12.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
...کودکان غزه اکنون نامشان را روی بدن خود مینویسند تا در صورت کشتهشدن توسط نامشان شناخته شوند.
@soha_sima
سیمای هنر و اندیشه/ سُها
. ...کودکان غزه اکنون نامشان را روی بدن خود مینویسند تا در صورت کشتهشدن توسط نامشان شناخته شوند.
این خبری است که از اتفاق خواندمش.
کودکان غزه برای شناخته شدن نام خود را روی بدن ...
چیزی که توجه مرا جلب کرد آنچه که ما مظلومیت این بچهها مینامیمش نبود.
یاد دست حاج قاسم افتادم.
چرا این بچهها فکر میکنند تنها عضوی که از آنها میماند دست آنهاست؟
دست چرا میماند؟ و نشان شناختن آدمها میشود؟ و مثل اثر انگشت منحصر بفرد میشود ؟
دست آدمهای امروز از کار افتاده است.
دست، پرندهی فکر ما یا بقول شاعران مرغ دل است که ناگاه بسوی کسی پر میکشد و خبر از درونمان میدهد.
این بچهها (وقتی که بچههای ما خیره به صفحههای بازیاند) در انس با مرگ و یا باصطلاح جانبازی دست دراز کردهاند بسوی مرگ و دست خود را که منحصر به آنهاست جا میگذارند.
اینها دست دارند و ما بیدستیم.
ماها دست نداریم و هر چه در چنته ماست میدانیم که از خالی بودن دستمان است که سفت چسبیدهایم.
و اینکه عاجزیم از (دست دادن) به کسی و یا از (از دست دادن) کسی این است که دست نداریم.
ما اهل بازی نیستیم و فوتبال هم که بازی میکنیم از بس که میترسیم هیچگاه خوب بازی نمیکنیم.
وقتی بچههایمان باشوق دست در خاک میکنند تا کاردستی بسازند نگرانیم که به باکتری و یا ویروس مبتلا شوند و مانعشان میشویم و اینگونه بدون اینکه شوق و شوری برایشان بماند بدحالتر و دردناکتر از همه مبتلایان به بیماریها عمر را تمام میکنند.
و مگر مبتلایان امروز فرزندان ما نیستند که نوبت های جدید را به چند ماه عقب انداختهاند؟
آدمی با دست داشتن است که امانت را میگیرد و آنرا حفظ میکند و بهنشان از آن بروی پاها میایستد و با دست کار میکند.
و آنها که بر روی زمین دراز افتادهاند مردهاند و دست ندارند.
https://eitaa.com/jeeeem
@soha_sima
.
...تفکر...
🔹 گمشده تشکلهای دانشجویی
🔹 گفتگوی دانشجویی با حضور حجت الاسلام نجات بخش
📆 امروز دوشنبه ۱ آبان ماه ۱۴۰۲
ساعت ۱۸:۴۵
◀️ جلسات حضوری است و امكان دیدن زنده آن نيز از طريق لينك زير فراهم است
https://www.skyroom.online/ch/sohasima/soharoom
#گفت_و_گو_دانشجویی
#باشگاه_دانشجویی_فرصت
@forsat_soha
@soha_sima
.
...عالم طلبگی...
امام خمینی و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه
📆 دوشنبهها ساعت ۱۶
@soha_sima
چهرهات چقدر
پخته است
زیر آفتابِ بیدریغ
چشمهای تو
خیره بر کدام منظره
اینچنین مانده منتظر ؟
اویس من!
نشسته بر کدام قرن
فکرتِ نگاه تو؟ چنین عمیق
تیز تر ز خنجری که بر میانه بستهای
خوشا بحال شانهای
که روی آن نشستهای!
به دست خود گرفتهای چه رایتی!
طلوع کردهای و روز را بشارتی!
قیام را نشانهای!
تو ایستادهای و میروی
که روی شانهی مقاومت نشستهای ...
طلوع کردهای و روی شانهی پیمبری نشستهای
هنوز مشت را گره نکرده
شیعهی علی!
