eitaa logo
سهیل سلیمی
2.1هزار دنبال‌کننده
692 عکس
659 ویدیو
3 فایل
نویسنده و فیلم‌ساز متخصص مطالعات استراتژیک رسانه مشاور رسانه‌ای آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبر دانشگاه تهران 🎭کانال آپارات www.aparat.com/SOHEIL_SALIMI 🌐وبلاگ رسمی سهیل سلیمی www.soheilsalimi.blogsky.com 📩ارتباط: eitaa.com/SOHEILSALIMI1 کانال 👇
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال رسمی سهیل سلیمی فیلم‌ساز و متخصص مطالعات استراتژیک فرهنگی
پشت صحنه مجموعه ی مستند «رخ» 🔴 سهیل سلیمی *نویسنده و کارگردان سینما و تلویزیون *متخصص مطالعات استراتژیک فرهنگی *مشاور رسانه‌ای آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبر دانشگاه تهران ⭕️ @SOHEILSALIMI ⭕️ @SOHEILSALIMI ⭕️ @SOHEILSALIMI ⭕️ @SOHEILSALIMI 🎭کانال آپارات: (دانلود و تماشای فیلم‌ها) www.aparat.com/SOHEIL_SALIMI 🌐وبلاگ رسمی سهیل سلیمی: www.soheilsalimi.blogsky.com 🔴 لینک کانال ایتا👇 https://eitaa.com/soheilsalimi https://eitaa.com/soheilsalimi
🎬
برنامه "عصرجدید" به دنبال اثبات این است که انسان همان "حیوان شگفت انگیزی" است که "ژان فرانسوآ دورتیه" گفت. شاید اگر شخص دیگری مدیریت شبکه سه را به عهده می داشت هرگز انگیزه ای برای نوشتن این مکتوب در من ایجاد نمی شد. زیرا انتظار فهم چنین موضوعی در هر فردی کمی زیاده خواهی و زیاده طلبی ست. اساسا مدیران کلانِ رسانه با ایده های بزرگ می آیند و بعد با مقوله پُر کردن آنتن مواجه شده و دست از آرمان هایشان می کشند و یا از آنها کوتاه می آیند تا آنتن خالی نماند. اما عصر جدید به دلیل مخاطب بالا نباید گرفتار چنین روندی می شد، که شد. ابتدا سه نکته در نوع قضاوت من پیرامون برنامه "عصر جدید" باید روشن شود؛ از آنجا که معتقدم نباید قضاوت زود هنگام در مورد آثار رسانه ای داشت، ابتدا صبر کردم تا مجموعه به پایان برسد تا متهم به قضاوت زود هنگام نشوم. این نقد را بر اساس سلیقه، هیجان و شورهای زودگذر انجام نداده ام که مبادا متهم به تندروی شوم، بلکه نقدی ست با تحلیل که به عنوان یک طلبه ی استراتژی فرهنگی و آگاه به مختصات های رسانه ای و جامعه شناختی انجام داده ام. در این نقد تاثیرات میدانی این مجموعه در میان خانواده ها را نیز لحاظ نموده ام. بی شک اصلِ کلیدی در رسانه، تاثیرگذاری بر مخاطب است و اگر این امر محقق نشود اساسا رسانه، رسانه ی نا کارآمدی خواهد بود. حال سوالی کلیدی! از این زاویه به موضوع نگاه کنید که رسانه توانسته است با استفاده از محصولی خاص مخاطب را جذب و تاثیرگذاری حداکثری را داشته باشد. آیا این تاثیرگذاری، مثبت بوده یا منفی؟
ادامه قطعا بسیار منفی ست، چرا که نه تنها این خیل عظیم آدم هایی که روی صحنه عصر جدید حضور پیدا کردند دیگر زندگی شان در توهم شهرت و صحنه های پُر از تماشاچی خواهد سوخت، بلکه صدها برابر آنها در درون خانه ها شروع به تقلید و بالا و پایین پریدن خواهند کرد، تا روزی خودشان را به روی صحنه عصرجدید برسانند و بعد،... هیچ! نسل اولی که روی صحنه ی "عصر جدید" خودنمایی کردند، قطعا محصول تفکر لیبرالیستیِ و اومانیستیِ تمدن غرب و شبکه های مجازی و ماهواره ای شان