PTT-20200904-WA0032.opus
684.5K
#تربیتی
✴️چگونه برای دختر بچه ۹ ساله فرق تاسوعا و عاشورا
▪️و علت نامگذاریی آنها را به شکل صحیح توضیح بدهیم❓
#سخنان_ناب_و_زیبای_استاد_آقارضا
@sokhananiziba
http://eitaa.com/joinchat/3902734367Ce416201848
👌 برای فرزندت یک الگو معرفی کن
قبل از اینکه قهرمانهای پوشالی،
سوپرمن، مرد عنکبوتی
بن تن و ...
بشن قهرمانش.
👤 #توئیت حسن رحیم پور ازغدی
#Hussain
#تربیت_فرزند
💝 @sokhananiziba
#معرفی_شهید (#چراغ_راه)
تا حالا فک کردی داستان کدوم شهید جذاب تره یا آدم رو بیشتر متحول میکنه؟؟؟🤔🤔
شهیدی که با اذانش عراقی ها را هدایت کرد❣شهید ابراهیم هادی❣
شهیدی که نشانی قبر خود را داد❣شهید حمید (حسین) عرب نژاد❣
شهیدی که قرض های یک نفر را داد❣شهید سید مرتضی دادگر درمزاری❣
شهیدی که بدنش با اسید هم از بین نرفت و پس از 16سال با پیکر سالم به میهن بازگشت❣شهید محمد رضا شفیعی 14 ساله❣
شهیدی که از بهشت برای فرزندش نامه نوشت❣شهید محمود رضا ساعتیان❣
شهیدی که در قبر خندید❣شهید محمدرض حقیقی❣
شهیدی که عراقی ها برایش ختم گرفتند❣شعید عباس صابری❣
شهیدی که روز تولدش شهید شد❣شهید سید مجتبی علمدار❣
شهیدی که هر هفته مادرش را سر قبر صدا می زد❣شهید مستجاب الدعوه سید مهدی غزالی❣
شهیدی که لحظه خاک سپاریش خندید❣شهید علیرضا حقیقت❣
شهیدی که عکسش در اتاق رهبر است❣شهید هادی ثنایی مقدم 15ساله❣
دوشهیدی که پیکرشان هنگام نبش قبر سالم بود❣شهید بهنام محمدی از دوران دفاع مقدس و شهید رخشانی از شهدای قبل از انقلاب که توسط ساواک شهید شد❣
شهیدی که سید حسن نصرالله سخنرانی خود را با نام او نامگذاری کرد❣شهید احمد علی یحیی❣
شهیدی که قبرش بوی گلاب می دهد❣شهید سید احمد پلارک❣
شهیدی که پیکرش را کسی تحویل نگرفت❣شهید رجبعلی غلامی از افغانستان❣
شهیدی که سر بی تنش سخن گفت❣شهید علی اکبر دهقان❣
شهیدی که به خاطر فاش نکردن رمز بی سیم بدنش قطعه قطعه شد❣شهید بروجعلی شکری❣
شهیدی که با وجود اینکه بدنش به استخوان تبدیل شده بود اما پاهایش درون پوتین سالم بود❣شهید محمدحسین شیرزاد نیلساز❣
شهیدی که عاشورا متولد شد و اربعین به شهادت رسید❣شهید مهدی خندان❣
شهیدی که با پیشانی بند "یا حسین شهید"ایرانی بودنش محرز شد❣ار شهدای گمنام هستند❣
شهیدی که بر بدنش عکس یک زن خالکوبی بود. ایشان غواص بودند دوست نداشت کسی آن تصویر را ببیند برای همین جاوید الاثر شدند و پیکرشان در اروند ماند و علی رغم ذکر داستانشان هم رزمانشان اسم ایشان را ذکر نکردند❣
شهیدی که به حرمت مادرش در قبر خندید❣شهید حاج اکبر صادقی❣
✨یک صلوات بفرستید برای شادی روح همه شهدا✨
💫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💫
❅✺✻زنـ💕ـدگی به سبک عـ💞ـاشقا❅✺✻
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_یکم 💠 در را که پشت سرش بست صدای #اذان مغرب بلند شد و شاید برای هم
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_دوم
💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و #رزمندگان غرق خون را همانجا مداوا میکردند.
