mobil eslamiAzan Marhoum Aghati.mp3
زمان:
حجم:
1.05M
⚜اذان صبح به افق آمل
⚜چه ضرب آهنگِ
⚜قشنگی است
⚜می گوید
⚜خدا همین نزدیکیست
⚜گوش کن
⚜«الله اکبر»
به کانال مادروایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_ckareimaneh
6.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام:
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائک
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
#هر_شب_با_یک_شهید
خانواده جعفریان، 6 شهید منتسب به این خانواده شناخته شدهاند که 4 شهید منتسب به خانواده جعفریان و 2 شهید منتسب به خانواده واعظی هستند و شهیده طیبه واعظی، عروس این خانواده بود.
به کانال سفره کریمانه در ایتا بپیوندید👇
https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید👇
@sofreh_kareimaneh
طیبه واعظی دهنوی در سال 1337 در یکی از روستاهای اصفهان متولد شد و در 7 سالگی خواندن قرآن را آغاز کرد.
این بانوی شهید انقلابی با کمک همسرش ابراهیم جعفریان به مطالعه عمیق کتب مذهبی و آگاه کننده و تفسیر قرآن پرداخت و در جریان مبارزات تشکیلاتی قرار گرفت و به عضویت گروه مهدیون در آمد.
طیبه واعظی به خاطر مبارزه با شاه و تحت تعقیب بودن شوهرش از سال 1354 به زندگی مخفی روی آورد، ولی در نهایت در 30فرودین 56 پس از دستگیری شوهرش، دستگیر شد .
وقتی ساواک طیبه واعظی را دستگیر کرد و به دست هایش دستبند زد، گفته بود: مرا بکشید ولی چادرم را برندارید.
طیبه واعظی، ابراهیم جعفریان و پسرشان محمدمهدی را پس از چند روز شکنجه از تبریز به کمیته تهران منتقل کردند و پس از یک ماه شکنجه ابراهیم و طیبه در سوم خرداد 56 به شهادت رسیدند.
به کانال سفره کریمانه در ایتا بپیوندید👇
https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید👇
@sofreh_kareimaneh
هنوز چند ماهي از عروسي شان نگذشته بود كه طيبه گفت مادرجان مي خواهم از جهيزيه ام به خانواده هاي فقير ببخشم آيا اجازه مي دهي.
به او گفتم اين اموال توست و هرچه بخواهي مي تواني انجام دهي.
او نيز جهيزيه اش را به فقرا بخشيد و همواره با مزد قالي بافي اش براي جوانان جهيزيه تهيه مي كرد و يا براي كودكان لوازم التحرير مي خريد.
به کانال سفره کریمانه در ایتا بپیوندید👇
https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید👇
@sofreh_kareimaneh
وقتي فرزندش دو ماهه بود همسرش توسط ساواك تحت تعقيب قرارگفت تا اينكه روزي به منزل آنان آمده و به جستجو پرداختند، طيبه نيز هر چه از اعلاميه هاي امام خميني در منزل داشتند را داخل قنداق كودك مخفي كرده و او را در آغوش مي گيرد، مزدوران هرچه مي گردند چيزي پيدا نمي كنند تا اينكه از شدت عصبانيت با طيبه بحثشان شده و با ضربه اي صورتش را كبود مي كنند، اين كبودي تا مدتها از صورتش محو نمي شد.
به کانال سفره کریمانه در ایتا بپیوندید👇
https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید👇
@sofreh_kareimaneh
پس از پیروزی انقلاب اسلامی خانواده از عروج این بانوی شهید و همسرش با خبر شدند و فرزند خردسالشان را هم ساواک به پرورشگاهی سپرده بود.
محمد مهدی جعفریان فرزند شهیدان طیبه واعظی و ابراهیم جعفریان پس از دو سال پیگیریهای فراوان به آغوش خانواده بازگشت.
به کانال سفره کریمانه در ایتا بپیوندید👇
https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید👇
@sofreh_kareimaneh
کدام شاخصه وجودی مادرتان، ایشان را شهیده شاخص سال کرد؟
مهدی جعفریان: ایشان به مساله حجاب بسیار مقید بودند به طوری که زیرشکنجه ساواک هم حجاب خود را حفظ میکردند و به آن اهمیت ویژهای میدادند. حتی خطاب به ماموران گفته بودند «مرا بکشید اما حجاب را از سرم برندارید»! با این انتخاب، خدا میخواست که مادرم از گمنامی در بیاید.
به کانال سفره کریمانه در ایتا بپیوندید👇
https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید👇
@sofreh_kareimaneh
هرشب بایک داستان آموزنده 🌿🌿🌿🌿☘🌿☘🌿
وظیفهٔ من بود نگذارم حرمت ناموس شیعه از بین برود
✍ وارد خیابان شد و به سمت حرم راه افتاد. مدتی از تصویب قانون منع حجاب گذشته بود، اما این قانون در قم مثل دیگر شهرها سفتوسخت اجرا نمیشد. کسی جرئت نداشت از سر ناموس مراجع چادر بکشد.
🔸 چادرش را محکم گرفته بود و کمک میخواست. شهاب به آن طرف خیابان دوید. قد بلند و جثهٔ قوی پاسبان هر کسی را میترساند. زیر لب گفت: «یا ابا الغيث اغثني.» دستش را دراز کرد و محکم به صورت پاسبان کوبید. پاسبان بیآنکه حرفی بزند، از معرکه بیرون رفت. زن اشک چشمهایش را با گوشۀ چادرش پاک کرد. دستش را به دیوار گرفت و بلند شد. «مادرت فاطمهٔ زهرا اجرت بدهد، آقا.»
🔺 در شبستان روبهروی ایوان آینۀ صحن مطهر شرح لمعه میگفت. پیش از آغاز درس، آنچه باعث دیر رسیدنش به درس شده بود را برای شاگردانش گفت و عذرخواهی کرد. طلاب نگران شهاب شدند. یکی از طلبهها گفت: «آقا، مدتی خودتان را پنهان کنید.» شهاب با لبخند گفت: توکل به خدا. من وظیفهام را انجام دادم. وظیفهٔ من بود نگذارم حرمت ناموس شیعه از بین برود. بقیهاش با خداست.
📚 از کتاب #شهاب_دین | برشهایی از زندگانی آیتالله سید شهابالدین مرعشی نجفی
📖 ص 122
.
ازآنچه بردیگران گذشت درست زیستن رابیاموزیم.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
به کانال ما در ایتا بپیوندید 👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید👇
@sofreh_ckareimaneh