بوده اند، اما نسل جدید این عصرجدیدی ها، محصول تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی ایران، نام خواهند گرفت. حتی خانمی که با شن روی شیشه نقاشی می کشد تا وقتی روی صحنه ی "عصر جدید" حاضر نشده، هنری دارد در کنار هنرها و احتمالا کارهای دیگرش، اما وقتی جو صحنه او را بگیرد، می خواهد با نقاشی کشیدن روی شیشه تبدیل به سوپراستاری بی همتا گردد، و در آن سوی تصویر، در اندرون خانه ها، حالا لشکری از این دختر و پسرها که از فردا با خاک روی شیشه نقاشی خواهند کشید. نقاشی که دیگر به سیاق خواست تمدن لیبرال تاثیرگذاری بلند مدت ندارد و نیازهای لحظه ای را پاسخ می گوید. هنری نامانا و پر افاده که تنها به درد ایجاد هیجانات لحظه ای می خورد. همان صحنه ی نمایش بی هویت و بی آینده ای که فرصت های بیشماری را خواهند سوزاند. تعداد زیادی از جوانان را در جاهای مختلف دیده ام که متمایل به همان افعالِ انجام شده در روی صحنه عصرجدید شده بودند، این یعنی تاثیرگذاری! اما افسوس از آینده ای که خواهد سوخت. آیا در هنگام طراحی این برنامه با این کَستینگ خاص و صد البته مهم، تاثیرگذار و جذاب، اصلا به این فکر شده که ایران به چه تعداد خواننده نیاز دارد؟ و بازخورد این برنامه چه تعداد از جوانان این مملکت را به درونِ این چاه تباهی خواهد کشاند. البته که خوانندگی چاه تباهی نیست، اما با نگاهی به وضعیت فعلی این هنر، خواهید دید که چه تعداد بالایی از جوانان کشور که به امیدِ خواننده شدن، عُمر و پول خود را در استدیو های زیر زمینی و رو زمینی هزینه می کنند و تعداد بسیار بسیار زیادی از آنها هرگز، تاکید می کنم هرگز شنیده نمی شوند. حالا با تحریک برنامه "عصرجدید" این فضای تنگ و تُرش با سِیلی از خواننده های جدید تهدید می شود که وارد سُفره ی کوچک صنعت موسیقی ما می شوند، سفره ای که چند آدم خاص کل بازار آنرا اداره می کنند. مگر چند کنسرت در کشور ما برگزار می شود که به خواهیم برای تولید خواننده چنین فضا و آنتنی به یک برنامه بدهیم تا نیازهای بازار موسیقی کشور تامین شود؟ آنقدر خواننده و آوازه خوان در کشور زیاد است که خیلی هاشان تشابه اسمی، صدایی و چهره دارند و برای ایجاد تمایز به چه کارهایی که تن در نمی دهند. این در حالی ست که جوانانِ نا آگاهِ بسیاری هم بوسطه ی حسِ نیاز به دیده شدن، بدونِ وجودِ "عصر جدید" هم به این مرداب کشیده می شوند و نیروی کار کشور در اوج دورانِ توانایی، فرسوده و بی انگیزه می شود، و بد به حال مدیران و برنامه ریزانی که با برنامه ای تا این حد مهیج و پُر مخاطب بر این آتش خانمان سوز می دمند. به راستی چه کسی پاسخ گوی تباه شدن این زندگی هاست؟ بر خلاف آن که مدیران و برنامه ریزان تبلیغ و به نوعی وانمود می کنند که عصر جدید در واقع پیرو بیانیه گام دوم و در راستای تحقق آن ساخته شده است و به نوعی در فحوای کلام می خواهند این رویکرد را به مخاطب خاص حقنه کنند، ابداً چنین جایگاهی برای این برنامه نه دیده شده و نه وجود دارد. اساسا با اهداف بیانیه "گام دوم" مقام معظم رهبری و "الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت" در تضاد است. در بیانیه ی گام دوم رهبری "عصرجدید" را عصر ظهور انقلاب اسلامی