eitaa logo
سفره های آسمانی
386 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
11.2هزار ویدیو
24 فایل
کانال متفاوت و مورد سلیقه همه اقشارازهرسنی وصنفی داستان های کوتاه و بلند.. از حضرت ادم تا خاتم الانبیا.. حدیث ،اخبار، پیامهای: مشاوره وحقوقی کلیپ های کوتاه،رمان وپندهای آموزنده https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*آشوب های آخرالزمانی* 🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• : با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇 @sofrhayasemani •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
داستان واقعی روایت انسان قسمت:صد و نود و هفت: یکی دیگر از فرشته ها قدمی پیش نهاد و گفت: منظورت چیست ای مرد؟! ما که با کسی جنگ و دعوا نداریم، پس چه کسی خواهان آسیب رساندن به ما است؟! حضرت لوط با اشاره به سیاهی شهر فرمود: این شهر سرسبز و زیبا که می بینید،جهنمی بیش نیست،جهنمی مملو از آتش که دامان رهگذران غریبه را میگیرد، خصوصا اگر مسافرین شهر جمال زیبایی چون شما داشته باشند و بعد صدایش را پایین آورد و ادامه داد: آیا نام شهر سدوم را تا به حال شنیده اید؟! فرشته ای دیگر گفت: چرا می گویی اینجا جهنمی برای ماست، مطلب را باز کن و بگو از چه جهت ممکن است ما به آتش سدومیان بسوزیم؟! حضرت لوط آهی کشید و هر آنچه از اعمال منافی عفت و ظلم و‌گناه مردم شهر سدوم می دانست گفت او انچنان سخن می گفت تا مسافران را از رفتن به سدوم بترساند. حالا که ملائکه، قصه مردم شهر سدوم را شنیدند، به دنبال مأموریتی که داشتند رو به لوط گفتند: ای مرد مهربان که به فکر جان مایی،می بینی که ما اینک در راه مانده هستیم و تا غروب آفتاب راهی نمانده، از طرفی نه مرکبی برای مسافرت داریم و نه توانی در پاهایمان برای پیاده روی و حرکت موجود می باشد. باید امشب را جایی استراحت کنیم و غذا و قوتی بخوریم و سپیده دم که هنوز ستاره های آسمان پیدا هستند، از اینجا می رویم. حضرت لوط سخت در فکر فرو رفت، چرا که سخن این مردان معقول بود، او باید کاری می کرد که هم مسافران از گزند سدومیان در امان باشند و هم رسم میهمان نوازی را به جا آورد. پس ناگاه فکری به خاطرش رسید و اتاقکی که با شاخ و برگ درختان در وسط زمین درست کرده بود تا روزها از گزند آفتاب به دور باشد را نشان داد و فرمود: ای میهمانان عزیز، همانطور که می بینید هوا خوب است و شما می توانید به جای اینکه به شهر سدوم بروید در همین اتاقک اندکی رفع خستگی کنید و من هم به نحوی خوراک و آذوقه برایتان فراهم می کنم. فرشتگان با لبخندی شیرین، نظر لوط را پذیرفتند و هر پنج نفر به سمت اتاقک یا همان آلاچیق وسط زمین رفتند. حضرت لوط حصیری که گوشه اتاقک بود را بر زمین گستراند و کوزه آب را به طرف آنها داد و فرمود: تا شما اندکی خستگی راه در می کنید و گلویی تازه می نمایید، من ترتیب غذایی ساده را می دهم و با زدن این حرف از آلاچیق خارج شد و دخترش را صدا زد. دختر حضرت لوط جلو آمد و از او دلیل فراخواندنش را پرسید و حضرت لوط به او فرمود: به خانه برو و بدون اینکه مادرت متوجه شود، چند قرص نان و مقداری غذا و خوراکی برای میهمانانمان بیاور. دخترک دستی به روی چشم نهاد و فی الفور حرکت کرد و حضرت لوط صدایش را بلند کرد و فرمود: فقط به یاد داشته باش، مادرت به هیچ عنوان نباید متوجه شود و از وجود این میهمانان با خبر گردد. ادامه دارد... 📝به قلم: طاهره سادات حسینی 🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• : با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇 @sofrhayasemani •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
