برای نادر:
نادر طالب زاده حقیقتا، نادر بود، نادر در سینما و تلویزیون و رسانه های ما، رویداد افق نو حرکت عظیمی بود که بسیاری از متولیان فرهنگی کشور حتی در فکرشان هم برگزاری آن غیر ممکن می نمود را یک تنه راه انداخت و جهان را به تماشای حقیقت ایران و اسلام نشاند. بی پرده و شجاع سخن گفتن را با برنامه عصر به تلویزیون، و جرئت مقاومت و ایستادگی در برابر ظلم را به قلب های ناامیدمان بازگرداند. روحش قرین رحمت حضرت حق تعالی باشد ان شا الله. سهیل سلیمی
زمانِ پارادوکسیال (متناقض) و انسان مدرن
انسان مدرن که تن به تفردگرایی سپرده و در فضای واقعیتِ ناملموسِ اینترنت غرق شده در پارادوکس زمان گرفتار است. زمانِ پُرسرعتِ کُند یا زمانِ کوتاهِ بلند. او در ناخودآگاهش این پارادوکس دائمی را پذیرفته و به آن آگاه است و از همین رو هر دو زمان را توامان زیست می کند. انسان مدرن در اسارتِ زمان، مدام در فشار سرعت حرکتِ ثانیهها وقت کم میآورد و از همین رو تحت فشارهای عصبی قرار می گیرد. فشارهای عصبی که اغلب هیچ کمکی به بهبود روند مدیرت زمان نمیکنند، مانند گرفتار شدن در یک ترافیکِ طولانیِ بی دلیل که با بوق زدنهای عصبی و... حتی یک میلیمتر هم از حجم آن کاسته نمیشود. فشارهای عصبی زندگی مدرن که محصول تفکر انسان مدرنِ جدا از عالم غیب است، فقط، آرام آرام انسان را نابود میکنند و هیچ کارایی دیگری ندارد. از سوی دیگر در لحظات فراق از کار و عصبیت دُچار انزوا میشود و در خلوتِ پُرهیاهوی واقعیتِ ناملموسِ اینترنت، هر ثانیه برایش یک سال میگذرد. زندگی انسان مدرن، بسیار شبیه دویدن روی تردمیل است. زیرا هر چه میدود به هیچکجا نمیرسد. یعنی زمان روی تردمیل (تند) و زمان در محل قرار گرفتن تردمیل (کُند) کاملا متفاوت از هم میگذرد اما در هر دو زمان بیهودگی و پوچی، سهمِ انسانِ مدرن میشود. این بیهودگیِ انسان مدرن فقط یک راهحل داشت؛ انسان باید از تردمیلِ لعنتی مدرنیته پیاده میشد که نشد، زیرا اصلا خبر نداشت که گلوبالیستهای جهان کی او را سوار ترمیل کردهاند، او در زرق و برق جهانِ مدرن غرق است و دست و پای اندیشهی انسان مدرن با اندیشههای لیبرالیسم و سوسیالیسم دَرهَم، به تردمیل مدرنیته زنجیر شده. برای نجات از زمان پارادوکسیکال باید به عهد ازلی انسان برگردیم تا فطرتِ انسانی، راههای رسیدن به کمال را باز کند. نقشهی این راه بیش از هزاروچهارصد سال است که منتشر شده و کافیست که آنرا بخوانیم. قرآن تمام نیازهای فطری ما را پاسخ میدهد، واقعیت ملموس و حقیقتی جدا از از پادوکسهای معمولِ زندگی مدرن است. سهیل سلیمی
@SOHEILSALIMI
طبقهی متوسط (کوتاه نوشت)
طبقه متوسط
در جامعه شناسی لیبرال جامعه در حالت نرمال دارای سه طبقهی کلی است. طبقهی ثروتمند، طبقهی متوسط و طبقهی فقیر. در هنر صنعت لیبرال هم طبقهی متوسط جایگاه مهمی دارد. زیرا طبقهی فقیر باید تمام عمر جان بکند و برای طبقه ثروتمند کار کند و طبقه ثروتمند محصول یا خدماتی را که از شیره ی جانِ طبقهی فقیر مکیده به طبقهی متوسط بفروشد. در واقع طبقهی متوسط که معمولا آدمهایش شغلهای کم دردسری هم دارند، بی خبر از طبقه ی پایین خود سودای بهتر زیستن دارد غافل از اینکه تلاش او برای زندگی مادی بهتر اغلب جیب طبقهی ثروتمند را پر میکند تا خون طبقهی فقیر را بیشتر بمکند.