می داند و زوال اندیشه مدرنیته در هر سوی شرق و غرب عالم. اما "عصرجدید" شبکه محترم سه دقیقا و نعل به نعل در حال پیاده سازی اندیشه ی لیبرالیستی و اومانیستی و در یک کلام اندیشه ی مدرنیته است. چه! کسی با ذغال عکس حاج قاسم سلیمانی را بکشد و چه هر چهره ی معرف دیگری را تا وقتی در ناخودآگاهش اسیر اندیشه لیبرالی است از معنای عصرجدید کیلومترها فاصله دارد. وقتی فراخوان برنامه ی "عصرجدید" منتشر شد، گمان می کردم هدف، گفتمان سازی همان "عصرجدید" ی است که در بیانیه ی گام دوم مطرح شد. بنده آن فراخوان را دوبار مطالعه کردم و محصولات رسانه ای پیرامونش را دیدم و به دنبال آیتم هایی بودم که ضمن داشتن جذابیت بصری و امیدآفرینی و ایجاد شور و نشاط اجتماعی، مخاطب را در لایه های پنهان و به دور از شعار زدگی به سمت آن حقیقت روشن هدایت کند، اما بی تعارف این برنامه تیغی ست به روی آن حقیقت! مسئله من فرم ماجرا نیست که چه بسا اتفاقا با فرم تکراری و تقلیدی آن خیلی هم موافقم. اساسا درد من، درد روش نیست! درد فرم نیست! دردِ محتواست. چرا نیازهای اجتماعی ما در این برنامه دیده نشده؟ مگر امام جامعه قریب به یک ده
ه نیست که نام سال را با مضامین اقتصادی همراه می کند؟ کجای برنامه ای با این پتانسیل به این امر توجه داشته است. آیا نمی شد در کنار همین ورزشکاران خوش رقص، افرادی را با مشخصه های نخبگی درعلم، درصنعت، یا حتی در کشاورزی، و طراحی و تولید به روی صحنه ی رقابتی "عصرجدید" آورد؟ واقعا یکی از مهمترین دردهای ما مدیران و طراحانی هستند که اندیشه های غربی را اسلام مالی می کنند و به نام اسلامی به خورد مردم می دهند. آوردن قاری قرآن پارکورکار دقیقا مصداق اسلام مالی کردن است و همان اندازه زشت است که بانک ها جشنواره و همایش بانک داری اسلامی برگذار می کنند، حال آنکه اکثر مراجع بر ربا محور بودن بانک ها تاکید دارند. برای مثال؛ امروز که همه از کیفیت پایین خودروهای ساخت داخل آگاهیم و حتی امام جامعه نیز در این مورد نهیب زده! آیا خوب نبود با دادن فضایی برای عرض اندام طراحان خودرو، ضمن ایجاد غرور ملی به داشتن چنین طراحان بزرگی در کشور، مطالبه گری عمومی، برای تولیدِ حاصل فکر مهندسان ایرانی را، در این برنامه رقم بزنیم. آیا باورِ "ما می توانیم" در دیدن چنین صحنه ای بیشتر است یا در ملق زدن و بالا و پایین پریدن های دستِ جمعی؟ نکته ی من حذف آیتم های مورد تعرضم نیست. بلکه نبود آیتم های درست در چنین برنامه ی تاثیرگذاری است. نکته من نبود نگاه درست به نیازهای جامعه است. نکته ی من نداشتن آینده نگری لازم در راستای تحقق تمدن نوین اسلامی است. این برنامه طوری طراحی و اجرا شده است که گویی قرار است وعده ی "جان بُلتون" همان احمق درجه یک، در فروپاشی جمهوری اسلامی محقق، و از فردای آن روز نیازِ کابارها و نایت کلاب ها از این طریق تامین شود. در تمدنِ غرب فیوچرلوژیست ها یا همان آینده پژوهان و استراتژیست ها نقشِ کلیدی در رسیدنِ رسانه ها به اهداف، چشم اندازها و رویاهای کشورها را دارند. اهدافی از پیش تعیین شده  در کلانِ نظام ها که قرار است پنجاه، صد یا حتی دویست سال آینده آن سرزمین ها را رقم بزند. متاسفانه برنامه سازان ما در مرحله نخست