پارگی پهلوی رزمندهای را بدون بیهوشی بخیه میزدند، میگفتند داروی بیهوشی تمام شده و او از شدت #درد و خونریزی خودش از هوش رفت.
💠 دختربچهای در حمله #خمپارهای، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمیدانست با این #جراحت چه کند، جان داد.
صدای ممتد موتور برق، لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا و درماندگی مردم، عین #روضه بود و دل من همچنان از نغمه نالههای حیدر پَرپَر میزد که بلاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد.
💠 نخ و سوزن بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم و تا دست سمت پیشانیام برد، زنعمو اعتراض کرد :«سِر نمیکنی؟» و همین یک جمله کافی بود تا آتشفشان خشمش فوران کند :«نمیبینی وضعیت رو؟ #ترکش رو بدون بیهوشی درمیارن! نه داروی سرّی داریم نه بیهوشی!»
و در برابر چشمان مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد :«#آمریکا واسه سنجار و اربیل با هواپیما کمک میفرسته! چرا واسه ما نمیفرسته؟ اگه اونا آدمن، مام آدمیم!»
💠 یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد :«دولت از آمریکا تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا #قاسم_سلیمانی تو آمرلی باشه، کمک نمیکنه! باید #ایرانیها برن تا آمریکا کمک کنه!» و با پوزخندی عصبی نتیجه گرفت :«میخوان #حاج_قاسم بره تا آمرلی رو درسته قورت بدن!»
پرستار نخ و سوزنی که دستش بود، بالا گرفت تا شاهد ادعایش باشد و با عصبانیت اعتراض کرد :«همینی که الان تو درمانگاه پیدا میشه کار حاج قاسمِ! اما آمریکا نشسته #قتل_عام مردم رو تماشا میکنه!»
💠 از لرزش صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش برنمیآمد که دوباره به سمت من چرخید و با #خشمی که از چشمانش میبارید، بخیه را شروع کرد.
حالا سوزش سوزن در پیشانیام بهانه خوبی بود که به یاد نالههای #مظلومانه حیدر ضجه بزنم و بیواهمه گریه کنم.
💠 به چه کسی میشد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زنعمو میتوانستم بگویم فرزندشان #غریبانه در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟
حلیه که دلشوره عباس و غصه یوسف برایش بس بود و میدانستم نه از عباس که از هیچکس کاری برای نجات حیدر برنمیآید.
💠 بخیه زخمم تمام شد و من دردی جز #غربت حیدر نداشتم که در دلم خون میخوردم و از چشمانم خون میباریدم.
میدانستم بوی خون این دل پاره رسوایم میکند که از همه فرار میکردم و تنها در بستر زار میزدم.
💠 از همین راه دور، بی آنکه ببینم حس میکردم #عشقم در حال دست و پا زدن است و هر لحظه نالهاش را میشنیدم که دوباره نغمه غم از گوشی بلند شد.
عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام داده بود :«گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین بار ببینیش!» و بلافاصله فیلمی فرستاد.
💠 انگشتانم مثل تکهای یخ شده و جرأت نمیکردم فیلم را باز کنم که میدانستم این فیلم کار دلم را تمام خواهد کرد.
دلم میخواست ببینم حیدرم هنوز نفس میکشد و میدانستم این نفس کشیدن برایش چه زجری دارد که آرزوی خلاصی و #شهادتش به سرعت از دلم رد شد و به همان سرعت، جانم را به آتش کشید.
💠 انگشتم دیگر بیتاب شده بود، بیاختیار صفحه گوشی را لمس کرد و تصویری دیدم که قلب نگاهم از کار افتاد.
