eitaa logo
"سکوت اجباری"🇵🇸
542 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
659 ویدیو
2 فایل
بـــســـم رب الــشـهــ♥ـــدا و صــدیــقــین وقتی عقل عاشق شود! عشق عاقل می‌شود. و شهید می‌شوی:!)) شروط کانال برای کپی و تبادل: 👇🏻 https://eitaa.com/Anonymous_channel120 شـنـوای حـرف دل🤍 https://daigo.ir/pm/G9buOm کانال ناشناس😎 @Anonymous_channel
مشاهده در ایتا
دانلود
7.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
-خدانگهدار... بابای‌بی‌کسم،تموم‌نفسم به‌توکِی‌برسم💔 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [@soko_ejbari].....♥️ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
16.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طفل را دست کسی غیر پدر نسپارند کارِ ما را که سپردند دو دنیا به علی ... 🖤 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [@soko_ejbari].....♥️ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهش‌گفتن : +چرا‌پلاکتو‌درمیاری؟ گفت: هرچی‌فکر‌میکنم یارای‌امام‌حسین(ع)توکربلا پلاک‌نداشتن💔 +گمنام‌ها‌عاشق‌ترن :) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [ @soko_ejbari ].....♥️
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 "سکوت اجباری" 88 (ریحانه) دستم سوزش داشت ، توی سرم احساس گرما میکردم و حالت تهوع امونم رو بریده بود .. چه خبره اینجا ؟ من کجام اصن ؟ با درد زیادی چشمامو باز کردم که با منعکس شدن نور با شدت چشمامو بستم و اخم کرد .. بعد از چندبار پلک زدن عادت کردم به فضای سفید رو به روم ، نگاهی به دستم انداختم و با دیدن سرم داخل دستم آه از نهادم بلند شد .. بعد از چند مین در باز شد و پرستاری وارد شد و با دیدن چشمای بازم لبخندی زد و بعد از احوال پرسی رفت بیرون .. حالم بهتر شده بود ، زل زدم به سقف و به ذهنم فشار آوردم تا اتفاقات اخیر رو به یاد بیارم ( شهاب ، دزدیده شدنم ، مرگ اون همه بچه ، اومدن آرین ، تیرخوردن شهاب و ..) هرچی فکر میکردم دیگه چیزی یادم نمیومد ، با باز شدن در دست از فکر کردن برداشتم و با دیدن آرین خشکم زد .. انگار این دیدار خیلی برام مهم بود حس : ترس . پشیمونی ‌. دلتنگی . بغض همه دست به دست هم داده بودن تا اشکام شروع به ریختن کنند با هق هق های آروم آرین رو صدا زدم که با متانت و آرامش همیشگیش اومد سمتم و محکم بغلم کرد! از جهنم به بهشت افتادن به این میگن ؟ از دود به پاکی رسیدن به این میگن ؟ از وحشت به آرامش رسیدن همین بود ؟ پس من عاشق این حس ام عاشق این حالت و زمان ام محکم آرین رو بغل کرده بودم ، انگار که آغوشش امن تربت و پر آرامش ترین مکان دنیا بود .. (آرین) دکترش می‌گفت به هوش اومده و بی‌قراری میکنه ، بعد از نمازم رفتم سمت اتاقش .. با دیدنم چشمه اشکش جوشید ، با دیدن هر قطره اشکش قلبم از درد فشرده میشد .. رفتم سمتش و بغلش کردم .. بغلش کردم و بوسیدمش .. بوسیدمش تا آروم بگیره ، تا درد نفهمه ، تا بی‌رحمی دنیا نبینه انقدر دم گوشش حرف زدم که آروم شد .. لبخندی به چهره آرومش زدم و زخم گوشه لبش رو بوسیدم تا ترمیم شه و با سرخ شدن گونه هاش خنده ای کردم .. دلبر من هنوز هم همون قدر شیرین و ناب بود بلند شدم و پتو رو روش مرتب کردم و دستش رو گرفتم _ ریحانه نمیخوای برام حرف بزنی - ا..از چی؟ _ از شهاب ، از این سه ماه ، می‌دونی من چی کشیدم ؟ - بب..ببخشید من .. _ عزیزدلم .. نگفتم که طلب بخشش کنی ، برام بگو .. حرف بزن تا آروم بشم ، تا بفهمم دردت رو ، بگو تا ببینم چی کشیدی این مدت .. ادامه دارد.. کپی جایز نیست🛑
سخنی ندارم...:))) https://daigo.ir/pm/G9buOm جواب ناشناس ها👇🏻 @Anonymous_channel توجه: حتما در ناشناس عضو بشید اگر اتفاقی برای کانال افتاد خدای ناکرده اونجا ادامه بدیم‼️
در شهر صدای آتش و آوار است.. برخیز، کدام خفته ای بیدار است... ای خواب دلان ساحل آرامش.. یک شهر شکسته آن ور دیوار است.؛-)))♥️ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [@soko_ejbari].....♥️ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شهر شاهچراغ😎
21.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آذربایجان شرقی تبریز، عمارت تاریخی ساعت