eitaa logo
🌷 کانال سخنرانی کوتاه 🌷
2.8هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
597 ویدیو
42 فایل
بدون آگاهی نمی توان به جای رسید ،، آنچنان باش که خدا می خواهد ،،، #پایان #زندگی پایان راه نیست. خادم کانال @Khadem41 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3015442432C2e3cfb2f80 لینک کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
sokhanranan91.mp3
1.34M
🕌 سخنران حجت الاسلام عالی 🕌 موضوع : 🔰 @sokhanranan9 🔰
انسان به‌طور کامل در اراده و اختیار خودش بوده و هست. خود اوست که باید راه سعادت را بیابد و با طی این مسیر به احساس خوشبختی دست یابد 🔰 @sokhanranan9 🔰
چرچيل (نخست وزير سابق بريتانيا) روزی سوار تاکسی شده بود و به دفتر بی بی سی برای مصاحبه میرفت. هنگامی که به آن جا رسيد به راننده تاکسی گفت آقا لطفاً نيم ساعت صبر کنيد تا من برگردم. راننده گفت: "نه آقا! من می خواهم سريعاً به خانه بروم تا سخنرانی چرچيل را از راديو گوش دهم." چرچيل از علاقه ی اين فرد به خودش خوشحال و ذوق زده شد و يک اسکناس ده پوندی به او داد. راننده تاکسی با ديدن اسکناس گفت: "گور بابای چرچيل! اگر بخواهيد، تا فردا هم اينجا منتظر می مانم!" 🔰 @sokhanranan9
Haloye Esfehani Hashemi HQ.mp3
6.72M
🕌 سخنران هاشمی نژاد 🕌 موضوع : داستان هالوی اصفهانی 🔰 @sokhanranan9 🔰
پسرک ، در حالی ‌که پاهای برهنه ‌اش را روی برف جابه‌ جا می ‌کرد تا شاید سرمای برف‌ های کف پیاده ‌رو کم ‌تر آزارش بدهد ، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می ‌کرد .  در نگاهش چیزی موج می ‌زد ، انگاری که با نگاهش ، نداشته ‌هاش رو از خدا طلب می ‌کرد ، انگاری با چشم‌ هاش آرزو می ‌کرد .  خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت ، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه . چند دقیقه بعد ، در حالی ‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد . - آهای ، آقا پسر ! پسرک برگشت و به سمت خانم رفت . چشمانش برق می ‌زد وقتی آن خانم ، کفش‌ ها را به ‌او داد . پسرک با چشم ‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید : - شما خدا هستید ؟ - نه پسرم ، من تنها یکی از بندگان خدا هستم ! - آها ، می‌ دانستم که با خدا نسبتی دارید !
anjavi_nejad.mp3
759.6K
🕌 سخنران انجوی نژاد 🕌 موضوع : از خودت بپرس 🔰 @sokhanranan9 🔰
2_144198752226424415.mp3
1.5M
🕌 سخنران حجت الاسلام انصاریان 🕌 موضوع : نگاه انسان به خدا ⏰ ۶ دقیقه ۱۵ ثانیه 🔰 @sokhanranan9 🔰
روزی بهلول در حمام مشغول استحمام بود که ناگاه‌ هارون الرشید و جمعی از یارانش وارد حمام شدند و چشم‌ هارون الرشید به بهلول افتاد و از بهلول پرسید که اگر بخواهی من را بخری به چه قیمت می‌ارزم؟! بهلول گفت: پنجاه دینار. هارون الرشید برآشفت و گفت: نادان پنجاه دینار که فقط لُنگ من می‌ارزد. بهلول نیز در جوابش گفت: من هم فقط لُنگتان را قیمت کردم وگرنه خود خلیفه که ارزشی ندارد. 🔰 @sokhanranan9
*🌱حکایت ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﻗﺘﻞ ﻧﺰﺩ حاکم ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﻗﺼﺎﺹ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﻗاﺗﻞ ﺍﺯ حاکم ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺘﯽ ﻣﻬﻢ ﺩﺭ ﻗﺒﺎﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻬﻠﺖ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﮐﺮﺩ... حاکم ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ؟ ﻗﺎﺗﻞ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻧﻤﻮﺩ: ﺍﯾﻦ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ حاکم ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺳﭙﻬﺴﺎﻻﺭ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﻣﯿ ﮑﻨﯽ؟ فرمانده ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ: ﺑﻠﻪ ﺳﺮﻭﺭﻡ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﻤﯿ ﺸﻨﺎﺳﯽ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ ﺣﮑﻢ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺍﺟﺮﺍ ﻣﯿ ﮑﻨﯿﻢ فرمانده ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ : ﺿﻤﺎﻧﺘﺶ می کنم ﻗﺎﺗﻞ ﺭﻓﺖ، ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻬﻠﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺮﺍﻥ فرمانده ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﮑﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺍﺟﺮﺍ ﻧﺸﻮﺩ. ﺍﻧﺪﮐﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻏﺮﻭﺏ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻗﺎﺗﻞ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﺩﺭ حالی که ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺑﯿﻦ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺟﻼﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ ... حاکم ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ﺩﺭ حالی که می توﺍﻧﺴﺘﯽ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﯽ؟ ﻗﺎﺗﻞ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﻭﻓﺎﯼ ﺑﻪ ﻋﻬﺪ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻓﺖ حاکم از فرمانده ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﯼ ؟ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺧﯿﺮ ﺭﺳﺎﻧﯽ ﻭ ﻧﯿﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻓﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﻧﯿﺰ ﻣﺘﺄﺛﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻣﺎ نیز ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ ﺯﯾﺮﺍ می ترسیم ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺑﺨﺸﺶ ﻭ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻓﺖ.
2_144199851741133641.mp3
241.8K
🕌 استاد پناهیان 🕌 موضوع : فرج را جدی بگیریم 🔰 @sokhanranan9 🔰
قال الصادق علیه السلام: 🔹احْذَرُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تَحْذَرُونَ أَعْدَاءَكُمْ فَلَيْسَ شَيْءٌ أَعْدَى لِلرِّجَالِ مِنِ اِتِّبَاعِ أَهْوَائِهِمْ وَ حَصَائِدِ أَلْسِنَتِهِمْ. 🔸از هواى نفس خود بترسيد چنان كه از دشمنانتان مى‌ترسيد، زيرا كه چيزى برای انسان دشمن‌تر از پيروى هواى نفس و سخنان بیهوده نیست. 📚 الکافی (باب ایمان و کفر) جلد ۲ صفحه ۳۳۵ علیه السلام 🌺🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌺
منافقین صورتش را لگد مال کردند و پوستش را زنده زنده کندند... شهید سید جعفر موسوی متولد پنجم مرداد ماه ۱۳۴۴ دلاور رزمنده دوران دفاع مقدس است که در عملیات مرصاد و نبرد با منافقین در سال ۱۳۶۷ در منطقه اسلام‌آباد غرب به شهادت رسید. شادی روحش صلوات.  