eitaa logo
𖣘 ܢܚــــܦ̇ܝ‌ܘ‌ܭܝ‌ࡅ࡙ـܩߊ‌ࡅ߭ـܘ
387 دنبال‌کننده
17هزار عکس
5.6هزار ویدیو
161 فایل
باسلام این گروه جهت اجرای برنامه های فرهنگی وقرآنی درماه مبارک رمضان ایجادشده است دعای فرج،ذکر و دعای روز،سخنرانی کوتاه سبک زندگی،آشپزی،متفرقه،تقویم و مسائل روزو مسابقات در مناسبت ها. سلام امام رضا ع، یادشهدا، نیایش و سلام امام حسین ع و تلنگر اوقات شرعی
مشاهده در ایتا
دانلود
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇 @sofrehkareimaneh
✍️ 💠 ابوالفضل از خستگی نفس کم آورده و دلش از غصه غربت می‌سوخت که همچنان می‌گفت :«از هر چهار تا مرز اردن و لبنان و عراق و ترکیه، وارد سوریه میشن و ارتش درگیره! همین مدت خیلی‌ها رو که دستگیر کردن اصلاً سوری نبودن!» سپس مستقیم به چشمان مصطفی نگاه کرد و با خنده تلخی خبر داد :«تو درگیری‌های حلب وقتی جنازه تروریست‌ها رو شناسایی می‌کردن، چندتا افسر و هم قاطی‌شون بودن. حتی یکی‌شون پیش‌نماز مسجد ریاض بود، اومده بوده سوریه بجنگه!» 💠 از نگاه نگران مصطفی پیدا بود از این لشگرکشی جهانی ضد کشورش ترسیده که نگاهش به زمین فرو رفت و آهسته گفت :«پادشاه داره پول جمع می‌کنه که این حرومزاده‌ها رو بیشتر تجهیز کنه!» و دیگر کاسه صبر مادرش هم سر رفته بود که مظلومانه از ابوالفضل پرسید :«میگن آمریکا و می‌خوان به سوریه حمله کنن، راسته؟» و احتمال همین حمله دل ابوالفضل را لرزانده بود که لحظه‌ای ماتش برد و به تنهایی مرد هر دردی بود که دلبرانه خندید و خاطرش را تخت کرد :«نه مادر! اینا از این حرفا زیاد می‌زنن!» 💠 سپس چشمانش درخشید و از لب‌هایش عصاره چکید :«اگه همه دنیا بخوان سوریه رو از پا دربیارن، و ما سربازای مثل کوه پشت‌تون وایسادیم! اینجا فرماندهی با (علیهاالسلام)! آمریکا و اسرائیل و عربستان کی هستن که بخوان غلط زیادی کنن!» و با همین چند کلمه کاری کرد که سر مصطفی بالا آمد و دل خودش دریای درد بود که لحنش گرفت :«ظاهراً ارتش تو داریا هم چندتاشون رو گرفته.» و دیگر هم امن نبود که رو به مصطفی بی‌ملاحظه حکم کرد :«باید از اینجا برید!» 💠 نگاه ما به دهانش مانده و او می‌دانست چه آتشی زیر خاکستر داریا مخفی شده که محکم ادامه داد :«ان‌شاءالله تا چند روز دیگه وضعیت تثبیت میشه، براتون یه جایی می‌گیرم که بیاید اونجا.» به‌قدری صریح صحبت کرد که مصطفی زبانش بند آمد و ابوالفضل آخرِ این قصه را دیده بود که با لحنی نرم‌تر توضیح داد :«می‌دونم کار و زندگی‌تون اینجاس، ولی دیگه صلاح نیس تو داریا بمونید!» 💠 بوی افطاری در خانه پیچیده و ابوالفضل عجله داشت به برگردد که بلافاصله از جا بلند شد. شاید هم حس می‌کرد حال همه را بهم ریخته که دیگر منتظر پاسخ کسی نشد، با خداحافظی ساده‌ای از اتاق بیرون رفت و من هنوز تشنه چشمانش بودم که دنبالش دویدم. روی ایوان تا کفشش را می‌پوشید، با بی‌قراری پرسیدم :«چرا باید بریم؟» قامتش راست شد، با نگاهش روی صورتم گشت و اینبار شیطنتی در کار نبود که رک و راست پاسخ داد :«زینب جان! شرایط اونجوری که من فکر می‌کردم نشد. مجبور شدم تو این خونه تنهات بذارم، ولی حالا...» که صدای مصطفی خلوت‌مان را به هم زد :«شما اگه می‌خواید خواهرتون رو ببرید، ما مزاحمتون نمیشیم.» 