#آیات_نور
#حزب پنجاه_و_چهارم
پیامهای آیه فوق⇧⇩:
1- نزول باران تصادفى نيست، با ارادهى خداوند است. «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ»
2- نزول باران بر اساس بهرهمندى انسانهاست. «لَكُمْ»
3- از يك آب انسان، گياه و حيوان بهرهمند مىشوند. مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ ...
#استاد_قرائتی
کپی با ذکر صلوات
🆔ایتا
@sofrehckareimaneh
🆔 واتساپ
https://chat.whatsapp.com/FqsUIOqURg9Jr8XGF5nIwk
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨حضرت محمد صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمودند:
من ادب آموخته خدا هستم و على، ادب آموخته من است. پروردگارم مرا به سخاوت و نيكى كردن فرمان داد و از بخل و سختگيرى بازَم داشت. در نزد خداوند عزّوجلّ چيزى منفورتر از بخل و بد اخلاقى نيست، و همانا آن عمل را ضايع مى كند، آنسان كه سركه عسل را.✨
کپی با ذکر صلوات
🆔ایتا
@sofrehckareimaneh
🆔 واتساپ
https://chat.whatsapp.com/FqsUIOqURg9Jr8XGF5nIwk
#سلام_امام_زمانم
بیا ...
ڪہ خاڪ رهـت
لالہ زار خواهـد شد
ز بس ڪہ خون دل از
چشم انتظار چڪید
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#واجعلنا_من_انصاره_و_اعوانہ
کپی با ذکر صلوات
🆔ایتا
@sofrehckareimaneh
🆔 واتساپ
https://chat.whatsapp.com/FqsUIOqURg9Jr8XGF5nIwk
💠💠 زیارت امام حسن عسکری علیه السلام در روز پنجشنبه
🔷 السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ خَالِصَتَهُ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا إِمَامَ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَارِثَ الْمُرْسَلِينَ وَ حُجَّةَ رَبِّ الْعَالَمِينَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ يَا مَوْلاَيَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍ أَنَا مَوْلًى لَكَ وَ لِآلِ بَيْتِكَ وَ هَذَا يَوْمُكَ وَ هُوَ يَوْمُ الْخَمِيسِ وَ أَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَ مُسْتَجِيرٌ بِكَ فِيهِ فَأَحْسِنْ ضِيَافَتِي وَ إِجَارَتِي بِحَقِّ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ
🔶 سلام بر تو اى ولى خدا (اى حسن عسكرى «ع») سلام بر تو اى حجت خدا و بنده خاص و خالص خدا سلام بر تو اى پيشواى اهل ايمان و وارث علم پيغمبران و حجت پروردگار عالميان درود خدا بر تو و بر خاندان تو كه خوبان و پاكان عالمند اى امام من اى حضرت امام حسن عسكرى من دوست شما و خاندان شما هستم و در اين روز پنجشنبه مهمان و پناهنده به شما هستم پس از من به لطف مهمان نوازى كن و مرا در جوارت پناه ده به حق خاندان تو كه خوبان و پاكان عالمند.
کپی با ذکر صلوات
🆔ایتا
@sofrehckareimaneh
🆔 واتساپ
https://chat.whatsapp.com/FqsUIOqURg9Jr8XGF5nIwk
📢 عاشقان وقت نماز است، اذان میگویند.
قُرَّهُ عَینِی فِی الصلاه؛
*روشنـی چـشم مـن در نمــــاز است.*
(نهج الفصاحه، ص،۲۸۳، حدیث۱۳۴۳)
اللّهُ أَکْبَرُ، اللّهُ أَکْبَرُ
اللّهُ أَکْبَرُ، اللّهُ أَکْبَرُ
🌸🌸
أَشْهَدُ أَنْ لا إِلٰهَ إلّا اللّهُ
أَشْهَدُ أَنْ لا إِلٰهَ إلّا اللّهُ
🌼🌼
أَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُوْلُ اللّهِ
أَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُوْلُ اللّهِ
🌻🌻
اَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّهِ
اَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّهِ
🌼🌼
حَیَّ عَلَی الصَّلاةِ
حَیَّ عَلَی الصَّلاةِ
🌺🌺
حَیَّ عَلی الفَلٰاحِ
حَیَّ عَلی الفَلٰاحِ
🌸🌸
حَیَّ عَلیٰ خَیرِ الْعَمَلِ
حَیَّ عَلیٰ خَیرِ الْعَمَلِ
🌺🌺
اللّهُ أَکْبَرُ، اللّهُ أَکْبَرُ
🌼🌼
لا إِلٰهَ إلّا اللّهُ، لا إِلٰهَ إلّا اللّهُ
🌻🌻
التماس دعـــاے فـــرج 🤲🏻
اللهم عجل الولیڪ الفرج 💚
🕋
📚 #یک_داستان_یک_پند
بیست سال پیش بود از تهران میآمدم. سوار اتوبوس شدم تا به شهرستان بیایم. ده هزار تومان پول همراه داشتم.
