5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیباترین دعایی که شنیدم🤲🏻🌸...
به کانال ما در ایتا بپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_ckareimaneh
✨﷽✨
🌺 إِنَّا لِله وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»
✍ یکی از شیرینترین، جذابترین، و شادیآفرینترین آیات قرآن همین است:
«إِنَّا لِله وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ».
اصلاً آدم راحت میشود. چون مال خدا هستم. دنیایم مال خداست و همه چیزم مال خداست. هر وقت هم بخواهد بگیرد من آماده هستم؛ وقتی هم میگیرد، بد نمیگیرد. چون یک جای پایدارتر میبرد.
یکی از ترسهایی انسان، ترس از مرگ است. ترس از این که اگر من بمیرم چه میشود؟ درحالیکه ما از یک فضای یک درصد رحمت، وارد فضای 99% رحمت الهی میشویم؛ یعنی بینهایت. پس چرا اضطراب و ترس داشته باشیم!
دقت کنید که ریشه این ترسها، نادانی و شرکی است که در ذات ما نهفته است. وقتی میفهمیم «إِنَّا لِله وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» یعنی پیش خودش برمیگردیم و مال خودش هستیم؛ پس دیگر همه چیز عالی است؛ دنیا از آن بیثباتی و ترسناک بودن در میآید. با این نگاه، دنیا، دنیای قشنگی است. ، در مملکت خدا به هیچ کس ظلم نمیشود و کسی ضرر نمیکند
👤استاد محمد شجاعی
به کانال ما در ایتا بپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_ckareimaneh
3.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این دست تهی، لبریز دعاست
دامانِ شما، گلِ باغ اِجابت و التجاست...
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
به کانال ما در ایتا بپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_ckareimaneh
🌷#دختر_شینا
#قسمت79
✅ فصل شانزدهم
💥 آن روز صبح، خانم دارابی مثل همیشه آمده بود کمکم. داشتم به بچهها میرسیدم. آمد، نشست کنارم و کمی درددل کرد. شوهرش به سختی مجروح شده بود. از طرفی خیلی هم برایش مهمان میآمد. دستتنها مانده بود و داشت از پا درمیآمد.
💥 گرم تعریف بودیم که یکدفعه در باز شد و برادرم آمد توی اتاق. من و خانم دارابی از ترس تکانی خوردیم. برادرم که دید زن غریبه توی خانه هست، در را بست و رفت بیرون.
بلند شدم و رفتم جلوی در. صمد و برادرم ایستاده بودند پایین پلهها.
💥 خانم دارابی صدای سلام و احوالپرسی ما را که شنید، از اتاق بیرون آمد و رفت. برادرم خندید و گفت: « حاجی! ما را باش. فکر میکردیم به اینها خیلی سخت میگذرد. بابا اینها که خیلی خوشاند. نیمساعت است پشت دریم. آنقدر گرم تعریفاند که صدای در را نشنیدند. »
💥 صمد گفت: « راست میگوید. نمیدانم چرا کلید توی قفل نمیچرخید. خیلی در زدیم. بالاخره در را باز کردیم. »
همین که توی اتاق آمدند، صمد رفت سراغ قنداقهی بچه. آن را برداشت و گفت: « سلام! خانمی یا آقا؟! من باباییام. مرا میشناسی؟! بابای بیمعرفت که میگویند، منم. »
💥 بعد به من نگاه کرد. چشمکی زد و گفت: « قدم جان! ببخشید. مثل همیشه بدقول و بیمعرفت و هر چه تو بگویی. »
فقط خندیدم. چیزی نمیتوانستم پیش برادرم بگویم. به برادرم نگاه کرد و گفت: « سفارش ما را پیش خواهرت بکن. »
برادرم به خنده گفت: « دعوایش نکنی. گناه دارد. »
💥 بچهها که صمد را دیده بودند، مثل همیشه دورهاش کرده بودند. همانطور که بچهها را میبوسید و دستی روی سرشان میکشید، گفت: « اسمش را چی گذاشتید؟! »
گفتم: « زهرا. »
تازه آن وقت بود که فهمید بچهی پنجمش دختر است. گفت: « چه اسم خوبی، یا زهرا! »
🔰ادامه دارد...
.
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_kareimaneh
🌷#دختر_شینا
#قسمت80
✅ فصل هفدهم
💥 سال 1365 سال سختی بود. در بیستوچهار سالگی، مادر پنج تا بچهی قد و نیمقد بودم. دستتنها از پس همهی کارهایم برنمیآمدم.
اوضاع جنگ به جاهای بحرانی رسیده بود. صمد درگیر جنگ و عملیاتهای پیدرپی بود. خدیجه به کلاس دوم میرفت. معصومه کلاس اولی بود. به خاطر درس و مدرسهی بچهها کمتر میتوانستم به قایش بروم.
💥 پدرم به خاطر مریضی شینا دیگر نمیتوانست به ما سر بزند. خواهرهایم سخت سرگرم زندگی خودشان و مشکلات بچههایشان بودند.
برادرهایم مثل برادرهای صمد درگیر جنگ شده بودند. اغلب وقتها صبح که از خواب بیدار میشدم، تا ساعت ده یازده شب سر پا بودم. به همین خاطر کمحوصله، کمطاقت و همیشه خسته بودم.
💥 دیماه آن سال عملیات کربلای 4 شروع شد. از برادرهایم شنیده بودم صمد در این عملیات شرکت دارد و فرماندهی میکند. برای هیچ عملیاتی اینقدر بیتاب نبودم و دلشوره نداشتم.
از صبح که از خواب بیدار میشدم، بیهدف از این اتاق به آن اتاق میرفتم. گاهی ساعتها تسبیح به دست روی سجاده به دعا مینشستم. رادیو هم از صبح تا شب روی طاقچهی اتاق روشن بود و اخبار عملیات را گزارش میکرد.
💥 چند روزی بود مادرشوهرم آمده بود پیش ما. او هم مثل من بیتاب و نگران بود.
بندهی خدا از صبح تا شب نُقل زبانش یا صمد و یا ستار بود.
🔰ادامه دارد...
.
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_kareimaneh
7.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎵 رفیقامو بردی #کربلا
🎵 پس من چی ؟!
🎤 حاج محمدرضا بذری
اللهم_ارزقنا_کربلا🤲
به کانال ما در ایتا بپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_ckareimaneh
347.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا وقتی شب میرسد
افکارم از تو و عشقت
آرامش میگیرد
خوابم از امنیت و مهرت
اطمینان مییابد
مرا از واسطههای آرامش
بندگانت قرارده
شبتون ستاره بارون
همراهان عزیز سفره کریمانه✨
به کانال ما در ایتا بپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_ckareimaneh
✵🍃✨﷽✨🍃✵
اول صبح بگویید حسین جان رخصت✨
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد...🌸🍃
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_kareimaneh
3.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
أَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلي مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ السَّمآءَ
مولای من!❤️
میگویم منتظرم؛ منتظر آمدنت...
اما نشانی از التهابِ انتظار
در خود نمیبینم...
برعکسِ من، تو منتظری!
منتظر بازگشت من...
ملتهب
نگران
امیدوار...
چه انتظار عجيبی!
تو بين منتظران هم
عزيز من چه غريبی!
عجيبتر که چه آسان
نبودنت شده عادت
چه بيخيال نشستيم
نه کوششی نه وفايی
فقط نشسته و گفتيم
خداکند که بيايی...🏝
#أَللّهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَالْفَـــرَج🥀
سلام علیکم
صبح شما منتظران بخیر و سعادت 🌺
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_kareimaneh
🍃