زدی و نیش مار شوم و نحس را شکستهای
مسافر کدام لحظهای؟
چقدر ساکتی!
کجا رسیدهای؟
خوشا مناظری که دیدهای!
خوشا زیارتی که رفتهای!
راستی نگفتیام چه دیدهای؟
اویس من!
رسول را ؟ که اینچنین
سوار بر قطار لحظههای ناب گشتهای!
جهان مباد دشمنت که ذوالفقار گشتهای
https://eitaa.com/jeeeem
@soha_sima
7.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
ولنبلونکم بشیء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابِرین.....
و شما را میآزماییم با چیزی از ترس و گرسنگی و یا نقصی از مال و جان و ثمرات و تو صابرین را بشارت ده
@soha_sima
سیمای هنر و اندیشه/ سُها
. ولنبلونکم بشیء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابِرین..... و شما را میآ
.
لایسمعون فیها لغوا و لا تاثیما الا قیلا سلاما سلاما
آیات، بشارت او را دادهاند.
او دارد قصهی خودش را از زبان قرآن میخواند و یا شاید هم قرآن قصهی زندگی او را از زبان خودش برای ما تعریف کرده!
او در متن آیات قرار گرفته و حالا این کلمات برایش پرمعنیترین بلکه همهچیزاند.
آزمایشِ بلا و جزای صبر و انتظار و رضایت.
مگر در زندگیاش چیزی جز اینها میبینیم؟ او با این کلمات برای خودش خانهای ساخته و در آن قرار گرفته و با آن زندگی میکند. کلمات زندگی او را گرم و روشن میکنند!
قرآنش نیازی به تفسیر و تأویل ندارد و با قرائتش ما هم آیات را میبینیم و تصدیقشان میکنیم.
در وسط خاکستر بلاست. گویی ابراهیم از میانهی آتش بدر آمده که اینچنین آرام و مطمئن است یا هم اسماعیلی است که تن به ذبح عظیم داده است.
همهچیزش را بخشیده و از اینکه جایی در کلمات خدا گنجانده شده جان میگیرد!
طوری قرآن میخواند که گویی قرآن دوباره بر او نازل شده است.
در حالیکه ما سقف و پناه و هزار امکانات مهیا میکنیم تا کمی از زندگی راضی باشیم و در فرار از بلا قرآن میخوانیم و با تکتک کلماتش بیگانهایم و پس از چند دقیقهی پوچ تلاوتش آرزومندیم لااقل از ثواب آن در قیامتی که باورش نداریم بهرهمند شویم
او آشنای تکتک این کلمات است...
@soha_sima
.
🔹 انقلاب اسلامی، انتظار، وارستگی
در معنای حضور تاریخی و تفکر به حقیقت هستی
با حضور #استاد_طاهرزاده
📆 سهشنبهها؛ ساعت ۱۶:۰۰
🔹 جلسه بیست و پنجم، امروز ۲ آبان ماه ۱۴۰۲
پخش زنده از طريق لينك زير
https://www.skyroom.online/ch/sohasima/soharoom
#مدرسه_سیاست
#وارستگی
@soha_sima
انقلاب اسلامی انتظار وارستگی.MP3
38.32M
.
🎙 انقلاب اسلامی، انتظار، وارستگی
در معنای حضور تاریخی و تفکر به حقیقت هستی
با حضور #استاد_طاهرزاده
جلسه بیست و پنجم، ۲ آبان ماه ۱۴۰۲
#مدرسه_سیاست
#وارستگی
@soha_sima
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
احمد همهی جملاتش را دو بار تکرار میکند
اگر حرفهایش را پشت سر هم ردیف کنید متوجه میشوید که انگار دارد شعر میخواند؛
.
سیمای هنر و اندیشه/ سُها
. احمد همهی جملاتش را دو بار تکرار میکند اگر حرفهایش را پشت سر هم ردیف کنید متوجه میشوید که انگ
.و آن [زنی] که یوسف در خانه اش بود، با نرمی و مهربانی خواستار کام جویی شد، و همه درهای کاخ را بست و به او گفت: پیش بیا! یوسف گفت: پناه به خدا، او پروردگار من است، او مرا کامروا داشته، یقینا ستمکاران که بال نمیگشایند
احمد همهی جملاتش را دو بار تکرار میکند
اگر حرفهایش را پشت سر هم ردیف کنید متوجه میشوید که انگار دارد شعر میخواند؛
بیاید
بیاید!