البته این رویکرد جامعهی طبقاتی مطلوب نظر دین و عقل نیست، اما دولتها همواره برای سرشاخ نشدن با طبقهی ثروتمند از بهبود وضعیت طبقهی فقیر طفره میروند و در مکاتب علم اقتصاد هم این رویکرد طبقاتی امری طبیعی و حتی لازم فرض میشود. در جهانِ رسانه ها هم همین نگاه قالب است. متاسفانه سینما و رسانه های ما هم اسیر همین رویکرد هستند و کمتر پیش می آید که اثری درخور درباره طبقهی فقیر ساخته شود که به دور از سیاه نمایی و ذلت به داستانهای آدمهای این طبقه هم بپردازد و اغلب آثار زندگی طبقهی متوسط را روایت میکند، طبقهی متوسط یا بورژوا همه چیز را میخواهد داشته باشد ولو اگر تقلبی یا فیک باشد، یعنی اگر ساعت رولکس اصلی ندارد، یک کپی چینی هم خوشحالش می کند، پس میشود هر چیزی را که طبقه ثروتمند سوار بر موج تبلیغات برایش جذاب کند به او فروخت. در رسانه هم هر موجی که بیاید طبقهی متوسط را با خود میبرد. چه موج فیلمهای سیاه باشد چه کمدیهای دوزاری و پُر از متلک های زیر شکمی. مهم موجی است که راه افتاده. البته طبقه ی متوسط خودش لذت موج سواری را درک نمی کند و فقط خوب خیس میشود، زیرا او به مثابهی تختهی موج سواری است که طبقهی ثروتمند رویش ایستاده. سهیل سلیمی
شنبه 7 خردادماه سال 1401
@soheilsalimi
@soheilsalimi
مَلکهی کُوپُنهای تَخفیف
تحلیلی کوتاه بر فیلم Queenpins مَلکهی کُوپُنهای تَخفیف، بنظرم بهترین ترجمه ای است که برای نام این فیلم میشود نوشت. دو خانم تقریباً بیکار که به فکر این میافتند که با فروش بن ها یا کوپن های تخفیفِ محصولات شرکتهای مختلف کاسبی کنند و البته باید برای بدست آوردن این کوپن ها دست به اقدامی خلاف بزنند.
ادامه👇🏼
فیلم تعریف جالبی از لیبرال دموکراسی ارائه می کند؛ اگر طوری دزدی کنی که کسی نفهمد، پس دزدی نکردهای. اما چرا فروش کوپن تخفیف چنین زیر متنی را ایجاد کرده است؟ پاسخ در پدیدهی قیمت گذاری است. شرکتهای دولتی و خصوصی سالهاست که ذره ای از سود خود نمیکاهند. مالیات، اجاره بها، هزینه حمل و نقل، ارزش افزوده، حقوق و مزایای کارکنان، هزینه خرید مواد اولیه و هر هزینهای که فکرش را بکنید، به قیمت تمام شده کالا یا خدمات اضافه میشود و مردم باید تاوان تمام این هزینه ها را بدهند تا در چرخهی کلان اقتصاد، ثروتمندان همواره ثروتمند باقی بمانند. فیلم سعی دارد بگویید، دزدیدن بن تخفیف در واقع باز گرداندن رابین هود گونهی بخشی از همین غارتِ مردم عوام است. مردمی که بقول ما ایرانیها، مرغ عزا و عروسی هستند و فرقی ندارد، حاکمان در چه حال باشند، فشار اقتصادی بر گُرده مردم است. بن تخفیف یا کوپن تخفیف و اساسا موضوع تخفیف در فروش، از آن توهینهایی است که اگر مردم چاره داشتند هرگز تن به خرید با تخفیف نمی دادند. زیرا سالهاست که معنی تخفیف یعنی کالایی را چند برابر گران میکنند و بعد با چند درصد تخفیف در حلقوم مشتری فرو میکنند. به هر حال Queenpins در القا مفهوم "اقتصاد بی اخلاق" بسیار موفق است، هر چند سعی میکند با مافیای ثروت و قدرت، سرشاخ نشود و در حد دو ملکهی فروشنده ی کُوپنهای تخفیف باقی بماند. سهیل سلیمی