💠 به سمت مصطفی چرخیدم، چشمانش سرد و ساکت به چهره ابوالفضل مانده و از سرخی صورتش حرارت پیدا بود. ابوالفضل قدمی را که به سمت پله‌های ایوان رفته بود به طرف او برگشت و با دلخوری پرسید :«یعنی دیگه نمی‌خوای کمکم کنی؟» مصطفی لحظه‌ای نگاهش به سمت چشمان منتظرم کشیده شد و در همان یک لحظه دیدم ترس رفتنم دلش را زیر و رو کرده که صدایش پیش برادرم شکست :«وقتی خواهرتون رو ببرید پیش خودتون، دیگه به من نیازی ندارید!» 💠 انگار دست ابوالفضل را رد می‌کرد تا پای دل مرا پیش بکشد بلکه حرفی از آمدنش بزنم و ابوالفضل دستش را خوانده بود که رو به من دستور داد :«زینب جان یه لحظه برو تو اتاق!» لحنش به حدی محکم بود که خماری خیالم از چشمان مصطفی پرید و من ساکت به اتاق برگشتم. مادر مصطفی هنوز در حیرت حرف ابوالفضل مانده و هیچ حسی حریف مهربانی‌اش نمی‌شد که رو به من خواهش کرد :«دخترم به برادرت بگو بمونه!» و من مات رفتار ابوالفضل دور خودم می‌چرخیدم که مصطفی وارد شد. 💠 انگار در تمام این اتاق فقط چشمان مرا می‌دید که تنها نگاهم می‌کرد و با همین نگاه، چشمانم از نفس افتاد و او یک جمله از دهان دلش پرید :«من پا پس نکشیدم، تا هر جا لازم باشه باهاتون میام!» کلماتش مبهم بود و خودش می‌دانست آتش چطور به دامن دلش افتاده که شبنم روی پیشانی‌اش نم زد و پاسخ تعجب مادرش را با همان صدای گرفته داد :«ان‌شاءالله هر وقت برادرشون گفتن میریم زینبیه.» 💠 و پیش از آنکه زینبیه به آرامش برسد، سوریه طوری به هم پیچید که انبار باروت داریا یک شبه منفجر شد. هنوز وارد شهر نشده و که از قبل در لانه کرده بودند، با اسلحه به جان مردم افتادند... ✍️نویسنده: ادامه دارد... روزهای یکشنبه,سه شنبه,پنجشنبه ساعت 21 لینک کانال سفره کریمانه در ایتا 👇 https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨🍃   ✿↶ ↷✿      ❀✵نـیــایـــش بــا خــ♡ــدا✵❀ ✨⚘بخش‌هایی از ⚘✨ 🌸 خـدایا آن دم که تو را ندا می‌کنم صدایم را بشنو و چون تو را می‌خوانم پاسخم ده و چون با تو راز می‌گویم مرا دریاب که به سوی تو گریخته‌ام و پیش روی تو ایستاده‌ام 🌸 خـدایا اگر من لایق رحمت تو نیستم ولی تو سزاوار لطف و کرم بی پایانی پس مرا از لطف و کرمت بی نصیب مساز ای مهربان‌ترین 🌸 خـدایا آنکه به تو شهرت یابد هرگز بی نام و نشان نگردد آنکه به تو پناه آورد هرگز خوار و زبون نماند و آنکه تو به او رو کنی بنده دیگری نشود 🌸 خـدایا آنکه رو به سوی تو کند نور یابد و آنکه به تو پناه آورد پناه جوید 🌸 رحیمـا من به درگاهت پناه آورده‌ام پس ای مهربان امیدم را ناامید مکن و از لطف و رأفتت محرومم مدار 🌸 خـدایا اگر گناهانم مرا نزد تو خوار گردانیده تو به خاطر حسن اعتمادم به تو از من درگذر 🌸 مهـربـانـا اگر عصیانم مرا از لطف و کرمت دور داشته یقینم به تو کرم و عطوفت تو را در یادم زنده می‌دارد 🌸 خـدایا مرا از آنان قرار ده که همواره در یاد تواند هرگز عهد تو را نمی‌شکنند و شکر تو را لحظه‌ای از یاد نمی‌برند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• به کانال سفره کریمانه بپیوندید 👇👇 https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
