🦋بسم الله الرحمن الرحیم 🦋
🌸کتاب سه دقیقه در قیامت 🌸
......... قسمت 14 ............
🍁موضوع: پایان عمل جراحی🍁
ما با هم در وسط یک بیابان کویری و خشک و بیآب و علف حرکت میکردیم کمی جلوتر چیزی را دیدم روبروی ما یک میز قرار داشت که یک نفر پشت ان نشسته بود. آهسته آهسته به میز نزدیک شدیمـ
به اطراف نگاه کردن سمت چپ من در دوردست ها چیزی شبیه سراب دیده میشد اما آنچه می بینم سراب نبود. شعله های آتش بود، حرارت را از راه دور حس میکردم....😢
به سمت راست چین شدن در دوردستها یک باغ بزرگ و زیبا یا چیزی شبیه جنگلهای شمال ایران پیدا بود. 😍نسیم خنکی از آن سو احساس میکردم. به شخص پشت میز سلام کردم
با هدف جواب داد. منتظرم بود. میخواستم ببینم چه کار دارد . این دو جوان که در کنار من بودند هیچ عکس العملی نشان ندادند. حالا من بودم و همان دو جوان که در کنار م قرار داشتند. جوان پشت میز یک کتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد....
ادامه دارد.
♥️ @ipqtfgu
🦋بسم الله الرحمن الرحیم 🦋
🌸کتاب سه دقیقه در قیامت 🌸
......... قسمت 15 ............
🍁موضوع: حسابرسی 🍁
جوان پشت میز به آن کتاب بزرگ اشاره کرد وقتی توجه مرا دید، گفت: کتاب خودت است. بخوان. امروز برای حسابرسی همین که اعمال خودت را ببینی کافی است. این جمله آشنا بود. در جلسات قرآن به آن اشاره کرده بود:
(اقراکتابک، کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا)
این جوان درست ترجمه همین آیه را به من گفت. نگاه به اطرافیان کردم و کتاب را باز کردم. سمت چپ بالای صفحه اول با خط درشت نوشته شده بود
۱۳ سال و ۶ ماه و ۱۴ روز
از آقای که پشت میز بود پرسیدم این عدد چیه:
گفتند سن بلوغ شماست. شما در قیقا در این تاریخ به بلوغ رسیده ای.
به ذهنم آمد که این تاریخ یک سال از ۱۵ سال قمری کمتر است. اما آن جوان که متوجه ذهن من شده بود گفت: نشانه های بلوغ فقط این نیست که شما در ذهن دارید. من هم قبول کردم. قبل از آن و در صفحه سمت راست اعمال خوب زیادی نوشته شده بود. از سفر زیارتی مشهد نماز اول وقت و هیأت و احترام به والدین و...
پرسیدم این ها چیست؟! گفت: این اعمال خوبی است که قبل از بلوغ انجام دادی...
ادامه دارد.
♥️ @ipqtfgu
🦋بسم الله الرحمن الرحیم 🦋
🌸کتاب سه دقیقه در قیامت 🌸
......... قسمت 16 ............
🍁موضوع: حسابرسی 🍁
همه این کارهای خوب برایت حفظ شده. قبل از اینکه وارد صفحات اعمال پس از بلوغ شویم، جوان پشت میز نگاهی کلی به کتاب من کرد و گفت: نمازهایت خوب و مورد قبول است. برای همین وارد بقیه اعمال می شویم. من قبل از بلوغ نمازم را شروع کرده بودم و با تشویقهای پدر و مادرم همیشه در مسجد حضور داشتم، و کمتر روزی پیش میآمد که نماز صبحم قضا شود، اگر یک روز خدای ناکرده نماز صبحم قضا می شد. خیلی ناراحت و افسرده بودم. و از بچگی هم اموخته بودم و خدا را شکر همیشه اهمیت میدادم. خوشحال شدم به صفحه اول کتاب نگاه کردم از همان روز بلوغ کارهای من نوشته شده بود. کوچک ترین کارها حتی تمام کار های خوب و بد را خود نوشته بودند و صرف نظر نکرده بودند. تازه فهمیدم
(فمن یعمل مثقال ذره خیرا یری )
یعنی چه. هر چی که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم آنها جدی نوشته شده بودند. در داخل این کتاب در کنار هر کدام از کارهای روزانه من چیزی شبیه یک تصویر کوچک وجود داشت که وقتی به آن خیره می شدیم مثل فیلم به نمایش در می آمد...
ادامه دارد.
♥️@ipqtfgu
♥️
#رهبرانـهـ
آقــــ💝ـــــا جـــــ♥️ـــانمـ!
چـــــقدر لبخنـــــ😊ـد، بهـ تــــو مي آيـــــد♥️💝🍃