از این سواد استراتژیک بهره ندارند و در مرحله بعد صرفا با نگاهی مقلدانه به دنبال تامین نظر مدیران شبکه های خود هستند و ظاهرا تنها ظاهر امر برای شان مهم است، و حتی در روندی معکوس مدیران به شکلی سفارشی و متاسفانه دیکتاتور مابانه صرفا به واسطه ی سلیقه شخصی خودشان، برنامه ای را به گروه تولید مد نظرشان سفارش می دهند، که حتی در آن روند هم اثری از نگاه های دکترینال و یا حداقل استراتژیک به چشم نمی خورد. برنامه "عصر جدید" در کمال تاسف نه تنها عصر جدیدی نیست که بازگشتی سخیف است به همان "عصر جاهلیت" مد نظر مدرنیه است. همان "انسان حیوان شگفت انگیزی" که ژان فرانسوآ دورتیه می گفت و مطلوب و مقبول تمدن غرب است.  سهیل سلیمی / فیلمساز و استراتژیست / بهارنودوهشت ویراست بهار نودونه @soheilsalimi
سهیل سلیمی فیلم‌ساز و متخصص مطالعات استراتژیک فرهنگی وبلاگ : soheilsalimi.blogsky.com
طرح تغییر توازن جمعیت با سلاح های بیولوژیک/ سهیل سلیمی بخش اول، اقتصاد بدهکار توازن جمعیتی یا تعادل جمعیتی شاید مهمترین مئلفه در برآوردهای اقتصادی باشد. اقتصاد کلان رابطه مستقیمی با جمعیت دارد. توان اقتصادی یک کشور در رابطه مستقیمی با جمعیت آن دارد. جمعیت بالای تلاشگر و کارآفرین و مولد، اقتصادی پویا و قدرتمند را ایجاد می کند، اقتصاد وابسته به چنین جمعیتی هم ناگزیر باید تولیدکننده و مولد باشد. در چنین شرایطی درآمد خالص و ناخالص بالاست و رفاه نسبی برای تمام آحاد مردم وجود دارد. اما این مدل در فرض قابل اجراست. زیرا مردم به دلایل گوناگون فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و روانشناختی هرگز آنگونه که باید، با برنامه های اقتصادی کلان همراه نمی شوند و از طرف دیگر برنامه های اقتصادی هم که بر مبنای علم اقتصاد، که به گفته ی ژوزف استیگلیتس سقوط آزاد کرده و عملا شکست خورده است، کارایی لازم برای ایجاد تحول پایدار اقتصادی را ندارند. شکست های پی در پی اقتصاد در تمدن غرب، اروپا و آمریکا، فقط در بیست سال اخیر، تریلیون ها دلار به اقتصاد جهان ضربه زده است و میلیون انسان بی گناه را در اروپا و آمریکا بی خانمان کرده است. تمدن غرب هم با توجه به دکترین استعماری اش برای جبران این حجم از زیان، دست به جنگ افروزی و اشغال کشورهایی می زند که دارای منابع ارزشمند طبیعی هستند و با غارت و دزدی دارایی های کشورهای دیگر خود را حفظ می کند. اما توازن جمعیتی نسبت به توان اقتصاد، همچنان مهمترین معضل کشورهای توسعه یافته است. باراک اوباما می گفت ایالات متحده بیش از پنجاه میلیون نفر بی خانمان دارد،... @soheilsalimi @soheilsalimi
ادامه... این حرف را برای دلسوزی آنها نمی گفت. این حرف یعنی پنجاه میلیون نفر که دولت رسما توان رسیدگی به آنها را ندارد. آمار سازمان های مردم نهاد می گوید که از هر سه آمریکایی یکی در فقر به سر می برد. یعنی چیزی حدود صدوبیست میلیون نفر. یا فرانسه که با جمعیت بالای بیکار بیش از یک سال مردم هر شنبه در پاریس تظاهرات می کردند و اخراج های گسترده در ایرباس و سیتروئن هم نه تنها کمکی به توازن اقتصاد فرانسه نکرد بلکه آن کشور را گام به گام به یک اقتصاد فرو پاشیده نزدیک تر کرد. این یعنی توازن توان اقتصاد به نسبت جمعیت از بین رفته است. حتی دولت رفاه ژاپن هم، با بدهی چند تریلیون ین ی و جمعیت به شدت پیر به همین معضل گرفتار است. ادامه دارد... اقتصاد بدهی چاپ پول بورس بانک جنگ بیولوژیک توازن جمعیت دوشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1399 @soheilsalimi