@SOHELSALIMI
@SOHEILSALIMI
🟥حاکمیت واحد جهانی و نظم نوین جهانی یعنی مرگ لیبرال دمکراسی🟥
هوالحکیم
⭕️ بر خلاف ادعای لیبرالیسم و دموکراسیِ تمدن غرب، لیبرال دموکراسی از تنوع و آزادی اندیشه بیزار است. لیبرال دموکراسی اندیشه را به بند می کشد و کنترل میکند و همه را یک شکل می خواهد. (هرچند امروزه از معنای خود این واژه هم دیگر معنایی نمانده و انگار لیبرالیسم و سوسیالیسم درهم مشغول کنترل اجتماعی هستند.) شاید تنوع فشن شوهای رنگارنگ عقل از سر خیلی ها ببرد و تکنولوژی های جورواجور حسابی چشمها را از حدقه درآورد، اما اندیشه افسار زده تنها به یک چیز میتواند بیاندیشد، لذت جوییِ بدون حد. هر فکری که مُقوم این فکر باشد می تواند بسط یابد. از لذت فضانوردی تا لذتِ بیابان نوردی. اندیشه ی لذت جویانه ی تحت کنترل. جهانِ کنترل شده ی خالی از انسانیت. جهان پروتکل های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی. انسانِ عصرِ مدرن سال هاست که ماسک های این پروتکلهای لیبرالیستی را بر ساحت اندیشه اش زده است.
⚠️ این ماسکهای گوناگون که از طریق شبکه های آموزشی و فرهنگی و تربیتی در جهان نهادینه می شوند، در واقع به دنبالِ ایجاد حکومتی برای نظم نوین جهانی هستند. انسانِ محکوم به مصرفگراییِ لذت جویانه و نظمی که از کنفراس بیلدربرگ و داووس سرچشمه می گیرد و با بازوهای اجرایی سازمان ملل اجرا میشود. جهانِ ماسکهای ایدئولوژیک، و جهان کنترل شدهی مرموز امروز را بوجود آورده اند. چه زمانی ماسکهای ذهن مان را بر خواهیم داشت؟
سهیل سلیمی
#سهیل #سلیمی #سهیل_سلیمی #استراتژیست #سهیل_سلیمی_کارگردان #سهیل_سلیمی_فیلمساز #حاکمیت_واحد_جهانی #نظم_نوین_جهانی #لیبرال_دمکراسی #لیبرالیسم
♦️♦️♦️♦️♦️ @SOHEILSALIMI
♦️♦️♦️♦️ @SOHEILSALIMI
♦️♦️♦️♦️♦️ @SOHEILSALIMI
♦️♦️♦️♦️ @SOHEILSALIMI
♦️♦️♦️♦️♦️ @SOHEILSALIMI
♦️♦️♦️♦️ @SOHEILSALIMI
♦️♦️♦️♦️♦️ @SOHEILSALIMI
🟥 برای تماشا یا دانلود فیلمهای سهیل سلیمی به کانال آپارات زیر مراجعه فرمایید:
https://www.aparat.com/SOHEIL_SALIMI
https://www.aparat.com/SOHEIL_SALIMI
https://www.aparat.com/SOHEIL_SALIMI
https://www.aparat.com/SOHEIL_SALIMI
https://www.aparat.com/SOHEIL_SALIMI
https://www.aparat.com/SOHEIL_SALIMI
عبور از چراغ قرمز انسانیت، بی محابا و "افسارگسیخته"
هوالحکیم. سالها پیش مقالهای نوشتم پیرامون تمسخر تعارفات بین ما ایرانیها، و آنجا این نکته را به تجربه نوشته بودم که با از بین رفتن تعارفات احترامها هم از بین خواهد رفت و با از بین رفتن احترامها عذرخواهی و ببخشش خواستن از یکدیگر هم آرام آرام ناپدید خواهد شد و در نهایت همه اینها منجر به تنش و خشونتهای شدید اما بر سر مسائل جزئی خواهد شد.
