5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌺🍃
🌺🍃 *الهي*
*در این صبح زیبا*
🌸🍃 *بہ زندڪَیماڹ سرسبزے*
*وخرمي ببخش*
🌺🍃 *از نعمتهاے بیڪرانت*
*سیرابماڹ ڪڹ*
🌹🍃 *به قلبمان مهربانی*
*به روحمان آرامش*
*به زندگیمان محبت*
🌺🍃 *آمین* 🍃
به کانال مادروایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_ckareimaneh
پدر عشق و پدر پند
پدر سایه ی پرمهر خداوند
پدر هر نفسش رحمت یزدان
پدر قلب و پدر جان
🌻💚 نامه ای به پدرم 💚🌻
🔻پیشاپیش روز پدر برهمه ی پدران گرامی و همچنین پدران آسمانی مون مبارک 🔻
♻️ پویش داریم چه پویشی!
کارگروه سفره کریمانه میخواد بشه دلیل لبخند یا بغض از طرف شما به پدران مهربانتان✨
💌دلنوشته های شیرین و پرخاطره ی
پدر و فرزندی تون رو با ما به اشتراک بگذارید
🖇مهلت ارسال آثار: تا ۱۷ بهمن
🎈آثار خود را به آیدی زیر ارسال نمایید 👇
🆔@Yass60
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_kareimaneh
💯 امیرالمؤمنین علی علیه السلام :
🌺 وَ قَالَ (عليه السلام): مَنْ أَصْبَحَ عَلَي الدُّنْيَا حَزِيناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً وَ مَنْ أَصْبَحَ يَشْكُو مُصِيبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَقَدْ أَصْبَحَ يَشْكُو رَبَّهُ
🌸 برخی صفات ناشایست :
و درود خدا بر او فرمود: كسی كه از دنیا اندوهناك می باشد، از قضاء الهی خشمناك است، و آن كس كه از مصیبت وارد شده شكوه كند از خدا شكایت كرده.
📚نهج البلاغه ، حکمت ۲۲۸
به کانال مادروایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_ckareimaneh
❤💍ازدواج یک جاده دو طرفه است؛همان حرفی را بزنید که دوست دارید بشنوید
همان طوری رفتار کنید که دوست دارید با شما رفتار کند.
#روانشناسی_ازدواج
#ازدواج
#مهرومحبت
❤💍
🍁دردسرهای #ازدواج
با خودشیفته ها!🍁
🔵علاقه به خود اگر از حد معقول عبور کنه تبدیل به خودشیفتگی میشه! افراد خود شیفته معمولا در رابطه هاشون دنبال دریافت تحسین زیاد از طرف مقابل هستند.
🔴بزرگترین ایراد ازدواج با این آدم ها اینه که معمولا فاقد همدلی هستند. اون ها برای افکار و احساسات شریکشون به خصوص در بلند مدت احترام کافی قائل نمیشن. نتیجه این برخورد هم قوانین نامنعطفیه که منجر به جدا شدن شریک زندگی از دوستان و خانواده اش میشه!
به کانال مادروایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_ckareimaneh
#نان_بابکا 🍞 😋
آرد۵۳۰ گرم
شکر۱۰۰ گرم
نمک یک چهارم ق چ
خمیر مایه فوری۱ ق غ
خم مرغ۳ عدد
شیر۶۰ گرم
آب۶۰ گرم
کره۱۵۰ گرم
نوتلا یا شکلات صبحانه۳۰۰ گرم
شکلات خرد شده۱ پیمانه
مواد لازم برای شربت
شکر۱۰۰ گرم
آب۸۰ گرم
برای تهیه نان بابکا در ابتدای کار، آرد و شکر و نمک و خمیر مایه را داخل یک کاسه می ریزیم. کره را نیم ساعت قبل از یخچال بیرون می آوریم تا نرم شود. همراه تخم مرغ و شیر و آب به مواد خشک اضافه کرده و با هم مخلوط می کنیم تا یک خمیر بدست آید.
