سُلالہ..!
سلام به همه دختر های گل 😍 امشب قراره توی گروه مون راجب مد حرف بزنیم مثل اون شلواری که دیشب گذاشتم هر
دخترا نگران نباشید هیچ پسری توی گروه نیست😘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مدافع حرم مهدی مکرمی بعد از ۶ سال پیکر پاکش تفحصو به مشهد امد درامامزاده سید محمد گنبدخشتی دفن شد . ببینید هیچ تغییر نکردهان شالله شفاعتمون کنه پیش امام حسین علیه السلام شادی روح همه شهدا صلوات بفرستید
#درخواستی
کلیپ مدافع حرم...
@dokhtarane_mahdavi313
هدایت شده از ^‹ادیتورشو›^
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه سنگین
#شهید_حججی
@Chadorgirlshangout
دخترای های گل من سعی کردم چیز هایی که شما خواسته بودید رو بزارم☺️امیدوارم راضی باشید
بازم چیزی خواستید بگید حتما میزارم.
#عشق_در_جاده_خدا
#قسمت_دهم
از روی صندلی بلند شدم و گل هایی که خریده بودیم رو برداشتم تا بچینم روی قبر حدیثه ...رفتم و جلو و نشستم.
سبحان:می خواین گل ها رو بچینید؟
–بله.
سبحان:پس لطف کنید اون گل هایی که ما هم خریدیم رو بچینید.
اون سمت رو نگاه کردم گل هایی رنگارنگ چیده شده بود.
اون ها رو برداشتم و آوردم و شروع کردم به چیدن.
تینا اومد تا به من کمک کنه و با کمک هم شروع به چیدن گل ها روی قبر کردیم.
همین که داشتیم با تینا گل ها رو می چیدیم سبحان هم اومد و خودش رو قاطی کار ما کرد و سه نفری خیلی زیبا گل ها رو چیدیم.
بعد حلوا و خرما ها رو با کمک سبحان پخش کردیم .
حدودا ساعت ۱۲ بود که از بهشت زهرا به سمت خونه ی خاله الناز حرکت کردیم.
وقتی رسیدیم به خونه شون من رفتم و توی اتاق لباسی که خونه ی خاله الناز اینا داشتم رو تن کردم.
یک شومیز مشکی با دامن مشکی و شال مشکی.
کم کم مهمون ها اومدن .
اول از همه پریسا خانم عمه ی حدیثه اومدن و بعد بقیه مهمون ها.
خونه خیلی شلوغ بود و پذیرایی کردن از اون ها آدم سخت بود.
من و مامان و چند تا دیگه از خانوم ها پذیرایی می کردیم.
بعد که از همه ی مهمان ها پذیرایی کردیم من رفتم توی حیاط،بعضی از جوون ها توی حیاط مشغول صحبت بودن و بچه ها داشتن بازی می کردند.
آروم آروم رفتم طرف دخترا هایی که روی صندلی کنار حیاط نشسته بودند و داشتن حرف میزدن. بعضی هاشون رو کمی میشناختم و با بعضی هاشون هم هیچ آشنایی نداشتم ولی می دونستم همشون از فامیل های پدریه حدیثه هستند.
بهش می خورد هم سن و سال خودم باشن...
–سلام
وقتی سلام کردم صحبت رو گذاشتن و کنار و و بهم خیره شدن بعد یکی شون جواب داد:علیک سلام.
–معرفی میکنید دخترا.
اول از همه همون دختری که جوابم رو داد معرفی کرد:اسم من مانیا هست و ۱۶سالمه.
بعد یکی دیگه خودش رو معرفی کرد:منم آیدا هستم ۱۷ساله
نفر بعدی دختره ریز نقش و بسیار لاغری بود که با صدای بسیار نازکش خودش رو معرفی کرد:منم ناهید هستم و ۱۵سالمه
بعد نوبت به دختر بسیار خوشگلی رسید که چشم های عسلی داشت و موهای قهوه ای :من ساناز هستم و ۱۸سالمه
خیلی ازش خوشم اومده بود همصورت خیلی نازی داشت و صداش خیلی زیبا بود.
–منم پارمیس هستم بچه ها و ۱۶سالمه .
نشستم کنار ساناز.
و مشغول صحبت شدیم.
#خودم_نویس
@dokhtarane_mahdavi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
من غرق دنیامم...💔😭
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
با نواے کربلایی #مجتبی_رمضانی
@dokhtarane_mahdavi313