکشد به خانه‌ی ما بیا. حیدر هر چه بیشتر می‌گفت، بیشتر به جنون متهم می‌شد. در این میان ریحان چشمکی به شوهر خود زد و شوهرش داستان را فهمید. شوهرش گفت: ریحان من تسلیم هستم! تو می‌دانی من دروغ نمی‌گویم، ولی کاری با من کردی که هیچ کس حرف مرا باور نکند و شک ندارم ماهی‌ها را هم تو در مزرعه انداخته بودی. ریحان گفت: سعی کن من‌بعد شوهر خوبی باشی و با من طرف نشوی که حیله‌یِ زنان برای مردان زیاد است، دیدی کم بود تو را به دیوانگی نزد دیگران ثابت نمایم. ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ به کانال ما در واتساپ بپیوندید 👇👇 https://chat.whatsapp.com/EW6HJ6IWAclJdNk3NZqCcx به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇 @sofrehkareimaneh به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇 @sofreh_kareimaneh
خدایا 😇✨ دستان خالیم به سوی توست ای معبود مهربانم❤️ به من لیاقتی عطا کن تا دستانم دستی باشد از جانب تو در خدمت خلق تو☺️🍁 و پایم در راه تو و در جهت خشنودی تو و شادی خلق تو گام بردارد😍🙂 مرا آنگونه شکل بده و بساز😌 که نماینده تو و خوبی های تو بر روی زمینت باشم💛🍂 شبتون فاطمی💚 التماس دعا از همه شما خوبان🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤یا حضرت مـــــادر 🖤 ▪️خبر از یک زن بیمار ▪️شود میمیرم💔 ▪️مادری دست به دیوار ▪️شود میمیرم💔 ▪️با زمین خوردن تو ▪️بال و پرم میریزد💔 ▪️چادرت را نتکان ▪️عرش بهم میریزد 🖤 فرارسیدن ایام تسلیت باد 🏴 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌ به کانال ما در واتساپ بپیوندید 👇👇 https://chat.whatsapp.com/IUVHNXpAgekJ5ZdEa1thx3 به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇 @sofrehkareimaneh به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇 @sofreh_kareimaneh
شبگـ💔ـرد کوچه شال عــزا روی دوشتان ای روضه خوان کوثـ💔ـر قرآن نیامدی ◼️آجرک الله یا صاحب الزمان ... به کانال ما در واتساپ بپیوندید 👇👇 https://chat.whatsapp.com/IUVHNXpAgekJ5ZdEa1thx3 به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇 @sofrehkareimaneh به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇 @sofreh_kareimaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⏪ خواست خداوند بر این تعلّق گرفته، که بواسطه‌ی زنی، اراده‌ی تاریخی خویش را محقق کند .... به کانال ما در واتساپ بپیوندید 👇👇 https://chat.whatsapp.com/IUVHNXpAgekJ5ZdEa1thx3 به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇 @sofrehkareimaneh به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇 @sofreh_kareimaneh
نشسته مهر فاطمه (س)به قلب من به جان من نشسته نام فاطمه به دفتر وزبان من،🥀🥀 مسابقه نقاشی ویژه کودکان ۶_۱۲سال،🖼 باموضوعات: ۱-حضرت فاطمه (س) ۲-مهدی فاطمه(س) ۳-سردار دلها ارسال آثار در ایتا 🆔 @nahidkhalili ارسال در واتساپ 09119148026 مهلت ارسال :👇👇 تا۱۶دی ماه🗓 از بین آثار ارسالی به دو اثر برتر به قید قرعه جوایزی اهدا می شود 🎊🎁