داستان واقعی روایت انسان قسمت:صد و نود و هشت: ملائکه داخل آلاچیق نشسته بودند که دختر کوچک لوط در حالیکه کوزه شیر و بقچه ای از نان و خوراکی در دست داشت به طرف مزرعه آمد. حضرت لوط که بیرون آلاچیق ایستاده بود به محض اینکه دخترش را مشاهده کرد با سرعت خود را به او رساند و فرمود: خدا خیرت دهد دخترم، مادرت که چیزی متوجه نشد؟! دخترک سری تکان داد و گفت: سوالات زیادی از من پرسید اما از وجود میهمانان با خبر نشد و من این شیر و خوراکی ها را به دور از چشم او آوردم. حضرت لوط لبخندی زد و گفت: تو به خانه برگرد و اگر مادرت از من سوال کرد بگو که امشب به خانه نمی آیم، البته برای مادرت چیز عجیبی نیست که من شبی بیرون از خانه و بر سر مزرعه باشم. دخترک چشمی گفت و به سمت شهر حرکت کرد و حضرت لوط داخل آلاچیق شد و سفره را گستراند. ملائکه به امر خداوند از غذای حضرت لوط تناول کردند، آفتاب غروب کرده بود که آماده خواب شدند،اما از آنجاییکه خداوند اراده کرده بود حضرت لوط و قومش را بار دیگر امتحان کند، می بایست پای این ملائکه زیبا به شهر سدوم باز شود. در این هنگام طوفانی شدید وزیدن گرفت به طوریکه کل شاخ و برگی که سقف و دیواره های آلاچیق را پوشانده بود به اطراف پراکنده شدند و پشت سرش رعد و برقی در آسمان پدیدار شد و بارانی شدید باریدن گرفت. دیگر زمین زراعی جای امنی برای میهمانان حضرت لوط نبود. حالا لوط در مخمصه ای عجیب قرار گرفته بود، اگر میهمانان را در همین جا نگه می داشت به آنها آسیب می رسید و البته بی احترامی به مقام میهمانان میشد و اگر به خانه اش می برد، ترس از آن داشت که همسرش، مردم شهر سدوم را خبر کند و آنان که در گناه افسار گسیخته شده بودند، به هر کاری دست زنند تا به میهمانان زیبای لوط دست پیدا کنند. حضرت لوط سخت در فکر بود که یکی از ملائکه فرمود: ای مرد سخاوتمند، ما را به خانه ات ببر، در این باران شدید و تاریکی شب، مردم شهر سدوم اصلا از خانه هایشان بیرون نمی آیند که از وجود ما با خبر شوند تا بتوانند تعرضی به ما کنند. حضرت لوط که نمی خواست دست رد به سینه میهمانانش بزند، از جا بلند شد و فرمود: باشد، پس سریعتر حرکت کنید تا این باران شدید به وجودتان گزندی نرساند و با گفتن این حرف با حالت دویدن به راه افتادند و بعد از دقایقی به خانه حضرت لوط که در جوار خانه چند تن از مومنین درست ورودی شهر و کمی دورتر از خانه سدومیان بنا شده بود رسیدند. لوط درب خانه را باز کرد و به ملائکه تعارف کرد که داخل شوند و سپس در یکی از اتاق ها را که مخصوص میهمانان بود باز نمود و ملائکه می خواستند داخل شوند که همسر لوط با فانوسی در دست از اتاق بغلی سرک کشید و تا چشمش به مردان سفید پوش افتاد، انگار برق شیطنتی در چشمانش درخشیدن گرفت. لوط با عجله ملایک را داخل اتاق نمود و خودش به سمت همسرش برگشت و اتفاقا در همین لحظه باران اسمان همانطور که ناگهانی باریدن گرفته بود، به یکباره هم بند آمد و آسمان صاف صاف شد. ادامه دارد... 📝به قلم: طاهره سادات حسینی 🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• : با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇 @sofrhayasemani •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
داستان واقعی روایت انسان قسمت:صد و نود و نه: حضرت لوط هراسان به سمت همسرش آمد و او را داخل اتاق برد و بالحنی متضرعانه فرمود: ای زن! مدتهاست که متوجه شده ام هم دست همجنس بازان سدومی شده ای، من این امر را می دانستم و از تو جدا نشدم و صبر کردم و امید داشتم که روزی هدایت شوی و از راه خطایی که رفته ای باز گردی و توبه نمایی که خداوند بسیار توبه پذیر است و شاید امروز همان روزی باشد که من نتیجه صبرم را باید بگیرم، تو خود خوب می دانی که راهی رفته ای راه ابلیس است درست است که گناه همجنس بازی را انجام نداده ای اما با همدستی با سدومیان گناهانی مرتکب شده ای، درست است؟! همسر لوط ابروهایش را بالا داد و گفت: برفرض که درست باشد و من خودم به راه اشتباهی که رفته ام وگناه همدستی با مردم سدوم را که انجام داده ام اعتراف کنم، اینک حرف تو چیست؟! حضرت لوط سری تکان داد و فرمود: همین که می فهمی راه شیطان را رفته ای،جای شکرش باقی ست و من الان از تو استدعا دارم، به هیچ وجه مردم شهر سدوم را از وجود این میهمانان باخبر