🟥🟥 ادامه 👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼
چند روز پیش که فیلم " افسارگسیختهUNHiNGED "را دیدم، خیلی شگفت زده شدم، انگار کلمات آن مقالهٔ قدیمی روی صفحه نمایش جان گرفته بودند و جلوی چشمانم رژه میرفتند البته از نظرِ زیرمتن و محتوای نابودیِ اخلاق در جامعه به واسطهی نبودن ادب و زبانِ عذرخواهی.
دیالوگی در فیلم چند بار شنیده میشود که دقیقاً جملهی مد نظر من یعنی "چرا عذرخواهی کردن اینقدر برایمان سخت شده است" در آن مقاله بود که کاراکتر ضد قهرمان فیلم افسارگسیخته که راسل کرو نقش آن را ایفا می کند به زنی که با بوق زدن باعث عصبانیت او شده، در چند جای فیلم قریب به این مضمون میگوید: چیه سخته برای چیزی های به ظاهر بی ارزش عذرخواهی کنی؟ یا در دیالوگی دیگر میگوید: وقتی داری عذرخواهی میکنی یه گورباباش هم تو صدات هست. یا؛ بهت یاد میدم چطور عذر خواهی کنی.
اساسا حرف فیلمِ افسارگسیخته این است که باید به دنبال تنبیه آدم های بی ادبی باشیم که هر روز در اشکال مختلف در سطح شهر می بینیمشان و معلوم نیست کی و سر چه موضوع بی ارزشی با آنها دست به یقه شویم. پس تو ای مخاطب آدم باش و آرام. این موضوع حتی در جمله تبلیغاتی فیلم هم مشهود است؛ اون میتونه برای هرکسی اتفاق بیوفته!
اما آنچه فیلم از آن غافل است همان سیر بی ادب شدن جامعه است. همین تعارفاتی که با تمسخر سیستماتیک از فرهنگ زندگی ما حذف شد، هزاران سال بشر ایرانی برای پدید آوردنش تلاش کرده بود، رد پای این ادعا را از مکتوبات باستانی تا اشعار و داستانهای معاصر و از روایاتها و احادیث تا متن صریح قرآن حکیم میشود پیدا کرد، اما مهمترین کلید واژهای که در رسای این بیادبی اجتماعی می شود نام برد، حیا زدایی است. زیرا خروجی تمام آن تعارفات و احترام ها ولو نمایشی! ایجاد نوعی حریم و حرمت فردی بود که با تمسخر مداوم در میان عوام و رسانهها در کمتر از دو سه دهه همه از میان ما رخت بر بسته و دیگر آن احترامها و تعارفات جایی میان ما ندارند و به بهانه صریح صحبت کردن بی ادب صحبت کردن را عادی انگار می کنیم.
فیلم افسارگسیخته سعی دارد با کثیف و کریه نشان دادن چهره کسی که قصد اصلاح اجتماعی دارد او را جامعه ستیز نشان دهد تا از ارزشهای لیبرالیستی دفاع کند اما در نهایت این روند به ضد خودش تبدیل می شود و قتل و خشونت راه حل مبارزه با بی ادبی تصویر می شود که این همان پارادوکس لیبرال دموکراسی است که بارها برایش نوشتهام. در پلانی پارادوکسیکال زنی که به جهت بوق زدن باعث اتفقات تلخی شده در پایان فیلم خیلی دقیق پشت چراغ قرمز می ایستد و حتی برای خوردرویی که با قانون شکنی جلوی او میایستد دیگر بوقی برای اعتراض نمیزند. البته از شخصیت پسربچه که نماد معصومیت درحال از دست رفتن هم هست غافل نشویم، کودک در فیلم اساسا نماد معصومیت و آینده است و پسرِ آن زن که در صندلی عقب ماشین مادرش نشسته است، در حال تجربهی یک خانوادهی در حال فروپاشی و یک جامعهی فروپاشیده است و معصومانه فقط ناظر این این آشوب و آشفتگی سیستماتیک است. به هر حال خوب است برای یکبار هم که شده افسارگسیخته را ببینید. سهیل سلیمی
@SOHEILSALIMI