پشت صحنه: جدال در عمق سی متری @soheilsalimi @soheilsalimi @soheilsalimi
وبلاگ رسمی سهیل سلیمی: soheilsalimi.blogsky.com 🎬 🎬 🎬 @soheilsalimi @soheilsalimi @soheilsalimi @soheilsalimi
همچنان به دنبال برادرم می گردم فیلم سینمایی " نهصد و هفده" اثر " مندز " فیلم بسیار خوش ساخت و روانی است. فیلمبرداری بسیار خوب با پلان های لانگ تیک و فیلمنامه ساده ی آن، مخاطب را برای حدود دو ساعت میخ کوب می کند. ایجاد لحظات ناب و غافلگیر کننده و البته بازی های بسیار باور پذیر، و التهاب فزاینده ی فیلم، همگی از برجستگی های این اثر به شمار می روند. سفری است به درون ، بی آنکه فرصتی برای پند و اندرزهای، پدربزرگ ها را داشته باشد. جنگ است و جنگ و دیگر هیچ. اما خط تکراری، در جستجوی "برادر"، همان بخش نپخته و شاید دم دستی فیلم است. بدون هیچ شکی همه اهالی فیلم و سینما بلافاصله به یاد فیلم " " ساخته " " می افتند. آنهم با همان دغدغه ها و همان زیر متن. در هر دو فیلم و ایستادگی و مسئله فیلم است. در "نجات سرباز رایان" اتحادِ آمریکا و اروپا منطق این ایستادگی است و در"1917" اتحادِ فرانسه و انگلیس به عنوان نماینده قاره مه گرفته اروپا. پیام فیلم این است: . به اعتقاد من، این جستجوی بی پایان در آثار جنگی غرب، ریشه در عدم وجود یک منطق درست برای جنگیدن دارد. جنگ هایی که برای کشورگشایی و سیر کردن شکم جنگ سالارها شکل می گیرند و سربازها بدون انگیزه و اعتقاد تفنگ به دست می گیرند. مرگ هایی بیهوده و پیروزی هایی بیهودتر. البته نویسنده با این دیالوگ که؛ مدالی که برای شجاعت در جنگ، می دهند، یک تکه حلبی بی ارزش است. میخواهد پوچی این جنگ ها را به رخ مخاطب بکشد،...
همچنان به دنبال برادرم می گردم فیلم سینمایی " نهصد و هفده" اثر " مندز " فیلم بسیار خوش ساخت و روانی است. فیلمبرداری بسیار خوب با پلان های لانگ تیک و فیلمنامه ساده ی آن، مخاطب را برای حدود دو ساعت میخ کوب می کند. ایجاد لحظات ناب و غافلگیر کننده و البته بازی های بسیار باور پذیر، و التهاب فزاینده ی فیلم، همگی از برجستگی های این اثر به شمار می روند. سفری است به درون ، بی آنکه فرصتی برای پند و اندرزهای، پدربزرگ ها را داشته باشد. جنگ است و جنگ و دیگر هیچ. اما خط تکراری، در جستجوی "برادر"، همان بخش نپخته و شاید دم دستی فیلم است. بدون هیچ شکی همه اهالی فیلم و سینما بلافاصله به یاد فیلم " " ساخته " " می افتند. آنهم با همان دغدغه ها و همان زیر متن. در هر دو فیلم و ایستادگی و مسئله فیلم است. در "نجات سرباز رایان" اتحادِ آمریکا و اروپا منطق این ایستادگی است و در"1917" اتحادِ فرانسه و انگلیس به عنوان نماینده قاره مه گرفته اروپا. پیام فیلم این است: . به اعتقاد من، این جستجوی بی پایان در آثار جنگی غرب، ریشه در عدم وجود یک منطق درست برای جنگیدن دارد. جنگ هایی که برای کشورگشایی و سیر کردن شکم