سپس خمیر را حدود ۵ دقیقه ورز می دهیم. در ادامه کره را کم کم به خمیر اضافه می کنیم و سپس با کره حدود ۱۰ تا ۱۵ دقیقه ورز می دهیم تا لطیف و یک دست شود. خمیر را توی سلفون می پیچیم و شب تا صبح یا حدود ۶ ساعت درون یخچال می گذاریم تا بماند و استراحت کند.روی سطح کار را آرد پاشی کرده و خمیری که به مقدار کافی استراحت داده ایم را با وردنه به ابعاد ۲۵ در ۵۰ سانتی متر باز می کنیم.سپس شکلات صبحانه را روی سطح باز شده می ریزیم. شکلات خرد شده را هم روی آن می پاشیم. سپس خمیر را رول می کنیم.در این مرحله رول را به دو قسمت مساوی تقسیم می کنیم. هر رول یک نان می شود
به کانال مادروایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_ckareimaneh
💐💐پیشاپیش میلاد حضرت علی (ع) وروز پدر را به همراهان همیشگی کریمانه تبریک عرض میکنیم
📣📣توجه توجه 📣📣
🎉سلام به دختر پسرهای عزیز کریمانه ای
مسابقه ای داریم در وصف نهج البلاغه ی امام علی (ع)
🌸مسابقه ی حکمت خوانی🌸
❇️دختر پسرای گلی که در رده سنی ۶الی ۱۲سال دارند میتونند گوشه ای از حکمت خوانی خودشون و از نهج البلاغه در قالب کلیپ وویس به آیدی زیر ارسال کنند👇👇
@AbdiMo
✳️به دو آثار فاخر وزیبا جوایز نقدی داده
می شود
✅منتظر آثارزیباتون هستیم
✅مهلت ارسال آثار:تا۱۷بهمن
به کانال مادروایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_ckareimaneh
AUD-20220409-WA0017.
زمان:
حجم:
4.96M
#اذان مغرب به افق آمل
🎙شهید منا ،حاج محسن حاجی
حسنی کارگر
🕌🕌🕌🕌🕌🕌🕌
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
#قرار_عاشقی
امام رضا(علیه السلام)
به خواندن آیتالکرسی
سفارش میکردند و فرمودند:
هرکس آیةالکرسی را صد مرتبه
قرائت کند، مانند کسی است که
همەی عمرش، خداوند بـزرگ را
عبادت کرده باشد . . . 💚
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_بیست_و_هشتم
💠 تا بیمارستان به جای او هزار بار مُردم و زنده شدم تا بدن نیمهجانش را به اتاق عمل بردند و تازه دیدم بیمارستان #روضه مجسم شده است. جنازه مردم روی زمین مانده و گریه کودکان زخمی و مادرانشان دل سنگ را آب میکرد.
چشمم به اشک مردم بود و در گوشم صدای سعد میآمد که به بهانه رهایی مردم #سوریه مستانه نعره میزد :«بالرّوح، بالدّم، لبیک سوریه!» و حالا مردم سوریه تنها قربانیان این بدمستی سعد و همپیالههایش بودند.
💠 کنار راهروی بیمارستان روی زمین کِز کرده بودم و میترسیدم مصطفی مظلومانه #شهید شود که فقط بیصدا گریه میکردم.
ابوالفضل بالای سرم تکیه به دیوار زده و چشمان زیبایش از حال و روز مردم رنگ #خون شده بود که به سمتش چرخیدم و با گریه پرسیدم :«زنده میمونه؟»
💠 از تب بیتابیام حس میکرد دلم برای مصطفی با چه ضربانی میتپد که کنارم روی زمین نشست و به جای پاسخ، پرسید :«چیکارهاس؟»
تمام استخوانهایم از ترس و غم میلرزید که بیشتر در خودم فرو رفتم و زیرلب گفتم :«تو #داریا پارچه فروشه، با جوونای شیعه از حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) دفاع میکردن!»
💠 از درخشش چشمانش فهمیدم حس دفاع از #حرم به کام دلش شیرین آمده و پرسیدم :«تو برا چی اومدی اینجا؟»
طوری نگاهم میکرد که انگار هنوز عطش دو سال ندیدن خواهرش فروکش نکرده و همچنان تشنه چشمانم بود که تنها پلکی زد و پاسخ داد :«برا همون کاری که سعد ادعاش رو میکرد!»
💠 لبخندی عصبی لبهایش را گشود، طوری که دندانهایش درخشید و در برابر حیرت نگاهم با همان لحن نمکین طعنه زد :«عین آمریکا و اسرائیل و عربستان و ترکیه، این بنده خداها همهشون میخوان کنار مردم سوریه مبارزه کنن! این #تکفیریهام که میبینی با خمپاره و انتحاری افتادن به جون زن و بچههای سوریه، معارضین صلحجو هستن!!!»