میخواهیم شهید شویم؟
میخواهیم شهید شویم
بعد از شهدا
نسل بعدی بدنیا میآیند
نسل بعدی بدنیا میآیند
تا آخرش میایستیم
تا آخرش میایستیم
دماغشان را خواهیم شکست
بمباران خانههای ما عادیست
هرچه میخواهند
ماشینهایمان را بمباران کنند
وخانههایمان را خراب
کودکان شهید شدند
جوانان شهید شدند
فدای سرزمینمان!
شعری که پیش از این، در دفاع مقدس حفظش کرده بوديم و چند سالی از خاطرمان رفته بود و کمکم دارد یادمان میآید.
از شعر بگذریم ...
ما از مرگ میترسیم و ممکن است پیش خودمان دلایلی برای این ترس داشته باشیم ولی من فکر میکنم ترس از مرگ تنها یک دلیل دارد و آنهم بیرون افتادن از بازی زندگی است.
کسی که گمان میکند مرگ پایان کارش است اشتباه نمیکند و حق دارد که بترسد .
بچه هم که بوديم وقتی از بازی بیرون میافتادیم لَهلَه میزدیم که باز نوبت ما شود چرا که بیرون بازی عملی برای انجام نداریم با اینکه هنوز دست و پایمان تکان میخورند.
وقتی آدمی به چیزی دل میدهد چگونه از دوری آن نرنجد. همه دلدادگان از فراق بیزارند.
من هرگاه بفکر مرگ میافتم نگران بعدش میشوم. بعدی که ممکن است پایان کارم باشد.
اما چرا برخلاف همهی ما احمد و همشهریهایش زندانی و محصور و گرفتار نیستند.
مگر غزه یک باریکهی در دام محاصره افتادهی دیو بد صفتِ بی شرم نیست؟ چرا کارشان تمام نشده و از ترس مرگ سکته و یا خودکشی نکردهاند و یا فرصت را غنیمت نشمرده و سریعتر از این فلاکت خود را نجات ندادهاند!
درست همینجاست که ممکن است ما و وهمِ از مرگ ترسیدهمان، دلسوزی برای او و دوستانش کنیم!
فیلمی ازبچهای دیدم که در میانهی ویرانه خانهشان مثل پرندهای نشسته بود و آیات میخواند!
پیش خودم فکر کردم که دیگر مسلمانان که پیش از این دلسوز او بودهاند حالا غبطهی او را خواهند خورد و چه بسا از آن ببعد دلشان کمی بحال خودشان میسوخت.
شاید کلمات پرمغز احمد باز امید را برای ما معنا کنند. او از حالا تدارک شهادت خود را دیده و همینطور به فرزندان بعد خود فکر کرده است.
و به ما میگوید فقط شهادت است که میتواند خطی بروی ترس از پایان کار بکشد و ما را همچنان در بازی نگه دارد.
حکایت احمد انگار حکایت همان پیامبری است که به دیوارها و هفت در بسته محدود شده بود و ظاهرا چارهای جز تسلیم هم نداشت ولی او میدانست و میدید که درها از همان اول هم بهاذن خدا باز بازاند.
تازگیها در فکر میروم که این من هستم که در باریکهی محاصره شدهای گیر افتادهام و هیچ راه فراری از آن ندارم نه احمد و احمدها. در روزهای کرونا میشنیدم که کسی یا کسانی دم ورودی بیمارستان از ترس سکته میکردند.
ای کاش این زندگی همان زندگی نباشد که آرزوی ساختنش را داشتیم و برایش صبح تا شب میدویم و به هزار در بسته میخوریم بیآنکه بهگشودن راهی نو فکر کنیم.
https://eitaa.com/jeeeem
@soha_sima