هیچ وقت نگران آیندهی
ناشناخته ات نباش
وقتی خدای
شناخته شده ای داری...
با تمام وجود بهترینها را از خداوندمنان
برایت طلب میکنم..
https://eitaa.com/sofrhayasemani
مادرش میگفت وقت اذان بدنیا اومد
همرزمش هم گفت وقت اذان کنار تانکر تو کربلای ۵ شهید شد
با بانک اذان آمد و با بانک اذان رفت..
#شهیدکریمصمدزاده💕
https://eitaa.com/sofrhayasemani
هرگز فکر نکنید با داشتن پول زیاد شما ثروتمند خواهید بود.
در دنیای امروزی ثروت فراتر از پول است.
ناپلون هیل در کتاب کلید طلایی 15 نوع ثروت را معرفی می کند که داشتن آنها ما را ثروتمند میکند:
1- نگرش مثبت
2- ارتباط موثر
3- ادب
4- یادگیری مادام العمر
5- انضباط شخصی
6- تندرستی واقعی
7- آرامش خاطر
8- خلاقیت
9- عشق ورزیدن به کار
10- داشتن برنامه و هدف
11- داشتن قلب و زبان شاکر
12- درک دیگران
13- استفاده موثر از زمان
14- بخشندگی
15- اعتماد به نفس
https://eitaa.com/sofrhayasemani
6.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فيلمى از مراحل ساخت برج آزادى
برج آزادى كه قبل از انقلاب به برج شهياد معروف بود، توسط حسين امانت معمار ايرانى ساخته شد.
https://eitaa.com/sofrhayasemani
7.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تشرف شیخ حسین آل رحیم طلبه فقیر و نا چیزی که دچار بیماری صعبالعلاج بود به محضر پاک #امام_زمان عج
https://eitaa.com/sofrhayasemani
✨ #پندانـــــــهـــ
☆لقمان به پسرش نصیحت كرد:
دو چيز را فراموش نكن↯
☆ ياد خدا
☆ ياد مرگ
دو چيز را فراموش كن↯
☆ بدی ديگران درحق تو
☆ خوبی تودرحق ديگران
https://eitaa.com/sofrhayasemani
✨ #پندانـــــــهـــ
✅ﻫﺮﮔﺰ ﺍﯾﻦ ﭼﻬﺎﺭ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻧﺸﮑﻦ
#ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ
#ﻗﻮﻝ
#ﺭﺍﺑﻄﻪ
#ﻭﻗﻠﺐ
ﺯﯾﺮﺍ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﻨﺪ
ﺻﺪﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ
ﺍﻣﺎ ﺩﺭﺩ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺩﺍﺭﻧﺪ ...
https://eitaa.com/sofrhayasemani
#زنگ_داستان
روزی مهندس ساختمانی، از طبقه ششم می خواهد که با یکی از کارگرانش حرف بزند.
خیلی او را صدا می زند،
اما به خاطر شلوغی و سر و صدا، کارگر متوجه نمی شود!
به ناچار مهندس، یک اسکناس ۱۰دلاری به پایین می اندازد
تا بلکه کارگر بالا را نگاه کند!
کارگر ۱۰دلار را برمیدارد و توی جیبش می گذارد و بدون اینکه بالا را نگاه کند مشغول کارش می شود!
بار دوم مهندس ۵۰دلار می فرستد پایین و دوباره کارگر بدون اینکه بالا را نگاه کند پول را در جیبش می گذارد!!
بار سوم مهندس سنگ کوچکی را می اندازد پایین و سنگ به سر کارگر برخورد می کند.
در این لحظه کارگر سرش را بلند میکند و بالا را نگاه میکند و مهندس کارش را به او میگوید!!
این داستان همان داستان زندگی انسان است.
خدای مهربان همیشه نعمتها را برای ما می فرستد اما ما سپاسگزار نیستیم و لحظه ای با خود فکر نمیکنیم این نعمتها از کجا رسید!!
اما وقتی که سنگ کوچکی بر سرمان می افتد که در واقع همان مشکلات کوچک زندگی اند.
به خداوند روی می آوریم!!
بنابراین هر زمان از پروردگارمان نعمتی به ما رسید لازم است که سپاسگزار باشیم قبل از اینکه سنگی بر سرمان بیفتد!!
#ناشکری_ممنوع
https://eitaa.com/sofrhayasemani
از گنه دم به دمم، آتش طوفنده شدم
هم شدم از توبه خجل، هم زتو شرمنده شدم
صاحب من! خالق من! داور من! ياور من!
حيف تو را داشتم و غير تو را بنده شدم...
#توبه_شعر #شعر
https://eitaa.com/sofrhayasemani
-
اگرخواستیدخودتانرا"محک"بزنید...