پلک میزدم بلکه جریان زندگی به نگاهم برگردد و دیدم حیدر با پهلو روی زمین افتاده، دستانش از پشت بسته، پاهایش به هم بسته و حتی چشمان زیبایش را بسته بودند.
💠 لبهایش را به هم فشار میداد تا نالهاش بلند نشود، پاهای به هم بستهاش را روی خاک میکشید و من نمیدانستم از کدام زخمش درد میکشد که لباسش همه رنگ #خون بود و جای سالم به تنش نمانده بود.
فیلم چند ثانیه بیشتر نبود و همین چند ثانیه نفسم را گرفت و #طاقتم را تمام کرد. قلبم از هم پاشیده شد و از چشمان زخمیام بهجای اشک، خون فواره زد.
💠 این درد دیگر غیر قابل تحمل شده بود که با هر دو دستم به زمین چنگ میزدم و به #خدا التماس میکردم تا #معجزهای کند.
دیگر به حال خودم نبودم که این گریهها با اهل خانه چه میکند، بیپروا با هر ضجه تنها نام حیدر را صدا میزدم و پیش از آنکه حال من خانه را به هم بریزد، سقوط خمپارههای #داعش شهر را به هم ریخت.
💠 از قدارهکشیهای عدنان میفهمیدم داعش چقدر به اشغال #آمرلی امیدوار شده و آتشبازی این شبها تفریحشان شده بود.
خمپاره آخر، حیاط خانه را در هم کوبید طوری که حس کردم زمین زیر پایم لرزید و همزمان خانه در تاریکی مطلق فرو رفت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌟 @sokhananiziba
بازار دنیا....عجیب شلوغ است....
و ما، راه نور را گم کرده ايم!
و تو.... تنها راه بلد جاده نوری...
بر تاریکیهای دلمان، خط بکش...
سلام یگانه طلوع زمین بیا...
چشم انتظار ظهور زیبایت هستیم..
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
سلام صبحتون بخیر خدا قوت🌹
دیروز بحث معجزه ادب رو نتونستیم خدمتتون ارائه بدیم.
ضمن عذر خواهی از محضر همه بزرگواران الان در خدمتتون هستیم☺️
❅✺✻زنـ💕ـدگی به سبک عـ💞ـاشقا❅✺✻
#معجزه_ی_ادب 7 ✨بسم الله الرحمنالرحیم✨ 🔰مفهوم ادب به قدری اهمیت داره که ما حتی بیش از اینکه از مر
#معجزه_ی_ادب 8
✨بسمالله الرحمنالرحیم✨
⭕️همونطور که نمیشه نماز رو عاشقانه خوند ، نمیشه صرفاً بر اساس اعتقاد هم خوند، چون شما میگید, من که به خدا اعتقاد دارم، چه لزومی داره که هر روز نماز بخونم؟!
🔰یعنی انسان بین اعتقادش به خدا و این رفتار یعنی نماز خوندن، نمیتونه یک ربط دقیق برقرار کنه. انگیزهسازی بین اعتقاد و یک عمل مکرّر و مداوم، سخت هست.
💸ما اگه بخوایم نماز رو بر اساس «منفعت» هم بخونیم، باز هم با موانعی روبرو میشیم، چون انسان دقیقاً نمیتونه درک کنه که نماز به نفعش هست.
⏳بعضی از جوونا میگن, ما در اوقات حساس،مثلاً روزهای نزدیک به کنکور، به نمازمون مقیدتر هستیم، یعنی وقتایی که در معرض منفعت یا ضرر خاصی قرار داریم!
🚫اما وقتی احساس میکنن که در معرض منفعت یا ضرر خاصی قرار ندارن، اهتمام شون به نماز کم میشه و حتی گاهی اصلاً نماز نمیخونن.
کلا بر اساس انگیزههای منفعتطلبی، اعتقاد، محبت و... نمیشه محکم نمازخون شد
✅⭕️
💕@sokhananiziba