اتوبوس در یک غذاخوری بینراهی برای صرف شام توقف کرد. به یک مغازه ساندویجی که کنار غذاخوری بود رفتم. یک ساندویچ کالباس سفارش دادم. در آخرهای لقمه بودم که دست در جیب کردم تا مبلغ 200 تومان پول ساندویچ را پرداخت کنم.
دست در جیب پیراهن کردم پول نبود، ترس عجیبی مرا برداشت. دست در جیب سمت راست کردم؛ خالی بود. شهامت دست در جیب چپ کردن را نداشتم؛ چون اگر پولهایم در آن جیب هم نبود، نه پول ساندویچ را داشتم و نه پول رفتن به خانه از ترمینال.
وقتی دستم خالی از آخرین جیبم برگشت، عرق عجیبی پیشانی مرا گرفت.
مغازه ساندویچی شلوغ بود، جوانی بود و هزار غرور، نمیتوانستم به فروشنده نزدیک شده و در گوشش بگویم که پولی ندارم.
لقمه را آرام آرام میخوردم چون اگر تمام میشد، باید پول را میدادم. میخواستم دیر تمام شود تا فکری به حال و آبروی خودم کرده باشم. آرام در چهره چند نفری که ساندویچ میخوردند نگاه کردم تا از کسی کمک بگیرم ولی تیپ و قیافه و کیف سامسونت در دستم بعید میدانستم کسی باور کند واقعاً بیپولم.
با شرم نزد مرد جوانی رفتم کارت دانشجوییام را نشان دادم و آرام سرم را به نزد گوشش بردم و گفتم پولهایم گم شده است، در راه خدا 200 تومان کمک کن.
مرد جوان تبسمی کرد و گفت: سامسونتات را بفروش اگر نداری. خنجری بر قلبم زد. سرم را نتوانستم بالا بیاورم ترسیده بودم چند نفر موضوع را بدانند.
مجبور شدم پشت یخچال رفته و با صدای آرام و لرزان به فروشنده گفتم: من ساندویچ خوردم ولی پولی ندارم، ساعتام را باز کردم که 4 هزار تومان قیمت داشت به او بدهم.
مرد جوان دست مرا گرفت و گویی دزد پیدا کرده بود، با صدای بلند گفت: «من این مغازه شاگرد هستم باید پیش صاحب مغازه برویم.» عصبانی شدم و گفتم: «مرد حسابی من کجا میتوانم فرار کنم؟ تا وقتی که این اتوبوس هست من چطور میتوانم فرار کنم در وسط بیایان؟؟؟»
با او رفتیم، مردی جوان در داخل رستوران دور بخاری نشسته بود. که چند نفر کنارش بودند. مرد ساندویچی گفت: «بیا برویم تو.» گفتم: «من بیرون هستم منتظرم برو نتیجه را بگو.»
مرد ساندویچی رفت و با صاحب مغازه بیرون آمد. گفت: «اشکالی ندارد برو گذرت افتاد پول ما را میدهی.» گفتم: «نه. گذر من شاید اینجا نیفتد اگر چنین بمیرم مدیون مردهام. یا ساعت را بگیر یا به من 200 تومان را ببخش یا از صدقه حساب کن. که شهرم رسیدم 200 به نیابت از شما صدقه میدهم.» مرد جوان گفت: «بخشیدم.
آن روز یاد گرفتم که هرگز نیاز کسی را از ظاهرش تشخیص ندهم و به قول اللهتعالی، نیازمند واقعی چنان است که انسان نادان او را از نادانی ثروتمند میپندارد.
کپی با ذکر صلوات
🆔ایتا
@sofrehckareimaneh
🆔 واتساپ
https://chat.whatsapp.com/FqsUIOqURg9Jr8XGF5nIwk
🔴استقبال_از_شوهر
💠وقتی مرد آمد، زن به استقبال برود، در جلویش بلند شود، پدر در جلوی پسرها اینگونه بزرگ میشود.
💠 همانگونه که مهمان را تحویل میگیری، همسرت را تحویل بگیر، به او بگو، خوش آمدی.
💠 وقتی به خانه میآید، نگو ساعت ۵ قرار داشتیم چرا حالا آمدی؟
💠این را چند دقیقه بعد با کلام خوش به شوهرت اینگونه بگو: "نگرانت شدم قرار بود ساعت ۵ بیایی"
#کانون_خانواده
کپی با ذکر صلوات
🆔ایتا
@sofrehckareimaneh
🆔 واتساپ
https://chat.whatsapp.com/FqsUIOqURg9Jr8XGF5nIwk