نکنی، که خودت خوب می دانی اگر مردم خبر شوند، چه بلای عظیمی بر سر این جوانان نگون بخت می آورند، ای زن! اینها میهمان ما هستند، حرمت میهمان واجب است و از طرفی به من پناه آورده اند، مپسند که من بابت تعرض به میهمان در پیشگاه خدا باز خواست شوم، خواهش می کنم خبر این میهمانان را به کسی نده و من در عوض قول می دهم که از درگاه خداوند برای تمام گناهان گذشته تو طلب بخشش کنم و بی شک خداوند دعای نبی اش را اجابت می کند و تمام گناهان تو را می بخشد و تو مانند کودکی پاک و معصوم، پرونده ات سفید سفید خواهد بود. همسر لوط اندکی در فکر فرو رفت و سپس گفت: باشد اگر بخشش گناهان من در گرو نگهداری این راز است، من قول میدهم به کسی چیزی نگویم. حضرت لوط با خوشحالی زیادی فرمود: خدا خیرت دهد، خدا تو را در دنیا و آخرت ببخشاید و از بهشتیان قرار دهد و با زدن این حرف خواست از اتاق خارج شود و به نزد میهمانان برود تا وسایل خواب و استراحت را برایشان فراهم کند. همسر لوط که عمری خدمت ابلیس کرده بود و روحش تاریک و کبود شده بود در ظاهر به لوط قول داد و در حقیقت پی فرصتی بود تا ورود جوانانی خوش سیما و نظیف را به اطلاع دیگر سدومیان گنهکار برساند پس جلوی در اتاق ایستاد و وقتی مطمئن شد که حضرت لوط وارد اتاق میهمان شده است، پاره ای هیزم در دامن ریخت و خود را بر فراز پشت بام رساند و آتشی به پا کرد. شعله های آتش بر هوا بلند شد و این یک نوع علامت هشدار در شب، به سدومیان بود که آگاه باشید که در خانه ما مسافر و رهگذر است. همسر لوط بعد از اینکه مطمئن شد شعله های آتش را مردم دیده اند از پشت بام پایین آمد و به سرعت از خانه خارج شد تا خود را به مکانی نزدیکی خانه برساند و تمام اطلاعات را به مردم بدهد. ادامه دارد... 📝به قلم:طاهره_سادات حسینی 🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• : با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇 @sofrhayasemani •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
❌۴۷ درصد از کاهش ارزش پول ملی از بدو اختراع ريال حاصل ۳/۵ سال زحمت همتی وزیر اقتصاد اصلاحطلبان است 🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• : با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇 @sofrhayasemani •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به حاج آقا قرائتی میگن اگه شهید رییسی زنده بود چی بهش میگفتی جوابش شنیدنیه💔 آقای رییسی خوشبحالت 🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• : با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇 @sofrhayasemani •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
17.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴از شهدا پرسیدیم در این حوادث عجیب و دلهره‌آوری که پیش می‌آید چه کار کنیم؟! 🌹شهید جواد محمدی جواب دادن؛ 👆صحبتها با نکاتی جالب + چشم و گوش و دهان و حرکت، همه چی ولا غیر 🔺لطفا تا آخر ببینید 🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• : با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇 @sofrhayasemani •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
8.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆زنگ عبرت 👆🏻مصی پولی‌نژاد آینده رو نمایی شد 🔴اجرای این صحنه ضد حجاب و ارائه یک حرکت ضد دینی در حضور رئیس جمهور ... 🔻قطعا توطئه همان فتنه گران زن زندگی آزادی است. ♦️نام برنامه تکریم از زنان بوده اما در واقع هدف این برنامه تخریب کرامت زن بود 🔻 یک دختر دروغگو و منافق فی قلوبهم مرض را دعوت کرده اند👇 🔸 برای تخریب حجاب 🔸و تخریب جمهوری اسلامی 🔸و تهمت ناجوانمردانه به نظام 🔸و زمینه انحراف افکار جامعه بر ضد حجاب ♦️قطعا از این سناریویی که توسط غربگرا ها اجرا شده اعلام برائت می کنیم 🔸و توطئه است. ان شاءالله منافقین اطراف خودش در حوزه زنان را بشناسد ♦️قطعا جریان نفوذ در اجرای این صحنه نقش دارد 🔸این صحنه تکریم از زن نبود دفاع از فحشاء و فساد و هرزگی و دفاع از فرهنگ ابتذال غرب بود. ❇️نکته مهم: 🕎انقلاب جنسی ۶۸فرانسه دقیقا با همین ادبیات و حتی دقیقاً با همین موضوع خوابگاه دختران کلید خورد. مستند می۶۸ را حتماً ببینید. 🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• : با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇 @sofrhayasemani •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