جنگ سالارها آغاز می‌شوند و سربازها بدون انگیزه و اعتقاد تفنگ به دست می‌گیرند. مرگ هایی بیهوده و پیروزی هایی بیهوده تر. البته نویسنده با این دیالوگ که؛ مدالی که برای شجاعت در جنگ، می دهند، یک تکه حلبی بی ارزش است. میخواهد پوچی این جنگ ها را به رخ مخاطب بکشد،... اما مخاطب آنقدر در غفلت جذابیت‌های بصری فیلم است که بعید به نظر می‌رسد در آن لحظه متوجه عمق این دیالوگ و شوخی بعد از آن که می گوید؛ "فقط یه تیکه حلبی نیست، یه روبان قرمز هم بهش وصله". بشود. فیلم قصد آنرا ندارد تا به اثری تبدیل شود، اما بدلیل همین فقدان ایدئولوژی ناگزیر ضد جنگ می شود. و پایان خوش فیلم حاصلِ عدم وقوع یه حمله دیگر است. در این فیلم هم همان نگاهِ سیاهِ موج می‌زند ؛ "بکش تا زنده بمانی". کسی که در جنگ مرده، مرده دیگر اندوه و زاری برایش سودی ندارد و تبدیل خواهد شد به غذای موشها و... پس باید زنده ماند، زنده بودن یعنی معنا داشتن. هیچ آینده و جهانِ پس از مرگی برای فیلمساز مطرح نبوده و فقط و بی وقفه رفتن، برای به مقصد رسیدن، مهم بوده است. اما آنچه که در بطن فیلم از لحاظ تکنیکی پنهان است و فیلم تمام قد به آن مدیون است، ی این فیلم است که شاهکاری ست بس قابل تامل و توجه. صحنه ها مانند یک پازل عظیم بهم گره خورده اند و یک شکل بی بدیل را نمایان ساخته اند. هرچه فیلم پیش می رود بزرگی این کار بیشتر به چشم می آید. البته که همه می دانیم که درصد زیادی از این فضاسازی ها جلوه های ویژه ی رایانه ای است. اما این از ارزش کار و فکری که برای ایجاد چنین صحنه هایی بوجود آمده چیزی کم نمی کند. 1917فیلم بسیار خوبی است که تا مدت ها نُقل محافل سینمایی خواهد بود. سهیل سلیمی هفتم بهمن 1398 @soheilsalimi @soheilsalimi @soheilsalimi @soheilsalimi
بازی جنگ، در یک جنگ بیولوژیک. سینمای استراتژیک و استراتژی در سینما در جهانِ استراتژی و استراتژیست ها، نبردهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی ، نظامی، فرهنگی و بیولوژیک ، همگی با یک پیش درآمد و مقدمه همراه هستند به نام؛ . بازی جنگ سنجش دقت یک طرح استراتژیک برای یک نبرد موفق است. در عرصه نظامی معروف ترین بازی های جنگ، در واقع همین مانورهای نظامی است که گاهی در خبرها می بینید و می شنوید. قبلا در مورد بازی جنگ اقصادی، کتاب نوشته را به دوستان معرفی کردم. تقریبا هیچ استثنایی وجود ندارد، طرح استراتژیک باید یکبار بازی بشود. اما وقتی استراتژی برای طراحی میشود، از بین ده ها گزینه ی موجود برای نحوه اجرای آن، بهترین روش ساختن یک فیلم سینمایی است، نویسنده و کارگردان توسط مشاوران متخصص در جنگ های بیولوژیک توجیح میشوند و بعد جهانی را بازی میکنند که برایش توجیح شده اند. فیلم دقیقا برای یک نبرد بیولوژیک علیه ساخته شد و طبق همان سناریو، یا در چین شیوع پیدا کرد. بی تردید، عدم توان مقابله نظامی و اقتصادی با چین، آمریکایی ها را به این نتیجه رسانده تا از طریق جنگ تمرین شده در فیلم "شیوع" اقتصاد چین را نابود کنند. کرونا یک است. سهیل سلیمی 13بهمن1398 🔴 سهیل سلیمی *نویسنده و کارگردان سینما و تلویزیون *متخصص مطالعات استراتژیک فرهنگی *مشاور رسانه‌ای آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبر دانشگاه تهران ⭕️ @SOHEILSALIMI ⭕️ @SOHEILSALIMI ⭕️ @SOHEILSALIMI ⭕️ @SOHEILSALIMI 🎭
