•°💛
عزیزانی ڪه معتقدن ایرانی جماعٺ بی فرهنگ و بی سوادن و با دیدن همچین عڪسی از ڪشور های دیگه اڪلیل میپاچه قلبشون عرضم به حضورٺان لوڪیشن ایرانツ
#نشر_با_شما
هدایت شده از سُلالہ..!
https://eitaabot.ir/poll/83rkwx/
رفقا داخل این نظر سنجی شرکت کنید
ریحانہ اݪنبے^^
--------------------𖤐⃟🦋
..............................𖤐⃟✨
﷽
..............................𖤐⃟✨
--------------------𖤐⃟🦋
♤↻.. #شروع_فعالیت ••
♤↻.. #ستاࢪھ_بانو ••
ریحانہ اݪنبے^^
--------------------𖤐⃟🦋
..............................𖤐⃟✨
✨🤲🏻
..............................𖤐⃟✨
--------------------𖤐⃟🦋
♤↻.. #چادࢪانہ ••
♤↻.. #ستاࢪھ_بانو ••
ریحانہ اݪنبے^^
--------------------𖤐⃟🦋
..............................𖤐⃟✨
•سرزمین ها با وطن دوستۍ♥آباد شده اند•
﴿امام علے"؏"﴾
..............................𖤐⃟✨
--------------------𖤐⃟🦋
♤↻.. #ولایتے ••
♤↻.. #ساجدھ_بانو ••
ریحانہ اݪنبے^^
--------------------𖤐⃟🦋
..............................𖤐⃟✨
والیپیر زیبا
با تم
بنفش
..............................𖤐⃟✨
--------------------𖤐⃟🦋
♤↻.. #والیپیر ••
♤↻.. #کوثر_بانو ••
#عشق_در_جاده_خدا
#قسمت_هفتاد_ویکم
شومیز سفید توری پوشیدم.
شلوار جین مشکی پوشیدم و مانتو مشکی جلو بسته پوشیدم.
چون شومیزم خیلی لختی بود مجبور شدم مانتو جلو بسته بپوشم.
شال صورتی پوشیدم و کیفم رو برداشتم.
گوشیم رو انداختم تو جیبم و رفتم پایین.
مامان روی مبل خوابیده بود....
پتو روش کشیدم و رفتم بیرون.
تاکسی گرفتم،وقتی رسیدم سوار آسانسور شدم و رفتم بالا.
خونه قشنگی داشتن....
-زینب جون ببخشید مزاحم شدم.
زینب:نه بابا این چه حرفیه قشنگم.
یهو صدای یه مرد اومد:زینب.....هوی زینب.
زینب:داداش مهمون دارم.
پسره با تعجب از اتاق بیرون اومد و گفت:عه....چیزه....ببخشید.
خندیدم و رفتم داخل اتاق زینب.
صدای زینب که داشت به داداشش گیر میداد میومد.
نمیدونم چرا وقتی دیدمش دلم لرزید.....
حتی بهم نگاه هم نکرد....
یک ساعت با زینب حرف زدیم و بعد رفتم خونه.
فکرم درگیر داداش زینب بود.....
روی تخت دراز کشیدم.
چرا نگاهم نکرد...
تا شب تو اتاقم موندم،وقتی بابا اومد رفتم پایین.
داشتیم شام میخوردیم که بابا گفت:سپهر زنگ زد.
مامان:خب؟!
بابا:خیلی پارمیس رو دوست داره....
اخمی کردم و گفتم:ولی من دوستش ندارم.
مامان:پارمیس....
وسط حرف مامان پریدم و گفتم:ممنون خیلی خوشمزه بود.
سریع رفتم داخل اتاقم.
اه خسته شدم دیگه.....
اشک هام جاری شد.....
ادامه دارد.........
ریحانہ اݪنبے^^
--------------------𖤐⃟🦋
..............................𖤐⃟✨
رفیق اونیہ ڪہ وقٺے
داࢪے گناه مےکنۍ بگہ
رفیق؟
بند کفشاٺو بسٺے..؟!
..............................𖤐⃟✨
--------------------𖤐⃟🦋
♤↻.. #رفیقانہ ••
♤↻.. #ساجدھ_بانو ••
ریحانہ اݪنبے^^
--------------------𖤐⃟🦋
..............................𖤐⃟✨
رفیق!
فقط!
خدایی!
..............................𖤐⃟✨
--------------------𖤐⃟🦋
♤↻.. #رفیقانہ ••
♤↻.. #ساجدھ_بانو ••
ریحانہ اݪنبے^^
--------------------𖤐⃟🦋
..............................𖤐⃟✨
ٺنها رمز موفقیٺ!
فڪࢪ ڪردن بہ ھدف اسٺ!
نہ موانع سࢪ راه!
..............................𖤐⃟✨
--------------------𖤐⃟🦋
♤↻.. #انگیزشے ••
♤↻.. #ساجدھ_بانو ••