بہ"نمازصبحتان"نگاھڪنید!"
ازمیزان"سنگینے"و
"سخت بودن"نمازصبحمۍتوانفهمید
چقدر"شیطان"سوارومسلطبرانساناست!-
https://eitaa.com/sofrhayasemani
🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
✍موضوع؛
💠) ابوراجح حلی و امام زمان (عج)
ابوراحج از شیعیان مخلص شهر محله سرپرست یکی از حمام های عمومی آن شهر بود، بدین جهت، بسیاری از مردم او را می شناختند.
در آن زمان، فرماندار حله شخصی ناصبی به نام مرجان صغیر بود. به او گزارش دادند که ابوراجح حلی از بعضی اصحاب منافق رسول خدا (ص) بدگویی می کند. فرماندار دستور داد او را آوردند.
آن قدر زدند که تمام بدنش مجروح گشت و دندان های پیشین ریخت! همچنین زبانش را بیرون آوردند و با جوالدوز سوراخ کردند و بینی اش را نیز بریدند و او را با وضع بسیار دلخراشی به عده ای از اوباش سپردند. آنها ریسمان برگردن او کرده و در کوچه و خیابان های شهر حله می گرداندند! و مردم هم از هر طرف هجوم آورده او را می زدند. به طوری که تمام بدنش مجروح شد، و به قدری از بدنش خون رفت و که دیگر نمی توانست حرکت کند و روی زمین افتاد، نزدیک بود جان تسلیم کند.
جریان را به فرماندار اطلاع دادند. وی تصمیم گرفت او را بکشد، ولی جمعی از حاضران گفتند:
- او پیرمرد فرتوتی است و به اندازه کافی مجازات شده و خواه ناخواه به زودی می میرد، شما از کشتن او صرف نظر کنید و خون او را به گردن نگیرید!
به خاطر اصرار زیاد مردم - در حالی که صورت و زبان ابوراجح به سختی ورم کرده بود - فرماندار او را آزار کرد. خویشان او آمدند و نیمه جان وی را به خانه بردند و کسی شک نداشت که او خواهد مرد.
اما فردای همان روز، مردم با کمال تعجب دیدند که او ایستاده نماز می خواند و از هر لحاظ سالم است و دندان هایش در جای خود قرار گرفته، و زخم های بدنش خوب نشده و هیچ گونه اثری از آن همه زخم نیست! و با تعجب از او پرسیدند:
- چطور شد که این گونه نجات یافتی و گویی اصلاً تو را کتک نزدند؟!
ابوراجح گفت:
- من وقتی که در بستر مرگ افتادم، حتی با زبان نتوانستم دعا و تقاضای کمک از مولایم حضرت ولی عصر(عج) نمایم؛ لذا تنها در قلبم متوسل به آن حضرت شدم و از آن حضرت درخواست عنایت کردم.
وقتی که شب کاملاً تاریک شد، ناگاه! خانه ام نورانی گشت! در همان لحظه، چشمم به جمال مولایم امام زمان (عج) افتاد، او جلو آمد و دست شریفش را بر صورتم کشید و فرمود:
- برخیز و برای تأمین معاش خانواده ات بیرون برو و کار کن! خداوند تو را شفا داد!
اکنون می بینید که سلامتی کامل خود را باز یافته ام.
خبر سلامتی و دگرگونی شگفت انگیز حال او - از پیرمردی ضعیف و لاغر به فردی سالم و قوی - همه جا پیچید و همگان فهمیدند.
فرماندار حله به مأمورینش دستور داد ابوراجح را نزد وی حاضر کنند. ناگاه! فرماندار مشاهده نمود، قیافه ابوراجح عوض شده و کوچکترین اثری از آنهمه زخم ها در صورت و بدنش دیده نمی شود! ابوراجح دیروز با ابوراجح امروز قابل مقایسه نیست!
رعب و وحشتی تکان دهنده بر قلب فرماندار افتاد، او آن چنان تحت تأثیر قرار گرفت که از آن پس، رفتارش با مردم حله (که اکثراً شیعه بودند) عوض شد. او قبل از این جریان، وقتی که در حله به جایگاه معروف به مقام امام (عج) می آمد، به طور مسخره آمیزی پشت به قبله می نشست تا به آن مکان شریف توهین کرده باش؛ ولی بعد از این جریان، به آن مکان مقدس می آمد و با دو زانوی ادب، در آنجا رو به قبله می نشست و به مردم حله احترام می گذاشت. لغزش های ایشان را نادیده می گرفت و به نیکوکاران نیکی می کرد. ولی این کارها سودی به حال او نبخشید، پس از مدت کوتاهی در گذشت.
📚✍بحارالانوار جلد۱
https://eitaa.com/sofrhayasemani