4.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر وقت دلت از زندگی گرفت، یه نگاه به آسمون بنداز. گاهی آبی و صافه، گاهی سفید، گاهی ابری، گاهی بارونی، گاهی برفی، گاهی هم رعد و برقش، دل آدمو بدجور میلرزونه. پس هر چیزی امکان تغییر داره، و هیچ چیز همیشه ثابت و یکنواخت نیست. مطمئن باش نه شادی همیشگیه، و نه غم …👌 ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• به کانال سفره کریمانه بپیوندید 👇👇 https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
461.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و امشب آسمان مست از سبوی ماه شعبان است خـ♡ـدایا در شب‌های مبارک شعبان 🌸 پاکی محمدی 🌟 عدالت علوی 🌸 عفت فاطمی 🌟 ذکاوت حسنی 🌸 شجاعت حسینی 🌟 عشق سجادی 🌸 علم باقری 🌟 صداقت صادقی 🌸 کظم غیظ کاظمی 🌟 بخشندگی رضوی 🌸 تقوای تقوی 🌟 راهنمایی کننده نقوی 🌸 و تحمل عسکری را 🌟 به همه ما عنایت بفرما ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• به کانال سفره کریمانه بپیوندید 👇👇 https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از Shima
أَيْنَ ابْنُ النَّبِيِّ الْمُصْطَفىٰ، وَابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضىٰ کجاست فرزند پیامبر برگزیده و فرزند علی مرتضی؟! @sofrehkareimaneh
هدایت شده از Shima
کندوی باغ هستی بی تو عسل ندارد بی تو "کتاب عاشق" ضرب المثل ندارد... گفتا که "بین خوبان" مهدیست،یا که یوسف گفتم که در دو عالم "مهدی" بدل ندارد.. السلام علیک یا ابا صالح المهدی(ع) @sofrehkareimaneh
هدایت شده از Shima
صبح آمده برخیز ڪہ خورشید تویے در عالم نا امیدے، امید تویے... سلام؛ صبحتون بخیر 🌹 @sofrehkareimaneh
هدایت شده از Shima
ذکر روز دوشنبه کانال ما در ایتا @sofrehkareimaneh
هدایت شده از Shima
✅ اعمال مشترک ماه شعبان ‌1⃣ هر روز 70 مرتبه «اَسْتَغْفِرُاللّهَ وَ اَسْئَلُهُ التَّوْبَةَ» 2⃣ هر روز 70 مرتبه «اَسْتَغْفِرُاللّهَ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَالرَّحْمنُ الرَّحیمُ الْحَىُّ الْقَیّوُمُ وَ اَتُوبُ اِلَیْهِ» 3⃣ صدقه دادن 4⃣ روزه گرفتن (علی الخصوص درروز اول تا سوم وروزهای دوشنبه وپنجشنبه) 5⃣ در تمام این ماه هزار بار «لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَلانَعْبُدُاِلاّ اِیّاهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدّینَ وَ لَوُ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ» 6⃣ در هر پنجشنبه این ماه دورکعت نماز، در هر رکعت بعدازحمد 100مرتبه سوره توحید و بعد از سلام 100 صلوات بفرستد تا حق تعالى برآورد هر حاجتى که دارد 7⃣ صلوات بسیار 8⃣ صلوات شعبانیه (هنگام غروب هرروز شعبان و نیمه‌شب) 9⃣ مناجات شعبانیه کانال ما در ایتا: @Sofrehkareimaneh
هدایت شده از Shima
🌿 امام علی علیه السلام: 🌸 هرگاه تهیدست گشتید، با صدقه دادن، با خدا تجارت کنید. 📚 نهج البلاغه،حکمت 258 کانال ما در ایتا: @sofrehkareimaneh