♦️عرضه بنزین سوپر وارداتی تا آخر سال مشاور معاون وزیر نفت در امور پالایش: 🔹بنزین سوپر تا آخر امسال در جایگاه‌ها عرضه خواهد شد و با تعاملی که با واردکنندگان داشتیم، پیش‌بینی می‌کنیم که با قیمت هر لیتر ۴۰ هزار تومان عرضه شود، مشروط به اینکه بانک مرکزی همکاری در زمینه تخصیص ارز نیمایی را با ما داشته باشد. 🔹این پیش‌بینی ۴۰ هزار تومان برای قبل از افزایش قیمت ارز است و احتمال دارد اکنون به قیمت ۵۰ هزار تومان برسد. 🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• : با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇 @sofrhayasemani •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
1_15961490851.mp3
7.25M
🚨 پیام خیلی فوری و خیلی مهم روح‌الله به مردم ⚠️ مسئولین هم بشنوند… 🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• : با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇 @sofrhayasemani •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
7.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهید رئیسی برای حل ناترازی برق چه کرد؟ 🔹مجاهد، معاون پیگیری‌های ویژهٔ دفتر شهید رئیسی: در زمانی که شهید رئیسی عضو هیئت‌رئیسهٔ مجلس خبرگان بودند، در ساختمان پاستور اتاق داشتند؛ یک روز که خدمت ایشان رسیدم، گفتم «چرا برق‌ها را خاموش کرده‌اید؟ ایشان گفت «برق‌های ما هم قطع شده است». 🔹در آن زمان ناترازی‌های زیادی وجود داشت؛ مسئول وقت وزارت نیرو در جلسات با شهید رئیسی بارها می‌گفت که «ما هشدار داده بودیم ولی کسی از مسئولین دولت به حرف ما گوش نمی‌کرد». در آن مقطع می‌گفت که «حدود چهل، پنجاه همت به بخش خصوصی بدهکار هستیم؛ نیروگاه‌ها ساخته نشده و ۲۲ هزار مگاوات ناترازی داشتیم». 🔹دولت سیزدهم حدود ۱۰ هزار مگاوات برق تولید کرد؛ رکورد ساخت نیروگاه برق در کشور شکسته شد و در کمتر از یک سال، نیروگاه سیکل ترکیبی هم تأسیس شد. 🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• : با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇 @sofrhayasemani •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
داستان واقعی یک همشهری: _____________ ⭕️ دیروز توی اتوبوس خط واحد یه حرکت عجیب از یک جوان حدودا سی‌وپنج‌ساله دیدم واقعاً هم خندیدم هم درس گرفتم. 📌توی اتوبوس تعدادی از خانم‌ها بی‌روسری بودند. مرد جوان سیگارش را روشن کرد و شروع کرد به سیگار کشیدن!😬 📌یکی از همون خانم‌ها با صدای گوشخراش داد زد آقا سیگارت را خاموش کن خفه شدیم اینجا سیگار کشیدن ممنوعه!😳😬😬😬😃 📌جوان با لبخند و البته سر به زیر گفت خانم محترم تو روسری را درآوردی و میگی من آزاد هستم و بهتره مردها جلو چشم خودشون رو بگیرن و نگاه نکنند!😳 📌منم دلم میخواد آزاد باشم و سیگارم را هم میکشم! بهتره شما جلوی دماغت را بگیری و بو نکشی! اگر قراره من چشمم را ببندم تو هم بهتره دماغ و دهنت رو ببندی!😃😂😂😂🤣🤣 📌باور کنید سی‌ثانیه‌ای همه ساکت شدن بعد کل جمعیت زدن زیر خنده😂🤣🤣🤣 و همه شروع کردن به بحث کردن در این مورد از آزادی؛ موافق و مخالف؛ تریبون آزادی بود که بیا و ببین! ✍سربسته می‌گویم؛ وقتی از طریق بی‌قانونی با برخی افراد رفتار شود، تازه قدر قانون و لزوم احترام به آن را می‌فهمند!🔺🧐😎😎 🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• : با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇 @sofrhayasemani •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•