و دیگر این حجم غم در سینهاش جا نمیشد که رنگ لبخند از لبش رفت و غریبانه شهادت داد :«سعد ادعا میکرد میخواد کنار مردم سوریه مبارزه کنه، ولی ما اومدیم تا واقعاً کنار مردم سوریه جلو این حرومزادهها #مقاومت کنیم!»
💠 و نمیدانست دلِ تنها رها کردن مصطفی را ندارم که بلیطم را از جیبش درآورد، نگاهی به ساعت پروازم کرد و آواری روی سرش خراب شد که دوباره نبودنم را به رخم کشید :«چقدر دنبالت گشتم زینب!»
از #حسرت صدایش دلم لرزید، حس میکردم در این مدتِ بیخبری از خانواده، خبر خوبی برایم ندارد و خواستم پی حرفش را بگیرم که نگاه برّاق و تیزش به چشمم سیلی زد.
💠 خودش بود، با همان آتشی که از چشمان سیاهش شعله میکشید و حالا با لباس سفید پرستاری در این راهرو میچرخید که شیشه وحشتم در گلو شکست.
نگاهش به صورتم خیره ماند و من وحشتزده به پهلوی ابوالفضل کوبیدم :«این با تکفیریهاس!» از جیغم همه چرخیدند و بسمه مثل اسفند روی آتش میجنبید بلکه راه فراری پیدا کند و نفهمیدم ابوالفضل با چه سرعتی از کنارم پرید.
💠 دست بسمه از زیر روپوش به سمت کمرش رفت و نمیدانستم میخواهد چه کند که ابوالفضل هر دو دستش را از پشت غلاف کرد.
مچ دستانش بین انگشتان برادرم قفل شده بود و مثل حیوانی زوزه میکشید، ابوالفضل فریاد میزد تا کسی برای کمک بیاید و من از ترس به زمین چسبیده بودم.
💠 مردم به هر سمتی فرار میکردند و دو مرد نظامی طول راهرو را به طرف ما میدویدند. دستانش همچنان از پشت در دستان ابوالفضل مانده بود، یکی روپوشش را از تنش بیرون کشید و دیدم روی پیراهن قرمزش کمربند #انفجاری به خودش بسته که تنم لرزید.
ابوالفضل نهیب زد کسی به کمربند دست نزند، دستانش را به دست مرد دیگری سپرد و خودش مقابل بسمه روی زمین زانو زد.
💠 فریاد میزد تا همه از بسمه فاصله بگیرند و من میترسیدم این کمربند در صورت برادرم منفجر شود که با گریه التماسش میکردم عقب بیاید و او به قصد باز کردن کمربند، دستش را به سمت کمر بسمه برد.
با دستانم چشمانم را گرفته و از اضطراب پَرپَر شدن برادرم ضجه میزدم تا لحظهای که گرمای دستش را روی صورتم حس کردم.
💠 با کف دستانش دو طرف صورتم را گرفت، با انگشتانش #اشکهایم را پاک کرد و با نرمی لحنش نازم را کشید :«برا من گریه میکنی یا برا این پسره که اسکورتت میکرد؟»
چشمانش با شیطنت به رویم میخندید، میدید صورتم از ترس میلرزد و میخواست ترسم تمام شود که دوباره سر به سر حال خرابم گذاشت :«ببینم گِل دل تو رو با پسر #سوری برداشتن؟ #ایران پسر قحطه؟»
💠 با نگاه خیسم دنبال بسمه گشتم و دیدم همان دو مرد نظامی او را در انتهای راهرو میبرند. همچنان صورتم را نوازش میکرد تا آرامم کند و من دیگر از چشمانش شرم میکردم که حرف را به جایی دیگر کشیدم :«چرا دنبالم میگشتی؟»...
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
ادامه دارد...
لینک کانال سفره کریمانه در ایتا 👇
https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
بعضی روزها خسته ای !
فقط خسته . .
نه غمگینی ، نه مضطربی و نه خشمگین !
خسته ای از شتاب روزها ، فشار روزمرگی ها
و هجوم فکر ها . . !
معطل نکن !
پناه ببر به خلوتی ، مناجاتی، کتابی ،یا شعری . .
نکند لابلای زندگی خود را گم کرده باشی...
به کانال مادروایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_ckareimaneh
هر کسی که هستی اینو بدون
نباید از تاریکی وجودت تاریکی زندگیت بترسی
چون بهترین اتفاق ها از دل تاریکی بیرون میاد ...
تو میتونی آینده زیبایی بسازی
شبتون پراز معجزه
به کانال مادروایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_ckareimaneh