به بیان دو خاطره از شهید از زبان اطرافیانشان می پردازم: خاطره اول: در دوره شاهنشاهی قرار بود برای خدمت سربازی برود که از خدا می خواهد سبب شود تا برای شاه خدمت نکند زمانی که برای معاینه قبل از سربازی می رود تمام بدنش کهیر می زند و مسئول اعزام کننده از انجام سربازی ایشان را معاف می دارند به محض برگشت به خانه تمام آثار جوش از بدنشان پاک می شود و می گوید من می خواهم برای حضرت امام خمینی (ره)خدمت کنم و با شروع جنگ با عنوان سرباز فداکار اسلام به جبهه اعزام می شوندو پس از 10 ماه به شهادت می رسند خاطره دوم : روزی در سنگر فرمانده گردان که در طرف دیگر ایستاده بود ناگاه متوجه می شود نوري از آسمان به پشت سنگر می آید و گویا دارد با کسی حرف می زند و عطری دل انگیز فضای سنگر را پر کرده بعد از لحظاتی نور دوباره به آسمان برمیگردد فرمانده به نزد شهید موسوی آمده جریان را جویا شده ابتدا ایشان امتناع از گفتن ماجرا کرده و با اصرار فرمانده که شاهد ماجرا بوده جریان را تعریف میکند که حضرت علی (ع)بر خواب این شهید آمده و سیبی از بهشت بر ایشان داده و ایشان در همان عالم از آن قدری تناول کرده و به ایشان گفتند به زودی به شهادت می رسید بعد این ماجرا دو هفته برای خداحافظی و انجام سفارشات باقیمانده مردم به شهر خودش آمدند و در طول این روزها لب به غذا نزدند
و می گفتند سیرابند تا اینکه ماجرای برگشت و شهادت ایشان پیش آمد از مسیر اهواز به تهران سپس مرکز استان و شهرستان بیش از 8 روز طول کشید ولی نزدیکان ایشان میگفتند زمانی که ایشان را غسل میدادند انگار یک انسان طبیعی که تازه از مادر متولد شده و صورتشان مثل سیب سرخ که به شوق دیدار معشوق خود را آماده کرده بود می ماند نحوه شهادت ایشان در هنگام نماز ظهر ودر هنگام قنوت با اصابت ترکش خمپاره و... همچنان راه شهدا ادامه دارد .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره طنز از حاج آقای قرائتی😁 از مرحوم آیت الله بروجردی 🌷 اون تنبک نیستا😂. 🔰 @sokhanranan9 🔰
*🌱حکایت شخصی خطایی مرتکب شد او را نزد حاكم می برند تا مجازات را تعیین کند . حاكم برایش حکم مرگ صادر می کند اما مقداری رافت به خرج می دهد و به وی می گوید: اگر بتوانی ظرف سه سال به خرت سواد خواندن و نوشتن بیاموزانی از مجازاتت درمی گذرم . آن مرد هم قبول می کند و ماموران حاکم رهایش می کنند . عده ای به او گفتند: مرد حسابی آخر تو چگونه می توانی به یک الاغ خواندن و نوشتن یاد بدهی ؟ گفت:: ان شاءالله در این سه سال یا حاكم می میرد یا خرم . ✍ @sokhanranan9
2_144199851747043879.mp3
1.8M
🕌 سخنران استاد رفیعی 🕌 موضوع : اسمهای قیامت 🔰 @sokhanranan9 🔰
بزرگترین افتخار در زندگی، این نیست که هرگز زمین نخوریم؛ بلکه این است که هر بار زمین خوردیم، دوباره بلند شویم 🔰 @sokhanranan9 نلسون ماندلا
اینکه در زندگی مان چه داریم مهم نیست؛ مهم این است که در زندگی مان که هستیم 🔰 @sokhanranan9 “مارگارت لارنس”
*🌱داستان کوتاه پند چهار نفر چهار نفر بودند، اسمشان اینها بود: همه کس، یک کسی، هر کسی، هیچ کسی. کار مهمی در پیش داشتند و همه مطمئن بودند که یک کسی این کار را به انجام می رساند، هرکسی می توانست این کار را بکند ولی هیچ کس اینکار را نکرد. یک کسی عصبانی شد چرا که این کار کار همه کس بود اما هیچ کس متوجه نبود که همه کس این کار را نخواهد کرد. سرانجام داستان این طوری شد هرکسی، یک کسی را سرزنش کرد که چرا هیچ کس کاری را نکرد که همه کس می توانست انجام بدهد!!؟ حالا ما جزء کدامش هستیم؟؟؟ 🔰 @sokhanranan9
2_144199851756387884.mp3
2.88M
🕌 سخنران استاد 🕌 موضوع : برای ظهور چه باید کرد 🔰 @sokhanranan9 🔰
اگر بدانیم برای خودسازی، خدا از ما زیاد توقع ندارد و با کمترین عزم و عمل به کمک ما می‌آید و خود او مسیر را هموار خواهد کرد تا به نتیجه برسیم، هیچگاه اهتمام و اقدام به خودسازی را عقب نخواهیم انداخت و هیچ فرصتی را از دست نخواهیم داد.
2_144199851759448945.mp3
3.95M
📻 صدای دکتر انوشه 🗝 موضوع مارا دارنند می دزدنند ⏳ ۱۶دقیقه ۲۸ ثانیه 📎 @sokhanranan9 📎