"درخت گردو" فیلمِ بدی نیست، بلکه فیلمِ بسیار بدی است. شاید فرض ثابت این است که با یک مقدمه طولانی و بعد از بیان نکاتی از جلوه های مثبت یک فیلم به نقد و بررسی آن پرداخته شود. اما من می خواهم بی مقدمه و در همین ابتدای امر بنویسم که؛ "درخت گردو" فیلمِ بدی نیست، بلکه فیلمِ بسیار بدی است. فیلمی که در آن غایبِ بزرگی به نام کارگردان وجود دارد. این غیبت نه فقط از حیث تکنیکی بی داد می کند، که خارج از فرم، در معنا هم متجلی و بسیار بارز است. فیلمساز در یک خلاء ایدئولوژیک، صرفا یک مصیبت نامه بی هدف ساخته است. "درخت گردو" قرار است سندی باشد بر مظلومیت مردم کُرد که در "سردشت" توسط رژیم بعث عراق، بمباران شیمیایی شدند. بعثی هایی که کاملا ایدئولوژیک با ما سرِ جنگ داشتند، و در این تقابل ایدئولوژیک با همراهی تمدن غرب از هیچ جنایتی کوتاهی نکردند. درخت گردو رنج نامه ای است که در آن قاتل و مقتول بی گناه تصویر می شوند. بی سوادی سیاسی فیلم آنقدر عمیق است که نمی تواند بین مهاجم و مدافع فرق قائل شود، پس هر دو را منفعل و بی اختیار تصویر می کند تا به خیال خودش توپ را بیاندازد در زمین سیاست. اما فیلم از گفتنِ همین حرف هم عاجز است. لذا دست به دامان تصویرِ کوله برانی می شود که در ابتدا و انتهای فیلم ظاهر می شوند تا بگویند این رنج از ماست که بر ماست. یعنی ما اگر دفاع نمی کردیم بمباران شیمیایی نمی شدیم و اگر دفاع نمی کردیم تحریم نمی شدیم که جوانان بی کارمان کوله بر بشوند. تمام تلاش فیلم، تصمیم سازی برای مخاطب است که بپذیرد که راهی جز تسلیم وجود ندارد. "درخت گردو" پیامِ گل درشت و بد هیبتی ست از تسلیم. لذا فیلمساز مرثیه ای ساخته از شکنجه کودکان تا بتواند با تحریک احساسات مخاطب، تفکر تسلیم را در او نهادینه کند. فیلمساز حتی از بیان اینکه ما در جنگ با چه کشوری هستیم، اینکه بمب های شیمیایی از کجا تامین شده بود و از اینکه چرا باید مردم سرزمین اش برای خواسته های بر حق شان مورد تحریم واقع بشوند، سر باز می زند، آن هم با وجود نریشن بی خاصیتی که می توانست خاصیتش بیان همین چیزها باشد. نمی گویم فیلم را اگر مخاطب خارجی ببیند اصلا نمی فهمد که این بمب ها و این همه مرگ و میر از کجا نشئت می گیرد، که حتی همین بچه های دهه هشتادی و دهه ی نودی خودمان هم سر در نمی آورند که موضوع از چه قرار است. در نماد شناسی درخت گردو، نماد مال و داشته های یک آدم خسیس است، و وقتی یک خانواده که نماد یک ملت هستند زیر آن دفن می شوند، یعنی صاحب درخت، مِلَتش را مُرده می خواهد و از دادن گردو به آنها "به معنای ثروت ملی یک جامعه" سر باز می زند. درخت گردو، فیلمی ضد وضعیت و مهاجم به سرزمین خودی است، نه یک فیلم منتقد به شرایط اقتصادی و اجتماعیِ موجود که همه ما به آن معترضیم. فیلم بجای عدالت خواهی به کینه ورزی و بغض، روی می آورد. به جای محکوم کردن ظالم، مظلوم را تحمیق می کند و بجای ارائه نسخه ی درمانی برای رنج های مردم سرزمینش، نمک روی زخم های آنها می پاشد. "درخت گردو" فیلمِ بدی نیست، بلکه فیلمِ بسیار بدی است. 7 اسفند 1398